بازخوانی برخی ناگفتههای علیرضا زاکانی از ماجرای ۱۸ تیر
درباره علیرضا زاکانی:
علی رضا زاکانی متولد ۱۳۴۴ تهران، دوران جنگ تحمیلی ۸ ساله را با یادگاری جانبازی ۵۰ درصدی پشت سر گذاشته است.
وی با آغاز دوره تحصیلی پزشکی عمومی در دانشگاه علوم پزشکی تهران در سال ۱۳۶۸، در تابستان سال ۱۳۷۶ دکترای عمومی را اخذ و بعد از آن با شرکت در آزمون تخصص، بهعنوان دانشجوی دوره تخصصی پذیرفته می شود.
زاکانی در سال ۱۳۸۰ دوره تخصصی پزشکی هستهای را آغاز و در اسفند ۱۳۸۲ آن را به پایان می رساند و هماینک در مؤسسه پزشکی هستهای بیمارستان شریعتی تهران مشغول است.
نماینده فعلی مجلس که سابقه ۴ سال نمایندگی مجلس در دوره هفتم را نیز در کارنامه خود دارد درباره فعالیت های دانشجویی خود در وبلاگ شخصیاش نوشته است: ” سابقه حضور داوطلبانه در جبهههای جنگ تحمیلی بنده را بر آن داشت تا از بدو ورود به دانشگاه، فعالیتهای اجتماعی داوطلبانه خویش را در قالب حضور در تشکلهای دانشجویی سامان بخشم که از جمله آنها میتوان به عضویت در شورای مرکزی انجمن اسلامی، تأسیس و قبول مسئولیت بسیج دانشجوئی دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران به مدت هفت سال به همراه دیگر مسئولیتها در دانشگاه اشاره کرد. اینجانب در اواخر سال ۱۳۷۷ مسئولیت بسیج دانشجوئی دانشگاههای استان تهران و از سال ۱۳۷۹ تا ۱۳۸۲ مسئولیت سازمان بسیج دانشجوئی کشور را بر عهده گرفتم و همچنین در اواخر دهه هفتاد افتخار عضویت در دو دوره هیئت منصفه مطبوعات را کسب نمودم. ”
این مصاحبه مدتی قبل توسط خبرنامه دانشجویان ایران انجام پذیرفته است:
آقای دکتر! در آغاز میخواستیم کمی درباره فضای سالهای نه چندان دور جنبش دانشجویی، یعنی آن زمانی که شما در بسیج دانشجویی مسئولیت داشتید صحبت کنیم.با توجه به اینکه این سال ها مصادف با روی کار آمدن دولت موسوم به اصلاحات در دوم خرداد ۷۶ بود، به عنوان سوال اول به نظر شما شاخصههای جریان دانشجویی در آن سالها چه بود؟
زاکانی: بحث از ۲ خرداد کردید و نتایج ۸ ساله پس از آن. به نظرم درباره حضور گسترده همراه با شور و نشاط و امید، که مردم در سال ۷۶ پای صندوق رأی داشتند، کفران و ناسپاسی شد.خصوصا پیرامون جنبش دانشجویی.
حرکت و جهتگیریهای غلطی که در آن دوران اعمال شد و انتظارات نادرستی که از دانشجویان طلب شد شرایط جنبش دانشجویی را به سمت و سویی برد که فاصله بسیاری با خاستگاه این جنبش داشت.
یعنی این جهتگیریها موجب شد که جریان دانشجویی که در نهضت اسلامی ملت ایران جهتگیریهای مناسبی اتخاذ کرده و پس از انقلاب نیز در جریان تسخیر لانه جاسوسی به اوج رسیده بود، بخشی از آن به نوعی دچار انحراف شود.
به عبارت دیگر حرکتی که در ۲ خرداد سامان دهی شد منجر به این شد که عملا جریان دانشجویی از جهت گیری های خودش به عنوان جهت گیری های اساسی که در طول تاریخ پس از انقلاب لحاظ کرده بود، فاصله بگیرند و بخشی از جریان دانشجویی به سمت وسویی بروند که ماحصلش بر ضد آرمان ها و بنیادها و اساس هایی باشد که جریان دانشجویی در ایران به ویژه پس از انقلاب معطوف به آن توانسته بود حرکت و حیاتی پر برکت داشته باشد.
لذا میبینیم که بخشی از جریانات دانشجویی رابه سمت و سویی سوق دادند که ماحصلش این شد که جنبههای استکبارستیزی و در واقع مخالفت با نظام سلطه، شور و نشاط در جهت عدالتطلبی و بسط آزادیهای قانونی در جامعه را که همیشه دانشجویان پیگیری میکردند به فراموشی بسپارند و متأسفانه برخی از رهبران جنبش دانشجویی آن موقع نیز امروزه به عنوان بلندگوهای نظام سلطه در خارج از کشور فعالیت میکنند و بر ضد ایران و نظام اسلامی تبلیغات مینمایند.
بنابراین بزرگترین آسیبی که جریان دانشجویی در آن زمان خورد، رسوخ چنین جریانی بود که تقریباً از سال ۷۲ شروع گشت، اما تجمع و تفوق آن به صورت جدی از سال ۷۵تا ۷۶پیدا شد و کم کم سیطره خود را به سمت وسویی برد که مجموعه پر ارزش دفتر تحکیم وحدت را مصادره کرد.
نکته دوم که قابل تامل است در واقع نزدیک شدن بخش فعال جنبش دانشجویی به قدرت و آمیختگی با احزاب و حکام بود. چرا که مجموعهای که میبایست فعال و نقاد باشد به مجموعهای مجیزهگو تبدیل شد که عملا در حقیقت به عناصر در دست قدرت و یک ابزار تبدیل شد که از آنها به عنوان ابزارها و عناصر در صحنه بهره می¬بردندو هرچه که در حوزه سیاسی اجتماعی کم می آوردند با فعالیت آنها دنبال جبران آن بودند و از همین منظر یک عده از فعالین جریان دانشجویی وقت، بسته به قدرت و شرایطی که در قدرت تعریف می شد تصمیم میگرفتند. این موجب شد که استقلال خودشان را از دست داند.
نکته سوم و مشکل ویژهای که اتفاق افتاد، از نظر عناصر بیرونی و کسانی که در دوم خرداد کار را برعهده داشتند دانشجو به عنوان ابزار، حق تولید نداشت و مصرف کننده صرف بود. لذا پایین آمدن شان یک دانشجو از یک موضع فعال و پویا به یک موضع پیروی محض مشکل بعدی بود که اتفاق افتاد.
نهایتا با افزایش به کارگیری تمام پتانسیل دانشگاه در جهت امیال عناصر و احزاب دوم خردادی، کار به جایی رسید که دانشگاه دچار یک فرسودگی ،خستگی مفرط و به هم ریختگی شد. مثل یک عضله، که در واقع بیش از توان خود از آن اگر بار بکشند، عملا یک دوره رکود خواهد داشت و به جریان عصبی پاسخ نخواهد داد.
چهارمین نکته آنکه که قرار گرفتن دانشگاه در یک مسیر پرالتهاب، مطالبهگریهای نادرست و ایجاد تنشهای مکرر در دانشگاه موجب حاکم شدن نوعی سرخوردگی و یاس در فضای دانشگاه شد.
این آسیب موجب شد که موج بیقید و بندی را در دانشگاهها شاهد باشیم که این موج بنیانبرافکن که به آن کمتر توجهی شد، دانشگاهها و خوابگاههای ما را تبدیل به مجموعهای فرسوده کرد که با حداقلی از آرمانخواهی خود حرکت کند.
نقاط قوتی هم وجود داشته یا اینکه در مقابل این مسائلی که فرمودید کوچک بوده؟
– بله، در همان دوران نقاط قوتی هم وجود داشت، جدیترین نقطه قوت خودباوری بود. جریان فعال و ارزشمدار دانشجویی که با اسامی مختلف در جریان واحد، حیات و مجد پیدا کرد. چه مجموعه گسترده بسیج، چه جامعه اسلامی و چه انجمن اسلامی دانشجویان مستقل که سال ۷۸ از درون دفتر تحکیم وحدت در اعتراض به انحراف نامطلوب دفتر تحکیم وحدت خارج شد و بعد از آن نیز طیف شیراز دفتر تحکیم قرار داشت. اینها جریانات فعال آن ایام بوده که امروز نیز از ثمرات فعالیتهای آنها دانشگاه¬ها بهره می¬برند.
بنابراین میتوان گفت در آن زمان برای دانشجویان و به تبع آن برای دانشگاه اتفاقی نادر افتاد که نکات مثبتی نیز از آن برای جریان ارزشی دانشجویی قابل برداشت است که از آنها میتوان به عنوان محاسن نام برد.
آقای دکتر! نسبت دانشجویان با دولت اصلاحات به چه صورت بود؟
– ببینید، یک توضیحی که باید برای پاسخ به این سوال شما بدهم این است که از سال ۱۳۷۲ یک جریان انحرافی در دفتر تحکیم وحدت نفوذ کردند یعنی از بستر دفتر تحکیم وحدت برای کاشتن بذر انحراف خود استفاده کردند تا بتوانند این جریان انحرافی را در دانشگاهها به سامان برسانند. محیط هم کاملا مساعد شد و بعد از انتخاب آقای خاتمی در سال ۷۶، توانستند فعالیت خود را تشدید کنند.
این طیف در ابتدای دهه ۷۰ دچار یک رکود بود، اما ماجراهایی که در اواخر ۷۴ و اوایل ۷۵ اتفاق افتاد،موجب تجدید حیاتشان شد.
بخش ساختار شکن تحکیم در آن ایام بر یک موج سوار شدند، اما واقعش این بود که این موجسواریها نه به این جهت بود که بخواهند فقط خاتمی را حمایت کنند، بلکه در واقع میخواستند از خاتمی در جهت ساختارشکنیهای خود استفاده کنند. یعنی میخواستند با استفاده از این موج، محیط کاملا جدید و متفاوتی از محیطی که ارزشهای انقلابی در آن متجلی بود، ایجاد کنند.
منشأ مشکلاتی که بعدها با خاتمی پیدا کردند، و طرحهایی مانند عبور از خاتمی و … که از سوی این طیف مطرح شد را هم باید در همین انگیزه آنها در حمایت از خاتمی جستجو کرد، درست است؟
– زاکانی: بله؛ اعتراضاتشان و عبورشان از خاتمی به این دلیل بود که در این مسیر ناکام ماندند. مسیری که ما حصل آن ساختار شکنی و مقابله با ارزش های متجلی نظام و انقلاب اسلامی بود.
در واقع، علت اصلی عبور آنها از خاتمی آن بود که این طیف اهداف دیگری را مدنظر خود قرار دادند و از دیگران به عنوان ابزارهایی برای خود استفاده می کردند؛ یکی از این ابزارها به زعم خودشان دولت وقت بود.
وقتی که در سالن چمران به خاتمی اعتراض کردند علتش آن بود که احساس می کردند خاتمی ظرفیت های ساختارشکنانه مدنظر آنها را ندارد، به همین دلیل بحث عبور از خاتمی را مطرح کردند تا با استفاده از آن مواضع ساختار شکنانه خود را مطرح کنند.
و کار را به جایی رساندند که دانشجویان مسلمان معتقد به نظام با وجود همه مشکلاتی که با خاتمی داشتند، در برابر ساختارشکنان افراطی از رئیسجمهور وقت دفاع کردند. چرا؟ منظورم جلسه خاتمی با دانشجویان در دانشکده فنی دانشگاه تهران است.
– زاکانی: محصول این جریان افراطی که وصفشان را گفتم هجده تیر سال ۷۸ بود ولی تقریبا از اوایل دهه ۸۰ چهره و ظهور اصلی خود را به نمایش گذاشت.
اما حمایت بخشی از دانشجویان از خاتمی در دانشکده فنی، در جهت حمایت کردن از جایگاه رئیسجمهور ایران بود، چرا که که دستگاه اجرایی کشور در دست او بود و شکست جایگاه وی، راه را برای ساختار شکنان باز میکرد لذا این حمایت دانشجویان با خواندن دست طرف مقابل اتفاق افتاد. عناصر افراطی به آقای خاتمی به عنوان ابزار نگاه می کردند و این عبور برای ساختار شکنی و عبور از قانون اساسی بود.
و دانشجویان مسلمان؟
– زاکانی: اما در خصوص نقش دانشجوی مسلمان باید میدیدیم که چه اتفاقی قرار بود بیفتد و چه اتفاقی افتاد.
اتفاقی که قرار بود بیافتد این بود که در صدد بودند با استفاده از ابزار رسانه ای، به ویژه رسانههای مکتوب یعنی “روزنامه ” و از طریق دانشگاهها فشاری به نظام اسلامی تحمیل کنند و آن را از درون به تسلیم بکشانند.
این ظرفیتها را مشخصا در جهت خلاف جهت گیری های نظام و بر خلاف رویه اسلام ناب با تمام ابعاد به کار ببرند و برای این کار برنامه ریزی کنند که جامعه را از جهتگیری های انقلابی دور کنند و به سمت جهت گیریهای لیبرالی سوق دهند و انقلاب را وادار به پیروی از خواستههای نظام سلطه نمایند.
ابزار فشار هم روزنامهها و دانشگاه بود. یعنی جریان دانشجویی در جامعه وسیلهای بود برای یک جریان سیاسی که قصد داشت از این طریق به اهداف خود برسد.
اما کم کم خود باوری و احساس حضور در صحنه دانشجویان باعث شد خود دانشگاه به یک محیط فعال و پویا و مطالبه گر تبدیل شود. یعنی خود دانشگاه مانع از رسیدن آنها به اهداف ساختار شکنانه می شد.
لذا شما شاهد بودید که راهپیمایی های ۱۰۰۰۰تا ۱۲۰۰۰نفره شکل گرفت برای مثال در اردیبهشت ۷۷ یا ۷۸ شاهد بودیم تجمع ۲۰۰۰۰ نفری از دانشجویان در مقابل مجلس برگزار شد و با توجه به اینکه قبلاً تجمعات مکرری در دانشگاه ها برگزار می شد اما این جمعیت تا قبل از آن سابقه نداشت .
در دل دولت خاتمی افرادی چون وزیر علوم وقت یعنی دکتر معین به همراه برخی معاونین وی مثل خانیکی با ترتیب دادن دستور العمل هایی به روسای دانشگاه ها که البته اکثر آنها از همسو های جریان فوق بودند برنامه ای برای برخورد با انجمن اسلامی دانشگاه هایی که با خط آن روزهای تحکیم مشکل داشتند تدارک دیدند، نمونههای آن در اهواز دیدیم.
روسای دولت اصلاحات همه از آزادی بیان حرف میزدند در حالی که پس از تجمع اعتراضآمیز دانشجویان در مقابل دفتر دکتر معین، ایشان نامه می دهد و تقاضای برخورد قضایی امنیتی با این دانشجویان می کند. چگونه بود که این آقایان این حرکات تند و زشت و زننده را در خصوص دانشجویان انجام میدادند، اما داعیهدار آزادی بیان بودند و شعار آن را میدادند.
ضمن اینکه سوال دیگر آن است که امروز دیگر کاملا مشخص شده که دولت اصلاحات در جریان ماجراهایی همچون قتلهای زنجیرهای هدفی جز فلج و بدنام کردن نیروهای امنیتی نداشت تا یکی از نقش¬نماهای این طیف برای ضربه زدن به نظام فراهم شد. همچنانکه در ماجرای نوارسازی نیز هدفی جز تضعیف سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به عنوان یکی از مهمترین نهادهای انقلابی کشور را در دستور کار داشتند. در ماجرای ۱۸ تیر نیز نیروهای نظامی و انتظامی به نوعی هدف به اصطلاح اصلاحطلبان برای بدنام کردن قرار داده بودند، اما چگونه است که این دولت با آن همه ادعای آزادی بیان کار را به جایی میرساند که از دانشجویان مظلوم و بیگناه برای رسیدن به این هدف شوم استفاده کند؟
زاکانی: بله؛ همانطور که گفتید؛ قول و عمل آنها یکی نبود. در واقع قصد داشتند دانشگاه را درخدمت خود به کار ببرند. برای رسیدن به هدفشان از هر چیزی استفاده کردند که نمونه عملی آن ۱۸ تیر بود که تلخی حادثه به حدی بود که رهبر انقلاب فرمودند ۱۸ تیر خنجری به قلب ایشان زد.
افشاری و امثال وی به دنبال این بودند که دانشگاه را به سمت و سویی ببرند تا یک موج کشوری را به راه بیاندازند و به تنش در جامعه دامن بزنند، روز به روز درجه مطالبات را بالا ببرند، شهید سازی کنند و پیراهن مشکی بپوشند.
من یادم است بعد از آن که مشخص شد در حادثه هجده تیر دانشجویی کشته نشده است اینها باز در دانشگاه شهید بهشتی ختم گرفتند. با این نقشه در اوج ایجاد بحران و آشوب در پایتخت نظام اسلامی بودند که ما برای ۲۲تیر ماه درخواست تجمع کردیم. روز ۲۰ تیر ماه درخواست تجمع را به وزارت کشور دادیم، برداشت ما این بود که این افراد سعی دارند آشوب را ادامه بدهند و به نظر ما دانشجویان باید جواب این عده را می دادند. لذا درخواست تجمع دادیم؛ آقای حقشناس مدیر مسئول حال حاضر اعتماد ملی که مدیر کل سیاسی وقت وزارت کشور بود با من تماس گرفت و بعد از ظهر گفت: آقای تاجزاده می خواهد با شما جلسهای داشته باشد و ضمنا از موضع قانونگرایی شما بسیار خشنود است. من گفتم: کدام موضع؟ گفت: شما اولین تشکلی هستید که در آن فضا برای تجمع مجوز درخواست کردید. چون در آن ایام پایم شکسته بود گفتم نمیتوانم بیایم، درخواست تاج زاده این بود که تجمعمان را با دفتر تحکیم وحدت مشترک بگذاریم(!) من اعلام کردم که با اینها اختلاف هدف داریم لذا جهتگیریهای آنها التهاب را در جامعه بیشتر میکند، اما ما میخواهیم کار به سر و سامان برسد و اگر حقی ضایع شده است احقاق حق شود و سپس بحث خودی و غیر خودی را کردم. حق شناس گفت: چرا شما این طور مرزبندی میکنید. مرزبندی را تغییر بدهید تا در تجمعات شما نهضت آزادی هم شرکت کند!
من گفتم متأثرم که شما که مدیرکل سیاسی کشور هستید نمی دانید کسانی که در حال حاضر کشور را به هم ریختهاند سر سفره نهضت آزادی رشد کردهاند. بعد از آن در روز ۲۱ از ما دعوت شد برویم وزارت کشور؛ آقای خاتمی گفته بود که مسئولین بسیج دانشجویی باید باشند و من آن زمان مسئول بسیج دانشجویی استان تهران بودم. در آن جلسه هم آقای معین بود، هم وزیر بهداشت آقای فرهادی و هم رئیس سازمان صدا وسیما و وزیر کشور؛ آقای تاجزاده و آقای عباد هم بودند در ضمن علی افشاری هم آمد. تمام فشارها را به ما وارد کردند که با دفتر تحکیم وحدت تجمع مشترک بگذارید. اعلام کردیم نمیتوانیم تجمع مشترک بگذاریم.
بالاخره در پایان آقای تاج زاده اعلام کردند مجوز نمیدهیم؛ ما هم گفتیم به شرطی تجمع نمیکنیم که اعلام کنید کار ما غیر قانونی است. صبح همان روز وزارت کشور اعلام کرد هرگونه تجمعی غیرقانونی است.
حتی سهشنبه شب بعد از آن رهبری به وزیر کشور تذکر دادند که “شما که مانع این هیاهوها نیستید ، چرا حال که دانشجویان مسلمان میخواهند احقاق حقوق حقه خود کنند، شما مانع میشوید. ”
اگر یک بازخوانی از ۱۸ تیر داشته باشیم میبینیم اینها دانشجویان را به عنوان ابزاری برای خود قرار دادند و هیچ کس فکر نمی کرد دانشجویان چقدر صدمه میبینند. در همان زمان بچههای مسلمان دانشگاه¬ها وقتی می خواستند وارد شوند همین افراد مانع می شدند. در مقام قول یک حرف میزدند و در مقام عمل کار دیگری میکردند.
تلاش میکردند شرایط را به سمت وسویی ببرند که با کسانی که بخواهند در واقع تلاش و فعالیت داشته باشند برخورد فیزیکی بکنند. امروز این افراد شعارهایی سر میدهند و فکر میکنند خاطره تاریخی مردم فراموش کردند و دانشجویان فراموش کردند که در دانشگاه چگونه اعمال فشار می کردند و مانع می شدند. لذا این طیف اگر امروز شعار می دهند به دنبال اهداف سیاسی خود هستند.
آقای دکتر! به نظر می رسد درباره واقعه ۱۸ تیر به اندازه کافی صحبت نشده است؟ به هرحال خیلی از دانشجویان از نقش دولت وقت و بخصوص وزارت علوم آقای معین در ساماندهی این واقعه اطلاع کافی ندارند.
زاکانی: ببینید؛ مدل ۱۸ تیر ۷۸ در آشوبهای اخیر نیز اتفاق افتاد. در گزارش اولم در مجلس برخی جوانب این اتفاق را ارایه کردم و یکسانیها و شباهت ها را برشمردم. اساسش این بود که عناصر سیاسی وقتی در عرصه سیاسی اجتماعی کم می آوردند کاستی خود را به دانشجو تحمیل می کردند تا دانشجو بیاید آن را جبران کند. برای مثال آقای کروبی زمانی که رئیس مجلس بودند، در پاسخ به ارایه نقطه نظر توسط آقای هاشمی شاهرودی، اعلام کرد که اگر جرأت دارید این حرف ها را در دانشگاه بزنید. البته در جواب این تهدید آن زمان بیش از ۱۵۰۰نفر از دانشجویان دانشگاه تهران تجمع کردند و آقای شاهرودی ۳ ساعت در مسجد دانشگاه سخنرانی و پرسش و پاسخ خوبی نمود. این حرکت نشان داد دانشگاه ملک شخصی کسی نیست، بلکه یک مجموعه پویا است. هر چند یک عده میخواهند آن را ملک طلق خود کنند.
قضیه ۱۸ تیر همین اتفاق افتاد؛ یعنی در حوزه سیاسی اجتماعی که به بن بست خوردند، به دانشگاه متوسل شدند تا از آن سوءاستفاده کنند. قبل از آن وقتی روزنامه “طوس ” بسته شده بود من یادم هست که معاون مالی اداری دانشگاه تهران که قبلا معاون دانشجویی بود بیانیه صادر کرد!
اما در زمینه سازی ۱۸ تیر نامه منتشر شده سعید امامی با آن همه اهمیت با فاکس به دفتر سلام رسیده بود و سلام چاپ کرده بود. حجاریان زمان درج این نامه در صبح امروز بود، از درج این نامه در روزنامه خودش امتناع کرد و گفت در سلام که مدیر مسئولش موسوی خویینیهاست، منتشر شود.
روزنامه ی سلام تعطیل شد هشدار دادند که شما نتیجه عمل خود -توقیف سلام- را خواهید دید. فردای آن شب، شب ۱۸ تیر، یک سلسله اقدامات صورت گرفت که در واقع روی دیگر سکه مشخص شد. حادثه سیاسی اجتماعی – حقیقت کم آوردن در تقابل با موج ارزشی- باعث شد از دانشجویان استفاده کنند. بعد از آن، یک اتفاق تلخ افتاد که ورود نیروهای انتظامی به کوی بود و اتفاقات تلخی که پس از آن روی داد. یعنی مقدمه اتفاقات و ایجاد سلسله اتفاقات بعدی نشان داد یک عده به اسم دانشجو و یا یک عده دانشجوی جمع شدند و مقدمه¬ای شد تا حق سایر دانشجویان تضییع شود.
اگر داخل کوی را در آن روز بررسی می کردید میدید که حلقه آنها ابتدا با ۲۰نفر شکل گرفت و در ادامه نیز در زمان درگیری چند ده نفر بیشتر نبودند که اول ۴ نفر از نیروی انتظامی را گرفتند و به ساختمان ۱۴بردند. همین اتفاق هم این بار یعنی در جریان حادثه کوی دانشگاه در سال ۸۸ افتاد. این بار ۲ نفر که داخل کوی آمده بودند را گرفتند بردند کتابخانه کوی. سناریوها عین هم است. این سناریو ها ۲ بخش دارند یکی زمان اعتراضات و ورود نیروهای انتظامی به کوی است و قسمت دیگر که قبل از اعتراضات است به یک حادثه سیاسی اجتماعی برمی¬گردد. توجه کسی به بخش قبل از اعتراضات معطوف نمی شود که این حوادث ۲ روی سکه دارد، یک بخش کاملا سیاسی است و یک بخش اعتراض برخی از دانشجویان و سپس برخورد در کوی دانشگاه رخ می¬دهد.
همان شب در ۱۸ تیر آقای سلیمانی که بعدا نماینده مجلس ششم شد ساعت ۱۲ وارد صحنه شد و به دانشجویان می گفت ما که نشستیم توی سرمان می زنند وای به حال شما که بلند شده¬اید. اتفاقی که افتاد این بود که دو دسته سریعا از این قضایا سوء استفاده کردند ؛ یک دسته گروه اراذل و دیگری عناصر سیاسی. شب ۱۹ تیر آقایان شمس الواعظین و تاج زاده در خیابان اصلی جلال آل احمد بودند سعی می کردند دانشجویان را داخل کوی هدایت کنند. حتی شمس الواعظین می گفت: بروید داخل اعتراضات خود را داشته باشید ولی بیرون نیایید. یک آدم گردن کلفت بلند شد گفت: نه! ما آمدهایم به حمایت از دانشجویان این اراذل می خواستند همه چیز را زیرو رو کنند و بروند. روز ۱۹ توسط انجمن تهرات جلوی سردر دانشگاه تجمعی گذاشته شد که فضای بسیار بدی داشت.
فردای آن روز در ۲۰ تجمع داخل کوی گذاشته شد، فضا ملتهب بود حتی وقتی عبدالله نوری را آوردند تا برای دانشجویان صحبت کند، کار از دست بچههای انجمن اسلامی خارج شده بود. به همین دلیل عبدالله نوری را سه بار “هو ” کردند که وی می خواست قهر کند و برود. افشاری هم آنجا بود. البته ماحصل این تجمعات این بود که دانشجویان و دانشگاه می بایست هزینه محیط سیاسی بیرون دانشگاه را میپرداخت. لذا آنچه تنها مانع استفاده ابزاری از دانشجویان بود همان بیداری دانشجویان و پرچمداری دانشجویان مسلمان بود که کم کم در پس این حوادث اتفاق افتاد و نهایتا با اقدام آنها کوی دانشگاه از شب ۲۱ شرایط با ثباتی را پیدا کرد.
روز ۲۱ کار در دانشگاه تهران دنبال شد که منجر به آتش زدن امکانات نماز جمعه در سر در دانشگاه شد که از عصر این روز شرایط به تدریج وضع با حضور دیگر دانشجویان و دغدغه مندان به ثبات رسید و نهایتاً در ۲۳ تیر با حماسه حضور مردم موضوع فیصله یافت. البته هیچ کس سخنرانی پرسوز آقا را در صبح ۲۱ فراموش نمی¬کند که ضمن تقبیح حمله به کوی نکات بسیار مهمی را فرمودند.
Sorry. No data so far.