یکشنبه 03 ژوئن 12 | 14:38

خمینی؛ فرمانده سپاه بی‌رهبر علی(ع)

به خاطر دیدن تصاویر حضرت امام از تلویزیون یوگسلاوی و تأکیدات ایشان روی آموزه‌های اسلامی به امام علاقمند می‌شود و شیعه می‌شود. چون دستش به ملاقات با امام نمی‌رسیده، نام یکی از فرزندان پسرش را تهران می‌گذارد و علی‌رغم جو پلیسی حاکم بر یوگسلاوی که مثال زدنی بوده است، سعی می‌کند در جنگ تحمیلی بیاید و در کنار رزمندگان اسلام شرکت کند، اما نمی‌تواند بیاید.


به گزارش تریبون مستضعفین «حجة‌الاسلام‌و‌المسلمین احمدرضا میرحاجتی» نویسنده کتاب «عصر امام خمینی» در گفت‌وگویی با رجانیوز از شخصیت امام خمینی و تأثیرات جهانی نهضت ایشان سخن گفته است. وی که هم‌اکنون امام جمعه موقت و مدیر حوزه‌ علمیه اهواز است، در خلال تحلیل‌هایش به نقل‌ قول‌ها و بیان خاطرات جالب توجهی -مانند نقل‌قول‌ها و خاطراتی که کتاب عصر امام خمینی را تشکیل داده است- می‌پردازد که بخش‌هایی از آن را در ادامه می‌خوانید:

هیکل امام را فرمانده سپاه بی‌‌رهبر علی می‌دانست

«یک ژورنالیست و خبرنگار و نویسنده جهان عرب، محمد حسنین هیکل به ایران می‌آید و با امام ملاقات می‌کند. آن انعکاس ملاقاتش با امام و برداشتش از حضرت امام که همان تفسیر ایشان در باره حضرت امام بود در مقدمه کتاب «مَدافع آیت‌الله»، یعنی طوفان‌های آیت‌الله، به این صورت منعکس می‌کند که «کانّه شخصیتٌ من شخصیتٍ فتنة الکبری، عادة الی هذا الزمان» مثل یکی از شخصیت‌های صدر اسلام است که عادة الی الحیاة، دوباره به یک حیات جدید برگشته «لقیادة معسکر علی بعد فقد علی»، آمده تا سپاه بی‌رهبر علی را دو باره رهبری کند. خیلی تعبیر عجیبی است.»

خبرنگار آمریکایی: در وجود کسی که پنج میلیون تشییع‌کننده دارد سری هست

«دقیقاً بعد از رحلت حضرت امام(ره)، بلکه همزمان با ساعات وخامت حال ایشان که خبر به نحوی به بیرون درز کرده بود، موج خبرنگاران خارجی، به‌ویژه غربی و کشورهای اروپایی و امریکا به ایران سرازیر شد. بیش از 300 خبرنگار در ایام رحلت حضرت امام در ایران حضور داشتند. شما که خودتان اهل کار رسانه‌ای هستید، آیا واقعاً اینها مشتاق بودند تشییع جنازه امام را به تصویر بکشند؟ آیا مشتاق بودند عزاداری مردم را انعکاس بدهند؟ اینها که سال‌های سال با امام دشمنی کرده بودند. اصلاً سیاست مصوب رسانه‌ای غرب، سانسور و تحریف امام بود. بیش از 300 خبرنگار چه مأموریتی در ایران حضور داشتند؟ به تعبیر بعضی از عزیزانی که اهل دقت هستند، اینها آمده بودند که سقوط نظام جمهوری اسلامی را مخابره کنند.

اینها آمده بودند شکست ایده و افکار و نظامی که امام پایه‌گذار آن بود به جهان مخابره کنند و یک فتح‌الفتوحی را برای خودشان در دنیا رقم بزنند و معرفی کنند، اما اتفاقی که افتاد چه بود؟ آن‌قدر متحیرکننده بود که ژوئیه 1996، یکی از خبرنگاران آمریکایی که در مراسم تشییع جنازه شرکت کرده و با دوربینش تصویری را به ثبت رسانده بود، آن را در یکصدمین سالگرد انتشار نشریه نیویورک‌تایمز چاپ کرد، وقتی در موزه modern art (هنر مدرن) در نیویورک تصویر یکصد سال گذشته به نمایش گذاشته شده بود، تنها یک تصویر از ایران در این نمایشگاه بود و آن هم تصویر مربوط به تشییع جنازه امام بود و خبرنگاری که این را ثبت کرده بود، در آنجا زیر این تصویر، این کلمات را درج کرده بود: من در استقبال این مرد بودم، در تشییع این مرد بودم. به نظر من مردی که با 5 میلیون استقبال می‌شود، بعد از ده سال بحرانی‌ترین شرایط را در کشور خودش در زمان رهبری‌اش طی می‌کند و با ده میلیون بدرقه می‌شود، یک سِرّی در وجودش هست. باید در این دقت کرد.»

زن مسیحی گفت که زیورآلاتم را فروختم تا مسیح را ببینم

«خانم دباغ نقل می‌کردند که ما در نوفل‌لوشاتو بودیم، یک زن مسیحی آفریقایی و سیاه‌پوست آمد و گفت: «من برای این‌که به اینجا برسم، زیورآلات و بخشی از دارایی‌ام را فروختم و پول بلیط را تهیه کردم و برای همین یک شب هم هست و همین الان باید از نوفل‌لوشاتو به پاریس بازگشته و با پرواز برگردم، والا پول برگشت هم ندارم که دو باره بلیط تهیه کنم» و خواهش و اصرار می‌کرد که یک ملاقات با امام می‌خواهم. ما ترتیب این ملاقات را دادیم و امام از مترجم سئوال کرد که برای چه آمده‌اید؟ ایشان گفت: «من وقتی شما را دیدم احساس کردم که می‌توانم الان حضرت مسیح را بهتر و بیشتر و بشناسم. آمده‌ام اینجا که دو باره حضرت مسیح را احساس کنم. شما تجلی حضرت عیسی و پیام‌های الهی او هستید». بعد وقتی ملاقات تمام شد و آن خانم می‌خواست برود، خانم دباغ می‌گفت که ایشان به پهنای صورتش اشک می‌ریخت و می‌گفت بعد از این ملاقات به حضرت محمد(ص) علاقمند شدم.»

خلیلویچ اروپایی می‌خواست به ایران بیاید و در دفاع مقدس شرکت کند

«آقای خلیلویچ یک مسلمان اهل یوگسلاوی بود. در جنوب یوگسلاوی شش شهر مسلمان‌نشین است که جزو کوزوو نیستند. همین‌که انقلاب اسلامی آغاز می‌شود، به خاطر دیدن تصاویر حضرت امام از تلویزیون یوگسلاوی و تأکیدات ایشان روی اسلام و آموزه‌های اسلامی به شخصیت حضرت امام علاقمند می‌شود و این علاقمندی، کار را به جایی می‌رساند که ایشان شیعه می‌شود و چون دستش به ملاقات با امام نمی‌رسیده، نام یکی از فرزندان پسرش را تهران می‌گذارد و علی‌رغم جو پلیسی حاکم بر یوگسلاوی که مثال زدنی بوده است، سعی می‌کند در جنگ تحمیلی بیاید و در کنار رزمندگان اسلام شرکت کند، اما نمی‌تواند بیاید. در ایام کسالت حضرت امام به ایران می‌آید، موقع رحلت حضرت امام اینجا بوده، وقتی به صربستان یا یوگسلاوی سابق برمی‌گردد، همسرش و فرزندانش نقل می‌کنند تا چند روز نمی‌توانست غذا بخورد و از شدت تأثر رحلت امام، لکنت گرفته بود و فرزندش را به ایران می‌فرستد که طلبه شود و اتفاقاً فارغ‌التحصیل هم شد. بسیار اهل قلم، اهل نظر و انسان شریف و وارسته‌ای است.»

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.