مرتضی کاردر – اصطلاح «شعر حوزه» از آن دست اصطلاحاتی است که در شعر سالهای پس از انقلاب رایج شد. زمانی که شمار قابل توجه یی از شاعران جوان نسل انقلاب به تحصیل در حوزههای علمیه مشغول شدند یا به بیان دقیقتر از میان کسانی که در سالهای پس از انقلاب برای تحصیل به حوزههای علمیه رفتند شاعران جوانی برآمدند و کمکم حلقههای شعری خود را در قم و مشهد شکل دادند که در نهایت به برگزاری نخستین کنگره شعر حوزه در سال ۱۳۶۸ منجر شد و تا چند سال پس از آن ادامه یافت.
کمیت و کیفیت شاعران حوزوی آنقدر بود که بتوانند کنگرهای مستقل تشکیل دهند و به عنوان یک حلقه شعری جدی در شعر پس از انقلاب اعلام حضور کنند. از چهرههای پیشکسوتتر مثل استاد جواد محدثی و حجتالاسلام رشاد گرفته تا شاعران جوانتری مثل زکریا اخلاقی، سید عبدالله حسینی، محمدرضا ترکی، سید ابوالقاسم حسینی (ژرفا)، عبدالرضا رضایینیا، تقی پورمتقی، مجتبی مهدوی سعیدی، علیرضا قزوه، هادی سعیدی کیاسری، صابر امامی، احمد شهدادی، صادق رحمانی، سید باقر میرعبداللهی و… و در سالهای بعد یدالله گودرزی، محسن حسنزاده لیلهکوهی، مجتبی تونهای، نعمتا.. شمسیپور و…. به اینها اضافه کنید شاعران افغان را که در حوزههای علمیه تحصیل میکردند و هر کدامشان آرامآرام داشتند برای خود به چهرهای بدل میشدند و در شعر پس از انقلاب جایگاه مییافتند: مثل ابوطالب مظفری، فضلا.. قدسی، قنبرعلی تابش و…
اصطلاح شعر حوزه از آن زمان در نقد و تحلیل شعرهای این شاعران و بررسی این حلقه شعری استفاده شد و کمکم رواج یافت و همچنان نیز به کار میرود. اما آیا میتوان قائل به نوعی تمایز در جهانبینی یا تمایز ساختاری یا زبانی در شعر این شاعران شد؟ آیا اگر قائل به شعری به نام «شعر حوزه» شویم میتوان مؤلفهها یا رویکردهای ویژه آشکاری را برشمرد که رویکرد غالب در حوزه است و بگوییم که شاعر حوزه باید متناسب با آن رویکردها شعر بگوید؟
از گذشتههای دور تا به امروز گفتمان فقهی-اصولی گفتمان غالب حوزههای علمیه بوده است. آیا میتوان آن را برای شعر حوزه یا شاعر حوزوی نیز تجویز کرد؟ مثلاً سید عبدالله حسینی که به نوعی بنیانگذار نخستین کنگره شعر حوزه است و در دورههای نخست کنگره شعر دبیری آن را به عهده داشته است، چارپارهای دارد که در آن اصطلاحات فقهی را پشت سر هم ردیف کرده است. آیا میتوان چنین شعری را نمونهای ایدهآل برای شعر حوزه دانست؟ یا حجتالاسلام رشاد شعر آزاد بلندی دارد که آکنده از اصطلاحات حوزوی و بازیهای زبانی با این اصطلاحات است. آیا شعر او مصداق یک شعر حوزوی در قالبهای آزاد محسوب میشود؟
آیا میتوان شعر حوزه را اساساً نوعی شعر مذهبی یا انقلابی دانست؟ در آن صورت چه چیزی شعر این شاعران را از دیگر شعرهای مذهبی شبیه به آن یا از شعر دیگر شاعران انقلاب متمایز میکند؟
اگر بخواهیم به بررسی شعر تکتک شاعران حوزه بپردازیم آیا واقعاً میتوان ویژگیهای مشترک بارزی را در شعر این شاعران برشمرد که مخصوص این شاعران باشد و بتوان آنها را ذیل یک عنوان خاص قرار داد؟ مثلاً شعر عبدالرضا رضایینیا و هادی سعیدی کیاسری چه ویژگیهای مشترکی دارد؟ یا شعر احمد شهدادی و صادق رحمانی؟ شعر سید ابوالقاسم حسینی (ژرفا) و شعر زکریا اخلاقی چطور؟
ترجیح میدهم بحث را به شکل تاریخی ادامه دهم. یعنی از زمانی که بسیاری از این شاعران تحصیلات حوزوی را رها کردند و کمکم حوزه علمیه را ترک گفتند و به دانشگاه رفتند؛ یا آنها که در حوزه مانده بودند به فعالیتهای دیگر رو آوردند و صبغه حوزویشان روز به روز کمرنگتر شد. اگرچه آن زمان هم بعضی از این شاعران همچنان در کنگره شعر حوزه، که بعدها به کنگره شعر و قصه طلاب مشهور شد، شرکت میکردند، اما این حضور نه به عنوان یک شاعر حوزوی بلکه بیشتر به عنوان پیشکسوتان و شاعران قدیمی این کنگره بود. هنوز هم مسئولان برگزاری کنگرههایی از این دست بعضی از این شاعران را به محافلشان دعوت میکنند.
اما آیا همچنان هم میشود از آنها به عنوان شاعران حوزوی یاد کرد؟ آیا اکنون کسی آنها را به عنوان شاعر حوزوی میشناسد و در بررسی کارنامه شعری ایشان به سابقه حوزویشان نیز اشاره میکند؟ آیا کسانی که از این سابقه آگاهی ندارند میتوانند ویژگیهای را که دال بر حوزوی بودن این شاعران باشد در شعرهایشان بیابند؟
مثلاً آیا کسی در بررسی شعر علیرضا قزوه به پیشینهٔ حوزوی او اشاره میکند؟ آیا کسی هست که صادق رحمانی، ایرانیترین هایکوسرای حالِ حاضر شعر معاصر، را شاعر حوزوی بداند؟ هیچکس. چرا که این پیشینه حوزوی تأثیر بارز و آشکاری در شعر ایشان نداشته است، آنقدر که بتواند موجب تمایز آنها از دیگر شاعران شود. پس چگونه میتوان آنها را شاعر حوزوی و شعرشان را شعر حوزه قلمداد کرد؟
یا مثلاً شاعران افغان را در نظر بگیرید که زمانی بیشترشان به خاطر محدودیتهای تحصیل رسمی در ایران در حوزههای علمیه تحصیل میکردند و تعدادشان در سالهایی آنقدر زیاد شده بود که عملاً در سالهای آخر بخش قابل توجهی از بهترین شعرهای کنگره شعر و قصه طلاب از آنِ ایشان بود. از ابوطالب مظفری و قنبرعلی تابش گرفته تا محمدشریف سعیدی و سید رضا محمدی. آیا میشد این جماعت را شاعران حوزوی و شعرشان را شعر حوزه نامید؟ حالا که بیشترشان نه تنها از حوزه که از ایران نیز رفتهاند و در اقصی نقاط عالم پراکندهاند چطور؟میماند زکریا اخلاقی کسی که بیشترین بحثها درباره شعر حوزه و شاعر حوزوی بر سر اندک شعرهای او درگرفته است.
نخست به این دلیل که او یکی از معدود شاعران این نسل بود که در حوزه ماند و به حیات حوزوی خود ادامه داد و سرانجام ملبس به لباس روحانیت شد و همچنان نیز در کسوت روحانیت است و دیگر اینکه شعر او از جنسی دیگر بود، نوعی شعر شهودی یا عرفانی که نظیر چندانی در میان همنسلانش نداشت و شعری ویژه به شمار میرفت و لذا این شائبه را به ذهنها متبادر کرد که شعر او میتواند مصداق تام و تمام شعری به نام شعر حوزه باشد.
شعر اخلاقی شعر متفرد و یگانهای است. او به زبان و بیانی ویژهای در غزلهای خود دست یافته است که غزل او را از دیگر شاعران معاصر متمایز میکند و به او جایگاهی ویژه میبخشد. اما به گمان من حتی اگر زکریا اخلاقی در حوزه علمیه قم تحصیل نمیکرد هم احتمالاً شعری نزدیک به همین مضامین میسرود. در میان معاصران هستند شاعرانی که رگههای عرفانی در شعرشان دیده میشود. به نظرم، شعر اخلاقی بیشتر بر اساس سلوک فردی او شکل گرفته است و لزوماً ارتباطی با این جریان ندارد. علاوه بر این، شمار غزلهایش هم آنقدر نیست که بتوان او را به تنهایی صاحب یک جریان دانست.
مثلاً ما وقتی از «موج نو» یا «شعر حجم» صحبت میکنیم انبوه شاعرانی را میبینیم که در سالهای دور و نزدیک به این جریان پیوستند و از آن جدا شدند اما تکچهرههایی هستند مثل یدالله رویایی و احمدرضا احمدی که به تنهایی علم آن را بر دوش گرفتند و نگذاشتند چراغ این جریان خاموش شود. مثلاً احمدرضا احمدی بیش از چند هزار صفحه سروده است و همچنان میسراید، یدالله رویایی هم به شرح ایضاً. اما زکریا اخلاقی شاعری است وسواسی و گزیدهکار که اگرچه صاحب سبک است و زبان و بیان خاص خودش را دارد اما شمار شعرهایش آنقدر کم است که برخلاف شاعران یادشده نمیتوان شعر او را به تنهایی به مثابه یک جریان شعری بررسی کرد. راستی اگر زکریا اخلاقی در حوزه نمیماند و ملبس به لباس روحانیت نمیشد باز هم این بحثها همچنان ادامه مییافت؟
شاعران حوزه شاعرانی بودند که از دل شعر انقلاب برآمدند و شعرشان فاقد ویژگیهایی بود که بتواند یک جریان را تشکیل دهد و در خوشبینانهترین حالت میتوان در بررسیهای تاریخی شعر پس از انقلاب آن را به عنوان حلقهای از حلقههای جریان شعر انقلاب اسلامی به شمار آورد. حلقهای که اگرچه در سالهایی از حلقههای تأثیرگذار شعر پس از انقلاب بود اما اعضای آن پس از چند سال کمکم متفرق شدند و هر کدام راه خود را رفتند. اصطلاح شعر حوزه هم از آن ترکیبهایی بود که در آن سالها از سر تسامح ساخته شد و سالهاست که بدون دقت و توجه به کار میرود.
تکمله:
۱- طلاییترین دوران کنگره شعر حوزه دورههای نخست آن بود. که از سال ۱۳۶۸ آغاز و تا سه چهار دوره پس از آن ادامه یافت. با اندکی اغماض میتوان آن را تا سالهای میانی دهه هفتاد نیز کشاند. اما از آن پس، چنانکه گذشت، شاعران حوزه متفرق شدند و آن محافل هفتگی و کنگرههای سالانه نیز دیگر شکوه و اعتبار خود را کمکم از دست داد. اگرچه در میان نسل دوم و سوم شاعران حوزه اگرچه تک چهرههای قابل تأملی دیده میشود اما آنها به رغم تلاشهای جسته و گریخته انجام شده هرگز نتوانستند چه در کمیت و چه در کیفیت به پای نسل اول برسند.
۲- آنچه در این مجال گفته شد به هیچ وجه نافی ارزشهای شعری شاعران حوزه یا اهمیت و اعتبار این حلقه نیست. بلکه صرفاً تردید در دقت و درستی اصطلاح «شعر حوزه» است که میتوان اصطلاح «شاعر حوزوی» را جایگزین آن کرد. البته من به این نکته نیز آگاهم که نخستین کسی نیستم که در درستی این اصطلاح تردید میکند. پیش از من نیز کسانی بودهاند که تلویحاً و تصریحاً به این نکته اشاره کردهاند.
Sorry. No data so far.