حسین بنا– مسئله خروج دانشجویان دانشگاه از کشور و رفتن به آمریکا و کانادا و اروپا برای ادامه تحصیل که در ادبیات جامعه فرار مغزها و در ادبیات دانشگاهی اپلای نامیده می شود از دو منظر خود دانشجو و جامعه قابل توصیف و تحلیل است. در بررسی این مسئله از ناحیه جامعه و حاکمیت باید به طور خاص به بنیاد ملی نخبگان و سیاست های اعمالی آن در قبال نخبگان توجه شود. هدف ما در این نوشتار نه نقد سیاست های بنیاد ملی نخبگان بلکه نقد روح حاکم بر سیاست های بنیاد است.
با مقداری بررسی و تامل در آیین نامه ها و قوانین بنیاد این امر واضح می شود که در حال حاضر بنیاد سازمانی عملیاتی و عرضه محور است که بیشتر سیاست های آن در جهت دادن تسهیلات و امکانات به نخبگان است (از این منظر بنیاد تا حدودی مشابه کمیته امداد امام خمینی«ره» است) و البته تجربه های چندین ساله نشان می دهد که همبستگی بین دادن امکانات به دانشجویان و اپلای نکردن آن ها اگر منفی نباشد صفر است.
منشا و ریشه این مشکلات در سیاست های بنیاد که به نوعی روح حاکم بر این سیاست ها هم هست فهم نا صواب از مفهوم نخبگی است. نخبه در فهم همگانی جامعه ما موجودی در برج عاج است که تنها کارکرد آن ارضای حس تجمل پرستی جامعه است که شاید در مقام تشبیه بتوان آن را با یک تابلوی فاخر گران قیمت که به دیوار می زنیم تا صرفاً از بودن آن لذت ببریم مقایسه کرد. این تلقی از مفهوم نخبگی ثمراتی دارد که مثلا یک مورد آن میزان تکرار عبارات «حقوق نخبگان» و مطالبات آنان و اینکه جامعه برای آنان چه کرده است، نسبت به تکالیف نخبگان و اینکه آنان برای جامعه چه کرده اند، در رسانه ها و ادبیات عمومی مردم و بعضاً مسئولین است. و یا مورد دیگر آن تصویر فانتزی و نوعاً مضحک «نخبه» در فیلم های ماست. از دیگر نتایج این تلقی همین نگاه از بالای دانشجویان دانشگاه ما به جامعه و مسائل آن و روحیه همیشه طلبکار از همه چیز آنان است.
این فهم ناصواب از مفهوم نخبگی در سطح بنیاد ملی نخبگان منجر به تعریف موجود از نخبگی می شود که در آن صد نفر اول کنکور به صورت ابدی نخبه هستند و نفر صدویکم دیگر نخبه نیست و یا مثلا نخبه علمی را به المپیاد و جشنواره ها در سنین حدود بیست سالگی دیدن که در این سن هیچ فعالیت علمی از او صادر نشده است. در مقام سیاست برای نخبگان هم صرفاً به دادن تسهیلات به آن ها می پردازد، بدون اینکه در قبال این حقوق انتظار تکلیفی از آن ها داشته باشد که این توازن حق و تکلیف در هر نگاهی شرط عدالت است.
اگر ما به دنبال مرتفع شدن معضله اپلای و دیگر معضلات حول نظام نخبگانی هستیم احتیاج به باز تعریف و باز سامان دهی در نظام نخبگانی کشور داریم که شروع آن با تغییر تلقی از نخبه به سمت کسی که می تواند مسائل را به صورت موثر حل کند و دارای اثرگذاری است باید باشد. در این تلقی جدید کسی به خاطر «استعداد ذاتی» نخبه نیست بلکه مبنای نخبگی «اثرگذاری» است و وظیفه حاکمیت و بنیاد ملی نخبگان سیاست گذاری برای دادن امکانات و تسهیلات به میزان اثرگذاری و مسئولیت پذیری است.
در وضع مطلوب بنیاد ملی نخبگان باید سازمانی سیاست گذار و غیر اجرایی باشد که سیاست های تقاضا محور در زمینه نظام نخبگانی و افزایش بهره وری آن تصویب کند و در اجرای این سیاست ها تسهیل گری کند و بر حسن اجرای آن ها نظارت داشته باشد. با این تلقی جدید اگر کسی نخبه باشد یعنی توان اثرگذاری داشته باشد و احساس کند که می تواند در پیشرفت جامعه اثری داشته باشد و حاکمیت سیاست هایی در راستای حمایت از آن ها برای اثرگذاری بیشتر داشته باشد و سپس متناسب با میزان اثرگذاری از آن ها تکریم کند ما گام مهمی در زمینه حل مسائل جامعه و نخبگان و به دنبال مسئله اپلای برداشته ایم.
در آخر ذکر این نکته ضروری است که نباید از زحمات و اقدامات مثبت بنیاد ملی نخبگان غافل شد و خوش بختانه خود مجموعه بنیاد هم به این ناکارآمدی پی برده و در حال تنظیم و تصویب سندی برای سامان دادن نظام نخبگانی است که امیدواریم این سند در مقام اجرا منجر به تغییر تلقی و رویکرد نسبت به نخبه و نظام نخبگانی شود و تحولی سازنده در کل کشور و نظام نخبگانی به طور خاص ایجاد کند.
Sorry. No data so far.