شنبه 02 ژوئن 12 | 14:00

این «مسئله»، «صورتش» مشکل دارد

جواد درویش

«مهاجرت» چنین «نخبگانی»، «مسئله» نظام اسلامی نیست، اما «مسئله» مهم‌تری در ورای این موضوع و با این توضیحات خودش را می‌نمایاند: چرا خروجی دانشگاه در نظام اسلامی باید چنین «نخبگانی» باشد؟ و چرا نظام ارزش‌گذاری دانشگاه ما باید بیش از اینکه منطبق بر مبانی معرفتی اسلام باشد، منطبق بر فرهنگ سکولار غربی باشد؟


جواد درویش«مسئله مهاجرت نخبگان» دارای سه واژه است که یک مفهوم را به عنوان یکی از معضلات انقلاب اسلامی، بیان می‌کند. اکثر تحلیل‌ها، مقالات و کتبی که در این مورد نگاشته شده، به واکاوی عینیت خارجی و ارائه راه حل‌هایی برای آن اختصاص یافته است. اما به نظر می‌رسد ابتدا لازم است روی صورت مسئله و خود این سه واژه تأمل کنیم. به نظر نگارنده هر سه واژه «مسئله»، «مهاجرت» و «نخبگان» در این ترکیب محل تأمل است. آنچه در این مطلب بنده به آن خواهم پرداخت موضوع «نخبگی» (یعنی واژه سوم) است و در طی تحلیل آن، به این نتیجه خواهیم رسید که «مسئله بودن» مهاجرت نخبگان (یعنی واژه اول) برای انقلاب اسلامی، کاملاً مرتبط با این تحلیل است. یعنی ارتباط علّی و معلولی بین واژه اول و سوم برقرار است. شاید در تحلیل جداگانه‌ای لازم باشد، از ارتباط واژه اول و دوم هم پرده برداریم. ولی عجالتاً آنچه بر گرده این مقاله است همان است که عرض شد.

فرض کنید در جامعه‌ای بخواهند انسان‌ها را بر اساس قُطر شکمشان طبقه‌بندی و ارزش‌گذاری کنند! و قطر شکم هر انسان با میزان اعتبار و ارزش او در جامعه نسبت مستقیم داشته باشد. این برای یک جامعه‌ی انسانی حداقل در محدوده تصور ما، خوب نیست و شاید خنده‌دار هم باشد.
حالا جامعه های کوچک‌تر را بررسی کنیم و معادل «قطر شکم» را در آنجا پیدا کنیم. مثلاً در یک تیم فوتبال بخواهیم ورزشکارها را صرفاً بر اساس چین و شِکن (!) ماهیچه‌ها و عضلات، ارزش‌گذاری کنیم…

یا اینکه بخواهیم در یک دانشگاه …

ارزش‌گذاری انسان‌ها بر اساس نمره و معدل در دانشگاه، دقیقاً مشابه نمونه‌های جوامعی است که در بالا ذکر شد، قطر شکم را مثلاً به عنوان شاخص تمتعات لجام گسیخته و بی‌هدف دنیوی، قرار می‌دهیم در برابر نمره و معدل در دانشگاه…

و با این مقدمه و توضیح کوتاه وارد بحث وارونگی معیارهای ارزش‌گذاری در دانشگاه، به خصوص از نوع شریفش می‌شویم!

اگر تعارف را کنار بگذاریم و بخواهیم روراست باشیم و ایضاً از محتسب بازی و ایرادگیری‌های جزئی بگذریم، بر همه ما واضح است که نمره، معیار ارزشی در دانشگاه شریف است و این را اگر در عیان هم اعتراف نکنیم، در مافی‌الضمیر ما موجود است.

و البته بی دلیل هم نیست. انسان متمدن امروزی برای ارزیابی هر مقوله‌ای دنبال عدد و رقم و نمودار و منحنی می‌گردد و دیگر کمّی بودن و کیفی بودن آن مقوله هم مطرح نیست. پس برای علم هم عددی به نام معدل کشف می‌کند و آن را شاخص علم انسان‌ها قرار می‌دهد.

تا این‌جای مسئله خوب نیست چون با یک مقوله‌ی کیفی به نام «علم» مثل هندوانه برخورد شده! اما هنوز فاجعه‌ای هم اتفاق نیفتاده. اوج فاجعه از زمانی است که علم مقدس شد و همگان در برابر آن سجده کردند و عزیزانشان را به پایش قربانی کردند! به تبع آن شاخص علم -یعنی نمره- هم ارزش بیشتری پیدا کرد و بالای سر انسان‌ها قرار گرفت.

انسان‌ها مثل ستون‌های یک نمودار میله‌ای، قدشان با معدلی که بالای سرشان گذاشته شد کوتاه و بلند شد. کسی که معدل پایین‌تر داشت، کوتوله‌تر و کسی که معدلش بالاتر بود بلندتر و با ارزش‌تر شد.

شاید هیچ وقت این تحلیل‌ها را نکردیم و نفهمیدیم این معیارها از کجا آمد ولی به وضوح درون خود این را یافتیم. از گفتن معدل پایین شرم داشتیم و به معدل بالا فخر فروختیم و این خود بهترین شاهد برای پذیرش این معیار ارزش‌گذاری در عاقله دانشگاه است و همین‌طور بهترین شاهد برای نازل بودن جایگاه دانشگاه در بین تمام جوامع بشری است و هرچه این دانشگاه علم زده‌تر و به اصطلاح پیشرفته‌تر باشد این جایگاه نازل‌تر است. چرا که انسانیت انسان‌ها را با عدد می‌سنجد، و چون با عدد نمی‌توان ارزش‌های اصیل انسانی مثل اخلاق، ایمان، صداقت، انصاف، مروت، شجاعت، عدالت، امانت، حیا، صبر، ایثار و… را سنجید، لاجرم این موارد از محدوده ارزش‌گذاری خارج می‌شود و به تبع آن دانشگاه از این موارد فاصله می‌گیرد…

حالا در این کارخانه انسانیت‌سنجی که بر اساس «نمره» کار می‌کند، اگر کسی استاندارهای لازم را داشته باشد، یک نشان مرغوبیت کالا به نام «نخبگی» هم روی پیشانی‌اش می‌خورد و آماده می‌شود برای ورد به بازار. ناگفته پیداست که چنین کالایی وقتی وارد بازار داخل شود، چه پیامدهای سویی برای خودش، صنعت، فرهنگ و … دارد. از طرف دیگر این کالایی است که بازار خارج از کشور آن را سر دست می‌برد! و از همین جا بحث «مهاجرت نخبگان» آغاز می‌شود.

به نظر بنده اگر ما در جامعه‌ای زندگی می‌کردیم که اساس و بنای آن هم بر همین اصولی بود که این نخبگی را ایجاد کرده، باید بسیار نگران خروج و مهاجرت این نخبگان می‌بودیم. یعنی اگر مبنای معرفتی جامعه ما مطابق با نظام ارزش‌گذاری دانشگاه بود، یعنی تمام آن فضایل انسانی که ذکرش رفت، محلی از اعراب نداشت، واقعاً «مهاجرت نخبگان» برای ما یک «مسئله» بود. ولی چون در نظامی هستیم که در آن انقلابی بر مبنای هستی‌شناسی و معرفت‌شناسی الهی اتفاق افتاده و ارزش‌های انسانی بر اساس مترقی‌ترین مکتب الهی -یعنی اسلام- رو آمده، نباید نگران خروج چنین «نخبگانی» باشیم. جامعه اسلامی برای حرکت در مسیری که پیش گرفته و رسیدن با غایاتی که مدنظر دارد، به نیروهایی احتیاج دارد که بیش از آنچه در تعریف «نخبگی» مصطلح، وجود دارد در خود جمع کرده باشند. این «مهاجرت»، نوعی جا افتادن پیچ در مهره خود است، پیچی که مهره متناسب با او اینجا نیست و از این جهت «مسئله»ای برای نظام اسلامی ایجاد نخواهد کرد.

لذا با توضیحی که داده شده، مشخص شد «مهاجرت» چنین «نخبگانی»، «مسئله» نظام اسلامی نیست، اما «مسئله» مهم‌تری در ورای این موضوع و با این توضیحات خودش را می‌نمایاند: چرا خروجی دانشگاه در نظام اسلامی باید چنین «نخبگانی» باشد؟ و چرا نظام ارزش‌گذاری دانشگاه ما باید بیش از اینکه منطبق بر مبانی معرفتی اسلام باشد، منطبق بر فرهنگ سکولار غربی باشد؟ و چرا محصول کارخانه انسان‌سازی ما بیش از اینکه گره‌های ما را –چه از جهت صنعتی و چه از جهتی فرهنگی- باز کند، متناسب با فرهنگ و صنعت غرب تولید می‌شود؟

این مسئله اصلی ما در موضوع مهاجرت نخبگان است، نه خروج یک عده‌ای که چه داخل باشند و چه خارج، برای خارج فکر می‌کنند و کار می‌کنند و زندگی می کنند!

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.