جواد حقگو – مکتب شیعه به عنوان یکی از سه رکن اساسی انقلاب اسلامی ایران در کنار ارکان مردم و رهبری با محتوایی متفاوت از دیگر مکاتب رایج که عموماً در قالب لیبرالیسم و سوسیالیسم مطرح میشوند توانست بسترساز انقلابی شود که در روش، آرمان و اهداف تفاوتهای بنیادین با مکاتب ماتریالیستی رایج دارند. به شهادت بسیاری از اندیشمندان وجود دو پارامتر اصلی مذهب شیعه «جهاد وشهادت» و «انتظار و مهدویت» باعث آن شد که انقلاب اسلامی ایران قابل گنجاندن در قالبهای رایج تحلیل انقلابها نباشد.
در جوامع غربى انقلابها به صورتى کاملا فرموله رخ مى دهند، به بیان ساده تر و در قالب یک فرمول میتوان گفت: «انحطاط طبقه حاکم» و «نارضایتى مردم» پیش شرط وقوع انقلابها هستند و انقلاب نیز محصول همین نارضایتی هاست. نگاه مکتب مارکسیسم نیز به مقوله انقلاب نگاهى کاملا ماتریالیستى با تکیه بر نظریه «زیر بنا» و «روبنا» و اختلافات طبقاتى کارل مارکس است، به عبارت دیگر تمام انقلابهایی که تا به امروز در جهان به ویژه در دنیای غرب به وقوع پیوسته است را در قالب همین فرمول میتوان تبیین نمود. برای نمونه انقلابهای بزرگی نظیر انقلاب فرانسه، انقلاب بلشویکها در روسیه و یا انقلاب چین را با استفاده از فرمول بالا به راحتی میتوان تبیین نمود. انقلاب اسلامی ایران به عنوان یک «نمونه خاص» در شرایطی به وقوع پیوست که نه تنها طبقه حاکم روبه انحطاط نرفته بود بلکه در بهترین شرایط به سر میبرد، این امر چه در حوزه سیاست داخلی و چه در حوزه سیاست خارجی به وضوح نمایان بود و فکتهای فراوانی (از جمله افزایش بیسابقه قیمت نفت در دهه ۵۰ خورشیدی) برای آن وجود دارد. از این رو تئوریهاى غربى در هر دو سطح کاربردى و تئوریک قدرت توجیه و تفسیر این انقلاب را ندارند و روح انقلاب اسلامى ایران با دیگر انقلابهاى جهان تفاوتى بنیادین دارد. میشل فوکو از جمله افرادیست که انقلاب اسلامى ایران را به صورتى مبنایى مورد بررسى قرارداده است.
میشل فوکو فیلسوف، تاریخدان و متفکر معاصر فرانسوى و از رهبران اصلی پسا ساختگرایى یا پست مدرن محسوب مى شود. علاقه فوکو به انقلاب اسلامی ایران به دلیل نظریههای خاصی است که او پیرامون مقولات تاریخ، قدرت و مدرنیسم دارد. او این انقلاب را مورد مناسبی برای محک نظریههای خود میبیند (فراهانی، روزنامه رسالت، ۱۳۸۵). فوکو از منظر فرهنگی، انقلاب ایران را تحلیل میکند. او از فرهنگ اسلامی و شیعی به عنوان یک پتانسیل قوی سخن به میان آورده و معتقد است مردم ایران با مذهب شیعی و اسلامی خود قدرت و نیرویی تولید میکنند که به واسطه این نیرو رژیم تا دندان مسلح پهلوی وادار به تسلیم میشود. «معنویت» عاملى است که میشل فوکو در خصوص انقلاب اسلامى ایران تکیه زیادى بر روى آن داشته است.
میشل فوکو در تحقیقات خود راجع به انقلاب اسلامى ایران، شیفتگى قابل توجهى نسبت به دو مفهوم «انتظار» و «شهادت» پیدا مى کند (نظری، سایت آفتاب، ۱۳۸۵). وی بر خلاف نظریه پردازان مارکسیست عقیده داشت جز باورهای دینی هیچ عامل دیگری قدرت بسیج اینچنین تودهها را ندارد بلکه این مذهب تشیع است که با تکیه بر موضع انتقادی خود توانسته این چنین بسیج سیاسی به راه اندازد. برخورد با انقلاب ایران، میشل فوکو را به مطالعه در زمینه تشیع برانگیخت و آنچه برای وی حیرت انگیز بود اولا وجود همانندیها در الاهیات مسیحی و الاهیات شیعی و ثانیا امکانات نهفته در الاهیات شیعی برای شکستن و برگذشتن از چارچوب گفتارهای مدرن بود. میشل فوکو، انقلاب ایران را نوید بخش ظهور گفتمان رادیکال سیاسی ـ عرفانی جدیدی میداند که از دل مفاهیم و آموزههای مذهبی که در طی قرون متمادی در پس لایههای غبار خرافه، ارتجاع و نسیان مدفون شده بود، سربرآورد است (زرشناس، سایت باشگاه اندیشه، ۱۳۸۶). فوکو در نگاهی به مفهوم انتظار در مذهب شیعه بر این امر تاکید میکند؛ این اصل که حقیقت با آخرین پیامبر کارش به پایان نمیرسد و بعد از محمد (ص) دور دیگری آغاز میشود که دور ناتمام امامانی است که با سخن خود، با سرمشقی که با زندگی خود میدهند، و با شهادت خود حامل نوری هستند که همواره یکی است و همواره دگرگون میشود، نوری که شریعت را، که تنها برای این نیامده است که حفظ شود بلکه معنایی باطنی دارد که باید به مرور زمان آشکار گردد، از درون روشن میکند.
بنابراین امام دوازدهم، هر چند پیش از ظهور از چشمها پنهان است، به طور کلی و قطعی غایب نیست، خود مردمند که هر چه بیشتر نور بیدارگر حقیقت بر دلشان بتابد بیشتر اسباب بازگشت او را فراهم میکنند (میشل فوکو، ۱۳۷۷، ص ۴۲). بر این اساس، مفهوم معنویت گرایی سیاسی، قلب تحلیل فوکو از انقلاب اسلامی ایران را تشکیل میدهد. فوکو با نگاهی فرصت گونه به وجود دو پارامتر شهادت و انتظار در مکتب شیعه از این مکتب به عنوان یک مکتب راهگشا در دنیای پر از بن بست مدرنیته نام برده است. در مقابل دیدگاه فوکو شاهد روایت دیگری از سوی فرانسیس فوکویاما هستیم که وجود مذهب شیعه و دو پارامتر اساسی و اصلی این مذهب (شهادت و انتظار) را تهدیدی برای بشریت و به ویژه تمدن غرب دانسته و خواستار سدنفوذ در برابر گسترش این مکتب شده است. این روایت به تبع پیروزی انقلاب اسلامی ایران و اهمیت یافتن گفتمان شیعه در جهان مطرح گردید.
فرانسیس فوکایاما نئومحافظه کار، پژوهشگر و تاریخ نگار ژاپنی الاصل و تبعهٔ آمریکاست. وی با شخصیتی نیمه سیاسی ـ نیمه فلسفی دارای سابقهٔ کار در ادارهٔ امنیت امریکا و نیز تحلیلگر نظامی در شرکت «رند» از شرکتهای وابسته به پنتاگون میباشد. وی در سال ۱۹۸۹ با نگارش مقاله «پایان تاریخ و واپسین انسان» (the End of History and the last man) که در سال ۱۹۹۱ با تفصیل بیشتر و به همین نام، به صورت کتاب چاپ گردید، به شهرت جهانی رسید. در این دو نوشته، فوکایاما به دفاع تاریخی از ارزشهای سیاسی غربی برخاست و استدلال کرد که رویدادهای اواخر قرن بیستم نشان میدهد که اجماعی جهانی به نفع لیبرال دموکراسی به وجود آمده است. فوکویاما در کنفرانسی که در اورشلیم برگزار شد به ترسیم اندیشه سیاسی شیعه پرداخت. او در این کنفرانس که بازشناسی هویت شیعه نام داشت میگوید:
«شیعه پرندهای است که افق پروازش خیلی بالاتر از تیرهای ماست، پرندهای است که دو بال دارد. یک بال سبز و یک بال سرخ، بال سبز این پرنده همان مهدویت و عدالت خواهی اوست، چون شیعه در انتظار عدالت به سر میبرد، امیدوار است و انسان امیدوار هم شکست ناپذیر است و نمیتوانید کسی را تسخیر کنید که مدعی است فردی خواهد آمد که در اوج ظلم و جور، دنیا را پر از عدل و داد خواهد کرد». بر اساس نظریه فوکویاما بال سبز شیعه همان فلسفه انتظار یا عدالت خواهی است. او میگوید: «بال سرخ شیعه، شهادت طلبی است که ریشه در کربلا دارد و شیعه را فنا ناپذیر کرده است» شیعه با این دو بال افق پروازش خیلی بالاست و تیرهای زهراگین سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، اخلاقی و… به آن نمیرسد. وی اضافه میکند؛ آن نقطه که خیلی اهمیت دارد بعد سوم شیعه است: «این پرنده زرهی بنام ولایت پذیری بر تن دارد که آنها را شکست ناپذیر نموده است». در بین کلیه مذاهب اسلامی، شیعه تنها مذهبی است که نگاهش به ولایت، فقهی است؛ یعنی فقیه میتواند ولایت داشته باشد. این نگاه، برتر از نظریه نخبگان افلاطون است. فوکویاما معتقد است: «ولایت پذیری شیعه که بر اساس صلاحیت هم شکل میگیرد، او را تهدید ناپذیر کرده است». در توضیح فنا ناپذیری شیعه میگوید: «شیعه با شهادت دو چندان میشود.
شیعه عنصری است که هر چه او را از بین ببرند بیشتر میشود» و جنگ ایران و عراق را مثال میزند. در ادامه میگوید: «شما باید برای غرب هم امام زمان (انتظار) و کربلا (شهادت) و ولایت فقیه بتراشید» برای این کار ایشان مکتب جدیدی به نام «اوانجلیس» عرضه کرد که قدمتش به ۱۹۸۹ بر میگردد یعنی شش ماه بعد از نظریه جدید آقای فوکومایا. آنها معتقدند عیسی ناصری خواهد آمد. هرچه دوباره طول و عرض و ارتفاع امام زمان هست به عیسی ناصری نسبت دادهاند! گفتهاند زمانی که دنیا پر از ظلم و جور شود عیسی ناصری خواهد آمد تا آن را پر از عدل و داد کند! در همین ر استا شبکهای درست کردند به نام T. B. N که کارش تحلیل محتوای وقایعی است که در جامعه رخ میدهد وقتی سونامی رخ داد پرفسور هالدینگ زی (شاگرد فوکایاما) بیش از بیست ساعت تفسیر کرد که این یکی از علائم ظهور عیسی مسیح است.
به دو نگاه متفاوت به مفاهیم «جهاد و شهادت» و «انتظار و مهدویت» اشاره گردید. فوکو با نگاهی فرصت گونه وجود این دومفهوم در مکتب شیعه را اسبابی برای سامان دادن به اوضاع نابسامان مدرنیته دریافته بود حال آنکه فوکویاما با نگاهی چالشگونه، وجود مذهب شیعه و رشد و بالندگی آن و ترویج مفاهیم بنیادین این مکتب که در قالب شهادت و انتظار مطرح گردیده است را تهدیدی برای نظم فعلی حاکم که بر اساس مکتب لیبرال دموکراسی بنا نهاده شده است دانسته است. در ادامه به دنبال مطرح نمودن دیدگاه علی شریعتی درقبال این مفاهیم هستیم که پیش از میشل فوکو و فوکویاما با تاکید بر مفاهیم جهاد، شهادت و انتظار به عنوان شاهبیت کلام شیعه وقوع انقلاب اسلامی ایران را پیشگویی نموده بود و به تبیین مکتب شیعه به عنوان یک مکتب معترض به وضعیت ناعادلانه موجود پرداخته بود.
دکتر علی شریعتی با اشاره به قیام امام حسین و حادثه عاشورا اقدام امام حسین در روز عاشورا را درسی برای تمام اعصار و دوران دانسته و میگوید: «آموزگار بزرگ شهادت، اکنون برخاسته است تا به همه آنها که جهاد را تنها در «توانستن» میفهمند و به آنها که پیروزی بر خصم را تنها در «غلبه»، بیاموزد که «شهادت» نه یک «باختن» که یک «انتخاب» است، انتخابی که در آن مجاهد با قربانی شدن خویش، در آستانه معبد آزادی و محراب عشق، پیروزمیشود. او «وارث آدم که به بنی آدم زیستن داد، و وارث پیامبران بزرگ که به انسان» چگونه باید زیست «را آموخت، اکنون آمده است تا در این روزگار، به فرزندان آدم چگونه باید مرد را بیاموزد. او آموخت که» مرگ سیاه «سرنوشت شوم مردم زبونی است که به هر ننگی تن میدهند تا» زنده بمانند «، چه کسانی که جسارت آنرا ندارند که» شهادت «را انتخاب کنند،» مرگ «آنان را انتخاب خواهد کرد».
شریعتی با اشاره به آنکه یکی از اساسیترین سرمایه های شیعه شهادت است بسیاری از مصایب امروز شیعیان را در به فراموشی سپرده شدن سنت شهادت دانسته و معتقد است مردم ما به جای آنکه پیروان بزرگ شهیدان تاریخ بشریت علی و حسین بن علی باشند تبدیل به مقبره داران و عزاداران شهدا شده اند و نه پیروان حقیقی آنها و از همین روی هشدار میدهد که فراموشی سنت جهاد و شهادت به عنوان اصلیترین سرمایه تاریخ تشیع آن هم در دوران حساس انتظار ثمرهای جز الیناسیون فرهنگی در فرهنگهای خوش زرق و برق غرب و شرق را در برنخواهد داشت که این الینه شدن از دیدگاه شریعتی مصادف است با» مرگ سیاه «مرگی که خواسته تمام ظالمان دنیا برای استمرار ظلمشان است، و اشاره میکند که با مرگ شیعه چه مکتبی یارای رویارویی با اردوگاه ظالمان و چپاولگران کل تاریخ که هر دوران با نقابی و امروز با نقاب سرمایه داری ظاهرشده اند را خواهد داشت؟
استاد شریعتی در تفسیر خود از جهادی که با آرزوی شهادت همراه است این اقدام را نه انتخابی از روی اجبار بلکه انتخابی میداند که تنها در زمره گزینه های انسانهای برجسته باید آنرا جستجو کرد. شریعتی با اشاره به شهادت امام علی به این مهم اشاره داشته و میگوید: «این علی بود که شهادت را انتخاب کرد چرا که به گفته خود او:» شهادت در فرهنگ ما، در مذهب ما، یک حادثه خونین و ناگوار نیست، در فرهنگ ما شهادت مرگی نیست که دشمن ما بر مجاهد تحمیل کند – شهادت مرگ دلخواهی است که مجاهد، با همه آگاهی و همه منطق و شعور و بیداری و بینایی خویش، خود انتخاب میکند». استاد شریعتی با تفکیک قایل شدن مابین انواع مرگ، شهادت را نوع برتری از مردن میداند که فرد برای گام نهادن در سیر تکاملی خود و هدف اصیل خود که همانا «ایصال الی الحق» میباشد این نوع مرگ را نه تنها آرزو بلکه حتی انتخاب و برای رسیدن به آن تلاش میکند. ایشان با اشاره به قیام بیبدیل اباعبدالله جهاد و شهادت را ابزاری در دستان امام دانسته تا از آن طریق به اهداف عالیه نایل گردند او در بیانی توام با عشق و ارادت به حسین بن علی این موضوع را اینگونه تبیین مینماید: ««حسین را نگاه کنید، از شهر خویش بیرون میآید، زندگیاش را رها میکند و بر میخیزد تا بمیرد. زیرا جز این، سلاحی برای مبارزه خویش برای رسوا کردن دشمن، برای دریدن این پردههای فریبی که بر آن قیافه کریه نظام حاکم زدهاند، ندارد».
دکتر شریعتی با تاکید برآنکه شهید بیش از هر پیام رسان دیگری برای تاریخ تمام دوران پیام دارد، خواست تمام شهدای تاریخ از آدم تا خاتم را» قیام علیه بیعدالتی «دانسته و در همین تعابیر است که مفاهیم جهاد و شهادت را با مفاهیم» انتظار و مهدویت پیوند میدهد. شریعتی در ابتدای سخن از حساس بودن مسئله انتظار به جهت اینکه اساس احساس، اندیشه و مسئولیت اجتماعی ما را در بر میگیرد سخن به میان میآورد و به عنوان یک معلم بیطرف تاریخ ادیان، از زوایای دید مختلف قشرهای متفاوت جامعه از قبیل قشر روشنفکر، علمی، ضد علمی، مذهبی، غیر مذهبی، اجتماعی، ضد اجتماعی، علمی – مادی و تحصیلکرده غیر مذهبی، «انتظار» را مورد بررسی قرار داده و اصل انتظار را به معنای کلی دو نوع میداند: اصل انتظار به معنای کلی – نه انتظار خاص شیعی – دو نوع است: انتظار منفی و انتظار مثبت. این دو انتظار درست ضد یکدیگر ند.
یکی بزرگترین عامل انحطاط است و دیگری بزرگترین عامل حرکت و ارتقاء، یکی تن دادن به ذلت و توجیه وضع موجود، دیگری پیش رونده و آینده گر. از دیدگاه ایشان انتظار به این معنی است که گروهی «منتظر» باشند که نجات بخش خواهد آمد. پس این فکر چهار پایهی اساسی دارد: ۱- اسارت ۲- غیبت ۳- انتظار ۴- نجات، از انتظار و اعتقاد به اینکه نجات بخشی که اکنون غائب است خواهد آمد و عدالت را مستقر خواهد کرد و بشریت را نجات خواهد داد و حقیقت و عدل و برابری پیروز خواهد شد، به صورت منفیش دشمنان عدالت و عاملین فساد و تبهکاری و کسانی که هیچ مسوولیتی در زندگیشان نمیشناسند و هیچ حدی از شرارت و فسادشان را محدود نمیکنند استناد میکنند، به این معنا مردم را قانع و معتقد میکنند که نجات بشر و استقرار عدالت فقط و فقط موکول به ظهور نجات بخش خاص غیبی است نه هیچ کس و کسان دیگر و چنین استدلال میکنند که اگر ما عدالت را استقرار نمیدهیم و اگر قدرتی یا حکومتی ظلم و فساد میکند، جبری و طبیعی است غیر عادی نیست و چون طبیعی است باید پذیرفت که پذیرفتنی است و چون ناگذیر و حتمی است در برابرش مخالفت و مقاومت ممکن نیست و هر کوشش و فداکاری در راه عدالت و اصلاح عموم بیهوده است، پوچ است.
میبینیم که غیبت – با این گونه توجیه از «انتظار منفی» بهترین وسیله است برای کسانی که جنایت و ظلم و ستم و فساد میکنند و دین و مذهب را آلت منافع گروهی و مادی و سیاسی و معنوی خودشان کردهاند تا به نیابت امام از پیروان او کار بگیرند و بر گرده اندیشه و اقتصاد و زندگی و کوشش و فعالیت آنها سوار شوند. اما همین اصول با همین اعتقادات یعنی اعتقاد به انتظار، اعتقاد به دوره غیبت و اعتقاد به جبری و حتمی بودن نجات در آخر الزمان، یک رویه متضاد با این رویه دارد که بزرگترین قدرت نفی کننده این عوامل است و مردمی که مجهز به این ایدئولوژیاند نیرومندترین سلاح را برای نابودی فساد و بزرگترین ضربه را برای کوبیدن ظلم و بزرگترین انرژی برای حرکت به طرف آینده دارا میباشند.
شریعتی با اشاره به اینکه شهیدان پیام خویش را با خون خود گذاشتند و روی در روی ما بر روی زمین نشستند تا نشستگان تاریخ را به قیام بخوانند تمام مستضعفین در تمام دوران را زنهار داده است که تا رسیدن مهدی موعود یک دم آرام ننشسته و دست از قیام بر نکشند پیوندی معنادار ما بین شهادت و انتظار برقرار کرده و در تعبیر خود از مفهوم انتظار با تفاوت قایل شدن بین دو مفهوم انتظار سازنده و انقلابی و انتظار منفعل و راکد که شرح ان در بالا آمد تنها آن انتظاری را مطلوب میداند که انقلابی باشد و منتظر هیچگاه دست از جهاد علیه وضع موجود دست برندارد جهادی که هیچگاه منتظر در آن شکست نخواهد خورد یا به شهادت میرسد که اوج طلب منتظران مهدیست و یا آنکه به مقصود خود که همانا برپایی نظام جهانی ولاییست دست خواهد یافت که در هر دو حالت پیروز است.
شریعتی با اشاره به اینکه مهم توانایی و برابری ظالم و مظلوم از لحاظ توانایی مادی نیست تکلیف شیعیان و در معنایی وسیعتر تمام مستضعفین را در دوران غیبت مشخص کرده و با تاکیدات مکرر بر مفاهیم والایی چون شهادت و انتظار به عنوان مفاهیم کلیدی مکتب شیعه بر این نکته تاکید دارد که ناتوانی در برابر زورگویان دلیل موجهی برای زور شنیدن و تسلیم شدن نیست، اینگونه به تبیین این مطلب پرداخته است: «آنها نشان دادند، شهید نشان میدهد و میآموزد و پیام میدهد که در برابر ظلم و ستم،ای کسانی که میپندارید:» نتوانستن از جهاد معاف میکند «، وای کسانی که میگویید:» پیروزی بر خصم هنگامی تحقق دارد که بر خصم غلبه شود «، نه! شهید انسانی است که در عصر نتوانستن و غلبه نیافتن، با مرگ خویش بر دشمن پیروز میشود و اگر دشمنش را نمیکشد، رسوا میکند».
شریعتی با بکار بردن مفهوم« قلب تاریخ برای شهید» وجود شهید و شهادت را عاملی برای حرکت جامعه به سوی تعالی دانسته و تنها راه جلوگیری از رکود جامعه و امت اسلامی به ویژه دردوران غیبت که مردم از وجود مستقیم امام و ولی بیبهره هستند را وجود پارامتر شهادت دانسته و مغفول ماندن این ویژگی را دلیلی برای مرگ تدریجی جامعه اسلامی برشمرده است. ایشان وجود عنصر جهاد و شهادت را بهترین ابزار برای آن دانسته که شیعیان در طول دوران تاریخ به ویژه دردوران غیبت امام مسئولیت اصلی خود که همانا برقراری نظامی مبتنی بر عدالت است را به فراموشی نسپارند.
شریعتی با اشاره به آنکه تمام بشریت به ویژه مستضعفین و آنانی که در طول تاریخ مورد ستم واقع شده اند از شهید و خون شهید ارث میبرند آنان را وارثان حقیقی شهیدان تاریخ و وارث عزیزترین امانتهایی میداند که با جهادها و شهادتها و با ارزشهای بزرگ انسانی، در تاریخ اسلام، فراهم آمده و همه ازجمله خود را مسؤول آن میداند که با ابزار شهادت و انتظار سازنده امتی بسازیم از خویش، تا برای بشریت نمونه باشد و در همینجاست که با اشاره به: «وکذالک جعلناکم امة وسطا لتکونوا شهداء علی الناس و یکون الرسول علیکم شهیدا» مخطاب این کلام مقدس را تمام بشریت از جمله شیعیان میداند. از دیدگاه ایشان رسالتی که بر دوش بشریت از ابتدای آفرینش تا انتهای آن گذاشته شده است با شهادت هر شهیدی سنگینتر شده و این رسالت به ویژه دردوران آخرالزمان به حداکثر خود خواهد رسید.
همانگونه که دیدیم مفاهیم شهادت و انتظار در دیدگاههای مختلفی که شرح آنها رفت بنمایه مکتب شیعه را تشکیل داده است به گونه ای که فوکو، فوکویاما و دکتر شریعتی هرکدام به نحوی از انحاء اساسیترین پارامتر مکتب شیعه را در این دو مفهوم یافته اند. فوکو با نگاهی فرصت گونه به این دو مفهوم وجود چنین عواملی را در یک مکتب محرکی برای حرکت و حتی انقلابی سازنده دانسته و با اشاره صریح به وجود این دو پارامتر در مکتب شیعه عامل اصلی انسجام ملت شیعه ایران در دوران انقلاب اسلامی ایران را در همین دو عامل یافته است. او با اشاره به بحران موجود در جامعه غربی که از دیدگاه او نتیجه استقرار مدرنیته بوده است تنها راه برون رفت جامعه غرب از این بحران را تکیه بر معنویتی برخاسته از مکتبی همچو شیعه دانسته است. فوکویاما با نگاهی چالش گونه به مکتب شیعه و به ویژه این دو پارامتر آنها را چالش و مخاطرهای برای تمدن غرب دانسته و بر خاصیت انقلابی این دو عامل تکیه کرده است. در نگاه دکتر شریعتی شهادت، جهاد بدون انتظار معنایی ندارد. شریعتی شهادت را شایسته کسی میداند که قبای انتظار انقلابی را بر تن کرده است و معتقد است شهادت تنها در قاموس منتظرین معنا پیدا میکند و راه مکه از کربلا میگذرد.
منابع
– عباس فراهانی، روزنامه رسالت، ۱۸/۱۱/۱۳۸۵، شماره ۶۰۷۹، ص۱۸، اندیشه سیاسی
– شهریار زرشناس (۱۳۸۶)، بازخوانی کوتاه رویکرد فوکو نسبت به انقلاب اسلامی ایران، سایت باشگاه اندیشه.
– میشل فوکو (۱۳۷۷)، ایرانیها چه رویایی در سر دارند؟، ترجمه حسین معصومی همدانی،، تهران: انتشارات هرمس، چاپ سوم.
– میشل فوکو (۱۳۸۰)، ایران: روح یک جهان بیروح، ترجمه نیکو سرخوش و افشین جهاندیده،، تهران: نشر نی، چاپ دوم.
– منوچهر محمدی (۱۳۸۰)، انقلاب اسلامی؛ زمینهها و پیامدها، تهران: نشر معارف.
– محمد مهدی نظری (۱۳۸۵)، بررسی انقلاب اسلامی، سایت آفتاب.
– علی شریعتی، امام حسین (ع)، بینا، بیتا، بیجا.
– علی شریعتی، حسین وارث ادم، بینا، بیتا، بیجا.
– علی شریعتی، دخودسازی انقلابی، تهران: حسینیه ارشاد، ۱۳۵۶.
– علی شریعتی، مسئولیت شیعه بودن، ۱۳۵۶.
– http: //gerash. blogfa. com/post-۵۰. aspx
– http: //ghalebun. blogfa. com/post-۱۴۴. aspx
– http: //www. rasekhoon. net/Article/Politics/Thought/WestPolicy/Show-۲۹۴۱۳. aspx
Sorry. No data so far.