احتمالا برای بسیاری پیش آمده باشد که خوانده باشند یا دیده باشند یا برایشان ایمیل شده باشد، یا در سایتهای متعدد یا شاید هم در شبکههای اجتماعی مانند فیس بوک مطلبی درباره نظر آیت ا… مطهری و تقابلش با شاهنامه و حرکت ماندگار فردوسی درباره احیای زبان فارسی خوانده باشند. تیتر مطلب معمولا این است: «نظر مطهری در مورد شاهنامه» یا حتی محترمانهتر: «آیت ا.. مطهری و فردوسی»… در گوگل هم که جستوجو کنید: «مطهری شاهنامه» یا «مطهری فردوسی» تا چندین صفحه همین نوشته ذیل را از قول شهید مطهری میبینید: «فردوسی مردی زیانکار بود. زنده کردن لغات فارسی باستانی، برگشت از تعالیم قرآن است. این همه سر و صدا برای عظمت فردوسی و جشنواره و هزاره و ساختن مقبره و دعوت خارجیان از تمام کشورها برای احیای شاهنامه و تجلیل و تکریم از این مرد خاسر زیان برده تهیدست برای چیست؟! برای آن است که در برابر لغت قرآن و زبان عرب که زبان اسلام و زبان رسول ا… است، سی سال عمر خود را به عشق دینارهای سلطان محمود غزنوی به باد داده و شاهنامه افسانهای را گرد آورده است.»
در بعضی از این سایتها نوشتهاند به نقل از کتاب «نور ملکوت قرآن» – تالیف آیت ا… مطهری/ جلد چهارم این مطلب آمده است در حالی که «نور ملکوت قرآن» کتاب شهید مطهری نیست و بعضی دیگر از موارد ادعا شده این سخنان متن پیاده شده یکی از سخنرانیهای شهید مطهری است.
حالا کدام سخنرانی معلوم نیست. این نوشته که به سرعت در شبکهها و سایتهای اینترنتی پخش شد و بلافاصله بعد از این نوشته سخنانی از امام خمینی (ره) درباره شهید مطهری به همراه آمده درباره آثار این شهید تا تقابل نظام جمهوری اسلامی ایران و اسلام و ایرانی بودن را نشان دهند، هدفی جز تخریب روحانیت و نقش پر رنگ شهید مطهری در انقلاب اسلامی ندارند و لازم به نظر رسید که اولا تعمقی در این کتاب انجام شود و ثانیا سیری در نظرات شهید مطهری درباره زبان و به خصوص زبان فارسی داشته باشیم. نکته اولی که به نظر هر کتاب خوان آشنا با کتابهای شهید مطهری میرسد این است که ساختار نثر و آهنگ نوشته فریاد میزند این متن نوشته شهید مطهری نیست. دیگر اینکه کتاب «نور ملکوت قرآن» نه تنها نام غریبی در میان کتابهای شهید مطهری است.
شگفتا! مگر پذیرفتن اسلام مستلزم این است که اهل یک زبان، زبان خود را کنار بگذارند
اما اگر ما سراغی از نظرات شهید مطهری درباره زبان و ادبیات فارسی بگیریم، بیش از دیگر آثار به کتاب «خدمات متقابل ایران و اسلام» میرسیم. وی در مقدمه کتاب در بخشی با عنوان زبان، زبان و سنن مشترک را عامل معارفه و نزدیکی افراد به هم و کانالی برای ارتباط قلوب و عواطف دانسته که در نتیجه رشد شعور جمعی و ملی به ظهور رسیده است و ایرانیان هرگز در مخیلهشان خطور نمیکرد که تکلم و احیای زبان فارسی مخالف اصول اسلام است در صفحه ۱۱۱همین کتاب شهید مطهری بحث مفصلی را به زبان فارسی اختصاص داده که مروری بر خلاصه نظرات ایشان خالی از لطف نیست: «یکی از مسائلی که بهانه قرار داده شده تا آیین مسلمانی را بر ایرانیان تحمیلی نشان دهند این است که میگویند: ایرانیان در طول این تاریخ زبان خود را حفظ کردند و آن را در زبان عربی محو و نابود نساختند. شگفتا! مگر پذیرفتن اسلام مستلزم این است که اهل یک زبان، زبان خود را کنار بگذارند و به عربی سخن گویند؟ شما در کجای قرآن یا روایات و قوانین اسلام چنین چیزی را میتوانید پیدا کنید؟ اصولا در مذهب اسلام که آیین همگانی است مسئله زبان مطرح نیست. ایرانیان هرگز در مخیلهشان خطور نمیکرد که تکلم و احیای زبان فارسی مخالف اصول اسلام است، و نباید هم خطور میکرد.
اگر احیای زبان فارسی به خاطر مبارزه با اسلام بود چرا همین ایرانیان این قدر در احیای لغت عربی، قواعد زبان عربی، صرف و نحو عربی، معانی و بیان بدیع و فصاحت و بلاغت زبان عربی کوشش کردند و جدیت نمودند؟ هرگز اعراب به قدر ایرانیان به زبان عربی خدمت نکردهاند. ایرانیان نه توجهشان به زبان فارسی به عنوان ضدیت با اسلام یا عرب بود و نه زبان عربی را زبان بیگانه میدانستند، آنها زبان عربی را زبان اسلام میدانستند نه زبان قوم عرب و چون اسلام را متعلق به همه میدانستند زبان عربی را نیز متعلق به خود و همه مسلمانان میدانستند.
زبان فارسی زبانی است که تعلق دارد به یک قوم و یک ملت
زبان فارسی زبان هیچکس و هیچ کتاب به تنهایی نیست، زبان همه است حقیقت این است که اگر زبانهای دیگر از قبیل فارسی، ترکی، انگلیسی، فرانسوی، آلمانی زبان یک قوم و ملت است زبان عربی تنها زبان یک کتاب است. مثلا زبان فارسی زبانی است که تعلق دارد به یک قوم و یک ملت، افرادی بیشمار در حیات و بقای آن سهیم بودهاند. هر یک از آنها به تنهایی اگر نبودند، باز زبان فارسی در جهان بود. زبان فارسی زبان هیچکس و هیچ کتاب به تنهایی نیست نه زبان فردوسی است و نه زبان رودکی و نه نظامی و نه سعدی و نه مولوی و نه حافظ و نه هیچ کس دیگر، زبان همه است ولی زبان عربی فقط زبان یک کتاب است به نام قرآن.
قرآن تنها نگهدارنده و حافظ و عامل حیات و بقای این زبان است. تمام آثاری که به این زبان به وجود آمده در پرتو قرآن و به خاطر قرآن بوده است علوم دستوری که برای این زبان به وجود آمده به خاطر قرآن بوده است. کسانی که به این زبان خدمت کردهاند و کتاب نوشتهاند به خاطر قرآن بوده است، کتابهای فلسفی، عرفانی، تاریخی، طبی، ریاضی، حقوقی و غیره که به این زبان ترجمه یا تألیف شده فقط به خاطر قرآن است.
پس حقا زبان عربی زبان یک کتاب است نه زبان یک قوم و یک ملت، اگر افراد برجستهای برای این زبان احترام بیشتری از زبان مادری خود قائل بودند از این جهت بود که این زبان را متعلق به یک قوم معین نمیدانستند بلکه آن را زبان آیین خود میدانستند و لهذا این کار را توهین به ملت و ملیت خود نمیشمردند. احساس افراد ملل غیر عرب این بود که زبان عربی زبان دین است و زبان مادری آنها زبان ملت.
مولوی پس از چند شعر معروف خود در مثنوی که به عربی سروده است: اقتلونی اقتلونی یا ثقات / ان فی قتلی حیوش فی حیوش یا میگوید: پارسی گو گر چه تازی خوشتر است / عشق را خود صد زبان دیگر است. مولوی در این شعر زبان عربی را بر زبان فارسی که زبان مادری اوست ترجیح میدهد، به این دلیل که زبان عربی زبان دین است. سعدی در باب پنجم گلستان حکایتی به صورت محاوره با یک جوان کاشغری که مقدمه نحو زمخشری میخوانده است ساخته است.
در آن حکایت از زبان فارسی و عربی چنان یاد میکند که زبان فارسی زبان مردم عوام است و زبان عربی زبان اهل فضل و دانش. حافظ در غزل معروف خود میگوید: اگر چه عرض هنر پیش یار بیادبی است/ زبان خموش ولکن دهان پر از عربی است از قراری که مرحوم قزوینی در بیست مقاله نوشته است، یکی از عنکبوتان گرفتار تارهای حماقت که از برکت نقشههای استعماری فعلا کم نیستند همیشه از حافظ گلهمند بوده است که چرا در این شعر زبان عربی را هنر دانسته است؟!
حضرت امیر (علیه السلام) گاهی به فارسی تکلم میکردهاند
حضرت امیر (علیه السلام) گاهی به فارسی تکلم میکردهاند اسلام چنان که پیش از این گفتیم به ملت یا قوم و دسته مخصوصی توجه ندارد که بخواهد زبان آنها را رسمی بشناسد و زبان قوم دیگر را از رسمیت بیندازد. زید بن ثابت به نقل مسعودی در التنبیه و الاشراف به دستور پیغمبر اکرم زبانهای فارسی، رومی، قبطی، حبشی را از افرادی که در مدینه بودند و یکی از این زبانها را میدانستند آموخته بود و سمت مترجمی رسول اکرم را داشت در تواریخ نقل شده است که حضرت امیر (علیه السلام) گاهی به فارسی تکلم میکردهاند.
به طور کلی آیین و قانونی که متعلق به همه افراد بشر است نمیتواند روی زبان مخصوصی تکیه کند، بلکه هر ملتی با خط و زبان خود که خواه ناخواه مظهر یک نوع فکر و ذوق و سلیقه است میتواند بدون هیچ مانع و رادعی از آن پیروی کند. بنابراین اگر میبینید ایرانیان پس از قبول اسلام باز به زبان فارسی تکلم کردند، هیچ جای تعجب و شگفتی نیست و به تعبیر دیگر این دو به یکدیگر ربطی ندارد که مغرضان، آن را نشانه عدم تمایل ایرانیان به اسلام بدانند.
اصولا تنوع زبان علاوه بر اینکه مانع پذیرش اسلام نیست وسیلهای برای پیشرفت بیشتر این دین هم محسوب میشود چه هر زبانی میتواند به وسیله زیباییهای مخصوص خود و قدرت مخصوص خود خدمت جداگانهای به اسلام بنماید. یکی از موفقیتهای اسلام این است که ملل مختلف با زبانها و فرهنگهای گوناگون آن را پذیرفتهاند و هر یک به سهم خود و با ذوق و فرهنگ و زبان مخصوص خود، خدماتی کردهاند.
اگر زبان فارسی از بین رفته بود، آثار گرانبهایی که پیوند اسلام را با زبان فارسی جاوید ساختهاند نداشتیم
اگر زبان فارسی از بین رفته بود، آثار گرانبهایی که پیوند اسلام را با زبان فارسی جاوید ساختهاند نداشتیم اگر زبان فارسی از میان رفته بود ما امروز آثار گرانبها و شاهکارهای اسلامی ارزندهای همچون «مثنوی» و «گلستان» و دیوان «حافظ» و «نظامی» و صدها اثر زیبای دیگر که در سراسر آنها مفاهیم اسلامی و قرآنی موج میزند و پیوند اسلام را با زبان فارسی جاوید ساختهاند نداشتیم. چه خوب بود که چند زبان دیگر همچون زبان فارسی در میان مسلمین وجود داشت که هر یک میتوانستند با استعداد مخصوص خود به اسلام خدمت جداگانهای بنمایند.
بعد از این شهید مطهری بحث مفصلی درباره اینکه زبان فارسی را چه کسانی و چه عواملی زنده نگاه داشتند به راه میاندازد و با استناد به موارد تاریخی زبان فارسی را در دورههای مختلف بعد از ورود اسلام به ایران بررسی میکند که بحث خواندنی در نوع خودش به حساب میآید. در پایان این بحث شهید مطهری مطالبی به نقل از مستر فرای در کتاب «میراث باستانی ایران» میآورد که در نتیجه بحث میتواند کمک کننده باشد:
ایران در گرداندن فرهنگ اسلامی نقشی بزرگ داشت مستر فرای میگوید: شاید دودمان صفاری که تباری از مردم فرودست داشتند فارسی نوین را پیشرفت دادند. زیرا که یعقوب، پایه گذار آن، عربی نمیدانست و بنا به روایتی خواهان آن بود که شعر به زبانی سروده شود که وی دریابد. علیهذا علت توجه بیشتر صفاریان به زبان فارسی، عامی و بیسواد بودن آنهاست. مستر فرای پس از آنکه به یک نهضت فارسی مخلوط به عربی در زمان سامانیان اشاره میکند، میگوید: ادبیات نوین فارسی (فارسی مخلوط با لغات عربی) ناشی از شورش بر ضد اسلام یا عربی نبود، مضمونهای زرتشتی که در شعر آمده است وابسته به شیوه راسخ زمان بوده و نباید آن را نشانه ایمان مردم به آیین زرتشت دانست، افسوس گذشته خوردن در آن روزگار بسیار رواج داشت به ویژه در میان شاعرانی که روحی حساس داشتند این اندوه گذشته معمولتر بود اما دیگر بازگشت به گذشته ناشدنی بود. زبان فارسی نوین یکی از زبانهای اسلامی همپایه عربی گشته بود. شک نیست که اکنون اسلام از تکیه بر زبان عربی بینیاز گشته بود. دیگر اسلام دارای ملتهای بسیار و فرهنگی جهانی گشته بود و ایران در گرداندن فرهنگ اسلامی نقشی بزرگ داشت. عربی فارسی نوین را توانگر کرد.
شاهنامه پیوند روش کهن با افاعیل عروضی بود
مستر فرای در صفحه ۴۰۰ کتاب خود درباره ورود واژههای عربی به زبان فارسی و تأثیرات آن، تحت عنوان «آغاز زندگی نوین ایران» چنین میگوید: در برخی فرهنگها زبان بیشتر از دین یا جامعه در ادامه یافتن یا بر جای ماندن آن فرهنگ اهمیت دارد. این اصل با فرهنگ ایران راست میآید، زیرا که بیشک در پیوستگی زبان فارسی میانه (فارسی عهد ساسانی) و فارسی نوین (فارسی دوره اسلامی) نمیتوان تردید روا داشت، با این همه این دو یکی نیستند. بزرگترین فرق میان این دو زبان راه یافتن بسیاری از واژههای عربی است در فارسی نوین که این زبان را از نظر ادبیات نیرویی بخشیده و آن را جهانگیر کرده است و این برتری را در زبان پهلوی نمیتوان یافت. به راستی که عربی فارسی نوین را توانگر ساخت و آن را توانای پدید آوردن ادبیاتی شکوفان به ویژه در تهیه شعر ساخت.
چنانکه شعر فارسی در پایان قرون وسطی به اوج زیبایی و لطف رسید. فارسی نوین راهی دیگر پیش گرفت که قافله سالار آن گروهی مسلمانان ایرانی بودند که در ادبیات عرب دست داشتند و نیز به زبان مادری خویش بسیار دلبسته بودند. فارسی نوین که با الفبای عربی نوشته میشد در سده نهم میلادی در مشرق ایران رونق گرفت و در بخارا پایتخت دودمان سامانی گل کرد . در صفحه ۴۰۲ راجع به استفاده شعر فارسی از عروض عربی چنین میگوید: در ساختن شعرهای نوین فارسی روش کهن را با افاعیل عربی در آمیختند و بحرهای بسیار فراوانی پدید آوردند شاید بهترین و کهنترین نمونه این «پیوند»، شاهنامه فردوسی باشد که به بحر متقارب ساخته شده است.
Sorry. No data so far.