چهارشنبه 23 می 12 | 16:17
غبار جنگ بر چهره خرمشهر بعد از ۳۱ سال

ممد نیست تا ببیند رسالتش ابتر مانده است!

خرمشهر شهر خرم و آباد ايران در دهه 40 و 50 با گذشت 24 سال از پايان جنگ و 31 سال از آزادسازي همچنان غبار جنگ بر چهره دارد و دستي بايد تا اين غبارها را بزدايد.


زبیده فرزند خرمشهر است، خرمشهر روزهای آباد و مردمان شاد. با اصرار از ما خواسته سفری به شهرشان بکنیم نه برای حضور در اردوی راهیان نور یا تفریح، بلکه برای آنکه گشتی در شهر بزنیم تا به قول او رسالت خبرنگاریمان انجام شود. می‌گوید باید بعد از اردیبهشت بیایید و نه در فصل‌های دیگر. زبیده می‌خواهد یکنفر چند روزی با مردم این شهر زندگی کند.

به دعوت او که دلی سوخته و قلمی شکسته دارد به خرمشهر می‌روم. زبیده معلم بوده و بعد از آوارگی از شهرش در رضوانیه کرج ساکن شده و به قول خودش بعد از آنکه دانش آموزانش جلوی چشمانش پرپر شدن دیگر قلم و قلبش شکست.

می‌خواهم ببینم هموطنانم اینجا چگونه‌اند؟ حالشان خوب است؟ روزگارشان براه است؟ همه شناخت من از خرمشهر به جز آنچه در جغرافیا خوانده‌ام و قصه‌ها و اخیرا کتاب» دا»، عکسی از جوانی یکی از بستگان است که با تیپی در خور سرزمین‌های گرم، شاد و لبخند زنان کنار اسکله ایستاده و هر‌گاه آن عکس را می‌بیند می‌گوید خرمشهر واقعا خرم بود یادش بخیر.

پا در شهر که بگذاری اول از همه فکر می‌کنی باید از گرما بنالی اما تنها چند دقیقه بعد، گرما و شرجی و گرد و غبار هوا فراموشت می‌شود. گویا اینجا هنوز جنگ است و این نام برازنده این شهر نیست. خرمشهر هم زنده است و هم نیست. نفس می‌کشد اما با قلبی رنجور و تنی خسته. گویی بیماری است که بیماری‌اش مزمن شده و درمانش مشکل. یکی درمیان خانه‌ای آباد و خانه‌ای ویران است.

اینکه بعد ۳۱ سال هنوز نشانه‌های یک شهر جنگ زده در خرمشهر دیده می‌شود، عجیب است. یادم هست چند وقت قبل ایمیلی به دستم رسید از ویرانه‌های لبنان عزیز که تنها چند ماه پس از جنگ بهتر از اول ساخته و آباد بودند و گویی هرگز جنگی در کار نبوده است، اما چه شده است که خرمشهر عزیز من هنوز جنگ زده است؟

دیوارهای گلوله باران شده، خانه‌هایی که به تلی از خاک تبدیل شده‌اند و بعضا یادمانهایی که تحت نظارت مسئولان به عنوان نمادهای جنگ نگاه داشته شده‌اند. اما واقعا چرا بعد از این همه سال خرمشهر عزیز هنوز آباد نشده است.

جهان آرا‌ها، فهمیده‌ها و حسینی‌ها و… رسالتشان را به نحو احسنت انجام دادند و خرمشهر را که امام (ره) فرموده بود باید آزاد شود، آزاد کردند. اما آن‌ها اگر می‌دانستند رسالتشان با ویرانی خرمشهر بعد از ۳۰ سال ابتر می‌ماند چه می‌کردند؟ چه کسی مسئول وضعیت امروز خرمشهر است و آیا کسی هست که فرمانی که برای آبادانی شهر، ۳۱ سال قبل با جانفشانی‌های جوانان این مرز و بوم صادر شده، اجرا کند؟

زبیده می‌گوید فرمان آبادی خرمشهر در روز سوم خرداد با آزادی آن صادر شد اما عوامل متعدد باعث شدند که این شهر دیگر خرمشهر نباشد.

از کنار خانه‌ها که عبور می‌کنم پیرمردی فرتوت که یک دستش قطع شده نگاهم را جلب می‌کند. همیشه دیدن پیرمرد‌ها به خصوص اگر رنجور و ناتوان باشند، بیشتر ناراحتم می‌کنند چون مرد‌ها با غرورشان شناخته می‌شوند و سخت سخن از درد می‌گویند و با کهنسال شدن گفتن از درد برایشان سخت‌تر است.

نامش عماد است، عماد فرزند عباس. از او پیشینه‌اش را می‌پرسم. دهان که باز می‌کند شرمنده ذهنیت خودم می‌شوم از مردمان این شهر. با خود فکر می‌کردم شاید اوضاع مردم خرمشهر از اول چندان خوب نبوده اما سخنان پیرمرد تکانم می‌دهد.

می‌گوید در چند دهه قبل او و خاندانش از بزرگان شهر بوده‌اند. عماد درس خوانده وبه قول خودش مهندس ساختمان بوده است. با کمک پدر، عمو‌ها و برادر‌هایش که همگی بواسطه بندر پررونق خرمشهر روزگار خوبی داشته‌اند در دهه ۴۰ و ۵۰ چندین مدرسه و درمانگاه در خرمشهر ساخته‌اند که عماد آن‌ها را طراحی و ساخته است. همچنین چند استراحتگاه بین راهی و حمام عمومی و نیز استراحتگاه کارگران از دیگر اقدامات آن‌ها بوده است. اما امروز او تنها بازمانده خانواده‌اش است که ساکن خرمشهر است و از دار دنیا خانه‌ای را دارد که هنوز دیوارهاش گلوله باران است.

می‌گوید خرمشهر قلب اوست و دوری از خرمشهر برایش معنا ندارد و به جز روزهایی که خرمشهر در اشغال بوده و کمی عقب نشینی کرده است هیچگاه از خرمشهر دور نبوده است.

امثال جهان آرا جانشان را کف دستشان گرفتند که امروز خرمشهر حتی آب نداشته باشد؟

خیلی گله دارد. می‌گوید آیا امثال جهان آرا جان خود را کف دستشان گرفتند که امروز خرمشهر حتی آب نداشته باشد؟ می‌گوید آن‌ها وظیفه‌شان را انجام دادند اما مسئولان کوتاهی کردند و معلوم نیست که آیا بودجه‌ای به آبادی این شهر اختصاص دادند یا نه و اگر اختصاص دادند در همین شهر هزینه کردند یا نه؟

خرمشهر از شهرهایی است که بیشترین آسیب را در دوران جنگ متحمل شد ولی هنوز مورد بازسازی مطلوب قرار نگرفته است و زخمهای عمیق جنگ در جای جای خرمشهر قابل مشاهده است.

۲۴ سال از پایان جنگ تحمیلی پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت در تیرماه ۶۷ و آغاز بازسازی مناطق جنگ زده می‌گذرد. همچنین ۳۱ سال از آزادی خرمشهر گذشته است اما منازلی که سال‌ها پس از جنگ هنوز در وسط شهر به خصوص مسجد جامع دیده می‌شوند نشان از کم توفیقی در بازسازی این شهر است.

از کنار پیرمرد که عبور می‌کنم به خانه‌ای مخروبه می‌رسم که کف آن پر از سرنگ و ته سیگار است و نشان می‌دهد این خانه که چه بسا خون‌ها در آن ریخته شده امروز پاتوق معتادان و ولگردان است. به سرعت از کنار خانه می‌گذرم و با زنی میانسال هم صحبت می‌شوم که روزهای جنگ و اسارت و آزادی و بازسازی همه را با هم به خاطر دارد. او که سه فرزند خردسالش را در جنگ از دست داده است و همسرش نیز جانباز است در خانه عکسهایی از روزهای آباد خرمشهر دارد. عکسهایی که تو را به یاد مناطق مرفه نشین کلانشهر می‌اندازد و باورش سخت است که این‌‌‌ همان خرمشهر امروز باشد.

آری دشمن تا بن دندان مسلح خرمشهر عزیز را که پاره تن همه ایرانیان است به ویرانشهر تبدیل کرد اما آبادانی اندکی که امروز در آن دیده می‌شود به گفته مردم نه حاصل کار مسئولان که نتیجه زحمات خود مردم است.

ناهید لیوارجانی که شب را در خانه او سر می‌کنیم می‌گوید: خیلی از کسانی که مانند من برگشتند خودشان با دستان خودشان خانه‌هایشان را ساختند.

وی با اشاره به جانباز بودن همسرش می‌گوید در سالهای اولیه بازسازی وامی برای بازسازی دادند که ما هم آنرا گرفتیم اما در اینجا شغلی نبود که قادر به پرداخت وام باشیم در نتیجه با پارتی بازی وام دیگری گرفتیم و درون خانه را بهسازی کردیم و تا الان که در آن ساکنیم موفق نشده‌ایم کار دیگری برای خانه بکنیم.

وی ادامه داد: فرزندم وقتی کوچک‌تر بود همیشه از من می‌پرسید مامان کی جنگ تمام می‌شود و من می‌گفتم: مادر جنگ تمام شده اما گواه او برای ادامه داشتن جنگ جای گلوله روی دیوارهای خانه بود که البته هنوز هم هست.

باور اینکه خرمشهر امروز در گذشته از چه رونق و شکوهی برخوردار بوده اندکی سخت است اما واقعیت این است که در آن روزگار که کل جمعیت ایران ۳۵ میلیون نفر بود ۲۲۰ هزار نفر در شهرستان کوچک و بندری اما آباد و پررونق خرمشهر در رفاه زندگی می‌کردند.

لیوارجانی می‌گوید در دهه ۵۰ اغلب تهرانی‌ها برای تفریح در فصلهای سرد سال به خرمشهر می‌آمدند و آخرین مدلهای لباس و انواع چیزهای دیگر را از اینجا به تهران سوغات می‌بردند. اما امروز اگر کسی از تهران به اینجا بیاید به دیده ترحم به در و دیوار شهر و فرزندان ما نگاه می‌کند و فکر می‌کند ما همیشه بدبخت بوده‌ایم.

خوابیدن در زیر سقف خانه‌ای که خون حداقل ۹ شهید بر زمین آن ریخته کار سختی است. خواب به چشمانم نمی‌آید. داخل خانه نسبتا خوب بازسازی شده اما دیواری حیات و بالکن خانه محل رفت و آمد انواع حشرات موذی است و همین حشرات و جانوران خوابیدن را سخت‌تر می‌کنند و تازه این منهای گرمای هواست که برغم روشن بودن کولر ملموس است.

حالا علت اصرار زبیده را می‌دانم که می‌خواست من حتما دو سه روزی مه‌مان خانه‌های خرمشهر باشم تا لمس کنم آنچه خرمشهری‌ها با آن دست به گریبانند. صبح که از خواب برخاستم برای شستشوی دست و صورت منتظر آبی شدم که باید بقول ناهید خانم از بانکه می‌آمد. آب که از شیر می‌آمد به قول آن‌ها حتی برای شستن مناسب نیست تا چه رسد به نوشیدن.

شب سختی را گذراندم در زیر سقف خانه شهدایی که نامشان را هم نمی‌دانم. بار دیگر راهی شهر شدم و اینبار پای صحبتهای بانویی دیگر.

اعظم شفیعی شهروند دیگری که اصالتا خرمشهری می‌گوید: چطور است که جمعیت همه کشور افزایش یافته اما خرمشهر جمعیتش نسبت به سال ۵۹ به نصف رسیده است؟

۱۵۵ هزار خرمشهری با انواع مشکلات دست و پنجه نرم می‌کنند

وی گفت: بسیاری از ساکنان خرمشهر شهید شدند و بسیاری نیز هم اکنون در شهرهای دیگر ساکنند و دیگر به شهر بازنگشته‌اند اما آیا شهری که سه دهه قبل ظرفیت تامین رفاه ۲۲۰ هزار نفر را داشته است امروز چگونه ۱۵۵ هزار نفر با انواع مشکلات و بدبختی‌ها در آن زندگی می‌کنند.

شفیعی خانه روبرویی خانه‌اش را نشان داد که سالهاست مخروبه است و آینه دق او. وی گفت: این خانه بانو همسایه آنهاست که هیچ کس از خانواده‌شان زنده نماند و بازمانده‌های دورشان نیز چه بسا از یاد برده‌اند که اصلا در خرمشهر بستگانی داشته‌اند.

وی همچنین زمینی خالی را نشان داد که معلوم بود گذر زمان آن را به تلی از خاک تبدیل کرده و گفت: این هم خانه جلیل‌ها بود و در این سال‌ها هرگز کسی نیامده است تا سراغی از این خانه بگیرد. نمی‌دانیم کسی از آن‌ها زنده است یا نه؟

یک شهروند دیگر خرمشهری نیز وضعیت آب شهر را یادآور شد و گفت: جای بسی تاسف است که خرمشهر حتی آب مناسب برای نوشیدن ندارند و برغم همه کاستی‌ها و فقر گریبانگیر، مجبورند آب بخرند یا منتظر تانکرهای توزیع آب بمانند.

عبدالله حسینی ادامه داد: اگر تنها فواید دهه ۵۰ برای ایران را حساب کنیم جا دارد که امروز این شهر آباد شود و اگر نه مثل گذشته، اما قابل سکونت باشد.

تاسیس منطقه آزاد در خرمشهر مشکل بیکاری شهر را حل می‌کند

وی تصمیم گیری عاجل در مورد بناهای نیمه کاره و مخروبه و نیز ایجاد اشتغال و تاسیس منطقه آزاد در خرمشهر را در آبادانی سریعتی آن بسیار موثر دانست و اظهار داشت: این شهر همچنان برای ترانزیت گزینه مناسبی است و مسئولان با اندکی سرمایه گذاری که در میان اختلاسهای چند هزار میلیاردی گم است می‌توانند این منطقه را تبدیل به منطقه آزاد کنند تا در رونق آن سرعت ایجاد شود.

چند سال قبل مرکز پژوشهای مجلس گزارشی منتشر کرد که در آن تعداد ساختمانهای بلاتکلیف در آبادان و خرمشهر شش هزار و ۵۰۰ دستگاه اعلام شد.

در آن گزارش که حتما به مسئولان ذیربط ارجاع شده است آمده که وضعیت ظاهری شهر نامناسب است و بسیاری از خانه‌ها بلاصاحب هستند و تبدیل به محل تجمع افراد ناسالم شده‌اند.

آن گزارش اشاره کرده بود که برخی مالکان بنا‌ها در قید حیات نیستند و برخی مالکان نیز در شهرهای دیگر مشغول زندگی هستند و قصد بازگشت ندارند به همین دلیل دستگاههای متولی عمران و زیبایی شهر نمی‌توانند در مالکیت این بنا‌ها دخل و تصرف کنند.

از سویی اعتبارات بازسازی خرمشهر که شامل ۱۰ سال اعتبار برای بازسازی و رونق بود سال ۸۶ به پایان رسید در حالیکه خرمشهر هنوز به این اعتبارات نیاز داشت.

به نظر می‌رسد در این زمینه اقدام مدعی العموم و قضایی کار ساز باشد تا بتوان نسبت به تخلیه و بهسازی خانه‌های مخروبه و زدودن غبار جنگ از چهره خرمشهر اقدام کرد.

خرمشهری که در چند دهه قبل‌تر مرکز رونق اقتصادی جنوب کشور بوده قطعا قابلیت تبدیل مجدد به مرکز فعلایت اقتصادی را دارد و به این واسطه بی‌شک شهر رونق می‌گیرد و اندک اندک غبار جنگ از چهره شهر زدوده می‌شود.

دلم نمی‌خواهد نظر هیچ مسئولی را برای تکمیل گزارشم بشنوم چه آنکه مردم این شهر خودشان هم مشکل را می‌دانند هم راه حل را. اما ابزار آنکه قانون است و بودجه در اختیار آن‌ها نیست و امید است بزودی دلسوزانی پیدا شوند که باری خرمشهر طرحی نو دراندازند.

از بازار خرمشهر که عبور می‌کنم آبی تازه زیر پوستم می‌دود و ناگهان به خاطر می‌آورم که با همه سختی‌ها زندگی در خرمشهر جریان دارد و تنها باید کمک کرد تا آب هم زیر پوست شهر بدود.

در ذهنم مدام نام خرمشهر و آبادان رژه می‌رود. خرمشهر یعنی شهری که خرم است و آبادان هم شهر آباد و اگر اندکی همت شود دور نیست که در خور نامشان به حیات ادامه دهند.

خرمشهر عزیز که خاک آن آغشته به خون مردمانی از همه ایران است و چه بسیار شهدایی که از دور‌ترین نقاط کشور جانشان بر کف در این شهر در راه آزادی جان باختند چشم براه مسئولان است تا بار دیگر خود خرمشهر شود.

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.