یکشنبه 04 جولای 10 | 18:45

مردم‎شناسی شهيد چمران

متأسفانه امروز در معناي بسيجي ساده‎سازي شده است. شهيد چمران بسيجي بزرگ و الگوي آرماني و تاريخي ما براي بسيج است. الگويي كه از ايران شروع شده، در مبارزات سياسي به غرب كشيده شده و سپس به مصر و لبنان رفته است.


دكتر ابراهيم فياض- دكتر مصطفي چمران يكي از شخصيت‎هاي ناشناخته ايران است؛ چراکه تنها به يك بعد از ابعاد وجودي‎اش پرداخته‎ايم. در حالي‎كه كسي مثل چه‎گوارا كه يك پزشك ساده بود، تنها به اين دليل كه يك دور آمريكاي لاتين را با موتور‎سيكلتش مي‎چرخید تا با فرهنگ آمريكاي لاتين آشنایی پیدا کند و بعد با فيدل كاسترو همراه شد؛ به‎عنوان يك قهرمان ابعاد جهاني یافته است. در واقع چه‎گوارا چقدر قابل مقايسه با شهيد چمران است؟ او يك پزشك معمولي است درحالي‎كه شهيد چمران يك دانشمند بزرگ اتمي‎ست با رتبه‎اي بسيار برجسته در آمريكا. آن همه تبليغ در مورد چه‎گوارا در دنيا شده اما در رابطه با شهيد چمران هيچ‎گونه تحقيقي نمي‎شود، به‎خصوص كه سيروسلوك او جهاني‎ست، اما سيروسلوك آفاقي چه‎گوارا خيلي كوچك‎تر و در حد آمريكاي لاتين بود. جناب چمران سيروسلوكش از ايران به آمريكا و از آمريكا به مصر و از آن‎جا به فلسطين و سپس به ايران است. يعني يك سيروسلوك آفاقي جهاني در عين سلوك انفسي دروني است كه بايد آن را بررسي كرد. به این ترتیب بايد دکتر چمران را نمونه اعلا و برتر چه‎گوارا معرفی کرد و جا دارد كه صداوسيما يك سريال بزرگ یا لااقل یک فيلم سينمايي از زندگي چمران بسازد. اگر آقاي جعفري جوزاني سريال «در چشم باد» را با شخصيتي تخيلي درست مي‎كند، شخصيت واقعي و حماسه‎هاي واقعي همچون چمران موجود است.

نكته‎ قابل‎توجه در بعد شخصيتي چمران، شخصيت جهاني و خاورميانه‎اي اوست كه آثارش روزبه‎روز در حال گسترش است. مثل آن‎چه امروز در غزه و لبنان مي‎گذرد، كه متأسفانه هنوز به آن به‎طور کامل نپرداخته‎ايم. ما مي‎خواهيم چهره چمران را از نقطه‎نظر سيروسلوكش بررسي كنيم.

چمران متولد1311 در ساوه است. بعد زندگي در قم و از آن‎جا محله پامنار تهران را تجربه مي‎كند. در زمان نهضت ملي شدن صنعت نفت، او 17-18 ساله است. مثل مرحوم شريعتي كه متولد 1312 بود. هم‎زمان شدن دوران رشد آن دو با دوران بركناري رضاشاه و روي كار آمدن محمدرضا، باعث شد كه در نوعي فضاي باز مطبوعاتي رشد كنند. اما چمران در اين فضاهاست كه وارد مباحثي چون ملي شدن صنعت نفت مي‎شود و بر همين اساس شكست نهضت ملي شدن را تجربه مي‎كند كه در دوران جواني تجربه بسيار تلخي است. بعد از جريان شهادت سه دانشجو در 16 آذر، او كه خود دانشجوي فني و ناظر بر همه اين مسائل است، استعمار پهلوي را با همه وجود مي‎بيند و با اين جان‎مايه‎ها يك نوع سيروسلوك رجوعي و يك نوع بازگشت به خويشتن از حالت جامعه غرب‎گراي دوره بعد از محمدرضا به‎خصوص بعد از 1332 و كودتاي 28 مرداد را آغاز مي‎كند و از همين‎جا از غرب فاصله مي‎گيرد. با وجود اين فاصله، چمران سير و سلوك جهاني‎اش را دارد. يعني علم‎گرايي‎اش را حفظ مي‎كند. در بهترين دانشگاه‎ها و در عميق‎ترين رشته‎ها يعني فيزيك اتمي تحصيل‎كرده و تجربه مي‎اندوزد.

اين به آن معني است كه چمران، جهان معاصرش را كاملا مي‎شناسد. چه وقايع قبل از 1320 و چه ملي شدن صنعت نفت و چه بعد از سال 32 و شهادت دانشجوها را به چشم می‎بیند تا مي‎رسد دهه 40؛ و با همگي آشناست. در اين دوران به اوج مي‎رسد، سيروسلوكش را كامل كرده و غرب را با سير آفاقي كاملا شناخته و نهايت مادي‎گرايي را مي‎داند. اين همه همراه مي‎شود با جان‎مايه‎هايي كه مادرش در وجود او به وديعه نهاده بود؛ كه هيچ‎گاه از ياد خدا غافل نشود. به‎طوري كه وقتي بعد از 20 سال به ايران بازمي‎گردد، كاملا به آن عهد وفادار بوده است. در همان زمان حتي تجربه گروه‎هاي سياسي در ايران را هم كرده است. در بعد سياسي فرد شناخته شده‎اي بود. همه چمران را مي‎شناختند. چمران هم به‎گونه‎اي نبود كه فقط بعد خارجي داشته باشد، او نيز در بعد داخلي، جبهه ملي و نهضت آزادي را مي‎شناخت. به‎دليل همين شناخت هم بود كه جزو هيچ‎يك از اين گروه‎ها نشد و راهي غير از راه آن‎ها را در پيش گرفت. ايشان روشن‎فكري ديني و غير‎ديني را مي‎شناخت. در خارج از كشور هم فعاليت معنوي‎اش را رها نمي‎كند. عضو كنفدراسيون جهاني دانشجويان ايراني(كه يك نهضت چپ است) مي‎شود، ولي در همان‎جا هم خدا را تبليغ مي‎كند. تلاش مي‎كند با علم طبيعي خدا را اثبات كند. كه البته توده‎اي‎ها و چپي‎ها خوش‎شان نمي‎آيد. با اين‎حال جزو معدود كساني است كه هنوز هم مورد مرجعيت اخلاقي قرار مي‎گيرد. چراكه در آن‎جا هم يك شخصيت معنوي و اثرگذار و قاطع است. كاملا تقواي خودش را داشته است. يعني علاوه بر سيروسلوك آفاقي، سيروسلوك انفسي در درون خودش نيز داشته. حتي در ميان آن دانشجويان چپ كنفدراسيون نيز آثار معنوي و اخلاقي داشته و خدا را تبليغ مي‎كرده است. به‎طوري‎كه حالا بعد از اين همه سال، دوستانش مثل مجيد تهرانيان كه در آمريكا جزو مرجع‎هاي تئوريك هستند، از حالات معنوي او با نوعي حسرت ياد مي‎كنند.

با چنين ساختاري يك‎باره در زندگي‎اش انقطاع ايجاد مي‎شود. از غرب به تمام معنا منقطع شده و زندگي‎اش را برمي‎دارد و با خانواده رهسپار مصر مي‎شود. در آن‎جا در دوره عبدالناصر آموزش مي‎بيند. و با شناختي كه از غرب به‎دست آورده، به مخالفت با تز ناسيوناليستي عبدالناصر(كه به اعتقاد چمران، ناسيوناليسم مظهر غرب است و به جهان اسلام تزريق شده) مي‎پردازد. و در مقابل جهان‎وطني را مطرح مي‎كند. در حقيقت چه‎گوارا هيچ است در برابر چمران. او فقط آمريكاي لاتين را داشت(تازه آن‎جا هم خيلي قبولش نداشتند) درحالي‎كه اين‎جا حتي ناصر هم در برابر شهيد چمران انعطاف نشان مي‎دهد. اميدوارم روزی فيلم همه اين حرکت‎ها ساخته شود. پس از آن نيز امام موسي صدر او را مي‎طلبد و به‎سوي لبنان و ضاحيه و بعلبك مي‎شتابد و يك‎باره از جهان مدرن و پيشرفته به جايي به‎شدت فقير و بدبخت كه هنوز هم بعد از آن همه سال جاي كار دارد، فراخوانده مي‎شود. شهيد چمران شروع مي‎كند به كار كردن با همه وجود. اين‎جاست كه خانواده‎اش ديگر نمي‎توانند تحمل كنند و به آمريكا بازمي‎گردند. در اين مرحله، انقطاع چمران از خانواده‎اش پيش مي‎آيد و خانواده او كل شيعيان لبنان مي‎شوند. سال بعد هم پسر كوچكش كه علاقه بسياري به او داشته در استخر منزل پدربزرگش كشته مي‎شود، كه آن‎جا نيز انقطاع بيشتري پيش مي‎آيد. امروز هرچه در لبنان است به رهبري و سياست‎گذاري امام موسي و اجراي شهيد چمران است. همه اين‎ها سيروسلوك روحي است براي او. خود را هيچ ديدن و فقط ديگران را ديدن. اين اوج فداكاري و ايثار است كه بايد در جاي خودش ديده شود.

در اين زمان انقلاب ايران به وقوع مي‎پيوندد. چمران به ايران مي‎آيد. از انقلاب تا جنگ دخالت چنداني در امور نمي‎كند. چراكه ساختار دولتي رسمي بعد از انقلاب دچار غرب‎گرايي وحشتناك بود، به‎خصوص در دولت موقت كه عصاره غرب‎گرايي ديني و دين غرب‎گرا در نهضت آزادي كه ادامه‎دهنده غرب‎گرايي دوران مشروطه بود. نهضت آزادي از بازسازي‎هاي سپهسالار در مدرسه سپهسالار به وجود مي‎آيد و بعد مي‎رسد به فروغي‎ها و از آن‎ها به سحابي و بازرگان. دارالمعلمين فروغي فراماسون مي‎شود بنيان‎گذار تعليمات ديني در ايران! بعد با آن پيشينه وارد نهضت آزادي مي‎شويم كه بعد از انقلاب مي‎خواستند يك دين غرب‎گرا را جايگزين شاهنشاهي كنند (البته شاهنشاهي را قبول داشتند چون مظهر غرب‎گرايي بوده در ايران، به‎خصوص در دوره محمدرضا) اين‎جاست كه چمران با هيچ‎كدام همراه نمي‎شود. او عمق غرب و عمق فيزيكي كه در آن مهارت تام و تمام داشته را ديده و با اين‎كه وزير دفاع دولت‎هاي بعد از انقلاب مي‎شود، ولي اصلا نمي‎پذيرد كه پشت ميز بنشيند. در اوج فشارهاي بزرگ كردستان، وارد آن‎جا مي‎شود. و بنيان‎گذار فرهنگ جبهه به صورت بسيجي مي‎شود. من وقتي چمران را مي‎ديدم ياد علمايي مي‎افتادم كه در دوران صفويه از جبل‎عامل به ايران آمدند و شيعه را پايه گذاشتند.

چمران نيز مثل علماي دوره صفويه آمد و فرهنگ مبارزه‎اي كه در لبنان شكل داده بود را در سطح ايران اجراء كرد و شد فرهنگ بسيجي. من يادم هست كه همان اول جنگ كردستان، چمران الگوي بچه‎هاي بسيجي شد. وقتي بچه‎ها در ميان محاصره شديد گلوله‎ها از ترس مي‎لرزيدند، چمران با اقتدار وارد شد و بسيار مقاومت كرد و در عين مظلوميت و محروميت با صلابت جنگيد. آن‎چه در لبنان ساخته بود را در اين‎جا پياده كرد. ثابت كرد كه از هيچ مي‎شود همه چيز ساخت. با دست خالي و بدون پشتيباني ارتش، محاصره سوسنگرد را شكست.

الگوي بزرگ بسيجي، شهيد چمران است كه بايد آن را باز كنيم. البته بسيجي به معناي واقعي‎اش نه در اصطلاح. متأسفانه امروز در معناي بسيجي ساده‎سازي شده است. شهيد چمران بسيجي بزرگ و الگوي آرماني و تاريخي ما براي بسيج است. الگويي كه از ايران شروع شده، در مبارزات سياسي به غرب كشيده شده و سپس به مصر و لبنان رفته است. يعني اگر مي‎خواهيم ساختار بسيج را بفهميم، بايد ساختار جهان اسلام و غرب و علم و مبارزات سياسي و ملي‎گرايي و همه را بحث كنيم تا به الگوي بسيجي برسيم. متأسفانه اين ساده‎سازي كه در معناي بسيج شد، به‎خاطر آن است كه الگوي اصلي و بنيادي‎اش در غرب و كردستان جا ماند؛ بدون آن‎كه سعي در شناختش داشته باشيم(اميدواريم فيلم و سريال چمران هر چه زودتر ساخته شود) اگر اين‎ها را نشناسيم، گذشته را از ياد برده‎ايم و آينده را نيز از دست خواهيم داد. با شناخت الگوي بزرگ و شاخص بسيجي يعني شهيد چمران، آينده بسيجي و اين‎كه چگونه آن را شكل دهيم نيز مشخص خواهد شد. كاري

Comments are closed.

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.