مطلبی به نقل از یکی از هفته نامه های توقیف شده
عباس عبدی در گفت وگویی که درسایت خود نیز آنرا منتشر کرده است مدعی می شود که ساده زیستی برخی از دوستانش در ابتدای انقلاب از روی ریا و ظاهر سازی بوده است.
وی در همین رابطه می گوید:یكی از افرادی كه در دولت قبل در سطح وزیر و معاون رییسجمهور بود در همان سالها ازدواج كرد. با اینكه دختر و پسر از خانواده مرفهی بودند، اما عروسی را در منزل یكی از دوستان برگزار كردند (البته آن موقع رسم بود كه عروسیها در مسجد برگزار میشد) شب قبل از عروسی یكی از دوستان دیگر كه بعدا هم وزیر شد، با دوست دیگری تماس میگیرد كه شنیدهام فلانی میخواهد در عروسی خود چلوكباب (البته از نوع كوبیده و نه برگ!!) بدهد، آیا راست است؟ وی هم اظهار بیاطلاعی میكند و قرار میشود موضوع را پیگیری كند. به داماد زنگ میزند كه شنیدهام میخواهی چلوكباب بدهی، آبروریزی میشود، بهتر است خورش بدهی. فردا شب كه عروسی بود، همه منتظر شام بودیم كه یك كاسه لوبیا و یك قاشق سهم هركس برای شام بود!! داماد بیچاره از ترس اینكه آبروریزی نشود لوبیا را ترجیح داده بود! البته اخیرا كه پسر آن خانم و آقا عروسی داشت به رسم یادبود عروسی پدر و مادرش یك مقدار لوبیا هم در كنار دهها قلم غذای دیگر به میهمانان خود كه در بهترین باغ الهیه بود تقدیم كرد تا جبران بخشی از مافات شود!!
عبدی اما در انتهای گفت وگو با این بهانه که برای جذاب کردن این خاطره لازم است اسامی افراد هم ذکر شود می گوید: ابتدا بهتر دانستم كه خاطره بدون نام باشد اما برخی دوستان اصرار كردند كه با نام جذابتر است لذا اضافه میكنم كه عروسی آقای سید محمد هاشمی و خانم ابتكار بود.كه اخیرا هم عروسی پسر بزرگشان آقاعیسی بود. آن آقایی كه تماس اول را میگیرد آقای بیطرف بود و با آقای میردامادی مساله را مطرح میكند و ایشان هم از آقای محمد هاشمی صحت قضیه را جویا میشوند. البته دو سال بعد آقای هاشمی جبران كرد و تعدادی از دوستان را دعوت خصوصی كرد و با جوجهكباب و چلوكباب (هم برگ و هم كوبیده!) جبران گذشته كرد كه برخی از افراد برای اولین بار بود كه جوجهكباب میخوردند. البته نه اینكه فكر كنید فقیر بودند، نه، بلكه انقلابی بودند.
اگر منش امام و رهنمودهای بزرگان را بخوانیم چنین ایرادهائی را گمان نکنم در این سطح و به عنوان روشنگری بیان کنیم . نمیدانم ،شاید فکر کنی از طرفداران فلان شخصم یا فلان گروه هستم و میخواهم با کلی گوئی و سپرقراردادن دیگران رفتارهای بعضی ها را موجه کنم. نه برادر. اما همین را هم میدانم اگه خواستم چیزی را حتی در خلوت خودم بنویسم از خودم میپرسم آیا خدا از آن راضیست؟آیا امامم راضی است؟ مثلا اگر بنا شد آقا مطلب مرا بخواند چه عکس العملی نشان میدهد؟ میگوید احسنت! یا به روی خودش نمی آورد ؟انگار اصلا نخوانده! اوضاع بدی هست برادرم .
امروز مبارزه با هرکاری که بتوانی بکنی طرف مقابل خراب بشه قاطی شده . کار سختی نیست .فکر میخواهد و البته مطالعه تا روشنتر باشیم .
انشاءاله حرفهای من بچه جنوب شهری را به حساب طرفداری کسی نزاری. منم از شنیدن اینکه مسئولینمان شکم سیر هستند و ساده زیستی را فقط شعارش را میدهند ناراحتم میشوم