محمدرضا ترکی
از خودت که می روی
یک نفر
– یک غریبه –
جای تو
می نشیند و به جای تو
حرف می زند
راه می رود
جای تو نگاه می کند
جای تو
شعر می نویسد و
سطرهای دفتر تو را
سیاه می کند!
کاشکی به خود می آمدی!
از خودت که می روی | یک نفر | – یک غریبه – | جای تو | می نشیند و به جای تو | حرف می زند
محمدرضا ترکی
از خودت که می روی
یک نفر
– یک غریبه –
جای تو
می نشیند و به جای تو
حرف می زند
راه می رود
جای تو نگاه می کند
جای تو
شعر می نویسد و
سطرهای دفتر تو را
سیاه می کند!
کاشکی به خود می آمدی!
Sorry. No data so far.
Sorry. No data so far.