تریبون مستضعفین- احسان بابایی
هر چند در اصل ۲۶ قانون اساسی جمهوری اسلامی به صراحت از تشکیل حزب و عضویت در آن یاد شده است اما هستند کسانی که حزب را به رسمیت نمیشناسند و از موضع دینی با آن مخالفت میورزند.
گفته میشود که حزب پدیدهای غربی است که ریشه در خاک فرهنگ غرب دارد. پدیدهای نیست که بتوان آن را اسلامی کرد. تنها حزبی که میتوان از آن سخن گفت «حزب الله» است که در زمان معصوم (ع) توسط او و در دورهی غیبت، توسط ولی فقیه اداره میشود و در مقابل آن، «حزب شیطان» است که باطل بودن آن روشن است.
گفته میشود حزب معطوف به کسب قدرت است اما در اسلام قدرت طلبی نداریم. حزب به واگرایی در جامعهی دینی منجر میشود و وحدت را تهدید میکند.
وقتی دفاع از حزب به غربزدگی و بیگانگی نسبت به فرهنگ اسلامی معنا میشود؛ مقاومت در برابر این ادبیات، چندان آسان نیست و باید قبول کنیم که شهید بهشتی شجاعت فراوانی داشت که در ابتدای پیروزی انقلاب «حزب جمهوری اسلامی» تشکیل داد.
دیگران هم حزب تشکیل دادند اما پیشگامی شهید بهشتی به عنوان یک عالم دینی و انقلابی به اقدام او معنایی دیگر میدهد. کسی نمیتواند ادعا کند که شهید بهشتی بیمبنا عمل کرده است. او از همان آغاز با اشکالات یاد شده مواجه بوده است. تأمل در برابر این پرسش، راهگشا خواهد بود که شهید بهشتی چه دیدگاهی نسبت به حزب داشته است که معتقد بوده این پدیدهی ظاهراً غربی، میتواند در خاک فرهنگ ما نیز بارور گردد و به خدمت انقلاب اسلامی درآید. حزب در نگاه او چه جایگاهی دارد که منافاتی با اعتقاد به ولایت فقیه ندارد. شاید اگر از منظر شهید بهشتی به حزب نگاه کنیم، متصلبانه در برابر آن موضع نگیریم.
شهید بهشتی غایب از زمانه نبود. نیازهای دورهی تشکیل حکومت اسلامی را میشناخت. معتقد بود تشکّل و حزب را در مسیر پاسخگویی به نیازهای زمان برقراری حکومت اسلامی معنا میکرد:
«آن تشکیلات سیاسی و اجتماعی که بتواند طرح و برنامه هماهنگ و نقطهنظرها و موضعگیریهای هماهنگ و کادر هماهنگ را به وجود بیاورد، به آن میگوییم حزب.» (یادنامه شهید مظلوم دکتر سید محمد حسینی بهشتی، ص۱۳۹)
او واژه تشکّل به کار میبرد و آن را با مبانی دینی سازگار و بلکه برخاسته از توصیههای دینی میدانست تا بر بُعد جمعی بودن و نظم یافتگی آن تأکید نماید. او نتیجه تأکید متون دینی بر برقراری ارتباط افراد با یکدیگر و پیگیری اهداف از مسیر نظم را متشکّل شدن میدانست:
«اما ضرورت اصل تشکّل، مگر الله، اللهی که در آن وصیت مولا فرموده یکیش «نظم امرکم» نیست؟ خدای را، خدای را در نظم امرتان. آیا در اینکه تشکّل یک نوع نظم است، کسی تردید دارد؟» (جاودانه تاریخ، ج۶، ص۷۶)
«بدون تشکیلات حرکت کردن را نپسندید که در چنین صورتی، روز پشیمانی در برابرمان قرار خواهد گرفت، روزی که به اشتباه خود پیببریم. میدانید یک گروه پنجاه نفری متشکّل میتواند یک جمعیت پانصد نفری بیتشکّل را از پا درآورد؟ و این روشن است. و نیز نگویید که احزاب و تحزبها با منطق قرآن سازگار نیست. کدام منطق قرآن؟ تمام دستورات قرآنی تشکیلاتی است.» (جاودانهی تاریخ، ج۶، ص۱۱۰)
شهید بهشتی از برخی فواید و کارکردهای تشکل و تحزب یاد میکند که بدون گام نهادن در این مسیر حاصل نخواهد شد. کسانی که مخالف راه اندازی تشکل و تحزب هستند باید به این پرسش پاسخ دهند که نیروهای انقلابی از طریق کدام فرایند منطقی و معقول شناسایی میشوند؟ چگونه میتوان وضعیت اقتصادی، فرهنگی، سیاسی جامعه را مورد ارزیابی قرارداد؟ چگونه میتوان برای آیندهی جامعه، برنامهریزی نمود؟ به این رویه عادت کردهایم که در انتخابات مجلس و ریاست جمهوری، به افرادی که آنها را تنها با تصاویرشان یا سخنرانیهای کلّی میشناسیم رأی میدهیم. افرادی که نمیدانیم چهشناختی از مشکلات موجود دارند؟ و چه راهحلهایی برای برون رفت از مشکلات ارائه میدهند؟
در حالی که برای حرکت در مسیر صحیح چارهای نداریم جز اینکه تصویری جامع از وضعیت موجود، فرصتها و تهدیدها در اختیار داشته باشیم و این همه از عهده «فرد» خارج است. لازم است که افرادی با توانمندیهای مختلف گرد هم جمع شوند تا جامعه را در ابعاد مختلف رصد کنند؛ بر نحوهی عملکرد مسؤولین نظارت داشته باشند و برای حل مشکلات، نسخه ارائه نمایند. شهید بهشتی وقتی از تشکّل و حزب دفاع میکند به چنین واقعیتهایی نظر دارد:
«تشکّل یعنی مجموعهای از افراد که بر اساس آرمان، ایمان و نقطه نظرهای مشترک گرد هم بیایند تا جماعت شوند که «یدالله مع الجماعه». تا بتوانند زمینه را برای رشد اخلاق کار دسته جمعی و برای رشد استعدادها و شناخت کادرها و تربیت آنها و تهیه برنامهها و قبول مسؤولیت اجرای برنامهها هموارتر کنند.» (جاودانهی تاریخ، ج۶، ص۸۴)
«حزب به این معنا یعنی یک گروه دارای نقطه نظرهای اسلامی و سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگیِ هماهنگ و دارای هماهنگیِ عملی و برخوردار از همسازی و دم سازیِ عملی و تشکّل در طرح برنامه و اجرا، چیز بسیار مفیدی است و از ضرورتها میباشد.» (یادنامهی شهید دکتر سید محمد حسینی بهشتی، ص۱۳۹)
شهید بهشتی نمیپذیرد که قدرت طلبی جزء ذات تشکّل است و بلکه انحصارگرایی و قدرت طلبی را یک آفت برای تشکّل میشمارد. او بر زشتی انحصارگرایی و قدرت طلبی تأکید دارد، اما برخی به جای اینکه به دنبال جلوگیری از بروز چنین آفتی باشند، صورت مسأله را پاک میکنند و از همان لحظه نخست، حزب را حذف میکنند. شهید بهشتی اگر از تشکیل حزب دفاع میکرد با آگاهی کامل از این آفت بود:
«اما حزب به معنای دیگری که غالبا امروز فهمیده میشود، یعنی یک گروهی که طالب قدرت هستند. دار و دسته راه میاندازند برای اینکه به قدرت برسند و میراث انقلاب را میان خودشان تقسیم کنند، حزب به این معنا چیز خطرناکی است، چیز بدی است، چیز مزاحمی است و نه تنها برای انقلاب لازم نیست، بلکه برای انقلاب و برای پیروزی انقلاب در مراحل بعدی مضر است.» (یادنامهی شهید دکتر سید محمد حسینی بهشتی، ص۱۳۹)
شهید بهشتی، در برابر آنها که تحزب را موجب تفرقه و واگرایی جامعه میدانند، ضمن اینکه تفرقه و تشتت را برای جامعه، نامطلوب میشمارد اما معتقد است ملازمهای بین تحزب و تفرقه وجود ندارد و تفرقه، آفتی است که باید با تمهیداتی در صدد پیشگیری و کنترل آن برآمد نه اینکه به خاطر ترس از چنین آفتی از انجام کار تشکیلاتی منصرف گردیم. حزب هم نباشد، وقتی زمینه برای تفرقه و اختلاف باشد، «افراد» گرد هم نخواهند آمد.
«اگر در جامعهای حزب و تشکیلات رسمی نباشد، مسلماً در آنجامعه، گروههایی پیدا میشوند، اطراف هر شخصیتی و هر صاحب نفوذی، افراد گرد میآیند و به جای آنکه احزاب و سازمانهای متشکل باشند، باندهای خطرناک فاقد تشکّل و مسؤولیت و انضباط تشکیلاتی به وجود میآیند که خطرشان برای وحدت، چندین درجه بیشتر است.» (جاودانهی تاریخ، ج۶، ص۱۰۳)
به جای منع تحزب باید آفت تفرقه و خطر تشتّت را دفع کرد و یا برای دفع آن چاره اندیشی کرد. هیچ ملازمهای بین تحزب و تفرقه وجود ندارد. میشود چند حزبی را تصور کرد که به جای تلاش برای حذف یکدیگر، به رقابت مثبت بپردازند.» (جاودانه تاریخ، ج۶، ص۱۰۲)
«برای در امان ماندن از خطر تشتّت باید رقابت در جهت مثبت یعنی خیرات باشد. احزاب، یکدیگر را نفی و تخریب نکنند، صداقت و صراحت داشته باشند، قانون اساسی را به عنوان محور حرکت و فعالیت قبول داشته باشند، سیاستهای کلّی تعیین شده از سوی رهبری جامعه را بپذیرند و… اگر گروهها به این محور توجه داشته و بدان پایبند باشند، وحدت به خطر نمیافتد.» (جاودانهی تاریخ، ج۶، ص۱۰۴)
شهید بهشتی نسبت به حزب رویکردی واقعبینانه دارد. نه از ترس بروز آفت و به اندک بهانهای خط بطلان بر حزب میکشد و نه از آسیبهای آن غفلت میورزد. مهمترین دلیل برای رویکرد واقعبینانهی شهید بهشتی این بود که وی تشکّل و حزب را به الهی و شیطانی تقسیم میکرد. وجود احزاب شیطانی نباید موجب شود که عافیت طلبانه تشکیل احزاب الهی را غیر ممکن بشماریم. او تشکّل حق را اینگونه معرفی میکند:
«تشکّل حق کدام است؟ تشکّل الاهی کدام است؟ تشکّل الاهی آن است که نیروهای مؤمن به خدا، نیروهای مؤمن به ارزشهای عالیه الاهی و انسانی بگویند: ما تشکل میشویم تا در حد توانمان از این ارزشها دفاع کنیم و صاحبان این ارزشها در نظر ما محترم و معتبرند. هر کجا که باشند، خواه داخل تشکیلات ما باشند خواه خارج از تشکیلات. این تشکیلات الاهی میشود.» (جاودانهی تاریخ، ج۶، صص۱۳و ۱۴)
برخی، نظام اسلامی را اینگونه ترسیم میکنند که در نظام مبتنی بر ولایت فقیه، همهی گروهها باید جزئی از امت واحده اسلامی باشند که این امّت واحده، همان حزب الله نامیده میشود و نقطهی مقابل آن حزب شیطان یا طاغوت است. معتقدند در نظام اسلامی، تنوع و تکثر احزاب مورد قبول نیست. تنها فعالیت یک حزب از نظر اعتقادی صحیح است و آن حزب الله است. اما شهید بهشتی این دیدگاه را قبول ندارد. او معتقد است:
«حزب در حقیقت عبارت است از یک گروه سازمان یافتهای که در رابطه تام با ولایت فقیه برای برنامهریزی و اجرا قرار دارد و همانطور که عرض کردم، بخش مهم حزب، عبارت از این است که ما مجموعههای منظم برای برنامهریزی و اجرا داشته باشیم و در حقیقت در همان راستای عمومی ولایت، حزب قرار میگیرد و مسؤولیتها را بر دوش میکشد… همان طور که در کلّ جامعه، معنای ولایت فقیه این نیست که ما دولت یا مجلس شورا نداشته باشیم. در یک تشکیلات سازنده و پردازنده و برنامهریزی هم همین طور است. یعنی همین طور که در کل جامعه، مسألهی ولایت فقیه، نفی داشتن تشکیلات حکومتی نیست، نفی داشتن تشکیلات حزبی برای ساختن و پرداختن استعدادها و برنامهریزی و کادرسازی نیست. به عکس، چون در جامعه، اِعمال ولایت فقیه نیازمند برنامه و برنامهریزی و کادر است، حزب این نیازها را تأمین میکند.» (جاودانهی تاریخ، ج۶، صص۸۲و۸۳)
البته با توجه به تجربه سی ساله باید پذیرفت که دیدگاههای شهید بهشتی درباره حزب و رابطه آن با مسأله ولایت فقیه چندان واقعبینانه نیست، درباره این رابطه پرسشهایی قابل طرح است که نمیتوان با بیاعتنایی از آن عبور کرد. قبول تحزب، با پذیرش تکثر در آراء و برنامهها ملازم است. حال اگر در مسائل اصلی و فرعی درباره اداره امور کشور و ارزیابی عملکردها و سیاستها و برنامهها میان نسخه مورد تأیید رهبری جامعه اسلامی و حزب اختلاف باشد، این اختلاف در کدام چارچوب باید حل و هضم شود؟
میتوان به دیدگاههای شهید بهشتی در مورد تشکّل و تحزب به عنوان یک فرصت نگریست. این دیدگاه قابل تأمل است که بخش عمدهای از مشکلات در عدم برنامهریزی، ناتوانی در شناخت نیروی انسانی مستعد و در عدم کار جمعی و تشکیلاتی ریشه دارد و نیز اینکه بخش مهمی از راه حلها برای حل مشکلات را هم باید از طریق راه اندازی تشکل جستجو نمود. هنوز به شهید بهشتی نیازمندیم که میگفت:
«ما همچنان بر داشتن یک تشکّل پافشاری داریم، اما شرط آن این است که: ۱- تشکّل، باید پاسدار ارزشها باشد نه پاسدار خود. نگهبان ارزشها باشد نه نگهبان خود. هر وقت این تشکل به جای آنکه نگهبان ارزشها باشد و تلاشگر در راه ارزشها باشد، به جای آنکه خداپرست، حق پرست و حق خواه، کمال دوست و کمال خواه باشد، خودخواه شد؛ آن یک «طاغوت» میشود و چه بهتر که چنین طاغوتی بر سر راه امّت نباشد… ۲- تشکّل باید سازندهی ما، آسان کنندهی خودسازی برای ما و کمکی به سیر الی الله برای شرکت کنندگان در این تشکّل باشد. هر وقت یکی از ما یا جمع ما به تشکّلمان مشغول و سرگرم شدیم، چنین تشکّلی لهو میشود و باید از او پرهیز کنیم، زیرا ما را از یاد، دور میکند… ۳- شرط سوم اینکه این تشکیلات به درد مردم بخورد نه اینکه یک باری باشد بر دوش این جامعه.» (جاودانهی تاریخ، ج ۶، صص۱۲۳- ۱۲۵)
دیدگاههای شهید بهشتی هرچند نواقصی دارد و پاسخ روشنی برای برخی پرسشها فراهم نمیآورد اما از این حسن برخوردار است که گامی رو به جلو و «صریح» محسوب میگردد.
Sorry. No data so far.