پنج‌شنبه 28 ژوئن 12 | 23:10
گفتگویی با مرحوم آیت‌الله عمید زنجانی

روایت آیت‌الله عمید زنجانی از مبارزات امام در نجف و قم

هادی طحان نظیف، سید محمد هادی راجی

ساعت ۱۱ یا ۱۲ شب بود که مطلع شدیم امام وارد عراق شده است. با گروهی از طلبه‌ها یک مینی‌بوس گرفتیم و خودمان را از نجف به کاظمین رساندیم و به هتل جوادین هتلی که امام اول به آنجا رفته بودند، رفتیم. معلوم شد صاحب هتل، امام را به خانه‌اش برده است ولی مرحوم حاج آقا مصطفی در هتل بود…


تریبون مستضعفین- این گفتگو اواخر عمر استاد با ایشان انجام شده است و در آن آیت‌الله درباره خود و تحصیل و تدریس، حاشیه‌هایی را گفته است. بازخوانی این گفتگو در فقدان آن استاد بزرگ حقوق نکات تازه‌ای را درباره سلوک علمی وی روشن می‌شازد که راه‌نمای پویندگان راه علم و حقیقت است.

اشاره: نخستین باری که پای درس استاد نشستیم، اولین کلاس درس تخصصیمان، آن هم در اولین دوره کار‌شناسی ارشد حقوق عمومی دانشگاه امام صادق علیه‌السلام یعنی درس بررسی تحلیلی حقوق اساسی جمهوری اسلامی ایران بود، بعد از آن همه پی‌گیری برای اخذ مجوز این گرایش. استاد این بار هم آرام و باحوصله آماده برای پاسخگویی به سؤالات بود، با وجود همه ضعف‌های بدنی‌شان. البته در این گفتگو بیشتر از خودشان پرسیدیم و زندگی شخصیشان؛ زندگی‌ای که انگار چیزی جز عجین شدن آن با فعالیتهای علمی و سیاسی‌ درش نیست. جالب اینکه ایشان حتی در حین گفتگو با ما نیز دست رد به سینه هیچ‌ کدام از مراجعین خود نمی‌زدند.

لطفا بفرمایید در چه سالی و در کجا متولد شدید؟ از وضعیت خانوادگی خود نیز برای ما بگویید.

به نام خدا من عباس‌علی عمید مشهور به عمید زنجانی در سال ۱۳۱۶ در دهم فروردین در شهر زنجان متولد شدم. آن سال بحبوحهٔ جنگ جهانی دوم بود که اوضاع ایران هم چندان خوب نبود و آلمانی‌ها در ایران بودند و متفقین هم به ایران حالتی خصمانه داشتند؛ در چنین شرایطی ما به دنیا آمدیم و در نخستین روزهای زندگی تلخی‌های جنگ را چشیدیم. ۴ ساله بودم که حملات هوایی شوروی‌ به قسمتهای غربی آذربایجان و میانه و زنجان آغاز شد و آن بمباران‌ها را در سال ۱۳۲۰ به چشم مشاهده کردم. ۴ یا ۵ ساله بودم که حالت رفتن به پناهگاه را در کنار مادر احساس کردم و خواه ناخواه مسائل و تحولات سال ۱۳۲۰ همزمان با رفتن رضاخان و آغاز سلطنت یک جوان ۲۰ ساله به نام محمدرضا شاه و تحولات سیاسی و اقتصادی مختلف بود، که این شواهد خود یک بحث طولانی دارد؛ این‌ها را از آن جهت متذکر می‌شوم که این تحولات سنگین در زندگی یک کودک می‌تواند اثرگذار باشد و ناملایمات و شدایدی را در زندگی او ایجاد کند. خانوادهٔ ما یک خانواده متوسط و اهل کسب و کار بودند، لیکن پدربزرگ مادری من مرحوم میرزا مجید حکمی از فلاسفه و علمای بزرگ بود. وی از شاگردان معروف مرحوم سید جلوه که از اساتید فلسفه قرن ۱۳ و ۱۴ بود. پدربزرگ مادری‌ام ریاضی‌دان و فیلسوف و نجومی معروف زمان خود است و بخشی از آثار قلمی و علمی این مرد بزرگوار هم به دست ما رسیده بود و یکی از مشوق‌های من هم در وارد شدن به حوزه، انتساب به این مرد معروف و بزرگ بود.

تحصیلات ابتدایی خود را از چه سالی و چگونه آغاز نمودید؟

من در سال ۱۳۲۱ دروس ابتدایی خود را در مدرسه توفیق زنجان آغاز نمودم در حالی که شش ساله بودم ولی چون از لحاظ جثه بزرگ بودم، علی‌رغم کمبود یک سال مرا پذیرفتند خلاصه تازه ۵ سالگی را تمام کرده بودم که مرا پذیرفتند. مدرسه توفیق زنجان در آن زمان ملی بود و دولتی نبود؛ معلمینی بسیار زبردست و با فضل باتحصیلات حوزوی داشت و برخی از آن‌ها در تحصیلات فقه به جایی رسیده بودند که در زنگهای تفریح و فراغت کتاب جواهرالکلام را مباحثه می‌کردند؛ می‌دانید که این کتاب در سطح درس خارج از فقه است. اکثر فارغ التحصیلان این مدرسه از بزرگان علمی و تقوایی بودند مرحوم روزبه یکی از معلمین متعارف آنجا بود که وقتی به تهران آمد، در مدرسه علوی تحول عظیمی بوجود آورد. من دورهٔ دبستان را در مدرسه توفیق گذراندم و همچنین دورهٔ دبیرستان را. در اواخر دورهٔ دبیرستان در من اشتیاق شدیدی به تحصیلات حوزوی ایجاد شد و از پدرم خواستم و پدرم با مذاکره با یکی از علمای معروف زنجان که سرپرستی یکی از مدارس بزرگ حوزوی زنجان را به عهده داشت، طلبه‌ا‌ی با فضل از آن مدرسه را به عنوان معلم خصوصی برای من انتخاب کردند و یادم هست که صبح‌ها بعد از آنکه آخرین زنگ زده می‌شد، ساعت یازده و نیم که زنگ پایان کلاس بود تا بچه‌ها برای ناهار و نماز بروند، من قبل از ناهار و نماز سریع از دبیرستان به آن مدرسه حوزوی می‌رفتم و پیش آن استاد که خدا ایشان را رحمت کند و نام ایشان حاج محمد قنبری نام داشت، جامع المقدمات را شروع کردم و هم زمان هم دبیرستان و هم درس حوزوی را می‌خواندم. در یک سال جامع المقدمات را تمام کردم و به صمدیه رسیدم و آن را هم تمام کردم.

از چه سالی تحصیلات حوزوی رسمی را شروع کردید؟

من بعد از دبیرستان رسماً به مدرسه حوزه علمیه آمدم و بعد از مدت کوتاهی در سال ۱۳۳۱ به قم رفتم و در آنجا ادامة تحصیل دادم و چون پدرم مقلد مرحوم حجت بودند، من را معرفی کردند و آقای حجت هم نسبت به من ملاطفت و پدری به خرج دادند علی رغم اینکه من شرایط مدرسه حجتیه آن زمان را نداشتم چون دو شرط مدرسه حجتیه زمان خود آقای حجت حداقل درس رسائل بود و سن بالای ۲۰ سال؛ من نه ۲۰ ساله بودم و نه رسائل می‌خواندم ولی استثنائاً اجازه دادند آنجا باشم. پدرم نیز خواست در قم خانه تهیه کند که گفتم نه من دوست دارم در حجره باشم تا بهتر بتوانم به درس مسلط باشم. آن زمان گرم‌ترین مدارس از لحاظ دروس حوزوی یکی فیضیه بود و یکی هم حجتیه. سال ۱۳۳۱ که من در آن مدرسه اسکان داده شدم، بزرگانی در این مدرسه بودند که الان از مراجع تقلید هستند مثل آقای مکارم و آقای سبحانی که از مراجع قم هستند و نیز آقای میردامادی، دایی مقام رهبری که الآن مرحوم شده‌اند و از علمای مشهد بودند همچنین مرحوم شهید مفتح و آقای مصباح و خلاصه از معاریف خیلی‌ها آنجا بودند. آقای مهدوی کنی و آقای باقری نیز بعد‌ها آمدند و با هم در مدرسه حجتیه هم‌حجره بودند.

در دروس سطح و خارج از محضر کدام اساتید استفاده کرده‌اید؟

من دروس سطح را تا رسائل و مکاسب خصوصی خواندم یعنی استاد خصوصی داشتم و از رسائل و مکاسب در دروس عمومی شرکت ‌کردم. آقای مشکینی و آقای سلطانی و مجاهدی اساتید ما بودند که همه هم برجسته بودند. از سال ۳۷ یا ۳۸ به درس خارج رفتم. اولین درس خارج که آزمایشی رفتم درس آقای شیخ عباس‌علی شاهرودی رحمه الله علیه بود. مدتی در درس آقای اراکی شرکت می‌کردم مدتی نیز به درس آقای شریعتمداری می‌رفتم ولی بعد درس من ممهز شد به درس امام و به آنجا می‌رفتم و البته یکی دو سال هم به درس مرحوم آقای داماد رفتم. در درس خارج در دروسی که مقطعی رفتم خیلی اثرپذیر نبودم ولی از زمانی که درس امام را رفتم و آقای داماد این دو بزرگوار روش تحقیق و روش تدریسشان یک تحول محسوسی و مؤثری در وضع من داشت و تا سال ۳۹ یا ۴۰ که موفق شدم درس آقای بروجردی را هم مدتی بروم این دوره هرچند کوتاه بود اما چون بسیار پر مغز و پر محتوی بود استفاده‌های خوبی از درس ایشان در خاطرم مانده است.

از چه زمانی به نجف رفتید؟

بعد از فوت مرحوم آیت الله بروجردی آغاز تحولات حوزهٔ علمیه قم بود. اواخر سال ۴۰ من به نجف رفتم و رفتن من همزمان با مسئله رفراندوم شاه و آغاز شروع حرکت امام بود. ما در نجف این مسائل را دنبال می‌کردیم در نجف فعالیت‌های من در دو قسمت بود یکی تحصیل و کارهای تحقیقی و دیگری فعالیت‌هایی هم‌زمان و همگام با تحولات ایران. ما به عنوان طلبه‌های قمی در نجف حرکت امام را دنبال می‌کردیم و از طریق تجمعات و رفتن به خانه مراجع و به شکل‌های مختلف سعی می‌کردیم حرکت امام را در نجف منعکس کنیم. این پرونده را من می‌بندم اما به لحاظ علمی من در نجف هم به چندتا درس می‌رفتم از جمله درس مرحوم آیت الله حلی، آیت الله میرزا باقر زنجانی و برخی درس‌های دیگر که نهایتاً درس آقای خویی را انتخاب کردم البته یکی دو سال هم درس آقای حکیم رفتم اما عمدهٔ درس اصلی من در نجف درس آقای خویی بود که حدود ۸ سال در آن حضور داشتم.

لطفا کمی از فعالیت‌های ‌خود هنگام ورود امام به کشور عراق برایمان بگویید. به طور کلی استقبال از امام در عراق چگونه بود؟

در سال ۱۳۴۴ امام از تبعید به نجف آمدند. در مراسم استقبال و فعالیت برای تعظیم و تکریم امام من هم سعی بلیغ و مشارکت داشتم. ساعت ۱۱ یا ۱۲ شب بود که مطلع شدیم امام وارد عراق شده است. با گروهی از طلبه‌ها یک مینی‌بوس گرفتیم و خودمان را از نجف به کاظمین رساندیم و به هتل جوادین هتلی که امام اول به آنجا رفته بودند، رفتیم. معلوم شد صاحب هتل، امام را به خانه‌اش برده است ولی مرحوم حاج آقا مصطفی در هتل بود و ما ایشان را ملاقات کردیم. ایشان گفتند امام خسته هستند. ما برگشتیم و فردا صبح رفتیم دیدن امام. یکی دو روز امام در کاظمین بودند، بعد قصد کردند به سامرا بروند ما جلو‌تر به سامرا رفتیم و آنجا را آماده کردیم که به استقبال امام بیایند؛ سامرا سنی‌نشین هستند و تعداد کمی شیعه دارد با اقداماتی که صورت گرفت سران قبایل سنی سامرا به دیدن امام آمدند یک ستون از ماشین‌ها به استقبال می‌رفتند. امام یک روز سامرا بودند، بعد به کربلا رفتند ما زود‌تر به کربلا رفتیم و آنجا را آماده کردیم. استقبال کربلا بی‌نظیر بود تقریباً نیمی از کربلا به ۲۰ فرسخی برای استقبال امام آمدند. ایشان در کربلا یک هفته بودند و در صحن شریف امام حسین (ع) اقامه نماز جماعت کردند جماعت بسیار انبوه بود و برخلاف سیاست دولت شاهنشاهی که می‌خواست امام به عراق برود و غریب شود و در میان علما گم شود؛ در حالی که از‌‌ همان لحظه اول در سامرا که سنی‌نشین بود آن جلالت، در کربلا که دیگر فوق العاده و بعد از یک هفته هم به نجف آمدند و در آنجا هم استقبال خوبی شد. شب اول آقای حکیم به دیدن امام آمدند. آقای شاهرودی، آقای خویی و همهٔ علما و مراجع به دیدن ایشان آمدند.

از چه زمانی درس امام آغاز شد؟

امام ابتدا که وارد نجف شدند، از شروع به درس ابا داشتند و می‌گفتند شاید درس شروع کردن جنبه اثباتی داشته باشد و به معنای ادعای مرجعیت باشد و احترام را رعایت می‌کردند تا اینکه ما و گروهی از دوستان قدیمی که در درس امام در قم بودیم جمع شدیم و خدمت ایشان رفتیم و گفتیم ما بحث‌هایی که از شما داریم ناقص مانده است و شما هم الان که در نجف هستید خوب‌‌ همان درس قم را از‌‌ همان جا که مانده شروع کنید و ایشان نیز پذیرفتند و در‌‌ همان مسجد شیخ انصاری‌‌ همان جایی که اقامه نماز هم می‌کردند، درس را هم شروع کردند و به تدریج پای فضلای نجف هم به درس ایشان باز شد و سبک امام برایشان جالب بود و یک حوزهٔ بسیار گرم و خوبی را در درس داشتند و‌‌ همان مباحث کتاب البیع را که در قم ناقص مانده بود، شروع کردند.

که نتیجه آن مباحث در کتاب حکومت اسلامی و ولایت فقیه ایشان به چاپ رسیده است.

بله، به هرحال من یک درس خدمت آقای خویی می‌رفتم و یک درس هم خدمت امام بودم.

کی به ایران بازگشتید؟

سال ۴۸ به ایران برگشتم دو سال در قم بودم تا ۵۰. سال ۵۰ به تهران آمدم. البته در این مدت به نوشتن نیز مشغول بودم.

استاد نوشتن را از زمانی شروع کردید؟

باید بگویم که از سال ۳۶ یا ۳۷ من نوشتن را شروع کردم اولین کتابی که از من چاپ شده است، پژوهشی در تاریخ تصوف و عرفان است که این کتاب را قبل از ۲۰ سالگی نوشتم کتاب خوبی هم هست زمانی که در قم بودم. بعد‌ها هم که در تهران بودم بیشتر توفیق نوشتن داشتم. در تهران اولین کتابی که از من چاپ شد، حقوق اقلیت‌ها در سال ۵۱ بود.

چه شد به دانشگاه آمدید؟ از چه سالی و چگونه؟

از سال ۵۸ که به دعوت شهید مفتح در الهیات درس را شروع کردم، دیگر پایمان به کمند دانشگاه گیر کرد و تا حالا هم در دانشگاه هستیم و نتیجه یک عمر فعالیت در دانشگاه که نزدیک سی سال شده است، محصول این دورهٔ فقه سیاسی است در ده جلد، کتب انقلاب اسلامی و ریشه‌های آن، مبانی اندیشه سیاسی در اسلام، حقوق اسلامی تطبیقی، موجبات ضمان، آیات الاحکام و حقوق اساسی ایران است که جمعاً حدود چهل و چند کتاب است که محصول عمر ما در دانشگاه است.

استاد شما سال‌ها هم فضای حوزه‌های مختلف را تجربه نموده‌اید و هم سال‌ها در فضای دانشگاه‌ها تنفس کرده‌اید لطفا دیدگاه خود را درباره پیوند این دو بفرمایید؟

به نظر من پیوند حوزه و دانشگاه به این معنی است که نقاط قوت هر کدام به دیگری منتقل شود و نقاط ضعف هر کدام با نقاط قوت دیگری پوشش داده شود. حوزه یک امتیازاتی دارد و یک ضعف‌هایی؛ دانشگاه هم همین طور. این دو می‌توانند نقاط قوت یکدیگر را بگیرند برای مثال در حوزه تحقیق به معنی تتبع نیست یعنی اگر کسی تتبع آراء کند و جمع‌آوری و تجزیه و تحلیل کند به این کار تحقیق نمی‌گویند بلکه می‌گویند تالیف و جمع‌آوری. حوزه بیشتر به دنبال تصنیف است تصنیف همراه با نوآوری و نظر است. مثلاً مورخین وقتی در حوزهٔ علمیه علامهٔ مجلسی را با علامهٔ حلی مقایسه می‌کنند، می‌گویند آثار علامهٔ حلی تصنیفی است ولی آثار علامهٔ مجلسی تالیفی است حوزه بیشتر دنبال تصنیف می‌رود و به تالیف خیلی رو نشان نمی‌دهد؛ در صورتی که در دانشگاه تحقیق به معنی تالیف است یعنی نظرات مختلف را جمع‌آوری کردن و آن‌ها را مورد تجزیه و تحلیل قرار دادن و دلایل نظرات و آراء مختلف و نقطه‌ضعف‌های آن‌ها را دسته‌بندی کردن. مثلاً پایان‌نامهٔ دکتری در این خلاصه می‌شود که صاحب رساله یک سری نقطه‌نظرات را که دلایل و نقطه ضعف‌های آن را ذکر کرده آورده و در‌‌نهایت گفته یکی از این نظرات به نظر من درست است در صورتی که حوزه تصنیف را مدنظر دارند. بنابراین دانشگاه باید از حوزه ابداع و نوآوری را بگیرد و از سوی دیگر در حوزهٔ علمیه یک نقطه ضعف هست که وقتی محقق تحقیق می‌کند بعد از ارائه آراء مختلف مطالب جدیدی را ارائه می‌دهد ولی مستندات را ارائه نمی‌دهند شما به عنوان نمونه کتاب جواهر را نگاه کنید انبوهی از نقل قول‌هاست و انبوهی از مطالب نو یعنی تصنیف ولی مستنداتی به ما نمی‌دهد که این مطالب را اگر کسی بخواهد دنبال کند کجا باید برود. البته جواهر را که مثال زدم دنبالهٔ آن بگویم الان در قم یک موسسه جواهر را چاپ کرده و مستندات آن را استخراج کرده است.

استاد چرا مشخصاً در فقه سیاسی این قدر متمرکز شدید؟

حضور یک عالم متعهد و مسئول در یک جا همیشه حضور مسؤولانه است یعنی می‌بیند که نیاز چیست و رفع نیاز چیست؛ این احساس نیاز که در دانشکده حقوق بودم تحکیم مبانی انقلاب و نظام اسلامی به نظر من از همه چیز لازم‌تر بود و ما می‌بایست مبانی فقهی نظام و انقلاب را تبیین می‌کردیم؛ لذا من در دانشکده حقوق دروسی را شروع کردم که خودم بانی آن‌ها بودم و مجموعهٔ این دروس همین دوره فقه سیاسی است البته در رشته سیاسی. در رشتهٔ حقوق هم به فقه مقارن، متون فقه و فقه استدلالی که دانشکده نیاز داشت، پرداختم.

غیر از دانشگاه تهران دیگر در کدام دانشگاه‌ها رفت و آمد داشته‌اید؟

من مدت‌ها مدرسه عالی شهید مطهری تدریس کرده‌ام. دانشگاه امام صادق دورهٔ اول و دوم، دانشکده علوم قضایی و نیز دانشگاه شهید بهشتی تدریس داشته‌ام.

ظاهراً متناسب با این فعالیت‌های علمی شما در شورای بازنگری قانون اساسی هم بوده‌اید؟ اگر امکان دارد مختصری از فضای بازنگری نیز بفرمایید.

بله من دو دوره در مجلس بودم دوره سوم و چهارم؛ دوره سوم بود که مسئله بازنگری مطرح شد و از طرف مجلس انتخاب شدم و در بازنگری حضور داشتم.
بازنگری چهار تا کمیسیون داشت که من در کمیسیون قضایی در خدمت آقای مشکینی بودم و اعضا این کمیسیون عبارتند از: آقای مشکینی، آقای یزدی، آقای حسن حبیبی، آقای آذری و من. یک کمیسیون هم برای قوه مجریه بود که ریاست آن با مقام رهبری بود و یک کمیسیون هم کمیسیون رهبری بود که ریاست آن با آقای موسوی اردبیلی بود یک کمیسیون هم برای سایر موارد بود که ریاست آن با آقای هاشمی رفسنجانی بود. ریاست کمیسیون قضایی هم با آقای مشکینی بود. هر کمیسیونی یک رئیس داشت و یه مخبر. مخبر کمیسیون قضایی من بودم.

در تدوین قانون اساسی چطور؟

من مسائل قانون اساسی را بیشتر از خبرگان اول پی‌گیر بودم یعنی قبل از حتی تشکیل خبرگان قانون اساسی. من به این مسائل علاقه‌مند بودم الآن خودم هم تعجب می‌کنم که چرا در خبرگان شرکت نکردم. خوب ما سعی می‌کردیم همیشه در خط مقدم عرصه‌های انقلاب باشیم و الان هم هر چه فکر می‌کنم برای خودم هم مبهم است که چرا در خبرگان قانون اساسی شرکت نکردم.

استقبال از این مباحث در دانشگاه‌ها چگونه بود؟

استقبال از این مباحث بسیار فراوان بود به طوری که در برخی از جلسات علاوه بر ۵۰-۶۰ دانشجوی رسمی، تعداد دو برابر مستمع آزاد هم شرکت می‌کردند. آن زمان درس مبانی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران جزو دروس عمومی تا سال ۶۳-۶۴ بود و گاهی چهارده ساعت متوالی در کلاس بودم. من بجز تدریس درس حقوق اساسی در دانشگاه‌های مذکور، تدریس این درس عمومی را در دانشگاه‌ علم و صنعت، امیرکبیر، علوم پزشکی و… نیز بر عهده داشتم.

چرا این درس حذف شد؟

خوب سنگین بود برای شما که دانشجوی حقوق هستید آسان است ولی برای دانشجوی پزشکی یا مکانیک که با اصطلاحات حقوقی آشنا نبود، تفهیم تفکیک قوا خیلی مشکل بود. می‌دانید که این درس چند بار تحول پیدا کرد و اکنون به نام انقلاب اسلامی و ریشه‌های آن است که جامعه‌شناسی سیاسی است و برای هر تخصصی قابل فهم است.

از فعالیت‌های سیاسیتان قبل از انقلاب بگویید.

فعالیت‌های قبل از انقلاب در مسجد بود. آقای مهدوی در مسجد جلیلی بود و ما هم جنوب تهران در مسجد لرزاده بودیم. در سنگر مساجد کارهای بزرگی انجام می‌شد. مساجدی که مرجع انقلابیون بودند، مساجد انگشت شماری بود مثلاً مسجد جلیلی تنها مثلاً به خیابان ایرانشهر اختصاص نداشت اتفاقاً بیشتر مراجعان مسجد جلیلی از جنوب تهران بودند. تعدادی از مساجد مرجع حزب الله بود. در جنوب تهران هم مسجد لرزاده از مساجد فعال بود مثلاً ما در آستانه انقلاب وقتی کمیته انقلاب اسلامی را تشکیل دادیم ده هزار پاسدار داشتیم آنجا جنوب تهران بود و همه جذب مسجد لرزاده می‌شدند و آنجا تبدیل به یک پایگاه عظیم انقلابی شد. در حوزهٔ کاری ما سه تا کلانتری بود که سریعاً سقوط کردند. آخرین کلانتری که مقاومت سالگرد کرد، کلانتری ۱۴ میدان خراسان بود که از همه متعصب‌تر بودند که آنهم با تیربار بستن هوایی یکی از بچه‌ها همه تسلیم شدند و سریع سقوط کرد و کار‌ها به دست کمیته افتاد البته این کار زمینه‌سازی داشت ما در طول هفت سال از سال ۵۰ تا ۵۷ زمینه‌سازی کرده بودیم که همه مسجد لرزاده را می‌شناختند. دو سه بار هم این مسجد مورد تهاجم ماموران دولتی قرار گرفت یک بار که اصلاً مسجد را ویران کردند و تهاجم به قدری شدید بود که تا یک ماه نتوانستیم مسجد را آماده استفاده مجدد کنیم. در طول این هفت سال، من نه بار به ساواک احضار شدم و دوبار هم زندان رفتم. همین کمیته مشترک که الآن موزه شده، زندان ما آنجا مشخص است؛ زندان انفرادی بسیار سخت بود. طوری بود که شخص آدم نمی‌دید حتی نگهبان‌ها هم خودشان را نشان نمی‌دادند و خیلی عجیب است انسان، کسی را نبیند، روانی می‌شود خیلی قدرت روحی می‌خواهد؛ حتی برای وضو گرفتن و دستشویی که مجبور بودیم از سلول بیرون بیاییم، تمام سلول‌ها را می‌بستند. یک نفر می‌رفت وضو می‌گرفت برمی‌گشت در را می‌بست نفر بعدی را می‌بردند حتی در این رفت و برگشت نگهبان‌ها هم دیده نمی‌شدند.
فقط از طریق صدا ارتباط داشتند به هر حال دوران سختی بود ولی خوب مقاومت می‌شد.

خاطره‌ای از آن دوران ندارید، که برای ما قابل استفاده باشد؟

من یک بار سال ۵۵ سفری به عراق رفتم خدمت امام در نجف رسیدم و عرض کردم فعالیت‌هایم را دوست دارم در تهران به شما عرض کنم اگر ایرادی و اشکالی دارد شما تصحیح بفرمایید شرح دادم که هر شب در مسجد صحبت می‌کنم شب اول احکام شب دوم نهج البلاغه شب سوم تفسیر شب چهارم مسائل روز الی آخر و در ضمن این مسائل احکام خاصی را می‌گویم احکام که تعرض به حکومت داشته باشد. احکامی که عمل نمی‌شود و معلوم است مسؤول آنچه کسی است. نهج البلاغه هم سیاسی است و تفسیر آیات هم همین طور و خواسته‌های شما را در لابه‌ لای این بحث‌ها به مردم انتقال می‌دهم و جلساتی با جوان‌ها دارم؛ ضمناً طبق متعارف آن زمان با خودم پولی هم برده بودم که قابل توجه هم بود. این پول را تقدیم حضورشان کردم امام فرمودند کار این است یعنی حرف‌ها، نه اینکه اشاره به پول کردند. به هر حال دورهٔ هفت سال ما دورهٔ فعالیت بود و از ۵۶ به بعد جلسات جامع روحانیت شکل گرفت ابتدا در شمیرانات تشکیل شد به همت شهید مطهری و شهید بهشتی و یک جلسه هم در جنوب تهران علمای مبارز جنوب تهران آقای مهدوی هم در بالا بودند هم در پایین. بالاخره ایرانشهر مسجد جلیلی جزو بالای شهر حساب می‌شد در جلسات شمیران شرکت می‌کردند که غیر از شهید مطهری و شهید بهشتی، مرحوم شاه آبادی آقای کروبی و آقای ملکی نیز بودند. جنوب هم که جلسه تشکیل شد آقای مهدوی آنجا هم شرکت کرد به لحاظ اینکه با جنوبی‌ها بیشتر بود لذا در اولین جلسه در جنوب خدمت ایشان هم بودیم که آقای محلاتی و تعدادی از علمای جنوب تهران هم بودند. من سال ۵۷ نیز در ۱۷ شهریور ساعت سه نصف شب جمعه سیاه دستگیر شدم. یادم است کمیته مشترک غلغله بود سر‌ها را با بلوز‌ها پوشانده بودند هیچ کس کسی را نمی‌دید و همهمه هم مال خود ماموران بود همه را تقسیم کردند در سلول‌ها من و مرحوم ملکی در یک سلول بودیم ایشان امام جماعت مسجد همت تجریش بود. آن شب آن قدر آدم گرفته بودند، که در سلول‌ها جا نبود و ما را در محل نامناسبی حبس کرده بودند.

از خاطرات آن شب چیزی خاطرتان مانده است؟

از خاطرات آن شب اینکه‌‌ همان شب نیمه‌های شب یادم هست که هیچی نبود که با آن مشغول باشیم نه کتابی و نه چیزی و حتی حوصلهٔ حرف زدن با هم را هم نداشتیم. از این نگهبان خواهش کردیم یک قرآن به ما بدهد. با خواهش و تمنا برای یک ساعت یک قرآن به ما داد و خلاصه قرآن را گرفتیم. مقداری آقای ملکی می‌خواند من گوش می‌دادم و مقداری هم من می‌خواندم آقای ملکی گوش می‌دادند سر یک ساعت هم آمدند و قرآن را گرفتند. نیمه‌های شب بود در باز کردند و یک نفر سراسیمه آمد تو گفت من رسولی هستم. رسولی به مقام امنیتی معروف بود بود در تلویزیون هم صحبت می‌کرد پرسید، کدامتان ملکی است؟ از آنجا که معمولاً نیمه‌های شب آدم را برای اعدام می‌برند مثل فیلم‌ها آقای ملکی خیال کرد می‌خواهند ببرند اعدام کنند به خاطر اینکه به من کاری نداشته باشند، گفت من، من هستم بعد این مقام نامحترم امنیتی گفت آقای ملکی بفرمایید شما آزاد هستید. آقای ملکی که اوضاع را اینگونه دید گفت ما دو تا با هم آمدیم با هم، هم می‌رویم من نمی‌روم ایشان هم باید بیاید رسولی خیلی با التماس گفت شما بفرمایید راجع به ایشون هم کاری می‌کنیم خلاصه با التماس آقای ملکی را بردند بعد معلوم شد کسبه تجریش تظاهرات کرده بودند و این‌ها از ترس که نکند کسبه‌ی تجریش بیایند پایین و پایین هم شلوغ شود آقای ملکی را با عجله آزاد کردند تا سر و صدا را بخوابانند.

لطفا به فعالیت‌های بعد از انقلابتان نیز اشاره‌ای داشته باشید.

بعد از انقلاب سال ۱۳۶۰ من یک بار سفری ۲۵ روزه به عنوان نماینده امام به استرالیا رفتم که یک ماموریت سیاسی بود. سال ۱۳۵۸ عضو هیات منتخب امام در خصوصی رسیدگی به بنیاد مستضعفان بودم این هیات را امام برای رسیدگی به بنیاد مستضعفان تعیین کردند که من هم بودم و اعضای دیگر مرحوم شهید رجایی، شهید شاه آبادی وتعدادی دیگر بودند. دوره سوم و چهارم مجلس هم نماینده تهران بودم. در دورهٔ سوم نماینده مجلس در بازنگری قانون اساسی بودم. ۱۵ سال عضو شورای عالی یونسکو ایران بودم. مدتی عضو هیات امنای دانشگاه امام خمینی (ره) بودم. مدتی عضو شورای فرهنگ عمومی بودم که محصول آن سیاست‌های فرهنگی جمهوری اسلامی ایران بود. عضو هیأت امنای دانشگاه زنجان بوده و الان هم هستم. مدتی مسؤولیت دانشکدة حقوق بر عهده داشته‌ام (سال ۷۳). مسؤولیت دانشگاه تهران بود و الآن هم به عنوان مشاور وزیر در مسائل علوم انسانی و یکی دو تا سمت ظاهری دیگردارم.

مقداری هم از وضع خانوادگیتان بگویید.

من کم فرزند هستم چون دیر ازدواج کردم دو پسر و یک دختر، دخترم که کوچک‌تر است دانشجوی دانشگاه تهران است ریاضی می‌خواند. پسر بزرگم حقوق خوانده است. پسر دومم هم مهندسی عمران خوانده و الآن دانشجوی کار‌شناسی ارشد عمران است.

از این اینکه وقت خود را در اختیار ما قرار دادید، ‌ بسیار سپاسگزاریم.

من هم از شما متشکرم و امیدوارم شما و دیگر دانشجویان در تحصیل علم و دانش موفق و پیروز باشید.

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.