محمد الیاس قنبری – هیچ روایتی بیقهرمان نمیتواند باشد. کنشگرانی که اعمال نیک و بد داستان را انجام میدهند و یا اعمال نیک و بد داستان در نسبت با آنها و موثر بر آنها صورت میگیرد. در صورت اخیر، قهرمان، قهرمان قربانی خواهد بود. قهرمان قربانی کمتر کنش گر و بیشتر کنش پذیر است. البته قهرمان را در اینجا لزوماً نباید به معنای اسطورهای آن دریافت. قهرمان در دوره معاصر به یک کنش گر ساده و زمینی فروکاسته شده است. در مقابل این قهرمانهای روزمره زمینی، قهرمان اسطورهای قرار دارد که مافوق بشر عمل میکند. اما قهرمان واقعی را باید در جایی میان این دو قهرمانپردازی جست. در افتادن به قهرمان پردازیهای کاذب و اغراق آمیز از یک سو و فروکاستن قهرمان به یک موجود خاکی و میانمایه از سوی دیگر در افتادن به ورطه افراط و تفریط است. اساساً موجودیت انسانی در تعلیق میان اوج و حضیض آسمان و زمین است که او را یکتای مخلوقات کرده است.
شهید نشدن قهرمان داستان و راست قامتی و فائق آمدن او بر دشمن از نقاط مثبت فیلم شور شیرین است. مولف، گرچه قربانی شدن پاسدارهای دکل بنفشه را نشان میدهد اما به قربانی جلوه دادن پاسدارها اکتفا نمیکند و از قهرمان قربانی به قهرمان منجی عبور میکند. شور شیرین از معدود فیلمهای دفاع مقدس است که بسیجی خوب را تنها بسیجی شهید معرفی نمیکند بلکه بسیجی خوب را بسیجی راست قامت و پر از بغض و کینه از دشمن نیز جلوه میدهد. این چنین است که میبینیم، محمود کاوه حتی در بازجویی از اسیری که از دشمن گرفته است با شدت و غلظت فراوانی عمل میکند.
سینمای جنگ غالباً رنگ و بوی جنوب و خوزستان دارد و در آن کمتر به جبهه غرب و کردستان پرداخته شده است. پرداختن به موضوعاتی چون غائله ضد انقلاب و کوموله و دموکرات از مغفولات سینمای دفاع مقدس است. شور شیرین را میبایست از پیشقدمان این نحو ارائه سینمای مقاومت و پایداری تلقی کرد. در مجموع، فیلم، مخاطب را راضی نگه میدارد و ضمن ارائه محتوایی ارزشی به ورطه شعار نمیافتد. بازنمایی مناسبی از سپاه و پاسدار در فیلم مشاهده میشود اما به نظر در بازنمایی ضدقهرمانها و خبیث جلوه دادن آنها قدری اغراق شده است.
محمود کاوه زیرک است. محمود کاوه ارتباطات خوبی دارد و دور و بر او را انواع و اقسام آدمها از ارتشی و بسیجی و کردهای بومی فراگرفتهاند. با افراد تحت فرماندهیاش رابطهای دوستانه دارد و حتی برای آنها هدیه میخرد. محمود کاوه پر جنب و جوش است و مدام در تکاپو و در حال کشیدن نقشه برای سرکوب ضد انقلابهای دموکرات کردستان و محمود کاوه موجودی است که دشمن از او حساب میبرد و از او هراس دارد. محمود کاوه نسبت به ضد انقلاب بغض و کینه دارد و همواره در صدد است تا سختترین ضربات را بر آنها وارد کند. این توصیفات ضمن اینکه در جای خود خوباند اما هیچ وجه امتیازی برای یک فرمانده شهید ایجاد نمیکنند. این سخن به این معنا نیست که برای ممتاز کردن شخصیت قهرمان قصه لزوماً شهادتاش را باید به تصویر کشید. اما میان شهادت و مقام شهادت تفاوت است. قرار نیست همواره قهرمان قصه شهید شود اما نباید از یاد برد که قرار است شخصیتی لایق شهادت به تصویر کشیده شود. هر چقدر هم دلاوری و شجاعت به مخاطب نشان دهیم باز مخاطب از خود خواهد پرسید که این دلاوریها و جان برکفیها از کجا پدید آمده است؟ ریشه و اساس و بنیاد کجاست؟ این کنشهای قهرمانانه چه معنایی دارند؟ به کجا ارجاع مییابند؟ و الا بروسلی و راکی و رمبو نیز قهرماناند. اصلاً شهادت مگر چیزی به غیر از تنگ شدن قفس جسم برای روح رشادت یافته است؟
اما اینکه بزرگی روح را چگونه میتوان به تصویر کشید خود از آن معماهایی است که هنرمند سینماگر ما باید راه حلی برای آن بیابد. راه یافتن به دنیای درون قهرمان و شنیدن حدیث نفس او با معبود خویش در خلق چنین موقعیتی میتواند موثر باشد. موقعیتی که درباره کاوه در این فیلم نمیبینیم ولی به عنوان مثال در از کرخه تا راین درباره کاراکتر سعید مشاهده میکنیم آنجایی که کنار رودخانه راین فریاد میزند: ((خدا خدا خدا چرا اینجا؟ من شاکیام من شکایت دارم….)) تنها در چنین صورتی است که سینمای جنگ را از چنگال ادعاهای ناسیونالیستی میرهاند و معنای فراخ تری به نام جهاد برای خدا را به آن میدهد.
Sorry. No data so far.