پنج‌شنبه 21 ژوئن 12 | 18:18
گفتگو با استاد خسرو شاهی؛

علامه طباطبائی تا مرز تكفير شدن پيش رفت

حسین جودی

هیچ ‎یک از سئوالات مرا درباره مجموعه طیف فلسفه اسلامی بی‌‎پاسخ نمی‌‎گذاشت. با شکیبایی و حوصله و روشنی بسیار به توضیح و تشریح همه ‎چیز می‌‎پرداخت. فرزانگی ‎اش را جرعه جرعه به انسان منتقل می‌‎کرد. چنان ‎که در درازمدت نوعی استحاله در درون شخص به ‎وجود می‌‎آورد.


حسین جودی -گفت‌و‌گو با استاد سیدهادی خسروشاهی در روزهایی صورت گرفت که در بستر بیماری بود. اما نام علامه طباطبایی باعث شد تا وی که سال‌های زیادی را با ایشان زیست داشته‌اند، متقاعد کند تا با ما هم کلام شود؛ اگرچه این نوشتار، نتیجه پرسش و پاسخی مکتوب است. باید بابت لطف استاد خسروشاهی تشکر کنیم که در این احوال جسمی ما را یاری داد.

نخستین دیدار جناب ‎عالی با علامه طباطبایی در چه تاریخی بود، آیا خاطره ‎ای از آن دیدار دارید؟

بنده در شانزده سالگی، یعنی در سال ۱۳۳۲، پس از رحلت مرحوم والد «آیت ‎ا… سید مرتضی خسروشاهی»، به قم آمدم… از لحاظ تحصیلی در مرحله «سطوح» بودم و به ‎طور طبیعی در خارج مراجع و یا درس فلسفه علامه طباطبایی نمی‌‎توانستم شرکت کنم… اما با توجه به سابقه آشنایی و روابط آقایان عظام قم از جمله مرحوم علامه طباطبایی با پدرم‏ به محض ورود به «قم» به دیدار بزرگان، علما و مراجع عظام از جمله استاد علامه طباطبایی شتافتیم… در نخستین دیدار، وقتی خودم را معرفی کردم، ایشان اولا خیلی خوشحال شد که سلسله روحانیت در خاندان ما که سابقه چهارصد ساله دارد، منقطع نشده است و سپس به ذکر خیر از مرحوم ابوی پرداخته و بنده را مورد لطف و عنایت و محبت قرار داد… در آن دیدار، سید جلیل ‎القدری هم با کمال تواضع و ادب، در گوشه ‎ای نشسته بود که بعد‌ها فهمیدم ایشان آقای «سید محمدحسین حسینی تهرانی» است که آثار و تألیفات ایشان، هم ‎اکنون مشهور و در اختیار همگان است… و راز این ادب و تواضع را بعد‌ها فهمیدم و آن راز این بود که مرحوم آقای تهرانی، در سیر و سلوک عرفانی، از شاگردان خاص علامه طباطبایی بوده است. به هرحال آن نگاه مهرآمیز علامه، با آن چشم ‎های آبی آسمانی، سخت انسان را تحت تأثیر قرار می‌‎داد… و درواقع من هرگز این نخستین دیدار را فراموش نمی‌‎کنم… البته بعد‌ها که در مراحل تحصیلی پیشرفت کردم، در درس تفسیر و فلسفه استاد علامه شرکت می‌‎کردم و به منزلشان هم زیاد رفت و آمد داشتم.

جمع ‎آوری آثار استاد علامه از سوی جناب ‎عالی چه دلیلی داشت و از چه تاریخی آغاز شد؟

تاریخ دقیق آن را به یاد ندارم، ولی از‌‌ همان اوایل «تلمذ» در محضر استاد، به جمع ‎آوری مقالات و استنساخ رساله ‎های ایشان پرداختم. البته در آن دوران دستگاه فتوکپی و تکثیر نبود. لذا شاگردان مرحوم علامه نوعا آثار و رساله ‎‌هایشان را استنساخ می‌‎کردند. من از روی علاقه خاص، همه آثار و مقالات و نامه ‎‌ها و نوشته ‎های ایشان را جمع ‎ می‌‎کردم و استاد هم که این علاقه را دیدند، گاهی یک نامه و یا پاسخ یک سئوال علمی را که برای دیگران تهیه می‌‎کردند، قبل از ارسال به من می‌‎دادند تا رونوشت آن را بردارم و بعد آن را بفرستند.

بعضی از این مقالات و رساله ‎‌ها در زمان حیات استاد علامه، تحت عنوان: «بررسی ‎های اسلامی» (در دو جلد) «اسلام و انسان معاصر» (یک جلد)، با نظارت خود ایشان چاپ و منتشر شد. این اقدام بنده به نظرم در حفظ آثار علامه، نقش مؤثری داشت؛ چراکه اگر من اقدام نمی‌‎کردم، اغلب این مقالات (منتشر شده در مجلات علمی – فرهنگی آن زمان) و یا نامه ‎‌ها و پاسخ ‎‌ها، کم ‎کم فراموش می‌‎شد و در واقع از بین می‌‎رفت… اما اکنون به یاری خدا این مقالات و نامه ‎‌ها و رساله ‎‌ها، جمع و در بیش از هزار صفحه در اختیار عموم قرار دارد.

ظاهرا جناب ‎عالی مجموعه آثار استاد علامه را هم در دست چاپ دارید؟

مجموعه آثار استاد علامه به ‎یاری خدا و با کوشش این ‎جانب، هم اکنون در بیست ‎ودو جلد تنظیم شده و منتشر خواهد شد. البته بعضی از این آثار، ترجمه اساتید محترم است. آثاری چون: بدایه ‎الحکمه، نهایه ‎الحکمه و رسایل توحیدی و… بقیه را نیز بنده پس از ویرایش به محضر استاد عرضه می‌‎داشتم و در پی بازبینی معظم ‎له، به ‎دست چاپ می‌‎سپردیم. اما متأسفانه بعد از رحلت ایشان، عده ‎ای از علاقه ‎مندان استاد، آن ‎‌ها را به ‎طور پراکنده و با نام ‎های مختلف، چاپ می‌‎کردند که به ‎نظرم کار صحیحی نبود… به ‎همین دلیل من پس از مراجعت از سفرهای خارج از کشور، به تنظیم و ویرایش مجدد آن ‎‌ها پرداختم و خوشبختانه توسط مؤسسه بوستان که یکی از مهم‌ترین مراکز نشر در حوزه علمیه قم است، منتشر می‌‎شود.

تاکنون پانزده جلد از آن ‎‌ها چاپ شده و پنج جلد دیگر زیر چاپ و یا مراحل نهایی است… و تنها جلد بیست ‎ودوم باقی ‎مانده که شامل: نامه ‎‌ها، اشعار، اجازه ‎‌ها و تقریظ ‎‌ها خواهد بود و به ‎نظرم «جنگ» جالبی می‌‎شود! در این ‎جا از دوستان و اساتید محترم می‌‎خواهم که اگر یادداشت، شعر، نامه و یا دست ‎خطی از استاد علامه دارند، کپی آن را در اختیار ما قرار دهند تا در این مجموعه ارزشمند از آن استفاده شود.

نقش علامه را در احیای اندیشه فلسفی شیعه چگونه ارزیابی می‌‎کنید؟

البته فلسفه و یا به اصطلاح حوزوی «حکمت»، پیش از علامه طباطبایی هم به ‎نحوی در حوزه ‎‌ها مطرح بود. از زمان بوعلی سینا تا عصر ملاصدرا و تا دوران حکیم سبزواری و تا امروز، اساتیدی در این رشته وجود داشته ‎اند که آثار ماندگاری هم از آن ‎‌ها بر ‎جای مانده است.

در زمان ما در حوزه علمیه قم، بیشتر منظومه مرحوم سبزواری در منطق و حکمت تدریس می‌‎شد، ولی متأسفانه تدریس اشعار ملاصدرا، چه توسط امام خمینی و چه علامه طباطبایی با عکس ‎العمل ‎های منفی، حتی تا مرز تکفیر (!) و آب کشیدن لیوان فرزند امام (به ‎خاطر تدریس فلسفه توسط پدر!)، روبه ‎رو شد… تا این ‎که امام تدریس فلسفه را‌‌ رها کرد و علامه طباطبایی هم مدتی آن را متوقف کرد.

به ‎تدریج گرایش ‎‌ها در حوزه تغییر یافت و علامه طباطبایی هم با توجه به پشتکار و علاقه و احساس مسئولیتی که در ترویج فلسفه در حوزه ‎‌ها احساس می‌‎کرد، به تدریس ادامه داد تا آن ‎که حکمت و فلسفه در حوزه جایگاه خود را پیدا کرد. البته مرحوم علامه طباطبایی پس از ورود به حوزه علمیه قم، به تدریس دروس رسمی فقه و اصول پرداخته بود و به ‎گفته شخصیت برجسته علمی – فقهی معاصر، آیت ‎ا… آقارضی شیرازی که خود در فقه و اصول تخصص کامل دارند، اگر علامه طباطبایی این رشته را ادامه می‌‎داد، مرجعیت ایشان قطعی بود. اما خود علامه این روش را ادامه نداد و یک ‎بار به ما فرمود: «من دیدم که در حوزه درس فقه و حقوق، متصدیان لازم را دارند و به اصطلاح «من به الکفایه» است، اما تفسیر و حکمت، متولی ندارد و درواقع هر دو مهجورند و این بود که تدریس فلسفه را شروع کردم…»

البته ایشان مدتی به تدریس «شفا» پرداختند و پس از آن، علاوه ‎بر درس ‎های خصوصی در فلسفه و عرفان، به تدریس رسمی و عمومی اسفار ادامه دادند و شاگردان ایشان در این رشته معروف ‎‌تر از آن هستند که نامشان را بیاوریم؛ هرچند ذکر نام همه ‎شان هم مقدور نیست و تنها می‌‎توان به اساتید محترم: شهید مرتضی مطهری، جلال ‎الدین آشتیانی، ناصر مکارم شیرازی، جعفر سبحانی، جوادی آملی، مصباح یزدی، حسن حسن ‎زاده آملی و شیخ یحیی انصاری شیرازی اشاره کرد. بی‌‎تردید نقش علامه در احیای فلسفه شیعی، یک نقش اساسی و بنیادی است و این یادگار ایشان در حوزه ‎های علمیه جاودانه خواهد ماند.

نقش علامه در احیای سنت تفسیر قرآن در تشیع را چگونه می‌‎بینید؟

متأسفانه مدت ‎های مدیدی عمده ‎‌ترین دروس حوزه ‎‌ها، ادبیات، منطق، اصول و فقه بود. تدریس تفسیر و حکمت نه ‎تن‌ها مرسوم نبود، بلکه تا حدی هم غیرمطلوب به ‎شمار می‌‎رفت. البته، تألیف کتاب ‎‌ها در تفسیر قرآن در عالم شیعه همیشه وجود داشته، ولی تدریس رسمی آن مطرح نبود. علامه طباطبایی با آغاز رسمی درس تفسیر در مسجد مدرسه حجتیه و درس حکمت در مسجد سلماسی آن ‎‌ها را بین دروس رسمیت داد. تفسیر بیست جلدی «المیزان»، در واقع محصول این جلسات تفسیری بود و از آن جلسات، اساتید تفسیری بزرگی تربیت یافتند که امروز، آثار و تفاسیر آن ‎‌ها، در حوزه ‎‌ها مورد استفاده همگان است.

تحولی که علامه در این رابطه ایجاد کرد، تدریجی بود. چون اصولا روش علامه جنجال و هیاهو نبود، بلکه برای ایشان هدف مطرح بود که به ‎تدریج به آن پرداختند و به یاری حق آن را تثبیت کردند.

دلیل اقبال ایشان در حیات فکری و اجتماعی به قرآن چه بود؟

شاید بتوان گفت دلیل عمده توجه ایشان به قرآن مجید و تدریس و تفسیر آن، ناشی از فطرت پاک و سلیم و صفای درونی و روح عرفانی علامه بود که اصالت قرآن و نقش آن در احیای نفوس و بیداری امت مسلمان را دریافته بود. یعنی علامه طباطبایی وقتی می‌‎بیند که از دیدگاه قرآن، عامل محرک تاریخ و ایجاد تحول در میان ملل و جوامع اسلامی، تغییر و تحول درونی است، چنان ‎که قرآن به صراحت از آن یاد می‌‎کند: «ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بأنفسهم»، به آن تمسک جست و حیات فکری و اجتماعی خود را با آن پیوند زد. این اقبال به ‎طور طبیعی در دل شاگردان ایشان هم جوانه زد و ریشه دوانید؛ تا این ‎که امروز شاهد پیدایش و تولید تفاسیر بی‌‎شمار در حوزه ‎های علمی شیعه و تهیه دانش ‎نامه ‎‌ها و مجلات تخصصی قرآنی هستیم که بی‌‎تردید ثمره احیای اندیشه قرآنی توسط علامه طباطبایی است.

ظاهرا علامه توجه جدی به تولید در حوزه فلسفه داشتند.

در واقع علامه طباطبایی نخست با تشکیل جلسات ویژه دروس فلسفی برای فضلای نامدار حوزه، سپس تدریس شاگردانی برجسته و فرهیخته در این رشته، به تولید فلسفه پرداخت و نسل جوان و طلاب جدید حوزه را که ما هم جزوشان بودیم، وارد عصر حکمت ‎خوانی و فلسفه ‎دانی کرد.

در همین راستا علامه به تدریس و تألیف مباحث «اصول فلسفه و روش رئالیسم» و سپس چاپ و نشر مجموعه آن، با توضیحاتی از شهید مرتضی مطهری، اقدام کرد که علاوه ‎بر حوزه ‎‌ها، آثار مثبت فراتری در دانشگاه ‎‌ها هم یافت و در بقای توسعه و نشر ادبیات و فلسفه ماتریالیستی در کشور، خوش درخشید و نسل جوان دانشگاهی را از پیمودن کژراهه بازداشت از جمله این هدایت ‎شدگان حتی در سنین بالا، احسان طبری، ایدولوگ و فیلسوف حزب توده بود که به اعتراف خود، پس از مطالعه آثار علامه طباطبایی از «کژراهه» دور شد و به خویشتن خویش بازگشت.

علاوه ‎بر «اصول فلسفه و روش رئالیسم»، علامه رساله ‎های فلسفی عمیقی هم دارد که در نجف یا تبریز آن ‎‌ها را نداشته ‎ و سرانجام به پیشنهاد اساتید حوزه، به تألیف «بدایه ‎الحکمه» و «نهایه ‎الحکمه» اقدام کرد که هم ‎اکنون از کتب درسی رسمی حوزه ‎های علمیه است و از آثار ماندگار ایشان به ‎شمار می‌‎رود. پس تولید مستقیم و غیر ‎مستقیم فلسفه، توسط شاگردان تربیت ‎یافته در مکتب ایشان، یکی دیگر از تولیدات باقیمانده از علامه طباطبایی است.

علت عرفانی شدن روند فلسفی ایشان و به ‎نوعی حکمت صدرایی را در تفکر علامه چگونه ارزیابی می‌‎کنید؟

علامه طباطبایی در نجف اشرف پس از آشنایی با عارف بالله مرحوم آقا سیدعلی قاضی طباطبایی و تلمذ در محضر ایشان، گرایش عرفانی عمیقی پیدا کرد و در سیر و سلوک معنوی مراحل عظمیی را پیمود که آیه ‎ا… جوادی آملی در کتاب «شمس الوحی تبریزی» در این ‎باره به طور مستوفی سخن گفته ‎اند.

اصولا می‌‎توان گفت که آشنایی با فلسفه صدرایی، جدا از گرایش طبیعی به عرفان، علمی نمی‌‎تواند باشد و به همین دلیل، علامه طباطبایی نه ‎تن‌ها یک فیلسوف و حکیم صدرایی به ‎شمار می‌‎رفت، بلکه خود در بسیاری از مسایل فلسفی صاحب نظر بود و از سوی دیگر به تصریح خودشان در «عرفان عملی» هم «طریقت خاص» خودشان را داشتند و خود را با اوراد و اذکار و ادعیه ائمه اطهار (ع) در مسیر سیر و سلوک سوق می‌‎دادند.

من در «خاطراتی از علامه» در این زمینه بحث بیشتری کرده ‎ام که امیدوارم به ‎زودی چاپ و منتشر گردد.

اشاره به این نکته هم بی‌‎مناسبت نیست که علامه طباطبایی در مسئله «لقا ‎ءا…» با توجه به آیات قرآنی، معتقد بود انسان که در دنیا در حال سیر و سلوک و خودسازی و تهذیب نفس است، اگر بتواند از تعلقات مادی و طبیعی دور شود و با اخلاق الهی متخلق گردد. این «لقاء» در روز رستاخیز خواهد بود و این مطلب را در جلد هشتم المیزان، شرح داده ولی این را نیز تأیید می‌‎کرد که ایشان اگر در دنیا بتواند به ‎کلی از هوای نفس دور شده و سالک راه حق گردد و غرق در نیازهای مادی دنیوی نشود، می‌‎تواند به مرحله لقاء و فنا برسد و بی‌‎شک خود استاد نیز، علی ‎رغم کتمان همیشگی، جزو این سلسله از نوادر پاک روزگار ما بود.

به روز بودن و آشنایی ایشان با مبانی نظری و فلسفی غرب چگونه بود؟

علامه طباطبایی با توجه به ارتباطات علمی و فرهنگی – اجتماعی که داشت، در واقع در همه مسایل «به روز» بود. آثار ایشان، اعم از تفسیر، اصول فلسفه و یا مقالات، نشان می‌‎دهد که علامه طباطبایی با توجه به مسایل روز و نیازهای انسان عصر ما، مطالب را تجزیه و تحلیل می‌‎کند و بی‌‎شک بدون آگاهی عمیق و عینی نمی‌‎توان درباره مسایل گوناگون به بحث و بررسی پرداخت.

دیدارهای علمی فسلفی چندماهه و سالانه ایشان با پرفسور هانری کربن و شخصیت ‎های برجسته دیگر، در تهران و قم نشانگر این حقیقت است که علامه همواره به ‎دنبال آگاهی از آخرین پدیده ‎‌ها در زمینه ‎های مختلف علمی و فرهنگی – فلسفی است.

دکتر شایگان در کتاب خود – زیر آسمان ‎های جهان – ضمن اشاره به چگونگی ملحق شدن خود به اصحاب فلسفه که کربن و علامه طباطبایی محور آن بودند، می‌‎نویسد: «در دیداری با علامه در ساحل خزر مثل همیشه بحث فلسفه و رابطه دیدن و دانستن در میان بود. از نظر او تمامی معرفت اگر به سطح تجربه آنی و شهودی اعتلا نمی‌‎یافت، هیچ اعتبار و ارزشی نداشت.

من در آن ایام نوشته ‎های «یونگ» را زیاد می‌‎خواندم و در آن زمان در کتاب انسان و جست ‎وجوی روان غرق بودم. استاد خواست بداند که کتاب چیست؟ و من هم خلاصه ‎ای از کتاب را برایش نقل کردم. اصل مطلب این بود که در حالی که قرون وسطی روح جوهری و جانی را موعظه می‌‎کرد، قرن نوزدهم توانست روان‌شناسی فارغ از روح را به ‎وجود آورد. استاد چنان از این نکته به وجد آمد که خواست کتاب به فارسی ترجمه شود و افزود باید جهان را شناخت. ما نمی‌‎توانیم خود را در برج ‎های عاج ‎مان محصور و منزوی کنیم.» یعنی علامه طباطبایی پس از آن ‎که دکتر شایگان فرازهایی از «اپانیشاد‌ها» را برای علامه ترجمه می‌‎کند، می‌‎فرماید: «این مطلب به متون محی ‎الدین عربی نزدیک است» و لذا خواستار ترجمه کتاب می‌‎شود تا از همه مباحث آن آگاه شود و این در واقع نشان ‎دهنده روح جست ‎وجوگر فیلسوفی است که به افق ‎های وسیع ‎تری از علم و فلسفه می‌‎نگرد و به آن ‎چه که خود دارد، بسنده نمی‌‎کند.

به ‎نظرم برای تکمیل این بحث، نقل خلاصه دو مطلب از دو کتاب دکتر داریوش شایگان ضروری است که خود شاهد عینی مباحثات علامه با هانری کربن بوده و من نیز در بعضی از جلسات آن در «درکه» یا منزل آقای «ذوالمجد طباطبایی» حضور داشتم.

دکتر شایگان در کتاب «زیر آسمان ‎های جهان» می‌‎نویسد: «من از محضر چهار تن فیض برده ‎ام. بی‌‎هیچ تردیدی علامه طباطبایی را بیش از همه ستوده و دوست داشته ‎ام. به او احساس ارادت و احترامی سرشار از عشق و تفاهم داشتم. سوای احاطه وسیع او بر تمامی گستره فرهنگ اسلامی (می‌‎دانیم که او مؤلف کتاب ماندگار المیزان در تفسیر قرآن است که در بیست جلد منتشر شده)، آن خصلت او که مرا سخت تکان داد، گشادگی خاطر و آمادگی او برای پذیرش علوم بود. به همه حرفی گوش می‌‎داد، کنجکاو بود و نسبت به جهان ‎های دیگر معرفت، حساسیت و هشیاری بسیار داشت. من از محضر او به ‌‌نهایت توشه برداشتم.

هیچ ‎یک از سئوالات مرا درباره مجموعه طیف فلسفه اسلامی بی‌‎پاسخ نمی‌‎گذاشت. با شکیبایی و حوصله و روشنی بسیار به توضیح و تشریح همه ‎چیز می‌‎پرداخت. فرزانگی ‎اش را جرعه جرعه به انسان منتقل می‌‎کرد. چنان ‎که در درازمدت نوعی استحاله در درون شخص به ‎وجود می‌‎آورد. ما با او تجربه ‎ای را گذراندیم که احتمالا در جهان اسلامی یگانه است؛ پژوهش تطبیقی مذاهب جهان به هدایت و ارشاد مرشد و علامه ‎ای ایرانی، ترجمه ‎های انجیل، ترجمه فارسی اوپانیشاد‌ها، سواتراهای بودایی، و تائوته چینگ را بررسی کردیم. استاد با چنان حالت کشف و شهودی به تفسیر متون می‌‎پرداخت که گویی خود در نوشتن این متون شرکت داشته است. هرگز در آن ‎‌ها تضادی با روح عرفان اسلامی نمی‌‎دید – با فلسفه هند‌‌ همان ‎قدر اُخت و آمُخته بود که با جهانِ چینی و مسیحی.»

داریوش شایگان در کتاب دیگر خود به ‎نام: «هانری کربن آفاق فکر معنوی در اسلام ایرانی» – چاپ تهران – می‌‎نویسد: «… در سال ‎های دهه شصت، ما گروه کوچکی بودیم که هرچند وقت یک ‎بار در باغ یکی از دوستان جمع می‌‎شدیم؛ گروهی از شیوخ فلسفه قدیم، به ‎ویژه علامه سید محمدحسین طباطبایی، مدرس معروف فلسفه در قم و یکی از بزرگ‌ترین مفسران معاصر قرآنکه در محفل ما رفت و آمد مرتب داشتند. من، در اوایل سال ‎های دهه شصت، کربن را نخستین ‎بار در همین محفل دیدم. بد نیست آن ‎چه را که در این زمینه در جای دیگری گفته ‎ام، در این ‎جا نیز تکرار کنم. شامگاه خنک یکی از روزهای پایان تابستان بود. گروه کوچکی بودیم در محوطه روشنی از باغ….

مهمانان افتخاری آن شب دو شخصیت سر‌شناس از شرق و غرب بودند علامه محمدحسین طباطبایی از ایران، و هانری کربن فرانسوی. از مایه ‎های عمده عرفان نظری سخن می‌‎گفتیم که می‌‎بایست موضوع گفت‌و‌گو‌هایمان در آن سال باشد. بحث و گفت ‎وگویی که تا پانزده سال پس از آن دیدار نخست ادامه یافت؛ مایه ‎هایی با غنایی بی‌‎نظیر و ناشنیده، و در پیوند با مشکل ‎های اساسی هراس درونی آدمی از کهن ‎‌ترین ایام تا به امروز. یادم می‌‎آید کربن آن شب به موضوع نخستین گناه آدمی، به هبوط بشر پرداخت، و با طرح این مشکل در قالب مسیحیت، از علامه طباطبایی پرسید: «آیا عرفان اسلامی نیز به گناه آغازین معتقد است؟» سپس، با نقل قول از یک مؤلف فرانسوی که اکنون نامش را فراموش کرده ‎ام، افزود: «دو هزار سالی که از آن گناه آغازین می‌‎گذرد کارمان را به جایی رسانده است که دیگر از گناه بدمان نمی‌‎آید.» علامه طباطبایی، با صدای آرامی که به دشواری شنیده می‌‎شد، چنان ‎که گویی برای خودش زمزمه می‌‎کرد، در پاسخ گفت: «هبوط بشر، نقص یا عیب نیست. پس آن ‎قدر‌ها گناه هم نیست. اگر میوه ممنوع نبود، امکانات بیکران وجود هرگز به منصه ظهور نمی‌‎رسید.» لبخند ستایشگر و تأییدکننده کربن هرگز از یادم نمی‌‎رود؛ لبخند معصومانه ‎ای که درهای خلاقیت خودانگیخته اندیشه ‎ای نجیبانه را مستقیم بر روی آدمی می‌‎گشاید. کربن گفت: «از آن ‎جا که غرب، حس تأویل را از دست داده، ما دیگر قادر نیستیم به رموز کتاب مقدس راه ‎ ببریم و جنبه ‎های اساطیری ابعاد قدسی جهان را روز به روز بیشتر به فراموشی می‌‎سپریم.»

نخستین بار بود که من به ابعاد باورنکردنی این اصطلاح که کربن اغلب آن را به ‎کار می‌‎برد، و چنان ‎که می‌‎دانیم، کلید نفوذ به اندرون تأملات وی باقی ماند، پی می‌‎بردم. علامه طباطبایی گفت: «بدون شناختن راز تأویل ناممکن است.» دو مرد، با وجود دشواری ‎های زبان و بیان با یکدیگر توافق کامل داشتند. من به امکانات بیکران این مفهوم [تأویل] با همه نتایج مترتب بر آن بعد‌ها پی بردم. کربن به من می‌‎گفت: «منظور از کشف ‎المحجوب همین است، یعنی پرده از باطن حقایق برگرفتن.» این دیدار‌ها، حتی پس از عزیمت کربن از ایران، ادامه یافت و ما توانستیم با کمک علامه طباطبایی، به تجربه ‎ای یگانه در ایران دست بزنیم؛ یعنی بررسی تطبیقی مذاهب متفاوت جهان را زیر نظر علامه شیعی مذهب سنت ‎‌شناس آغاز کنیم. ما در طی این بررسی ‎‌ها، ترجمه ‎های انجیل ‎‌ها، روایت فارسی اوپانیشاد‌ها، برگردان دارالشکوه، سوتراهای بوداییان و تائوته کینگ لائوتسه را پیاپی خواندیم. کتاب اخیر را من و سیدحسین نصر با شتاب به فارسی برگرداندیم و همراه با علامه خواندیم. وی متون نامبرده را با تیزهوشی یک پیر روحانی تفسیر می‌‎کرد و‌‌ همان ‎قدر از اندیشه هندوان احساس آرامش می‌‎کرد که از برخورد با عالم معنوی بودائیان و چینیان. او، در این اندیشه ‎‌ها، هرگز چیزی نیافت که آن را از بنیاد با عرفان اسلامی که خود با آن آشنا و مأنوس بود، در تضاد ببیند.

او در همه این ‎‌ها، دقایق بزرگ روح را می‌‎دید، و چون کار مطالعه اندیشه سرگیجه ‎آور و سرشار از تناقض ‎های شگفت ‎انگیز لائوتسه به پایان رسید، به ما گفت که از بین همه متونی که تا آن زمان با هم خوانده بودیم، کتاب لائوتسه عمیق ‎‌ترین و ناب ‎‌ترین همه بوده است. از آن پس، بار‌ها ترجمه این متن را از ما خواست. اما متأسفانه متن ترجمه و یادداشت ‎هایی که ما در آن گردهمایی ‎‌ها درباره آن فراهم کرده بودیم، به ‎دنبال آتش ‎سوزی بیست و پنجم سپتامبر ۱۹۶۳ که در خانه من اتفاق افتاد، از بین رفت. نه نصر و نه من، هیچ ‎کدام همت دوباره ترجمه آن متن را پیدا نکردیم… از این ‎جا به ‎خوبی معلوم می‌‎شود که علامه طباطبایی چگونه با افتخار و اندیشه ‎‌ها و فلسفه ‎های مذاهب و سرزمین ‎های شرق و غرب آشنا بود.

جناب ‎عالی خاطرات بسیاری با علامه داشته ‎اید، یکی از شیرین ‎‌ترین خاطرات خود با علامه را برای ما شرح دهید.

ما طلبه ‎‌ها در حوزه علمیه قم، دو تا «حاج آقا» داشتیم. یعنی هر دو بزرگوار، به دور از القاب «عناوین رسمی» معروف به «حاج آقا» بودند. یکی امام خمینی بود و دیگری علامه طباطبایی. این دو بزرگوار نه دنبال مرجعیت و نام و نشان بودند و نه پولی داشتند که مثلا «شهریه ‎ای» به طلاب خود بدهند و هر دو بزرگوار، در معیشت خود با مشکل مواجه بودند.

آن ‎چه که در محضر این دو بزرگوار مطرح بود، علم بود و فلسفه و عرفان و معنویت. در بالا‌ترین مرتبه مفهوم کلمه… حضور در بیت و درس دین دو بزرگوار و دیدارشان، همیشه و همواره، «شیرین» بود. چون همراه با روح و آرامش و معنویت و خلوص و اخلاص بود که البته یادش به ‎خیر باد!…

آخرین دیدار جناب ‎عالی با استاد علامه چه زمانی بود؟

تقریبا چند ماه قبل از رحلت ایشان در سال ۱۳۶۰، من چون به ‎عنوان مسئول نمایندگی جمهوری اسلامی ایران در «واتیکان» عازم به آن کشور (ایتالیا) بودم، برای خداحافظی خدمت ایشان رسیدم. ضمن اظهار لطف، دو نکته و رهنمود را یادآورد شدند. اول این ‎که: مفهوم آیه شریفه «قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمه سواء بینا و بینکم، ان لا نعبد الا الله…» را به آقایان آن ‎جا یادآور شوید و اشاره کنید که هرگونه تعصب ‎ورزی و اختلافات مذهبی باید برای خاطر نجات بشریت از بیماری سقوط و مادی ‎گرایی، کنار گذاشته شود. نکته دوم هم یک تذکر خصوصی به حقیر بود که در یک جمله خلاصه فرمودند: «مراقبه و محاسبه در همه ‎جا و همیشه»… و این آخرین رهنمود در آخرین دیدار، در اوایل سال ۱۳۶۰ بود…

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.