چهارشنبه 27 ژوئن 12 | 14:37
حجت الاسلام و المسلمین تحریری:

حضرت امام بر سر دین با کسی معامله نمی‌کرد

استاد فلسفه و عرفان حوزه علمیه ، اظهار داشت: عرفان اسلامی با تمام مسائل اجتماعی و سیاسی سازگار است و انقلاب اسلامی ایران در واقع جلوه ای از عرفان امام خمینی محسوب می شود.


حضرت امام خمینی (ره) شخصیت جامعی است که ابعاد وجودی زیادی را در خود جمع کرده بود، که یکی از مهم‌ترین و اساسی‌ترین آن‌ها، وجهه عرفانی ایشان بود.امام خمینی (ره) عرفان نظری را در بالا‌ترین سطح نزد اساتید به نام طی کرده و مهم‌تر اینکه با تلاش و مجاهدت، آن را در جان خود پیاده کرده بود.

توجه به این مسأله از آن رو با اهمیت است که برخی اشخاص و جریانات، که از یک سو با معارف عرفانی میانه خوبی ندارند و از سوی دیگر قادر نیستند عظمت شخصیت امام خمینی را مورد انکار و ابهام قرار دهند، این وجه از شخصیت وی را انکار کرده و ایشان را در جنبه‌های فقاهتی و اخلاقی و سیاسی محدود می‌کنند.محدود کردن شخصیت امام خمینی و انکار برخی از ابعاد وجودی ایشان در واقع تحریف حقیقت است و نوعی ظلم به شخصیت ایشان محسوب می‌شود.

حجت الاسلام و المسلمین محمد باقر تحریری که از شاگردان مرحوم علامه طباطبایی و مرحوم آیت الله سعادت پرور (پهلوانی) و از اساتید سطوح عالی فلسفه و عرفان در حوزه علمیه است، حضرت امام خمینی (ره) را عارفی می‌داند که در بحرانی‌ترین فعالیت‌های دنیایی و سیاسی، بر مبنای معارف توحیدی و عرفانی عمل می‌کردند.

وی معتقد است عرفانی مورد تأیید اسلام است که جامع بوده و با تمامی فعالیت‌های اجتماعی سازگار می‌باشد. وی تأکید می‌کند عرفانی که دیدگاه اجتماعی و سیاسی ندارد، عرفان اسلامی نیست.

مشروح این گفت‌و‌گو در ادامه می‌آید:

حضرتعالی شخصیت امام خمینی (ره) را در جنبه عرفان نظری و عرفان عملی چگونه ارزیابی می‌کنید؟

اولا باید عرض کنم که شخصیت بزرگ امام «رضوان الله تعالی علیه» به گونه‌ای است که اظهار نظر امثال بنده قطعا باعث نقص ایشان می‌شود، منتها عمدتا بررسی اینگونه مباحث از جهت آن آثاری است که از این شخصیت بزرگ در دسترس است از جمله؛ آثار نوشتاری، گفتاری و همچنین سیره عملی حضرت امام (ره).

سیره عملی ایشان، به نوعی نشان دهنده جایگاه عرفان عملی حضرت امام (ره) است و نشان دهنده این است که ایشان در چه عوالمی سیر می‌کردند، گرچه ما حقیقت آن عوالم را درک نمی‌کنیم، اما نموداری از آن را می‌فهمیم. همچنین آثار نوشتاری نشان دهنده آن دیدگاه‌های عرفان نظری ایشان است این در مرحله اول.

اما درمرحله دوم؛ آن مقداری که از آثار نوشتاری حضرت امام (ره) استفاده می‌شود، ایشان در مسأله عرفان نظری از عرفان نظری رایج که از آثار عرفای مسلمان و دارای مقام بالای علمی باقی مانده است، پیروی می‌کردند و‌‌ همان خط و مشی را به نوعی در تدریس و تدوین مطالب دنبال می‌کردند.

در زمینه عرفان اسلامی به صورت مصطلح آن، کتاب‌های گوناگونی نوشته شده که بعضی از آن‌ها کتاب درسی به شمار می‌روند و به گونه‌ای به صورت درسی نوشته شده، بعضی از این‌ها هم کتاب درسی شده و از سابق در محیط‌های قهرا کوچک تدریس می‌شده، چون معارف عرفان نظری معارف بلندی است که هر سطحی از سطوح دانش و دانشمندان تحمل درک آن را ندارند، از این جهت فرا گیری آن مختص به یک عده خاصی است که از جهت بحث‌های عقلی اولا؛ باید آن اعتقادات اساسی دین را از طریق برهان دارا باشند، که‌‌ همان مباحث علم کلام است و سپس از جهت درک‌های عقلی در یک سطوح خاصی از مباحث عقلی قرار بگیرند، تا یک رشد عقلی پیدا کنند که برای این منظور باید یک دوره فلسفه اسلامی را بخوانند.

این روشی است که سابق بود سپس وارد فرا گیری عرفان نظری می‌شدند، موضوع عرفان نظری خدای متعال و اسماء و صفات و سپس مرتبه رجوع انسان به حق تعالی است، امام (ره) همین مسیر را نزد استاد بزرگشان حضرت آیت الله شاه آبادی طی کردند؛ این از جهت فراگیری ایشان نسبت به معارف عرفان نظری.

در همین راستا ایشان بر دو کتاب از کتاب‌های درسی عرفان نظری به نام‌های فصوص الحکم و مصباح الانس تعلیقاتی نوشته‌اند. منتها آنچه از ایشان باقی است مباحثی از عرفان نظری می‌باشد که خود این موارد آن شکل و سازمان خاص مباحث عرفان نظری رایج را ندارد، اما محتوایش‌‌ همان مباحث است. کتاب مصباح الهدایه ایشان قسمتی از مباحث عرفان نظری است که درباره مقام ولایت کبری و خلافت کبرای الهیه نوشته‌اند، منتها با یک دیدگاه بسیار عمیق، یکی دیگر از کتاب‌های عرفانی حضرت امام (ره) که البته‌‌ همان طور که عرض کردم آن نظام مباحث عرفان نظری را دارا نمی‌باشد اما مطالب در سطح معارف عرفان نظری است، کتاب «شرح دعای سحر» ایشان است، که عمدتا با دیدگاه عرفان نظری این دعا را شرح کرده‌اند. از کتاب‌های دیگر ایشان در مباحث عرفان نظری می‌توان از کتاب «اسرار الصلاة» نام برد که مقداری از مباحث عرفان نظری را آورده است، سپس کتاب «آداب الصلاة» یک مقداری کمتر و در کتاب «چهل حدیث» و «شرح جنود عقل و جهل» مباحث عرفان نظری را آورده‌اند، منتها در کتاب «چهل حدیث» و «شرح جنود عقل و جهل» غلبه با بحث‌های اخلاقی و روایی است.

در ادامه باید توجه داشت وقتی بحث از عرفان یا عرفان نظری می‌شود، به خاطر اینکه این مطالب در قالب اصطلاحات خاصی وارد می‌شود یا به خاطر القائات برخی مبنی بر اینکه عرفان اسلامی ریشه در فلسفه یونان یا فلسفه اشراقیین یا رواقیین دارد یا عرفان اسلامی مخلوطی از این هاست، ممکن است به غلط تلقی شود شخصی که در این وادی وارد می‌شود کاری با دین ندارد!

علت این تلقی اشتباه این است که این مباحث، مباحث بسیار عمیقی است و قابل درک برای همگان نیست، برای اینکه این توهم پیش نیاید، حضرت امام (ره) در کتاب‌هایشان مقداری به شرح آیات و روایات می‌پردازند و‌گاه و بی‌گاه تذکر می‌دهند این مباحث مباحثی است که در متن دین وارد شده است، منتها متن دین دارای ابعاد مختلفی است، یعنی هم دارای ابعاد است و هم دارای اعماق. اساسا امام برخی از شبهاتی که نسبت به عرفان اسلامی وارد شده را با عملکرد و سیره خود و همچنین با گفتارشان دفع نموده‌اند.

دین در همه شؤون زندگی سایه گسترانده، که اساسش ایمان به خدای متعال و بعد عمل صالح در همه شؤون زندگی است. شؤون عبادی، خانوادگی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی. اما دین دارای عمق نیز هست؛ به این معنا که یک وقت انسان با یک ایمان و باور ساده به شؤون دین از قبیل خدا، قیامت و انسان می‌پردازد، این ایمان در حد خود خوب است و مورد پذیرش دین می‌باشد، منتها دیدگاه‌ها، باور‌ها و معرفت انسان نسبت به خدای متعال دارای حیطه وسیع و عمیقی است. آن دیدگاه‌های ظریف دین نسبت به خدای متعال و رابطه موجودات با خدای متعال و دیدگاه نسبت به رابطه انسان نسبت به خودش و مراحل کمال حقیقی انسان، نشان دهنده عمق بالای دین است، این عمق بالا را عرفان می‌گویند.

منتها معرفت دو گونه است:

۱. معرفت یا عرفان نظری: عمدتا در بحث‌های عرفان نظری با تحلیل‌های ظریفی نسبت به خدای متعال، نحوه صدور موجودات از حق تعالی، رابطه موجودات با خدای متعال، مرتبه وجودی انسان و نسبت به کمال واقعی انسان برای شخص معرفت حاصل می‌شود.

۲. معرفت یا عرفان عملی: جایگاه عرفان عملی این است که انسان، با دیدگاه‌های اولیهء صحیح ایمانی‌اش، تعبد خاصی نسبت به انجام دستورات شرع مقدس پیدا کند و این تعبد با اخلاص خاص و مراعات انگیزه‌های الهی همراه باشد، این حرکت که حرکت عملی نامیده می‌شود، تحولات روحی در شخص ایجاد می‌کند و رابطه قلبی شخص با خدای متعال قوی‌تر می‌شود. این رابطه‌های قلبی دائما لطیف می‌شوند تا به مرحله شهود قلبی عوالم غیبی برای شخص می‌رسد.

قله عرفان عملی به این است که شخص به درک شهودی عوالم غیبی، اسماء و صفات حق تعالی و رابطه وجودی با حق تعالی برسد که از آن تعبیر می‌کنند به اینکه حقیقت توحید افعالی، سپس توحید اسماء و صفات و ذات را بیابد و از دانستن بالا‌تر رود و کم کم به مراحل بالاتری نائل شود، این را می‌گویند عرفان عملی و کسی که این مسیر را طی کند در مسیر عرفان عملی گام نهاده است.

با توجه به نکاتی که گفته شد، آیا ممکن است بفرمایید حضرت امام چه مراحلی از عرفان عملی را طی کردند؟

ما از سیره امام (ره) اینگونه کشف می‌کنیم که ایشان قطعا در مسیر عرفان عملی هم بوده است، اما مقدار آن را نمی‌دانیم. به هر حال کسی نمی‌تواند بگوید که ایشان به چه درجه‌ای از درجات عرفان عملی رفته و چگونه رفته؟ آن را هم نمی‌دانیم.

چون کشف قلبی حقایق عالم (که از آن به کشف عوالم توحیدی برای انسان تعبیر می‌شود و محصول سیر عملی است که مجموعه عرفان عملی را به همین تعبیر می‌کنند) ۲گونه است:

یکی با روش تربیتی که شخص با یک سبک و سیاق خاصی به صورت مرتب و نظاممند دستوراتی را عمل می‌کند، یعنی همراه با یک استاد راه رفته و به مقصد رسیده حرکت می‌کند و در نتیجه عوالم غیبی و توحیدی برای او ظاهر می‌شود. این‌‌ همان روش تربیتی است که عمدتا مرحوم علامه طباطبایی و اساتیدشان سردمداران این روش‌اند.

دوم به صورت جذبه‌ای است که خدای متعال به شخص عنایتی می‌کند و یک مرتبه به اندازه ظرفیت وجودی‌اش پرده‌هایی از آن حقایق غیبی را برای قلبش ظاهر می‌کند، منتها اینگونه افراد اول باید یک زمینه‌ای داشته باشند، چون هر کسی مشمول این عنایت نمی‌شود و این نحوه هم خیلی نادر است. در بین عارفانی که به مجذوبین تعبیر می‌شوند، در زمان معاصر، آن شخصی که از حالات و گفتارش روشن است که این گونه برای او جلوه کرده، مرحوم انصاری همدانی است.اینکه حقائق توحیدی با کدام یک از این دو روش برای امام (ره) کشف شده، معلوم نیست.

حضرت امام علاوه بر بعد عرفانی یک سیاست مدار بزرگ نیز بودند، آیا ورود ایشان به عرصه سیاسی در چارچوب‌‌ همان اندیشه عرفانی ایشان است؟ جمع بین عرفان و سیاست را در شخصیت ایشان چگونه ارزیابی می‌کنید؟

این نکته را باید دقت کنیم که این مباحث اگر درست روشن نشود خیلی بین مباحث خلط می‌شود، از این رو هر کس نباید در این مسایل وارد شود.

نباید به صرف ورود امام (ره) به صحنه سیاست بگوییم ایشان از مسایل توحیدی و عرفانی بهره‌ای نداشته، چون از سبک و سیاق امام و توجهاتش نسبت به خدا، این را درک می‌کنیم که ایشان قطعا به این عوالم رسیده‌اند که در بحرانی‌ترین فعالیت‌های دنیایی، آن مقصد اصلی را فراموش نکردند. عرفان ایشان‌‌ همان عرفان ائمه (علیهم السلام) است و یک عرفان جامع می‌باشد که با تمامی فعالیت‌های دنیایی که مورد تأکید دین است، جمع می‌شود.

اگر عرفانی باشد که اصلا دیدگاه اجتماعی و سیاسی نداشته باشد عرفان اسلامی نیست. عرفان امام (ره) حقیقت عرفان اسلامی را نشان داد. منتها این را هم باید دقت داشته باشیم که عرفای سابق ما معمولا زمینه‌ای پیدا نمی‌کردند معارف دین را در عرصه اجتماع اظهار کنند.

امام (ره) فقط عارف نبود یک شخصیت جامعی بود که هر بُعدش یک وظیفه‌ای را بر عهده ایشان گذاشته بود، ایشان در برهه‌ای سیر فلسفه را طی کرد، در برهه‌ای همزمان با تحصیل عرفان نظری، فقه را هم تحصیل کرد. به همین دلیل توانست این شخصیت را بسازد که دست به تشکیل حکومت بزند.

اساسا عرفان اسلامی دنبال رساندن انسان‌ها به ولایت الهی است و یکی از مشخصات ولایت الهی پیاده شدن دین او است. عارف واقعی باید مشتاق پیاده شدن دین الهی در تمامی ابعادش باشد. این طور نیست که دین از عرفان و سیاست و مسائل خانوادگی جدا باشد. دین مجموعه این مسائل است که توجه ما را به خدا ایجاد می‌کند، دین فقط یک سری مسائل ذهنی نیست که فقط بدانیم اما به کار نبریم، دین نحوه صحیح زندگی سعادتمندانه دنیا و آخرت است.

پس در مرحله اول از عارفان حقیقی پیاده کردن کامل دین خواسته شده است. عارفان حقیقی خود انبیا و اهل بیت (ع) هستند، امام این حقیقت را به اندازه خودش نشان داد که جایگاه رسالت، امامت و امام معصوم چیست و با داشتن مقام قربش موظف است دین را در حد لازم پیاده کند. منتها ایمه ما موانع زیادی سر راه‌شان بود، امیرالمؤمنین علی (ع) در یک برهه‌ای فرصت پیدا کرد تا دین الهی را پیاده کند آن فرمان نورانی‌اش به مالک اش‌تر نشان می‌دهد که با چه دیدگاهی می‌خواست دین را پیاده کند، «مِن عبدالله امیرالمومنین» همین چند کلمه هدف را بیان می‌کند.

در کلمات انبیا آمده «اعبدوا الله» این عبودیت اظهار خضوع در برابر یک حقیقت در تمام شؤون زندگی است و آن هم با اطاعت از دستورات حق حاصل می‌شود. در مرحله اول این کار انبیا بوده و علی (ع) در حدی که جامعه ظرفیت و کشش را داشت، تشکیل حکومت داد تا دین الهی را پیاده کند. امام (ره) این رسالت را عهده دار شد و عرفان امام (ره) همین بود.

نقش عرفان امام (ره) را در ایجاد انقلاب و در هدایت مردم قبل و بعد از انقلاب و همچنین در اداره کشور، چگونه ارزیابی می‌کنید؟

خب‌‌ همان طور که عرض کردم کسی که می‌خواهد دنبال پیاده کردن دین باشد باید یک تعبد و دلسوزی خاصی به دین داشته باشد که دین را بر جان و شؤون ظاهری خودش ترجیح بدهد و هیچ ترسی نداشته باشد. این حالت جز با آن معرفت خاص برای شخص پیدا نمی‌شود، به هر حال باید مزه دین را چشیده باشد تا بفهمد دین، انسان را در چه اوجی قرار می‌دهد، آن وقت است که می‌تواند برای انسان‌ها دلسوزی داشته باشد، از همین جاست که می‌بینیم امام (ره) نه تنها برای مملکت خودمان، بلکه برای همه انسان‌ها دلسوزی دارد.

این عملکرد برخاسته از معرفتی است که بر اساس محتوای دین به دست آمده است. قرآن نبی اکرم (ص) را اینگونه معرفی می‌کند: «لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُفٌ رَحیم‏» این محتوای دین است، یعنی نجات همه انسان‌ها از منجلاب بدبختی، نشان دادن آنجایگاه خودش که خلیفة الله است، همه این‌ها را عرفان اسلامی بیان می‌کند.

شخص باید در مرحله اول تعهد و تعبد بالا نسبت به حقانیت دین داشته باشد، سپس باور به امکان پیاده شدن دین داشته باشد تا بتواند حرکت کند و حضرت امام (ره) همه این‌ها را داشتند.

رابطه ولایت عرفانی و ولایت فقهی چیست؟

ولایت عرفانی طبق اصطلاحی که دارند این است که شخص از جهت سیر معنوی به درجه‌ای از شهود عوالم غیبی برسد که ابتدا بیابد خدای متعال در افعال و آثار موجودات ولایت دارد که‌‌ همان کشف قلبی توحید افعالی است، بعد بیابد که خدای متعال زمامدار و سرپرست همه کمالات و اوصاف کمالی است که‌‌ همان کشف توحید اسماء و صفات است و در ‌‌نهایت بیابد که جز یک حقیقت بی‌‌‌نهایت در عالم نیست که همه موجودات نمود او هستند.

اگر این حقایق برای شخص کشف قلبی بشود در این صورت است که او به مقام ولایت رسیده است. منتها ولایت عرفانی یک اصطلاح دیگر هم دارد و آن این ست که در حد ظرفیت شخص، به او اذن تصرف در عالم داده شود.

البته این مرتبه، در مسایل عرفانی متفرع بر مرتبه اول است، منتها این مرتبه یک وادی است که به نوعی بر قوت نفس تکیه می‌کند، و اگر کسانی از غیر مسیر تعبد به دین هم نفس را تقویت کنند، خدای متعال آن‌ها را بی‌بهره نمی‌گذارد و تا حدی در امور غیبی و تصرفات در اشیاء راه پیدا می‌کنند، آن‌ها هم به نوعی تصرفات و کارهای خارق العاده می‌رسند، اما کسانی که از طریق غیر دینی بروند، همین مسایل برای آن‌ها مانع رسیدن به سعادت حقیقی می‌شود.

آن کسی که از طریق تعبد به دین حق این کرامات را دارا شود، این‌ها برایش مانع نیست. این‌ها کرامات حقه است. خلاصه اینکه هر دو این مراتب را به نوعی ولایت می‌گویند که نحوه تصرف در امور و اطلاع از غیوب است، منتها ولایت عرفانی قسم دوم که امکان تصرف باشد متفرع است بر قسم اول که کشف حقایق توحیدی است.

اما ولایت فقه یا ولایت فقیه یک ولایت اعتباری است. شرع مقدس به شخص فقیه جامع الشرایط که آگاه به معارف دین باشد و تابع هوای نفس نباشد یک نحوه ولایتی داده تا تشکیل حکومت بدهد و امورات دیگران را رتق و فتق کند، که از آن به «ولایت فقیه» تعبیر شده است.

ولایت فقیه یک امر اعتباری از ناحیه شرع است که در حیطه ولایت تشریعی است و ولایت عرفانی در واقع ولایت تکوینی است. این‌ها اجمالی بود از بحث ولایت اما این بحث بسیار عمیق است و در این مجال نمی‌توان به طور کامل آن را شرح داد.

حضرت امام (ره) چگونه ولایت عرفانی و ولایت فقهی را با هم جمع کرد؟

ولایت فقهی حیطه‌اش دستورات شرع است که ملاحظه می‌کند شرع مقدس به این عالِم چقدر اختیارات داده است. حضرت امام (ره) بین این دو تفکیک قائل شدند؛ به این معنا که سمت اداره جامعه که یک جنبه اعتباری دارد، اول به عهده پیامبر (ص) و امام (ع) است، سپس از ناحیه خدا به شخص داده می‌شود، پس در واقع ولایت تشریعی مقامی الهی است که در حیطه اداره جامعه به شخص اعطا می‌شود.

البته ائمه مقام دیگری هم دارند، مقام هدایت و راهنمایی که به آن مرجعیت علمی گفته می‌شود. یک مرجعیت علمی دارند و یک مرجعیت سیاسی که به جنبه مرجعیت سیاسی آن‌ها ولایت تشریعی گفته می‌شود.

حضرت امام (ره) می‌فرماید فقیه‌‌ همان مرجعیت سیاسی را که رسول خدا (س) و اهل بیت داشتند بعد از مرجعیت علمی و فقهی، دارا می‌باشد. فقیه هم مرجعیت تشریعی و هم مرجعیت سیاسی دارد. البته اگر شخصی مقام ولایت عرفانی را هم دارا باشد خیلی بهتر است، ولی شرط ولایت فقیه و ولایت تشریعی، رسیدن به ولایت عرفانی نیست.

آیا حضرت امام (ره) در رهبری خود از آن تصرف و ولایت عرفانی که بحثش گذشت استفاده کرده‌اند؟

ما چیزی در دست نداریم که امام از آن مقام ولایت عرفانی خود استفاده کرده باشند، اما به هر حال، اگر این ولایت فقیه بخواهد تحقق پیدا کند نیاز به یک نوع ارتباط برقرار کردن با خدا دارد، یعنی شخص به این درجه از معنویت برسد که فرموده‌اند «مخالفاً لهواه مطیعاً لامر مولاه» این امر لازمی است که همه فق‌ها دارند منتها کم و زیاد است. ولی فقیه هم باید این را داشته باشد، از این رو این ارتباط معنوی امام (ره) گاهی ایجاب می‌کرد که یک تضرع‌ها و اتصال‌های خاصی به خدا و اهل بیت داشته باشد، آن‌ها هم دستگیری می‌کنند.

نمونه‌اش قضیه لغو حکومت نظامی است، آن طور که نقل شده و در صدا و سیما هم بیان شد به آیت الله طالقانی فرمودند این دستور خاصی از ناحیه امام زمان (عج) بوده که ایشان در آن قضیه خاص توسل به حضرت کردند. موارد دیگری را بیت ایشان گفته‌اند که شنیده شده در خفا تضرع‌های خاصی به امام زمان (عج) داشتند که حضرت هم عنایت‌هایی کرده‌اند. در ولی فقیه قدرت عرفانی مصطلح لازم نیست، اما این مقام نیازمند بعد معنوی خاصی است.
رسا ـ با توجه به اینکه جایگاه رهبری جامعه اسلامی بسیار حساس و طاقت فرسا است، رهبر جامعه بدون روحیه معنوی قوی نمی‌تواند از عهده این مسئولیت برآید. درباره روحیات معنوی امام خمینی (ره) مطالب زیادی نقل شده است. حضرتعالی اگر در این زمینه مطلب خاصی دارید بفرمایید.

بحث در معنویت و توجه خاص به خدای متعال در همه امور برای همه مؤمنین لازم است، اما برای عالمان دینی و آن کسانی که به نوعی رهبری دینی مردم را بر عهده دارند، لازم‌تر است. در این میان برای کسی که رهبریت دینی، سیاسی و اجتماعی را بر عهده دارد یعنی ولی فقیه، لازم‌تر است.

جایگاه رهبر، نظارت و توجه به پیاده شدن دستورات شرع مقدس در ابعاد گوناگون جامعه است، یعنی توجه به ابعاد فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، سیاست داخلی و سیاست خارجی… این‌ها نیاز به یک سینه باز دارد تا شخص بتواند در مسیر دین قرار بگیرد و رهبریت دینی و الهی داشته باشد. این سعه صدر جز با توجه خالصانه به ذات اقدس الهی به دست نمی‌آید.‌‌ همان طور که خدای متعال در سوره انشراح خطاب به پیامبرش، بحث شرح صدر را مطرح می‌نماید «ما تورا شرح صدر دادیم» که لازمه‌اش این است که در روابط اجتماعی، ناملایمات و سنگ اندازی‌ها لطمه‌ای به روند کار او نزند «وَ وَضَعْنَا عَنکَ وِزْرَکَ الَّذِى أَنقَضَ ظَهْرَک‏» «خدا پشت تو را محکم کرده است.»

رهبر الهی باید به پشتوانه حقیقی که خدای متعال است، توجه خاص داشته باشد، البته مردم یک پشتوانه ظاهری هستند و رهبر باید صلاح مردم را در نظر داشته باشد، اما اتکاء واقعی‌اش باید به خدا باشد. خدای متعال در ادامه آیات ذکر شده می‌فرماید: «فَإِذَا فَرَغْتَ فَانصَب وَ إِلىَ‏ رَبِّکَ فَارْغَب‏» وقتی از کار‌ها فارغ شدی چهره دل را به سوی خدای متعال کن و همراه با خضوع و تضرع اظهار تمایل به خدای متعال داشته باش، تا مشکلات برای تو حل شود.

حضرت امام (ره) این ارتباط معنوی را داشته است،‌گاه گاهی ارتباطش را با مردم قطع می‌کرد؛ به ویژه در ماه رمضان ملاحظه می‌شد که ایشان ملاقات‌هایشان کم می‌شد و اعمال خاص عبادی داشتند، این‌ها به خاطر همین است که آن روابط معنوی همیشه باید باشد تا شخص تأیید از جانب خدای متعال بگیرد. آن شرح صدر از این طریق حاصل می‌شود تا بتواند با یک دید باز نسبت به ابعاد گوناگون جامعه توجه داشته باشد و افراد مختلف جامعه را با افکار و فرهنگ‌های مختلف، گاهی با مذاهب مختلف رهبری کند.

همین رابطه معنوی برای رهبر معظم انقلاب هم هست، آن توجهاتی که ایشان همواره در گفتارشان به افراد در مورد خدای متعال می‌دهند و همچنین در کارهای ایشان ملاحظه می‌کنیم؛ مثل آمدن به جمکران و سفر به مشهد مقدس و اهتمام به ارتباط با اهل معنا و اهل معنویت. این‌ها بیانگر این است که رهبر دینی باید ارتباط معنوی را با خدای متعال و آن چیزهایی که این ارتباط را قوی می‌کند، داشته باشد.

در صحبت‌هایتان به تأیید خاص اشاره داشتید، اگر ممکن است قدری این موضوع را بیشتر تبیین کنید.

مقصود از تأیید خاص این است که به هر حال، اگر بخواهد این عَلم را به دوش بکشد و به مقصد برساند باید از جانب خدای متعال عنایت‌هایی به او بشود، این معنایش این نیست که نیابت خاص داشته باشد، قطعا ما در زمانی هستیم که نیابت خاص قطع شده و هیچ کس نمی‌تواند ادعای نیابت خاص بکند، منتها‌‌ همان طوری که گفته شد آن کسانی که می‌خواهند یک تأثیر دینی در دیگران داشته باشند، باید از جانب خدای متعال یک تأییداتی را بگیرند.

در رابطه با رهبر سیاسی دینی این معنا بیشتر باید باشد، تأییدی که در آیات و روایات فرموده‌اند مبنی بر اینکه خدای متعال مؤمن را تأیید می‌کند «وایدناه بروح منه» قوی ترش برای آن کسانی است که بخواهند رهبری صحیح دینی داشته باشند.

به عنوان مثال در یک مباحثه‌ای که امام صادق (ع) شاگردانش را به بحث با یک شامی ترغیب می‌کند که منکر امامت امام صادق (ع) بود، چند نفر از شاگردان بحث می‌کنند، حضرت بعد از مباحثه جایگاه شاگردانش را معین می‌سازد. در آخر به هشام بن حکم که در بحث از همه جوان‌تر و مقاوم‌تر بود، می‌فرماید تو در بحث پرواز می‌کنی اما نمی‌افتی، مثل تو باید در این مباحث وارد بشوند، سپس حضرت می‌فرمایند:‌ای هشام توجه داشته باش ارتباطت را با خدا قطع نکن، یعنی مغرور نشو و فریب استعداد قوی و فهم قوی و زبردستی در مباحثه را نخور. اینگونه موارد را در جاهای دیگر هم داریم که بیانگر اینست که تأییدات این چنینی باید باشد.

موضوعی که اخیرا در محافل مختلف مطرح می‌شود و بحث‌ها و‌گاه مجادلاتی را به دنبال داشته است، تفاوت تصوف و عرفان است. این مسأله از این جهت مورد توجه قرار گرفته که برخی از فرقه‌های صوفیه، خود را داعیه دار عرفان و تصوف می‌دانند و حتی بزرگان عرفای شیعه را نیز به خود منتسب می‌کنند. لطفا بفرمایید از دیدگاه امام (ره) عرفان و تصوف چه تفاوتی دارند و ملاک‌های عرفان صحیح چیست؟

همان طور که عرض کردم ما بحث خاصی از امام (ره) نداریم که به طور ویژه به بحث تصوف و این مباحث جدید اشاره بکنند. عمدتا امام (ره)‌‌ همان مسیری را طی کردند که در عرفان نظری طی شده و بزرگان عرفان نظری و اساتیدشان طی کرده‌اند. بنابراین ایشان همین روال اجماعی را قبول دارند،‌‌ همان طور که شهید مطهری (ره) در بحث عرفان مطرح کرده‌اند، در قرون اولیه عرفان هم از لحاظ مسایل بینشی و هم از لحاظ مسایل علمی گرایشش با تصوف یکی بوده، اما از زمان خاصی مباحث بینشی از مباحث علمی جدا شد، به گونه‌ای که تصوف تا حدی نحله‌ای سیاسی اجتماعی تلقی شد و سردمداران از آن استفاده سیاسی کردند، امروزه تصوف به یک روش عملی خاصی اطلاق می‌شود که برای خودشان آدابی دارند که برخی از این آداب خلاف شرع است مثل رقص و ارتباط با موسیقی و امثال این‌ها.

قطعا امام (ره) با این نحله اخیر از تصوف مخالفت دارند، عرفان امام (ره) مسیری است در جهت عمق بخشیدن به دیدگاه‌های ایمانی و روابط وجودی با خدای متعال، دیدگاه‌های عمیق نسبت به انسان، نسبت به رجوع انسان به خدای متعال که این دیدگاه‌ها باید در ابعاد گوناگون زندگی تحقق پیدا بکند. آن عرفان نظری امام (ره) است و این هم عرفان عملی‌اش که یک ذره از خط شریعت دور نمی‌شود.

عرفان‌های نو ظهور یا در جهت نظری پایشان به طور کلی می‌لنگد و اصلا کاری به خدا و عالم غیب و آن دیدگاهی که اسلام و شیعه دارد، ندارند، یا از جهت عملی پایشان می‌لنگد و یا هر دو.

این عرفان‌ها معمولا تابع شهوات نفسانی‌اند، منتها با شعارهای فریبنده‌ای وارد میدان می‌شوند و خود را طرفدار معنویت جلوه می‌دهند و مقصودشان از معنویت این است که انسان توجهات مبهمی به امور خارج از این عالم داشته باشد؛ خواه این توجهات ما را به خدا توجه بدهد یا نه. این‌ها اصلا مبنای فکری، اعتقادی و عقلی ندارند، در بعد عمل هم نه در مسایل عبادی و نه در مسائل اقتصادی و خانوادگی کاری به قانون دین ندارند. بنابراین راه امام صددرصد مخالف با تصوف جدید است.

یکی از موضوعات جذابی که در آموزه‌های عرفانی مطرح است، بحث انسان کامل است. این موضوع در آموزه‌های شیعی هم پررنگ است. حضرت امام (ره) مانند بسیاری از عرفای دیگر در آثار خود به این موضوع پرداخته‌اند. سؤالی که مطرح است این است که آیا دیدگاه ایشان‌‌ همان دیدگاه رایج عرفا است و با دیدگاه شیعی نسبت به مقام امام چه نسبتی دارد؟

انسان کامل در عرفان نظری مطرح می‌شود و امام (ره) هم‌‌ همان را مطرح کرده‌اند. ایشان در کتاب مصباح الهدایه الی الخلافة و الولایة این مساله را به طور کلی مطرح می‌نمایند که از دیدگاه اسلام انسان این قابلیت را دارد که با داشتن اعتقادات صحیح بر مبنای عقل و برهان و داشتن دین الهی و تبعیت از آن به طور دقیق و صحیح و مستمر، به اندازه ظرفیت وجودی خودش مظهریتی از صفات جمال و جلال الهی را داشته باشد، منتها انسان کامل آن کسی است که این قابلیت را به فعلیت تبدیل کرده، بنابراین مظهر تام اسماء و صفات الهی، نبی اکرم (ص) و اهل بیت (ع) هستند دیگران نیز در اثر پیروی دقیق از نبی اکرم (ص) و اهل بیت (ع) می‌توانند این مظهریت را داشته باشند، این اجمالی از انسان کامل.

 آیا می‌توان گفت امام (ره) در نظریه خود بحث انسان کامل را با ولایت فقه و ولایت فقیه جمع کرده است؟

در بحث ولایت عرفانی و ولایت تشریعی و ولایت فقیه گذشت که از جهت تحقق، رابطه تنگاتنگ وجود ندارد، در اینجا هم این چنین است، در حقیقت انسان کامل از دیدگاه بزرگان کسی است که به مقام ولایت الهی و ولایت عرفانی برسد،‌‌ همان گونه که قبلا عرض کردم ولایت عرفانی دو بعد دارد که بُعد اصلی‌اش همین است که شخص در سیر قلبی به سوی حق یعنی مسیر توحیدی، به مرحله‌ای از شهود عوالم توحیدی برسد که خدای متعال جای او بنشیند و این مفاد حدیث قرب نوافل و قرب فرایض است.

کامل‌ترین انسان کامل، آن کسی است که به مرحله توحید ذات و نوعی استقرار در درک شهودی توحید رسیده باشد؛ یعنی تمکن در توحید داشته باشد که این انسان ایده آل انسان کامل است، چون انسان کامل گاهی به کسانی که به آن شهود‌ها رسیده باشند، اما تمکن در توحید نداشته باشند هم اطلاق می‌شود، اما اکمل انسان‌ها کسانی هستند که با شهود عوالم توحید و سپری کردن مراحل فنا از جهت عرفان عملی به بقا بالله برسند.

این بقاء بالله را اصطلاحا تمکن در توحید می‌گویند، که شخص بتواند در مقام توجه به موجودات، آن توجه توحیدی خالصش مورد غفلت قرار نگیرد و با توجه به آن حقایق در شؤون مختلف زندگی وظایفش را انجام بدهد، این را می‌گویند شخص متمکن در توحید است. در غیر از ائمه نادر افرادی داریم که به یک چنین مرحله‌ای رسیده باشند.

این مرتبه از جهت تحقق ربطی به ولایت فقیه ندارد، ممکن است کسی به مقام ولایت فقیه برسد و انسان کامل هم باشد و ممکن است نباشد. بعضی از فقهای ما به نوعی شأنیت ولایت فقیه را داشتند و از تعریفاتی که دیگر بزرگان کرده‌اند، به مقام ولایت انسان کامل هم رسیده‌اند، مثل سید بحر العلوم و سید بن طاووس. البته مقصود از ولایت فقیه در این صحبت‌ها، آنجایگاه زمامداری در پیاده کردن دین در ابعاد گوناگون جامعه است.

 مقام معظم رهبری در سخنی می‌فرمایند: «امام (ره) چکیده و زبده مکتب ملاصدرا است، نه فقط در زمینه فلسفی‌اش، بلکه در زمینه عرفانی نیز همین جور است.» لطفا در هم تنیدگی مبانی ملا صدرا و امام (ره) را تبیین نمایید.

ملاصدرا بر وجود تکیه می‌کند و آنچه را که واقعیت می‌داند وجود است. دیدگاه رایج فلسفی او اصالت وجود است و در این بحث قائل به تشکیک است. وی معتقد است دو مرتبه کلی از وجود بیشتر نداریم یکی وجود غنی بالذات و دیگری وجود فقیر بالذات.

البته ملاصدرا دیدگاه عرفانی هم دارد. در بحث علیت ملاصدرا بحثی دارد که همراه با یک تحلیل بسیار ظریف عقلی است و به‌‌ همان دیدگاه عرفان در نظام هستی منتهی می‌شود. نظر ایشان این است که معلول پرتویی از علت است، معلول ظهوری از علت است به گونه‌ای که علت در مرتبه خودش هست و این ظهور را با حفظ آن مرتبه دارد، چیزی وجود ندارد که جدای از علت باشد.

این دیدگاه با دیدگاه هستی‌شناسی عرفانی مناسب است، لذا اینکه مقام معظم رهبری فرمودند حضرت امام تنیده در ملاصدرا است، به خاطر این است که دیدگاه‌های ملاصدرا به نوعی در ‌‌نهایت به دیدگاه‌های عرفانی بر می‌گردد، در ابتدا یک دیدگاه فلسفی است که همراه با تحلیل‌های بسیارعمیق در مباحث فلسفی، با چار چوب عقلانی پیش می‌آید و سپس در مباحث هستی‌شناسی و مباحث دیگری مانند مقامات نبوت و….. به مباحث عرفانی منتهی می‌شود.

در پایان اگر نکته‌ای در نظر دارید بفرمایید.

نکته مهمی که در تحلیل شخصیت امام (ره) و سایر بزرگان باید مورد توجه قرار گیرد این است که امام یک هدف عالی در زندگی داشت و آن هدف خودسازی بوده، امام به هیچ وجه دنبال مقام و دنیا نبود. یک تعبد خاص به دین داشت، امام حاضر نبود بر سر دین و احکام دین معامله کند، جایی که مصلحتی را تشخیص می‌داد، به آن عمل می‌کرد. در مسأله پذیرش صلح با صدام فرمود به خاطر مصالح دین ناچارم جام زهر را سر بکشم، این تعبیر بیانگر تعهد بالا و وصف ناپذیر امام (ره) نسبت به اصالت دین است. ایشان پایبند به اصالت خدا، اصالت دین و اصالت تعبد به دین بود. همین روش را باید همگان دنبال کنیم و الگویی برای همگان است.

رهبر معظم انقلاب فرمودند تا اسم امام و راه امام هست، انقلاب هست، ما باید همواره دنبال اهداف امام (ره) باشیم. امام (ره) بعد از ائمه معصومین (ع) بر همگان حجت بود. امام به همه فهماند که دین حقانیت دارد و حقانیت دین را می‌توانیم اثبات کنیم و در صحنه اجتماعی می‌توانیم آن را پیاده کنیم.

انشاء الله خدای متعال روح ایشان را از همه ما راضی بگرداند و دعا گوی همه ما بگرداند و همه ما را پیرو خالص ایشان قرار بدهد.

و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته

از اینکه وقت ارزشمند خود را در اختیار ما قرار دادید، متشکریم

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.