اعتمادالسلطنه در خاطرات خود آورده كه روزی دید ناصرالدین شاه با دست بر روی پای خود میزد و میگفت: نمیشود. میپرسد چه چیز نمیشود. شاه جواب میدهد كه این مملكت درست نمیشود. این ماجرا به صورت استعاری نشان میدهد ناامیدی از اصلاح در آن روزگار چقدر فراگیر بوده است. آنچه همه چیز را تا این پایه تیره میكرد در واقع ساختار اشرافی دوران آنها بود كه منشأ در هم پیچیدگی كل زندگی ما میشد، خواه در سطوح معرفتی و فرهنگی و یا ابعاد زندگی روزانه . متنی كه پیشرو شماست تلاش می كند دینامیسم و ساختار این اشرافیت و مواریث آن در اتفاقات اخیر كشور را شرح كند .
فرمول ساختار اشرافی در دوران ناصرالدین شاه عبارت بود از اقتصاد و قدرت خونی و خانوادگی كه در طبقات مختلف وجود داشت. قدرت موروثی كه اقتصاد را چون تابعی از خود سازمان میداد باعث میشد ثروتمندترین مرد، شاه مملكت باشد. سپس در طبقات پائینتر به ترتیب وابستگان نسبی و سیاسی قرار داشتند. در این میان اگر كسی خارج از سلسله مراتب ثابت نمایش ثروت میداد، بر باد میرفت. پس گنجهای پنهان اینجا و آنجا تلنبار شدند و ریاكاری خاصی از آستین همین وضع بیرون پرید. چه، استبداد ریا و ركود معرفتی میآفریند.
فلسفهها و دانشهای عصر ناصری از اجتماع و واقعیات روی گردانده و انتزاعی شدند. آینهكاریهای معماری كاخ گلستان و صاحبقرانیه با اشكال هندسی خاصی صورتپردازی میشد و میتوان گفت كمالالملك به لحاظ تاریخی از «پابلو پیكاسو» پیشی گرفت. هرچند پیكاسو نیز در عصر استبداد ژنرالهای اسپانیایی پا گرفت. آینهكاریهای معمول در آن زمان از حیث اشرافیت متناسب اوجگیری غزلسرایی و نثر مسجع، فخیم و سنگین قاجاری بود. سبك اشرافی مرحوم فیروزكوهی تقابل آشكاری با سبك نیما یوشیج داشت كه دائم از مشكلات ملموس اجتماعی میسرود، اما دانش و معرفت انتزاعی دوران مورد نظر چندان مخالفت جدی برنمیانگیخت.
معرفت در حقیقت ذیل نگاه دلالمآبی اشراف بود كه بر اقتصاد، سیطره داشتند. بزرگترین دلال، پادشاه و خانواده او بودند. واقعه «رژی» و «امتیاز تنباكو» شاهد همین مدعا هستند. افراد ناگهان به سمت دلال شدن میرفتند. مثلاً سرجان ملكم خان از راه نفوذ در انگلستان و دربار ایران امتیاز «لاتاری» و قمار را به انحصار خویش درآورد. این ویژگی در جامعه به صورت رواج مصرفگرایی ظهور كرد. زندگی در قیود واقعی محصور است. اما این قیود وقتی با عقلانیتی مصرفی تفسیر شود به راحتی بدل به زیستی مصرفی میشود. همان طور كه دست به تولید صنعتی نمیزدیم، تولید كالاهای فرهنگی را نیز به حالت تعطیل درآوردیم. جهان چون خط و خال و چشم و ابروست/ كه هر چیزی به جای خویش نیكوست. دلالان فكری در بازار مكاره مثل نمایندگان بنگاههای فكری اروپایی عمل میكردند و از همین راه شأن اجتماعی به هم زدند. عجیب آنكه كتابهای روز با عجله ترجمه شدند. اینكه چه محصول نازلی به دست نخبگان میدادند به كنار. اما نباید فراموش كرد كه از هر زاویه مسائل به صورتی كاریكاتوری طرح میشد. فرقی نمیكند كه با عینك «هگل»، «ماركس» یا «وبر» به ماجرا بنگریم. چه اقتصاد را روبنا بدانیم و چه فرهنگ را سرشت زندگی بنامیم، مصرف و دلالی اقتصادی و فرهنگی تا حد وطنفروشی پیش رفت. وقتی مصرف نهادینه شود تبدیل به ارزش میگردد.
در چنین جوی بهترین ابنا بشر، مصرفیترین ایشان قلمداد میشوند. كسانی كه فقط از پول نفت ارتزاق میكردند، ضرورت تولید را درك نمینمودند. از این رو تاریخ تفكر در ایران همان تاریخ مصرف اندیشهها شد. عقلانیت مصرفی به عقلانیت تولیدی پرخاش میكرد. كتابهای محبوب مجموعههایی شدند كه افكار را توضیح میدادند و دستهبندی مینمودند. این داستان به یك نوع كلاسیسم منجر شد كه به خاطر سالهای زیاد حضورش قوت و نیرو گرفت. اغلب میل داریم مفاهیم را به صورتی كلاسه شده و بیزحمت به دست آوریم. زندگی مصرفی ناصری در تاریخ معرفت ما به صورت تكرار و مصرف مفاهیم كلاسه شده ادامه حیات میدهد. از جمله نتایج آن تكرار درسها در كلاسهای دانشگاهی و طرد خلاقیت به صورت گسترده است. استادی كه چیزی تازه نمیخواند، به متون اصلی مراجعه نمیكند و تفكر را در بازگفت مفاهیم از روی منابع دست دوم منحصر میداند چگونه میتواند تولید فكری كند؟ شاخصبندی تحقیقات در پژوهشگاهها نشان از كلاسیزم مصرفی دارد.
بعضی از طرحهایی كه با اجرای آن مخالفت شده است اما تنها به گناه نوآوری مورد بیتوجهی بودهاند در حالی كه در اغلب كشورهای توسعهیافته جهان مسائل برعكس است. مثلاً «مؤسسه فوق تخصصی ماكس پلانك» در آلمان تئوریهای خلاقانه، بومی و كاربردی را اخذ كرده و پس از بررسی و پژوهش تبدیل به برنامههای قابل اجرا برای راهبردهای كلان میكند. رئیس چنین مؤسسهای تا چندی پیش، «هابرس ماس» از بزرگترین فلاسفه معاصر بود. یا در نمایشگاه كتابی از سوی غرفه سوئیس به من هدیه دادند كه شامل مفاهیمی بود كه در یك كشور چند زبانه مثل كشور آنها كاربرد دارد. در حقیقت توجه به نیازهای واقعی و تولید، براساس نیازهای بومی رسم همه كشورهای مترقی محسوب میشود. با این اوصاف عجیب است كه غربگرایان در ایران منش حقیقی غربی را كنار گذاشته و فقط به مفاهیم كلاسه شده آنها چسبیدهاند. آنها حتی بارها باعث انزوای هموطنانی شدند كه خلاق، عمیق و ملتفت به وضع واقعی ما بودند. كسانی مانند شهید مطهری، شهید بهشتی، مرحوم شریعتی، مرحوم آلاحمد و همچنین مرحوم فردید مورد بیمهری آنها قرار گرفتند. در دورههای مختلف تاریخ معاصر سرانجام زمانی فرارسید كه مشكلات واقعی و كار عملی مورد توجه قرار گرفت. مبارزه با اشرافیت ساختاری و حتی اشرافیت معرفتی از ویژگیهای دولت نهم بود. كشور ما اكنون در مسیر عبور از عقلانیت اشرافی و كلاسیك مصرفی به سوی وضع تازه در التهاب است. اشرافیت ساختاری مقاومت میكند. یعنی طبقات بالا شروع به اعتراض كردهاند. این در حالی است كه اغلب در تاریخ جهان طبقات پائین كشور سر به شورش برمیدارند. این تفاوت تصادفی نیست. طبقه بالادستی كه اغلب نیروهای خود را در میادین بالای شهر متمركز مینماید، برای ادامه حیات ساختار اشرافی در تكاپو افتاده است.
به هر روی دولت دهم میبایست به پشتوانه سرشت عملگرایانه خود و خویشاوندی با واقعیات ملموس به سمت تئوریزه كردن و چارچوببندی معرفتی پیش رود. به نظر میرسد از مهمترین پشتوانههای دولت پیشرو فقاهت ولایتی با ساختاری كه امام خمینی(ره) ترسیم كردهاند باشد، ساختاری مصلحتگرا، ضداشرافیت و زندگیمحور كه مصلحت را مصادف با تنآسایی نمیانگارد بلكه آن را توجه به سرشت واقعیات موجود میداند.
اشرافیت كلاسیك مایل است نظریه ولایت فقیه را كنار زده یا تأویل كند به صورتی كه تبدیل به یك شورای رهبری شود. آشكار است كه در این نظریه، ولایت فقیه به درستی فهم نشده است. اما عقلانیت تولیدی دولت اخیر نیز میبایست گوش به زنگ چارچوبسازی مفهومی باشد. آنها باید تئوریهای خرد، متوسط و كلان را سر و شكل بدهند تا از یك انسجام معرفتی بهره ببرند. این تئوریها این بار باید در هماوردی جدی با ساختار اشرافی، مشكلات واقعی زندگی روزانه و سلطه جهانی سر و شكل یابد، تا عملی و البته پخته باشد.
چه كسي در آزمون ولايتپذيري رفوزه است؟
بدنبال قضاياي اخير ، اين روزها بسياري دم از ولايت پذيري و التزام به پيروي از فرامين رهبري معظم انقلاب ميزنند . البته اين جاي بسي
خوشحاليست كه برخي افراد و جريانات سياسي كه تا پيش از اين اثري از ولايت مداري در وجودشان يافت نميشد هم اينك ولايتمدار شده
اند و اميدواريم كه اين اتفاق استمرار داشته باشد . ليكن گروه ديگري كه اكنون در طيف اصولگرا هستند و رئيس جمهور را به رفوزگي در
ولايت پذيري متهم ميكنند خود نشان داده اند كه در 4 سال گذشته چقدر به فرمايشات مقام معظم رهبري كه بارها دولت و شخص آقاي
احمدي نژاد را مرود حمايت و تقدير قرارداده اند ، پايبند بوده و توصيه هاي معظم له را اجرا نموده اند. نمونه بارز آن را ميتوان در مصوبه روز
سه شنبه نمايندگان مجلس در خصوص تبديل 3 معاونت رئيس جمهور و تشكيل 3 وزارتخانه جديد مشاهده نمود .آيا اين مصوبه در جهت
خدمت به مردم بوده و يا تقابل با رئيس جمهور؟جالب اينجاست كه هنوز چند هفته هم از فرمايشات مقام معظم رهبري در ديدار با نمايندگان
مجلس نگذشته كه ايشان فرمودند :”مجلس بايد بنا را بر مماشات، مدارا و روح همكاري با دولت بگذارد زيرا دولت در وسط ميدان است و بار
سنگين مسائل اجرايي كشور را به دوش مي كشد. “حضرت آيتالله خامنهاي با تأكيد بر اينكه امور اجرايي، بسيار سخت و دشوار است
خاطرنشان كردند: “بايد به دولت در اين مسير ناهموار و نفس گير كمك كرد و به آن سخت نگرفت.”
مصوبه اي بر خلاف قانون برنامه توسعه چهارم كه ضرورت كاهش حجم دولت و دستگاه هاي اجرايي را تاكيد نموده مي باشد . آيا جز اين
است كه براي محدود نمودن رئيس جمهور در انتخاب معاونانش اين مصوبه را تصويب نموده اند . آيا مثلاً بنياد شهيد در حد يك وزارتخانه است يا
فقط حذف آقاي زريبافان برايشان مهم بوده. بنظر مي رسد اگر اين رويه ادامه داشته باشد كم كم تمامي معاونتهاي رئيس جمهور تبديل به
وزارتخانه شود و در نهايت انتخاب رئيس جمهور هم به جاي مردم بر عهده نمايندگان قرار گيرد !!!
اگر آقايان مي گويند كه احمدي نژاد در قضيه بركناري آقاي مشايي ،در آزمون ولايت پذيري رفوزه شد پس چرا خودشان را كه طي اين سالها
بارها و بارها رفوزه شده اند نمي بينند .اي كاش اين صحبتها فقط از روي دلسوزي بوده باشد نه هوي و هوس كساني كه در دوره اخير قدرت
خود را در خطر ديده و ديگر نفوذي در دولت نداشته و سهم خواهيشان نيز مورد توجه قرار نگرفته و با حب و بغض فقط تخريب مي كنند و
اكنون كه بهانه خوبي بدست آمده سر از پا نميشناسند و كسي را كه خود بارها نشان داده حامي ولايت و سرباز رهبري است مورد هجوم
قرار ميدهند .احمدي نژادي كه در دوره خدمتش به واقع بازگشتي به آرمانهاي امام و انقلاب را داشته و خود را سپر ولايت ميداند به طور
حتم اين ماجراي اخير را روشن و به جبران آن خواهد پرداخت ولي بد نيست كه مخالفان هم به خود بيايند و به واقع آراي 25 ميليوني مردم را
درك كنند كه اين آرا به رويكرد احمي نژاد بوده نه حمايتهاي آنها.
سيد مهدي قريشي
http://ma-ghorashi.blogfa.com/post-37.aspx