در این مقاله كوشش می شود ریشه های دینی و اجتماعی وجوه روشنفكری علی شریعتی به عنوان متفكر و دانشمندی كه سخت با آموزهای شیعی و آرا و نظریه های علمی زمان خودش پیوند برقرار كرده بود بررسی و پردازش گردد
۱. مبانی دینی روشنفكری علی شریعتی
1. علی شریعتی مزینانی یك روشنفكر دینی بود. او رسالت و حیات دینی خود را دفاع نوین از آموزه های مذهب شیعه در برابر تندبادهای الحادی، ماركسیستی دانست و در این جهت مركزی را به نام كانون نشر حقایق اسلامی تأسیس كرد علی شریعتی هم در این فضای روشنفكری پر تب و تاب بالید و سخت به آموزههای اصیل مذهب شیعه علاقمند گردید و توانست با تمركز بر ظرفیتهای انقلابی تشیع در این حوزه مطالعات خوبی انجام دهد. او به پیروی پدرش به نوآوری در اسلام معتقد بود. میكوشید بیرون از گفتمانهای مسلط فقهی- كلامی و براساس علم جامعه شناسی به مفاهیم دینی بپردازد. اصل مهم در مبانی اسلامی تفكر وی توحید است. او معتقد بود باید با درك اصلی و مبتنی بر نص از توحید بتوانیم جلوه های فلسفی، اقتصادی و اجتماعی شرك را شناسایی و بزداییم.
یكی دیگر از وجوه مبانی اسلامی شریعتی نگاه او به انسان و انسان شناسی اوست كه نسبتی وثیق با دریافت او از توحید دارد. انسان كه خود بنای جامعه قرار می گیرد، یك موجود بود ثابت نیست بلكه در حركت است كه از شدن دایمی حكایت دارد.
2. سرشت زن و مرد برابر است، خواهر و برادرند.
3. فضیلت انسان بر فرشتگان و همه عالم فضیلت علمی اوست. زیرا اسماء [ خداوند] را یاد گرفته است، مسجود فرشتگان قرار گرفته و فرشتگان با علم به اصالت نژاد و برتری خود، باید به پای او بیفتند و او را سجده كنند.شریعتی با وجود این تعریف از انسان باز هم بیشترین تجلی عینی انسان را در عرصه های اجتماعی تعریف میكند.
۲. مبانی اجتماعی روشنفكری علي شریعتی
بر اساس پایگاه نظری معرفت و بویژه جامعه شناسی معرفت، اندیشه بر بستر شرایط اجتماعی تولید می شود. به همین دلیل اندیشه نابی كه بتوان آن را فارغ از واقعیات پنداشت. شاید عملاً ناممكن باشد و ممتنع .در دوره ای كه علی شریعتی می زیست، تحولات اجتماعی هم در غرب و هم در جهان سوم وارد مرحله جدیدی شده بود. بتدریج دولت های ملی در كشورها حاكم شدند. شریعتی در زمانه ای رشد كرد كه تحولات اجتماعی ایران در اثر عوامل مختلف مثل نفت. تحولات و دگرگونیهای اجتماعی نقش عمده ای در تكوین تفكر روشنفكری شریعتی داشت. تفكری كه بی گمان اجتماعی بود. زیرا عوامل سه گانه مهمی در تكوین و تحول و هدایت این اندیشه اجتماعی شكل داشتند كه نخستین آن یعنی زمینه و بستر زمانه او كه مواجه با مسایل و عوامل اجتماعی فراوان بود علت دوم رشته تحصیلی وی بود. او اگر چه به طور رسمی در كشور فرانسه ادبیات فارسی خواند، اما بصورت غیر رسمی تبحری در جامعه شناسی مذهب پیدا كرد.جامعه شناسی و آشنایی و با متفكران بزرگی مثل سارتر، كامو و نیز انقلاب الجزایری در تحلیلها و تفسیرهای اجتماعی او از منابع شیعه و نیز وضع اجتماع بسیار مؤثر بود. عامل مهم سوم در تكوین این اندیشه وجود منابع سیاسی- اجتماعی دین اسلام و بویژه تاریخ و سنت تشیع بود. نگاه اجتماعی- سیاسی شریعتی به تشیع و منابع آن تأثیر زیادی در تكوین جنبش اجتماعی ایران در سال ۱۳۵۷ ( انقلاب اسلامی) داشت .
-۲ الف رویكرد اجتماعی شریعتی به اسلام و شیعه
شریعتی بر اساس تقسیم بندی خودش سه حوزه مطالعات در آثارش دیده میشود. كه شامل ادبیات، اجتماعیات و كویریات می باشد. البته نمی توان تمایزی واقعی و دقیق میان آنها رسم كرد زیرا زبان شریعتی زبان خاص بود كه در هر سه تجلی دارد. اما رابطه مستقیمی میان اسلامیات و اجتماعیات او وجود دارد. كویریات اگر چه به بخشهای صرفاً نظری، فردی و عرفانی می پردازد، اما بدلیل آمیختگی زبانی با هم رویه اجتماعی آن وجود دارد. وقتی به آثار شریعتی نگاه می كنیم بیشتر از آنكه واژه ها، عبارات و مفاهیم و اصطلاحها از جنس فقهی، كلامی یا علمی باشند، اجتماعی، سیاسی و توده ای هستند.شریعتی در آثار خویش به آیات قرآن كه جنبه اجتماعی داشت متوسل می شد و فراوان به آنها استناد می كرد. اصل نخست شریعتی در نگاه به قرآن، سنت پیامبر و سیره امامان آن بود كه اسلام دینی است كه برای مردم آمده است. برای همه مردم نه برای عده ای خاص و یا خواص جامعه.
-۲ب رویكرد اجتماعی به جامعه – تاریخ
شریعتی را نمی توان یك عالم محض در معنای مدرن آن دانست؛ عالمی كه صرفاً بر اساس روشهای آكادمیك و دانشگاهی به سراغ متون و موضوع های خود برود. او براستی در نقش یك روشنفكر می رود. نه زبان، هنر، تاریخ، فقه، ادبیات و …. سرمی زند. با زبانهای مختلف و با تعبیرها و تفسیرها به موضوع نگاه میكند. اما رویكرد اصلی وی اجتماعی است برای مثال او در این رویكرد دامنه واژگان اجتماعی بسیاری دارد. به ادبیات عامه كه بازگو كننده تفكر اجتماعی مردم است، اشراف دارد. واژه های محلی و بومی در آثار او زیاد است كه پرداختن بدانها مجال مستقلی می طلبد. زبان در نزد او از مقام یك ابزار ارتباط فراتر رفته و حیثیت معرفتی- اجتماعی كسب می كند.
انواع روشنفکري در نگاه شريعتي :
انتلکتوئل، مفهوماً کسی است که کار مغزی میکند و در فارسی من آن را تحصیل کرده ترجمه میکنم، چه امروز هیچ انتلکتوئلی نیست که تحصیلکرده نباشد، اما اشتباهاً ما به جای آن، روشنفکر به کار میبریم که هرگز درست نیست، …: يعني بعضی از تحصیل کردهها روشنفکرند و بعضی از روشنفکران تحصیل کردهاند …آنچه مسلم است این است که روشنفکر، متفکری است که به آگاهی رسیده و در نتیجه دارای جهانبینی باز و متحول و قدرت درک و تحلیل منطقی اوضاع و احوال زمان و جامعهای که در آن زیست میکند، با احساس وابستگی تاریخی، طبقاتی، ملی، بشری و بینش و جهت مشخص اجتماعی و ناچار حس مسوولیت که همه، زادهی همان آگاهی خاص انسانی است، شده است، خودآگاهی و جهان آگاهی و جامعه آگاهی، این آگاهی عالیترین شاخصه نوع انسانی است که در افراد تکامل یافتهتر متجلیتر است.
شریعتی، روشنفکر را معادل کلمه کلروایان (Clairvoyant) در زبان فرانسه میداند، یعنی آدمهای روشنبین که روشن و باز فکر میکنند و محدود و متوقف نیستند و منجمد نمیاندیشند، زمان و موقعیت خودشان را و موقعیت مملکتشان را و مسائلی را که در جامعهشان مطرح است، تشخیص میدهند و میتوانند تحلیل و استدلال کنند و به دیگری بفهمانند، اما انتلکتوئل کسی است که کار فکری و مغزی میکند و لذا کسی که روشنفکر است، ممکن است کار بدنی و یدی بکند، اما خوب بفهمد، بنابراین روشنفکر عبارت است از صفتی برای تفکر یک فرد، اما انتلکتوئل صفتی است برای شغل یک فرد.۲۱ شریعتی به تفاوت انتلکتوئل و آسیمیله نیز پرداخته است. آسیمیله نیز همانند انتلکتوئل، علمپرست است و به مذهب با نظر بیطرفی و بدبینی نگاه میکند، به گذشته و سنن اجتماعی بیاعتناست، آیندهگر و نوپرست است، به قضایایی که از طریق عقل، قابل درک است توجه میکند و مسایل غیرعقلی را با نظر رد و شک مینگرد، از توده عامی مردم و متن جامعه فاصله میگیرد و خلاصه تمام خصوصیات انتلکتوئل اروپایی در آسیمیله کشورهای عقبمانده وجود دارد با این تفاوت که انتلکتوئل در اروپا، چراغی است فرا راه توده تا جامعه و آیندهاش را درست ببیند و به موانعی که بر سر راهش وجود دارد، پی ببرد و درصدد رفعش برآیند و به عبارت دیگر انتلکتوئل، مغز درست اندیش اندام جامعه است ولی آسیمیله، شبه انتلکتوئلی است که انتلکتوئل، حرف را در دهان او مینشاند و او را له میکند.
چیستی روشنفکری و ویژگیهای آن در نگاه علي شريعتي
روشنفکر از دیدگاه شریعتی به انسان خودآگاه و متعصبی اطلاق میشود که جامعه، زمان و زبان مردم خویش را خوب بشناسد و بینشی انتقادی داشته باشد، به همین دلیل لزوماً فیلسوف و دانشمند بودن و نویسندگی و هنرمندی از اوصاف لازم و ضرور او به شمار نمیرود، بنابراین شریعتی در تبیین و توصیف این پدیده، به دو نوع حیثیت سلبی و ایجابی اشاره دارد، در حیثیت ایجابی، ویژگیهای ایجابی و در حیثیت سلبی، ویژگیهای سلبی را بیان میکند و اما ویژگیهای سلبی روشنفکر از دیدگاه دکتر شریعتی به شرح ذیل است:
الف. تخصص در علوم: «روشنفکر الزاماً نه فیلسوف است، نه دانشمند، نه هنرمند و نه جامعهشناس و نه سیاستمدار و به تعبیری نه تحصیلکرده، بلکه یک انسان آگاهی است دارای جهت اجتماعی، احساس وابستگی گروهی و تعهد انسانی در برابر این گروه» «گمان میبرند که روشنفکر همان دانشمند، فیلسوف، هنرمند یا تکنسین است که اسلام را با بینش جدید علوم و تمدن امروز غربی بنگرد، در صورتی که روشنفکر همان طوری که در اکثر نوشتهها یادآور شدهام، انسان آگاه مسوولی است اعم از کارگر، کشاورز، دانشجو، نویسنده، هنرمند، دانشمند، بیسواد… که از استعمار، استبداد، فاصله طبقاتی یا هر رنج دیگر انسان و مردم، رنج میبرد و خود را مسوول ریشهکن کردن آن میداند و به دنبال یک ایدئولوژی میگردد و یک آگاهی، یک ایمان» «روشنفکر نه فیلسوف است، نه دانشمند، نه نویسنده و هنرمند، روشنفکر، متعصب خودآگاهی است که روح زمان و نیاز جامعهاش را حس میکند و بینش جهتیابی و رهبری فکری را داراست. این آگاهی و بینش، آگاهی و بینش ویژهای است که در مسیر تجربه اجتماعی و عمل انقلابی، بیشتر تحقق و تکامل مییابد تا از طریق تفکرات مجرد ذهنی و مطالعه و تحصیل مکتبهای فلسفی و رشتههای علمی.»
ب. زعامت و حکومت: این آگاهی و شعور هدایتی که شاخصه روشنفکر است، به معنی زعامت و حکومت نیست بلکه به معنی حرکت بخشیدن و جهت دادن به جامعه است که هر روشنفکری در قبال آن مسوولیت فردی دارد «کلکم راع و کلکم مسوول عن رعیته» وی در سخنان خود ویژگیهای ایجابی را به شرح ذیل بیان میکند:
1. آگاهی و تعهد روشنفکر:
«روشنفکر یک انسان آگاهی است دارای جهت اجتماعی، احساس وابستگی گروهی و تعهد انسانی در برابر این گروه»
2. ارتباط مستقیم روشنفکر با جامعه خود و شناخت مکاتب و نظریههای جامعهشناختی:
«روشنفکر باید تنها بر نظریات و فرضیات کلی علوم اجتماعی تکیه نکند (اگر هم بتوان معتقد شد که در علم جامعهشناسی میتوان به دقت و قاطعیت علوم دقیقه، مانند ریاضیات و فیزیک، همه جامعهها و پدیدهها و روابط و مسایل پیچیده و بیشمار اجتماعی را براساس قوانین و اصول متقن و ثابت و کلی تحلیل کرد و به شناخت و حتی پیش نیاز قطعی تاریخ و تحولات اجتماعی پرداخت) و از انطباق واقعیات محسوس اجتماعی بر آنها بپرهیزد و به جای آن به شناخت مستقیم جامعه خویش از طریق بررسی تاریخ و تماس یافتن با اجتماع و تفاهم با توده و یافتن روابط گروهی و طبقات و بررسی نهادها و سازمانها و فرهنگ و مذهب و خصایص نژادی، ملی و روح اجتماعی و حساسیتها و کاراکترهای قومی و بنیادهای اقتصادی و طبقاتی بپردازد بدین معنی که برای شناخت مذهب یا طبقه مثلاً بورژوازی جامعهی خویش، به جای اینکه تعریف جامعه شناسان یا نظر سوسیالیستها را ترجمه کند، خود با بینش علمی و روش دقیق منطقی به سراغ مذهب خود و تحلیل طبقاتی بورژوازی جامعهی خود برود، یعنی همان کاری را کند که جامعهشناسان یا سوسیالیستهای دانشمند اروپایی کردهاند، این است که تقلید، ترجمه، تحلیل نظریات و قضاوتهای جامعه شناسان بر واقعیتهای موجود در جامعه ما به همان اندازه که مطرود، غیر علمی و ضد جامعه شناسی است، آموختن کار، بینش، آشنایی با مکتبها و نظرهای جامعه شناسی برای بررسی و تحقیق مستقل و مستقیم جامعه خویش، ضرور و اجتنابناپذیر است، زیرا وقتی میتوانیم از تقلید اروپایی سرباز زنیم و به استقلال فکری و علمی برسیم، که شیوهی کار اروپایی را بیاموزیم و کارش را درست و دقیق بشناسیم.»
3. آگاهی روشنفکر ایرانی از جامعه، مذهب و فرهنگ اسلامی:
«هر کس روشنفکر است باید مواد و مصالح کارش را از زندگی اجتماعی جامعهی خودش و زمان خودش کسب کند و مخالفت با مذهب به وسیله روشنفکر آگاه، جامعه را از آگاه شدن و بهره یافتن از روشنگری نسل روشنفکر و جوانش محروم میسازد. روح حاکم بر فرهنگ اسلامی بر اساس عدالت و رهبری است، بر اساس همه اینها است که روشنفکر در این جامعه و در این لحظه، برای آزاد کردن مردم، هدایت آنها، ایجاد یک عشق، ایمان، جوشش تازه و روشنایی بخشیدن به ذهنها، اندیشهها و آگاه نمودن مردم از عوامل جهل، خرافه، ستم و انحطاط در جوامع اسلامی، باید از مذهب آغاز کند، مذهب به معنای این فرهنگ مذهبی خاص و این برداشت درست و مستقیم، نه آنچه که موجود است و در برابرش میبیند.»
4. قدرت تجزیه و تحلیل منطقی:
«روشنفکر کسی است که با منطق خویش و بدون تقلید، هر مسالهای را که در برابرش طرح میشود، تجزیه و تحلیل میکند و با این تحلیل منطقی قضاوت مینماید و بر اساس این قضاوت تصمیم میگیرد. به عبارت دیگر روشنفکر، یک انسان خودآگاه است که هم خود، هم زمان، همجنس و گرایش جامعه خود، هم شرایط موجود بیرونی و درونی خود را میشناسد و تاریک فکر کسی است که تصمیمی که میگیرد یا قضاوتی که میکند، براساس تحلیل منطقی خود آگاهانه نیست، بلکه از طریق تقلید است (تقلید از فرد، زمان، جامعه، گروه یا طبقهای و تقلید از آنچه رایج است).
5. دارای بینش انتقادی:
«روشنفکر کسی است که دارای یک بینش انتقادی است.» «اصولا روشنفکر در هر دورهی تحول فرهنگی و اجتماعی یک جامعه، هر گرایشی داشته باشد، به هر حال دارای یک «بینش انتقادی» است، مقصودم از این تعبیر، این است که اولاً نسبت به «وضع موجود» معترض است و در همین حال میکوشد تا آنچه را که در برابرش «وضع مطلوب» میداند، جانشین آن سازد.
6. هدایت و رهبری پیامبرانه:
«روشنفکران ادامه دهنده کاری هستند که پیامبران در تاریخ بر عهده داشتهاند و این سخن قرآن که «و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه؛ هیچ پیامبری را جز به زبان جامعهاش نفرستادیم» به این معنا است که آن که بیداری و هدایت مردم خویش را تعهد کرده است باید با زبان آنان سخن گوید.» شریعتی تأکید میکند که معنی با زبان قوم آشنا بودن و با زبان مردم حرفزدن، فارسی، عربی و عبری نیست، بلکه فرهنگ، روح حساسیتها، احتیاجها، رنجها، آرزوها و جو فکری و روحی و اجتماعی یک قوم است نه اینکه در کافه هتل پالاس بماند و از توده رنجبر بیخبر باشد و غیاباً به آنها ارادت ورزد و وکالتاً برایشان تکلیف تعیین کند. روشنفکر نبی مرسل نیست، امام معصوم نیست، آری، اما پس از خاتمیت و در غیبت او، وارث آن رسالت و این امامت است، ادامه دهندهی این راه است. بنابراین روشن است که چه باید بکند که از راه به بیراهه نیفتد. عالم اسلام یعنی«روشنفکر اسلام فهم مسوول» که در قوم خود و زمان خود، نقشی نه فیلسوفانه و نه عالمانه و نه ادیبانه که «راهبرانه» دارد. ما میدانیم که نبوت ختم شده است و اکنون او است که راه انیبا را باید پس از خاتمیت وحی دنبال کند.
7. تعهد انسانی روشنفکر:
«یکی از خصایص بارز روشنفکر این است که «تعهد گروهی» وی حلول «وابستگی گروهی» او نیست، بدین معنی که وی از نظر نژادی، ملی و طبقاتی به هر گروهی وابسته باشد، تنها در برابر ملت استعمار زده و طبقه استثمار شده و انسانیت متعهد است. چه عامل تعهد وی»ارزش» است نه «سود» و منافع مشترک.
8. داشتن پایههای خاص فلسفی و نظری:
«روشنفکر باید مکتب اجتماعی و جهت مبارزه و هدفهای خویش را بر روی پایههای خاص فلسفی و نظری قرار دهد.» برابری انسانی، آزادی، عدالت، وحدت طبقاتی و مبارزه با تبعیض، انحصارطلبی، غصب و زور، حقایق عام و ارزشهای مشترکی هستند که هم منافع اکثریت افراد، گروهها، اصناف، پیروان مکتبها و مذهبهای مختلف و نیز اکثریت مطلق ملتهای جهان، با هر مرحله تاریخی و فرهنگی در این شعارها تامین است.
رسالت روشنفکری در منظر شريعتي
شریعتی در باب رسالت و وظیفه روشنفکران مطالب فراوانی گفته و نگاشته است كه بخشي از آن بدين شرح است:
1. شناختن درد و از درد سخن گفتن:
«معتقدم بزرگترین، فوریترین و حیاتیترین وظیفهای که امروز ما داریم، حرف زدن و درست حرفزدن و دقیق و عالمانه از درد سخن گفتن و شناختن درد است، زیرا کسانی که در کشورهای اسلامی و کشور خودمان وارد عمل شدند … نمیدانستند چه باید بکنند و مسلم است تا وقتی که ندانیم چه میخواهیم، نمیدانیم که چه بکنیم.
2. احیای دین اسلام:
«وظیفه روشنفکر امروز است که با این طریق، اسلام را به عنوان مکتبی که انسان و فرد و جامعه را احیا میکند و رسالت رهبری آینده بشریت را به عهده دارد، بشناسد و این وظیفه را به عنوان یک وظیفه عینی تلقی نماید.»
3. آگاهی از زمان اجتماعی جامعه خویش:
«… یعنی بفهمد که جامعه او در چه مرحله تاریخی و در چه قرنی زندگی میکند؟… من به قرن جامعه خودم کار دارم این واقعیت است رئالیست بودن یعنی همین، یعنی قضاوتهای اجتماعی را نه از روی آثار روشنفکران جهان بلکه از میان توده مردم بیرون کشیدن، نه متن کتاب، که متن مردم را خواندن… بیشتر روشنفکران ما عقیده شخصیشان را با واقعیت اجتماعی خلط میکنند، چون خودشان مخالف مذهبند، در کار اجتماعی و سیاسیشان نیز جامعه را مخالف مذهب تلقی میکنند…»
4. وحدت کلمه :
«روشنفکران مسلمان اهل تسنن که هم از اسلام خبر دارند و هم از مسلمانان و هم از دنیا، باید مردمشان را روشن کنند تا فریب این دامها و سمپاشیها را نخورند، به جای دشمنی با دشمن و کینهی یهود و نصارای استعمارگر که تا قلب اسلام رخنه کرده است، دشمنی با دوست و کینهی برادران شیعی را در دلهای خود راه ندهند، با قلم و زبانهای رشید و هوشیار و آگاه و مسوول خود، نقابهای فریبنده عالم و روحانی و فقیه حنفی و شافعی و حنبلی و مالکی را بر چهرههای اینان که کعب الاخبارند و فقیه و مبلغ و مفسر مذهب بن گوریون، بدرانند و مردم بیغرض و بیتقصیر اهل تسنن را با چهره واقعی شیعه، تاریخ تشیع، فرهنگ و مذهب تشیع علوی، عالم راستین تشیع علوی، آشنا کنند و بدان ها بگویند که شیعه دشمن اسلام نبوده و نیست.»۲۸
5. بیداری مردم از جهل و خرافه و دین خوابآلود:
«باید دین داران و احرار… مردم را از این دام فریبی که دست پیش پای اندیشه و ایمان و سرنوشتشان نهاده است، نجات بخشند تا هم توده، بازیچه جهل و خرافه و سربندیهای زیانآور یا بیثمر ذهنی و عاطفی و سستی به نام مذهب نشوند و مذهب راستین و بیداری و حرکت و عزت ابزار دروغ و عامل خواب و جمود و ذلت نگردد و هم نسل جوان و روشنفکر ما با دیدن این واقعیتهای ناهنجاری که عنوان دین بدان دادهاند، از دین نگریزند و در این گریز، به دام وام گستران غربزدگی و تقلیدهای میمونوار فرنگی و دستگاههای تبلیغات قدرتهای مسلط جهانی و استعمار فرهنگی نیفتد.۳۱
6. بیان نیازهای واقعی مردم:
« روشنفکر آن نیست که آنچه را حقیقت میپندارد، بیان کند، بلکه آنچه را مردم نیاز دارند او پاسخ میگوید، کار او، کاری پیامبرانه است، ابلاغ پیام، آنچه قوم را به کار هدایت آید نه تنها به کار.»
7. خودآگاهی دادن به متن جامعه نه زعامت و رهبری سیاسی:
«رسالت روشنفکران، زعامت، حکومت و رهبری سیاسی، اجرایی و انقلابی مردم نیست. این کاری است که در انحصار خود مردم است و تا او خود به میدان نیامده است، دیگری نمیتواند وکالتاً کار او را تعهد کند؟ بنابراین روشنفکر، رسالتش، رهبری کردن سیاسی جامعه نیست، رسالت روشنفکر خود آگاهی دادن به متن جامعه است فقط و فقط همین و دیگر هیچ. اگر روشنفکر بتواند به متن جامعه خود آگاهی بدهد، از متن جامعه، قهرمانانی بر خواهند خاست که لیاقت رهبری کردن خود روشنفکر را هم دارند و تا وقتی که از متن مردم قهرمان نمیزاید، روشنفکر رسالت دارد.»
8. پرسش از وضعیت موجود و علل و عوامل پیدایش آن:
فوریترین و دشوارترین رسالت روشنفکران امروز ما، پیبردن به این حقیقت پیچیده و مشکل است که ما را چرا؟ و چگونه؟ این چنین ساختهاند و پیش از آن، اعتراف به این اصل مسلم که: آنچه را تاکنون اندیشیدهایم و به گونهای که تاکنون دیدهایم، درست همان است که استعمار خواسته است و کوشیده است تا این چنین بیندیشیم و این چنین ببینیم.
9. بازگشت به خویشتن:
امروز سنگینترین و حیاتیترین رسالت روشنفکران کشورهای اسلامی، پیش از هر چیز، بازگشت به خویشتن و بازیافتن «شخصیت خویش» است، همچنان که غرب در آغاز ورود به شرق، برای کوبیدن راه ورود و رسوخ خویش، پیش از هر چیز، ملتهای شرقی را به دور کردن از خویش و به بیگانه کردن با خویش واداشت… زیباییها و عظمتها و حقیقتهای راستینش را پوشاندند و رشتهها و حقارتها و بطالتهای دروغین و بیهودگیها را به رخ ما کشیدند و چه کردند و چهها کردند تا آنجا که از همهی روح، معنی، زندگی، عظمت، قدرت، آموزندگی، فکر، دل، اخلاق، فداکاری و حماسه که در اسلام انباشته است … به مردم هیچ ندادند.
… بازگشت به خویشتن انسانی ویژهای که در طول تاریخ تکوین یافته و به ما، هویت معنوی و شخصیت فرهنگی بخشیده است، با تکیه به حرکت مستمر تاریخی، جهت اعتقادی و روح مردمی …
10. بازگشت به اسلام و مذهب راستین:
بازگشت به مذهب به معنای رواج دادن سنتهای معمول رایجی که الان در محیطهای دینی هست و تعمیم آنها در سطح همه، نیست بلکه بازگشت به اسلام و تکیه به اسلام است که انسان میسازد و انسان ساخته، انسانهای بزرگی را ساخته که به انسان بودنشان هر انسانی، اگر حر باشد و آگاه، چه مذهبی و چه غیرمذهبی، معترف است تکیه به تشیع علوی، تکیه بر مترقیترین و زندهترین و فعلیترین ارزشها و عناصری است که روشنفکر به عنوان تعهد خودش با آن درگیر است و تکیه به این تشیع و شناخت این تشیع، خلع سلاح کردن عوامل دروغینی است که از این تشیع به نفع جهل و زور و انحراف و تزویر سوء استفاده کردند و میکنند.
11. دستیابی به ایدئولوژی دینی:
شریعتی بر این باور است که روشنفکر باید ایدئولوژی خود را از دین بگیرد، البته نه دینی چون مسیحیت که تجربه تلخ خود را نشان داده است، بلکه از مکتب و بینش تشیع.
12. ایجاد پروتستانتیسم اسلامی:
روشنفکر باید به ایجاد یک پروتستانتیسم اسلامی بپردازد تا هم چنان که پروتستانتیسم مسیحی، اروپای قرون وسطی را منفجر کرد و همه عوامل انحطاطی را که به نام مذهب، اندیشه و سرنوشت، جامعه را متوقف و منجمد کرده بود، سرکوب نمود، بتواند فورانی از اندیشهی تازه و حرکت تازه به جامعه ببخشد، برخلاف پروتستانتیسم اروپایی که در دستش چیزی نداشت و مجبور بود از مسیح صلح و سازش، یک مسیح آزادی خواه و مسوول و جهانگرا بسازد، یک پروتستانتیسم مسلمان دارای تودهی انبوهی از عناصر پر حرکت، روشنگر، هیجان انگیز، مسوولیتساز و جهانگرا است و اساسیترین سنت فرهنگیاش، سنت شرعی و کوشش و تلاش انسانی است.
Sorry. No data so far.