شنبه 26 ژوئن 10 | 11:50

معنای فوتبال

اما پرسش اينجاست كه آيا مي‌توان براي فوتبال، «معنا»يي يافت؟ اين پرسشي پديدارشناسانه است و از ماهيت فوتبال جستجو مي‌كند، لذا بايد با دقتي ژرف‌تر و با مقدماتي سنجيده‌تر دربارة آن بحث كرد. زيرا همة ما مي‌دانيم كه فوتبال در درجة اول يك «بازي» است.


كوشش در تبيين نظام معنايي و نشانه شناسانه‌اي كه بر فوتبال حاكم است امر تازه‌اي نيست، اما انكار اهميت آن براي كساني كه فوتبال را فاقد معنا و بي‌ارزش مي‌دانند بسيار اسف‌انگيز است. درست مثل برخي آيين‌مداران و مردمان سنّتي كه در گذشته، به تمسخر مي‌گفتند «فلاني دارد رُمان مي‌خواند» يعني وقتش را به ابطال و بطالت تلف مي‌كند و نتيجه‌اي جز افساد نخواهد داشت. اما مي‌دانيم كه چنين نيست. در اين مقاله، كوششي براي استقبال ژرف و پرمعناي بشر از فوتبال دنبال شده است كه مي‌تواند مورد توجه و تأمل خوانندگان صاحبنظر قرار گيرد.

*****

زماني يكي از دوستان برتراند راسل، فيلسوف نامي انگلستان كه شاهد تردد وي در روزهاي تعطيلات پايان هفته بود، از او مي‌پرسد: «لردراسل! علاقة شما به مطالعه و دانشگاه عجيب است، حتي روزهاي تعطيل هم دنبال فلسفه و كار هستيد». راسل در پاسخ مي‌گويد: «به كسي نگو. زيرا من آخر هفته‌ها به استاديوم فوتبال مي‌روم تا تيم محبوبم را تشويق كنم». صرفنظر از اين نوع داستان‌ها و روايت‌ها كه نشانگر گسترش اعتبار فوتبال در ميان همة مردم است، مي‌توان به رجوع نخبگانِ فكري به عرصة اين ورزش اشاره كرد. جايي كه رياضي‌دانان، متفكران و فلسفه‌دانان دانشگاهي، تئوري‌ها و روش‌هاي ذهني پيچيده‌شان را به چمن سبز مي‌آورند. از لوبانوفسكي تئوريسين بزرگ روسيه كه تحول عظيمي در فوتبال اتحاد شوروي سابق ايجاد كرد، تا همين اواخر اوتمار هيتسفيلد مربي اتريشي تيم بايرن مونيخ و آراگونس مربي تيم‌ملي اسپانيا، استادان رياضي و فلسفه بودند و زندگي را در زمين فوتبال تمرين مي‌كردند.

اما پرسش اينجاست كه آيا مي‌توان براي فوتبال، «معنا»يي يافت؟ اين پرسشي پديدارشناسانه است و از ماهيت فوتبال جستجو مي‌كند، لذا بايد با دقتي ژرف‌تر و با مقدماتي سنجيده‌تر دربارة آن بحث كرد. زيرا همة ما مي‌دانيم كه فوتبال در درجة اول يك «بازي» است. بازي، مفهومي فراتر از روزمرگي و وظيفه و شغل است. بهترين تحليل‌هاي فلسفي را در اين باره ويتگنشتاين و قبل از او فريدريش شيلر ارائه كرده است. شيلر در كتاب «نامه‌هايي در تربيت زيباشناسي انسان» مي‌گويد كه تنها هنگامي كه امور انساني و كار او به بازي تبديل شود، او به تمامت خود نايل مي‌شود و «انسانيتِ انسان» در گرو همين امر است. به نظرم منظور شيلر همان آزادي و لذت و زيبايي به مثابه عناصر آفرينندة حيات اعتلا يافتة انساني در پرتو عقل است. امري كه به دلايل متعدد و متفاوت، از جمله نياز، بهره‌كشي، راست كيشي سنّتي، آموزش نامتعارف، هراس، عقده‌هاي رواني و… موجب از خودبيگانگي يا اليناسيون Alienation مي‌شود. «انسانِ از خود بيگانه» فاقد شجاعت، خلاقيت و حسّ زيباشناسانه و حتي اخلاقي به معناي واقعي كلمه است.

فوتبال نوعي بازي است كه انحصارهاي زندگيِ متكي به قواعد و جبرهاي بيگانه ساز را در هم مي‌شكند. بيشتر شبيه به منطق است. از منطق صوري تا احتمالات و رياضي. بازي‌هايي كه در ذات خود نتيجة محصّلي ندارند اما شما را براي ورود به ساحتِ علم و فلسفه آماده مي‌كنند. ذهن را پخته و سخته مي‌كنند تا شما بتوانيد همه‌جانبه و با صرف هزينه خطاي كمتر به حقايق نزديك شويد. شطرنج هم همينطور است. نوعي «منطق ـ بازي» است كه مفهوم رقابت و برد و باخت در آن ـ اگر بدون شرط‌بندي و چشمداشت مادي باشد ـ يك مفهوم و هدف ثانوي است. اصل در آن، بر اعتلا و پرورش ذهني است و بيهوده نيست كه بزرگترين فلاسفه و سياستمداران جهان، شطرنجبازان قهّاري بوده‌اند. زماني ناپلئون بناپارت گفته بود: «ارتش فرانسه به افسراني كه شطرنج‌باز حرفه‌اي نباشند نياز ندارد.» و اين گفته البته سرشار از حكمت و سنجيدگي سياسي و نظامي است.

اما اينها تنها اندكي به ما كمك مي‌كند تا به «معنا»يي براي فوتبال برسيم، هرچند چاره‌اي جز اين حاشيه‌ها نيست و ضرورت دارد براي تبيين و درك «معنا»ي فوتبال، باز هم نكات ديگري از همين سنخ گفته شود. از جمله اينكه چرا فوتبال اين همه مورد اقبال و استقبال قرار گرفته است؟ مي‌دانيم كه در روزهاي پاياني و فينال جام‌جهاني، جام ملت‌هاي اروپا و جام باشگاه‌هاي اروپا و بسياري از موارد ديگر، جهان و كيفيت‌هاي رسانه‌اي و اقتصادي و تبليغاتي دگرگون مي‌شود و در لحظة برگزاري واپسين مسابقه، كل دنياي مرتبط با رسانه‌ها، همراه با ميلياردها انسان، به حالت نيمه‌تعطيل درمي‌آيد. شايد انسان‌ها ديوانه شده باشند و شايد مي‌خواهند خود را تخدير كنند تا سرشت سنگين زندگي را از خاطر ببرند؟! اما چنين نيست. انسان‌ها براساس معيارهاي اجماعي كه از طريق عقل سليم يا عقل متعارف Common Sense دريافته‌اند، فوتبال را برگزيده‌اند تا به يك اصل مشترك برسند. مثل «كلّي» در منطق. انسان يك مفهوم كلي است مثل درخت و كشور. بزرگترين كشف انسان، در حيطة زبان، همين نام‌گذاري امر كلّي، براساس فصل مشترك‌هاست، زيرا ما افراد يا درخت‌ها يا كشورهاي مشخصي را با نام‌هاي مشخص در زمان و مكاني ويژه داريم، اما مفهوم مجرّد انسان، درخت و كشور، صرفاً نام است و امكاني زباني براي ايجاد حدّ مشترك Common term ميان انسان‌ها. جامعة انساني، برترين امكانات ارتباطي و مفاهمه‌پذيري را از همين اشتراكات لفظي و ذهني و عاطفي و اخلاقي اخذ مي‌كند. بنابراين فوتبال هم براساس اصول مشتركي، با دقّت و سنجيدگي و هوشمندي برگزيده شده است. اين اصل مشترك Common Source، قابليت‌هاي جهاني ايجاد كرده و مردم براي ديدن و فهم فوتبال ديگر نيازي به آموزش‌هاي ويژه و تخصصي ندارند. مثل عشق يا ترس يا رقص يا موسيقي يا طوفان يا خنده، تنها براساس آموزه و ذهنيتي بسيط و مشترك از سوي همة انسان‌ها فهميده مي‌شود. كافي است چند قاعدة كلّي را بدانيد تا فوتبال را بفهميد و كافي است چند بازي ناب را از نزديك يا از طريق تلويزيون ـ و حتي راديو و روزنامه‌ها و اينترنت ـ دنبال كنيد تا به هيجان و حركت منتج از فوتبال بپيونديد و عضوي از اين خانوادة بزرگ و جهاني شويد. مهم نيست كدام طرفي هستيد، منچستري يا آرسنالي، رئالي يا بارسلونايي، پرسپوليسي يا استقلالي، اينتري يا آ.ث.ميلاني، مهم اين است كه شما وارد بازي شده‌ايد. فوتبال گردبادي است كه تنها مركز آن زمين چمن است، از آن سوي جهان تا اعماق صحراي سوزان آفريقاي مركزي تا اوج قلّه‌هاي پامير، كساني همراه اين گردباد مي‌چرخند و از برد و باخت و حوادث آن تأثير مي‌گيرند.

براي آنكه يك پديده، چنين اثري در زندگي و عواطف و انفعالات انساني داشته باشد، حتماً ويژگي‌هايي دارد كه بدان چنين قدرتي اعطا مي‌كند. اين ويژگي‌ها همان چيزهايي است كه ما را ياري مي‌دهد تا «معنا»ي فوتبال را درك كنيم. فوتبال نوعي «آرايش» زندگي براي رسيدن به انواعي از «روش»هاي زندگي است. ما مي‌بينيم كه در فوتبال از تكنيك فردي و تاكتيك گروهي بحث مي‌شود. از سبك بازي، از آمادگي جسمي و روحي بازيكنان، از امكانات مادي و تمرينات تخصصي، از برنامه‌ريزي، از اقتصاد گسترده، از ارزش بازيكنان، از نظم و كيفيت، از هموار بودن يا نامناسب بودن زمين و شرايط جوّي، از استقبال يا عدم استقبال تماشاگران، از سرد بودن يا گرم بودن بازي، از اهميت دوره‌هاي مختلف مسابقات، از جنگ، از قوانين، داوري، احترام به قواعد، از دفاع از حيثيت تيمي، از افتخار، از شكست و پيروزي، از اخلاق و ناجوانمردي، از هنر و زيبايي، از نقش مربيان و آموزش‌هاي پايه، از تبليغات، از هواداران و واكنش‌هاي مردم، از سياست‌هاي فوتبالي و فوتبال‌هاي سياسي، از تأثير آن بر روح ملّي و حتي از واكنش‌هاي آييني، از اشك‌ها و لبخندها، از زد و خوردها و دوستي‌ها، از گذشت و بي‌رحمي، و بالاخره از يك تاريخچة بسيار پيچيده و جذّاب كه طي بيش از يك سده، به امري واقعي و بسيار مهم تبديل شده است.

اينها كه گفته شد و ده‌ها مورد ديگر را با هم مرور كنيم. چه عنصري را در اين اصطلاحات سبك شناختي ـ دگرواره‌ها ـ كه در رسانه‌هاي جدّي و تحليلي فوتبال تكرار مي‌شوند درمي‌يابيم؟ هم دشوار است و هم سهل. دشوار است چون وسعت دارد و مفاهيم و مسائل بسيار پرتعداد و مهمّي را به هم مرتبط مي‌كند و ساده است چون به يك پاسخ ساده مي‌رسد: فوتبال تمرين زندگي است. شايد خود زندگي و شايد مهم‌تر از زندگي است. و كسي فكر نكند دارم اغراق مي‌كنم، اگر چنين فكر مي‌كنيد به تعاريف شيلر و ويتگنشتاين از «بازي» برگرديد يا حتي به تعريف ماركس از تبديل كار به فراغت و تفريح در «سرمايه».

فوتبال، شبيه‌ترين پديده به زندگي ماست. زندگي انساني كه مي‌تواند از يك كوشش و پويش غريزي، تا امري استعلايي، عقلاني، هنري، هيجان‌انگيز و عاشقانه اعتلا يابد. در يك سو مي‌تواند غيراخلاقي باشد و با بازي ناجوانمردانه، خشن و ضدفوتبال يا زدوبندهاي پشت‌پرده انجام گيرد و از سوي ديگر مي‌تواند با تلاشي چشمگير و خردمندانه و باحوصله و علاقه، طي رقابتي كاملاً برابر به سرانجام رسد. فوتبال اوج‌گيري شرايط انساني در يك صحنة محدود و مشخص است. نمي‌خواهم گزاف گويي كنم يا دستخوش احساسات در ابراز علاقه به فوتبال شوم، اما حقيقتي وجود دارد كه انكار آن بي‌فايده است: بدون فوتبال، يك زبان مشترك و يك امكان جهاني براي تمرين و فهم زندگي اجتماعي در پرتو خلاقيّت‌هاي فردي از ميان مي‌رود. فوتبال يک جامعه کامل ويک فرآيند ژرف اجتماعي است. يك جمع مشخص با نام، نشان، لباس و هدف مشخص، تحت سبك و روش خاصي به ميدان مي‌آيند. اما اين مانع از بروز خلاقيت‌هاي انحصاري و ارزش‌هاي فردي بازيكنان نيست. هر تيم، در ظل يك سيستم مديريتي و اقتصادي قرار مي گيرد. و يك مرشد اعلي به نام سرمربي دارد. در كنار اين مربي، آموزشگران و همكاران ديگري هستند، از ماساژور تا پزشك فيزيوتراپ و آناليزور بازي‌ها و حتي روانشناس تيم. هر تيم يك ليدر درون زمين دارد به نام كاپيتان و خطوط مختلفي از دفاع تا تهاجم. اين يازده تن، با همراهي تعداد زيادي تماشاگر به ميدان مي‌روند تا براساس قابليت‌ها و ترتيبات و برنامه هايي كه داشته‌اند به هدف خود برسند. اما هيچيك از اين‌ها نمي‌تواند تضميني براي رسيدن به هدف باشد. تنها مي‌تواند درصد شانس شما را بالاتر ببرد. هيچ دو مسابقة فوتبالي شبيه يكديگر نيست و نتيجة هيچ بازي‌اي را نيز نمي‌توان حدس زد. منطق زندگي در اين نقطه كاملاً با فوتبال يگانه مي‌شود. ارادة انسان در برخورد با تصادف، مسيرها و شرايط متعدد و انتخابهاي متفاوتي را پيش روي همگان مي‌گذارد. سرنوشت نامشخص است و هيچ تضميني براي چند لحظه بعد وجود ندارد. هيچ دو انسان و هيچ دو لحظه‌اي شبيه هم نيست. هميشه امر نامنتظر در كمين است و دائماً زندگي با امور تازه جان مي‌گيرد. اموري كه هيچ تصوري جز گمان‌هايي كلي و مبهم از آن وجود ندارد. با اين حال، آماده بودن و برنامه داشتن و گمانه‌زني در مورد همة احتمالات، شما را بيش از پيش آمادة برخورد با شرايط متفاوت و پيش‌بيني نشده مي‌كند. همان كاري كه اهالي فوتبال هميشه با آن روبرو مي‌شوند و انسان‌هاي موفق در زندگي بدان شيوه عمل مي‌كنند.

امر ديگر در فوتبال، «سبك» است. منتقدان بزرگ گفته‌اند «سبك همان زندگي است» و هر تيم، براساس سبك و سنّتي بازي مي‌كند. سنّت‌ها رفته رفته چنان ژرف مي‌شوند كه به نوعي آيين مشترك تبديل شده و بازيكنان و هواداران را در نمادها، رنگ‌ها، شعارها و شيوه‌هاي خاصي از گردهم‌آيي پرورش مي‌دهد تا از آن لذّت ببرند. سبك‌هاي مينياتوري بازي تيم ملي برزيل و بارسلونا، سبك تركيبي و پرحرارت بازي‌هاي انگليسي، روش منظم بازي‌هاي آلماني، حتي سبك خشك و سرد بازي تيم‌هاي اسكانديناوي، سبك بازي كروات‌ها، سبك بازي خلاّق ايتاليايي‌ها ـ كه تركيبي از سبك آ.ث.ميلان و يوونتوس است ـ سبك بازي اعتلا يافته و عالي فرانسوي‌ها و… همگي نشانه‌اي از ملّت‌ها و تمايلات متفاوت است. اين سبك‌ها را در آسيا و آفريقا هم مي‌توان ديد. در آسيا، غرب آسيا و شرق آن دوگونه بازي را به نمايش مي‌گذارند. سبك بازي ايراني‌ها متّكي به نبوغ و همّت بازيكنان و اعتمادبنفس بالاي ستارگان، فوتبال وارداتي و نفتي عرب‌ها كه در عربستان نتيجه داده، در مقابل ليگ‌هاي سنجيده و پرتوان و منظم كره‌جنوبي و ژاپن، كيفيت‌هاي متفاوتي از زيست آسيايي را نشان مي‌دهد. ما در همة اين عرصه‌ها با يك پديده روبرو‌ييم؛ فوتبال. امري كه فراتر از اين تفاوت‌ها، با سفر بازيكنان و رويارويي تيم‌ها، نشانه‌هاي جهاني شدن، در عين حفظ برخي نشانه‌هاي بومي را بيان مي‌كند. امروزه بارسلونا و رئال مادريد و منچستر يونايتد و آرسنال و بايرن مونيخ و يوونتوس و آ.ث.ميلان و اينترميلان و آيندهوون و… حتي استقلال و پرسپوليس در كشور ما، محل آمدوشد بازيكناني با زبان‌ها، رنگ‌ها و فرهنگ‌هاي مختلف‌اند. اما همه در يك زبان و يك هدف مشترك‌اند و آن فوتبال است.

شايد اينگونه، كمي به معناي فوتبال نزديك شده باشيم. اما لزومي ندارد اين همه دور رويم و خصائص پيچيدة فوتبال را در تحليل‌هاي نشانه شناختي متفاوت دنبال كنيم. بهترين گزاره براي تعريف فوتبال اين نيست كه بگوييم «فوتبال هنر است» يا «زندگي است» يا «رقابت سالم است» يا… برترين و متعالي‌ترين «حدّ» در «تعريف فوتبال» اين است كه بگوييم: «فوتبال، بازي است، واقعاً بازي است».

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.