تریبون مستضعفین- مجتبی دانشطلب
علیرغم ادعاهایی که درباره پیچیدگی رأی مردم ایران میشود و بعضیها انتخاب مردم ایران را اساسا غیرمنتظره و تصادفی میدانند چند احتمال قوی (که با کمی تسامح میتوان آنها را قانون یا شبه قانون خواند) برای تحلیل انتخاب مردم وجود دارد، و میتوان نتایج انتخابات را با کمک آنها تحلیل کرد. این احتمالات یا قوانین تقریبی بسیار ساده هستند و تا حدود زیادی میتوانند نحوه رأی دادن مردم ایران را توضیح بدهند:
قانون اول؛ مردم از «تغییر» و «تازگی» استقبال میکنند و به کسی که آمدنش به معنی پایان دوره گذشته باشد روی خوش نشان میدهند. مردم ایران در پایان هر دو دوره ریاست جمهوری به کسی اقبال میکنند که حرف تازه و شعار جدیدی داشته باشد و نوید دوران تازهای را به آنها بدهد، و عموما به کسی که او را دنباله دو دوره قبلی بدانند رأی نمیدهند. مثلا مردم ناطق نوری را ادامه هاشمی میدانستند و به او رأی ندادند، احمدینژاد هم برایشان نویدهای تازهای داشت و به او رأی دادند. این دو باعث پدیدآمدن «دوم خرداد» و «سوم تیر» شد که ظاهرا با هم مطابق نیستند. تقابل دوم خرداد و سوم تیر با دوران گذشتهشان باعث شده بعضیها رأی مردم ایران را اساسا آشفته بدانند، یا برای توجیه آن به نظریه توطئه (تقلب و…) پناه ببرند.
قانون دوم؛ مردم به کسی که سر کار است بیشتر اعتماد میکنند و مثل خیلی جاهای دیگر دنیا ریاست جمهوریها دو دورهای میشوند. آنها ترجیح میدهند کسانی که طعم قدرت را چشیدهاند بر مسندشان باقی بمانند تا فرصت کار کردن هم داشته باشند. تعابیری مثل اینکه «همینها سیرترند و اگر بمانند شاید کار هم بکنند» شکل تندتر و آشکارتر همین گرایش پنهان است. دوره اول هاشمی دوران سختی برای مردم بود، اما هاشمی در دور دوم هم از رقیب منتقدش پیشی گرفت و برنده انتخابات شد. خاتمی با اینکه در دوره اول چندان کاری نکرده بود اما در دور دوم موفقیت بزرگ تری کسب کرد. احمدینژاد هم با اینکه نتوانسته بود همه وعدههایش را عملی کند در دور دوم نصاب رأی را به دست آورد. پس کسی که انتخاب میشود تقریبا برای هشت سال انتخاب شده و رقابت با او هم ریسک بزرگی است.
تا همینجا میتوان نتیجه گرفت که مردم ایران آنقدرها سیاسی نیستند و بیشتر «شکلی» و «به اقتضای شرایط» رأی میدهند. (جالب اینکه همین دو قانون عینا در انتخابات آمریکا هم کار میکند و چون فقط دو حزب احتمال موفقیت دارند انتخابات ریاست جمهوری به پینگ پنگ هشت ساله، بین جمهوری خواهان و دمکراتها، تبدیل شده است). شبه قانونهای دیگری هم وجود دارند که به قوت دوتای اول نیستند و بیشتر محتواییاند (یعنی به شعارها، عملکردها و رفتار کلی نامزدها بستگی دارند). این احتمالات قطعا سهم موثری در نوع نگاه مردم به نامزدها دارند و نادیده گرفتن آنها بخت پیروزی را به شدت کاهش میدهد:
قانون سوم؛ خطاب نامزدها باید عمومی باشد و وعدههایشان هم باید مشخص و عینی ـ یعنی مرتبط با زندگی عامه مردم ـ مطرح شود، تغییرات وعده داده شده باید برای عموم مردم قابل درک باشد. مردم به زبان تخصصی علاقهای ندارند و از سیاست چندان سر در نمیآورند، برای آنها تفاوت لیبرالیسم و سوسیالیسم تفاوت معنی داری نیست و جامعه مدنی یا دولت رفاه برایشان مفاهیم گنگی هستند. اما آنها آزادی و عدالت و رفاه را خوب میفهمند و همه را با هم (و بیشتر از هر چیز عدالت را) مطالبه میکنند، بنابراین وعده نامزدها باید قابل فهم و بیشتر اقتصادی و مرتبط با معیشت باشد. مردم نباید احساس کنند شعارها فقط به نفع گروه خاصی تمام میشود و نامزدی منافع اکثریت را مد نظر ندارد. پس، خطاب تبلیغ باید به طرف عموم مردم، و وعدههای مطرح شده نیز باید مشخص و قابل فهم عمومی باشد.
قانون چهارم؛ کسی که میخواهد به عنوان رئیس جمهور انتخاب شود باید مذهبی باشد. اینجا صرف مسلمان و معتقد بودن کافی نیست، بلکه باید نشانههای آشکاری هم وجود داشته باشد که حضور آن شخص در مقام ریاست جمهوری نمود مذهبی هم داشته باشد، یا به تقویت مذهب منجر شود. این گرایش خیلی هم پیچیده نیست و همین که کسی ظاهر و رفتار مذهبی داشته باشد کفایت میکند. از همین رو «لباس روحانیت» یا مثلا «سیادت» میتواند توجه عده زیادی از مردم را جلب کند. در دوم خرداد ستادهای خاتمی با «چاپ زیارت عاشورا» و شعار «سلام بر سه سید فاطمی، …» بسیار تأثیرگذار عمل کردند، و در انتخابات ۸۴ نیز احمدینژاد کاملا مذهبیتر و معتقدتر از دیگران به نظر میرسید. رقیب او در سال ۸۸ نیز با تکیه بر سیادت خودش توجه زیادی را به خودش جلب نمود.
قانون پنجم؛ شایعه رأی رهبری بسیار مهم است. یک جمعیت بالای رأی در ایران به کشف نظر و حتی سلیقه رهبری اهمیت فوق العاده میدهند. این جمعیت حتی در صورت گمان به اینکه «ممکن است آقا به فلانی رأی بدهند» نظر خودشان را کنار میگذارند و به گزینه احتمالی رأی میدهند. شکسته شدن رأی اصولگرایان در دور اول انتخابات ۸۴ به همین دلیل بود که احتمالات پراکندهای نسبت به رأی رهبری مطرح میشد و عده زیادی انتخاب رهبری را یکی از دو گزینه قالیباف یا لاریجانی میدانستند. با اینکه رهبری همیشه بر مخفی بودن رأیشان تأکید دارند اما در تمام انتخابات شایعه «رأی آقا» و کشف آن پیش میآید و عدهای هم از این شایعه سازیها نهایت استفاده را میبرند. اگر انتخابات در شرایط دوقطبی قرار بگیرد میتوان گفت کسی که نظرات او نزدیکتر به رهبری است بخت بلندتری برای انتخاب شدن دارد.
قانون ششم؛ تبلیغات زیاد و مسرفانه اثر معکوس میدهد. مردم ایران از «نمایش تجمل» متنفرند و به سادگی و بیپیرایگی تمایل بیشتری دارند. تنها بعضی اقشار غربزده یا جوانهای دنیاندیده هستند که تجمل را نشانه نظم، کارآیی و برتری تلقی میکنند. در نظر عموم مردم کسی که خودش را آلوده به رفاه کرده باشد به فکر آنان هم نخواهد بود. از عمده دلایل افت مقبولیت هاشمی همین بود که تلقی رفاه زدگی او فراگیر شد، اما هیچگاه این تلقی درباره احمدینژاد یا حتی خاتمی منتشر و فراگیر نبوده است. به طور کلی اشرافیت (به شکل تجمل، روابط خانوادگی، اسراف و…) اگر نمودهای عیانی پیدا کند مردم نسبت به آن واکنش منفی نشان میدهند. در تبلیغات انتخاباتی نیز باید دقت زیادی شود که افراط و اسراف به چشم مردم نیاید، در آنصورت مردم گمان میکنند پیروز شدن برای نامزد نفع شخصی دارد.
قانون هفتم؛ محاسبات قومی ـ قبیلهای به قدرت قانونهای دیگر نیست. مردم به قومیت و منطقه خودشان گرایش کلی دارند و به اینکه مسئولی از قوم و طایفه خودشان باشد اهمیت میدهند، اما این اهمیت به اندازهای نیست که رأیشان را فدای قومیتشان کنند. مردم ایران قبل از احساسات قومیشان به معیشتشان، عدالت و آیندهشان فکر میکنند. حتی اگر محاسبات قومی به رویشان آورده شود ممکن است احساس توهین هم بکنند. در انتخابات ۸۸ استقبال مردم تبریز و شهرهای دیگر از سفرهای تبلیغاتی احمدینژاد بر بسیاری از پیش بینیها خط بطلان کشید، احمدینژاد با وعدههای عمومی، عینی و مشخص (قانون سوم) توانسته بود نظر اکثریت را جذب کند و تکیه بر گرایشهای قومی و شعار دادن به نفع یک منطقه خاص (شمالغرب کشور) توان رقابت با وعدههای او را نداشت.
قانون هشتم؛ مردم ایران از حضور نظامیها در سیاست استقبال نمیکنند. کسانی که سابقه نظامیگری داشته باشند کمتر مورد اقبال قرار میگیرند و سخن گفتن از خدمات و محبوبیت سپاه و… چیزی را تغییر نمیدهد. تصویر نظامیگری در سیاست برای مردم ایران تصویر مطلوبی نیست. به همان نسبت که روحانیت احترام و اعتماد مردم را جلب میکند کسانی که خاطرهای از نظامی گریشان وجود دارد احساس دوری و عدم تناسب را تداعی میکند (شاید به این خاطر که سربازی اجباری و وضعیت پادگانها خاطره ناخوشایندی از نظامیان منتشر میکند، یا به این دلیل که سابقه دیکتاتوری نظامی هنوز در خاطره بسیاری از مردم و شخصیتهای مرجع وجود دارد). به هر دلیلی که باشد میتوان گفت که نظامیان به طور کلی «جایگاه مردمی» در سیاست ایران ندارند.
قانون نهم؛ مردم ایران نگاه بین المللی ندارند، یعنی چندان اهمیتی نمیدهند که خارجیها درباره آنها چه فکری میکنند، اما به اینکه دربرابر خارجیها عزتمند باشند اهمیت زیادی میدهند. مردم ایران اگر گمان کنند کسی باعث افت موقعیتشان در برابر خارجیها میشود، یا اگر ببینند نامزدی خیلی به نظر خارجیها اهمیت میدهد، خود به خود به او اقبال کمتری نشان میدهند. اما اگر ببینند کسی به صراحت با زورگویی مخالفت میکند، و اعتنای چندانی به اُرد و اُشتلم ابرقدرتها ندارد این را نشانه قدرت او میدانند. تنها بخشهایی از مردم هستند که حساب خاصی روی نظر مثبت خارجیها باز میکنند یا نوع نگاه دیگران را ملاک میگیرند. عموم مردم دیدگاه مستقلی نسبت به انتخابشان دارند و به طور کلی شرایط بین المللی تأثیری روی انتخاب آنها ندارد.
ترکیبی از این قوانین و مولفههای آنهاست که میتواند رأی مردم را تا حدودی قابل تفسیر کند. شاید بتوان قوانین دیگری هم به این احتمالات نسبی اضافه کرد، اما دو قانون اول بسیار مهم هستند؛ مثلا اگر نامزدی همه خصوصیات مثبت را هم داشته باشد اما نتواند خودش را گزینهای متفاوت با دو دوره قبل نشان بدهد و مردم او را ادامه رئیس جمهور قبلی تصور کنند به احتمال زیاد شکست خواهد خورد. مردم به کسی که دوران گذشته را نقد کند (حتی نقد مثبت) و امکانهای جدیدی را نشان بدهد بیشتر اقبال میکنند، چون مردم هیچ وقت وضعیت خودشان را مطلوب نمیبینند و همیشه دنبال کسی هستند که امیدهای تازهای را برایشان به شکل واقعی ترسیم کند. با اینحال ممکن است که «معجزه» هم در سیاست اتفاق بیافتد، و هیچ قانونی هم به معنای واقعی «قانون» نیست.
خیلی عوامانه و خام بود!
نویسنده مثل همیشه احساس متفکر بودنش باد کرده است و مدعی است که چیزی را فهمیده که دنیا نفهمیده است.
بسیار ساده و درست بود.
از آن مطالبی که آدم دلش می خواهد خودش نوشته باشد.
توی قانون دوم گفتید که دکتر هم مثل هاشمی وخاتمی کارنکرده وبه وعده هاش عمل نکرده وبااین وجود رای آورده!!!
خیلی جالبه!یادتون رفته احمدی نژاد به خاطر زحماتی که کشید وخدمات بی سابقه ای که ارائه داده بود رای آورد؟!!!