مصطفی صادقی – آیا چنین است که اصولگرایان به پابوس رقیب دیرینه برای حضور در انتخابات رفتهاند؟ یک سال مانده به انتخابات ریاستجمهوری، هماکنون اصلاحطلبان چنین تابلویی بر سر دست گرفته، نعل وارونه میزنند، به هر سو که مینگری و از هر محفلشان که میگذری این چنین مینمایانند.
گویی اصولگرایان در گعدههای شبانه و مخفیانه به این حاصل جمع رسیدهاند که اگر اصلاحطلبان نباشند و نمانند، قراری و بقایی برای اصولگرایی نخواهد بود. چنین وانمود میکنند که گویی اگر آنان نیایند، گروه دیگر البته لابد نه از جنس اصولگرایی، پاستور نشین خواهند شد.
چه میپندارند؟ از کدام سو روانهٔ میدان خواهند شد؟ این چه میزی است که برای این بازی چیدهاند؟ پندار و رسم امروزشان در این نوشتار شاید نمایان باشد: «اصولگرایان از مرگ میترسند که به تب راضی شدهاند. در انتخابات مجلس نهم پایداریها به بهانهٔ اینکه اصلاحطلبان در میدان انتخابات نیستند، ساز استقلال و رقابت زدند و ماجراها آفریدند، اصولگرایان نگران هستند که همین داستان در انتخابات آینده تکرار شود. شاید اگر پای رقیبی چون اصلاحطلبان در میان باشد، پایداریها کوتاه بیایند یا در میدان رقابت، کمتر حاشیه بیافرینند.
اگرچه در شرایط کنونی انبوهی از اصولگرایان، منتقد شمارهٔ یک احمدینژاد و تیمش شدهاند، ولی به خوبی معلوم است و میدانند که او با تمامی چرخشها و تغییرهایش، رئیسجمهور اصولگرایان بوده است. با حمایت آنها برضد هاشمی ایستاد، در برخورد با مدیران اصلاحطلب تکروی کرد، برنامههای اقتصادیاش را اجرا کرد، در عرصهٔ دیپلماسی ساز دیگری کوک کرد و… جالب اینکه کثیری از اصولگرایان منتقد گفتهاند و میگویند در شرایط انتخاب دوباره بین احمدینژاد و اصلاحطلبان باز هم رئیسجمهور کنونی را ترجیح خواهند داد. صورت کلی ماجرا اینکه اصولگرایان در عرصهٔ افکار عمومی و داوری نهایی نمیتوانند به سادگی از پرسشهای مطرح دربارهٔ دوران ۸ سالهٔ احمدینژاد، شانه خالی کنند.
ترس از همین پرسشها و ناتوانی از ارائهٔ پرسشهای قانعکننده است که آنان را ترغیب کرده، دوگانهای سیاسی در انتخابات آینده طراحی کنند که یک سوی میدان اصلاحطلبان ایستاده باشند و یکسوی دیگر اصولگرایان که دوباره در دعوای چپ و راست میدان، کارنامهٔ ۸ سالهٔ اصولگرایان در مملکتداری در غوغاهای سیاسی گم شود.» [۱]
میز بازی را خوب میچینند، پیدایش فضای دوقطبی، این همهٔ آن چیزی است که میخواهند؛ اما از کدام رهگذر؟! آنان که از میان عامه این سطور روزنامهٔ اصلاحطلب و مانند آن را میخوانند به چه نگاهی خواهند رسید؟
۱. اصولگرایان ملتمسانه به ما میگویند، وارد میدان شوید؛
۲. اصولگرایان از ما میخواهند رادیکالها را نیاورید و بر صدر مجلستان منشانید؛
۳. روزگاری خوش داریم و در حال انتخاب نامزد؛
۴. افتراغ اصولگرایان با خشم مردم از حال و هوای این روزها در آمیخته و ما نوشداری روزگار امروز؛
۵. زمین بازی مهیا شده و حقمان را نخورند، ما بر سکوی نخست خواهیم ایستاد.
جان کلام اینکه رقابت این و آن را میخواهند؛ اصلاحطلبان در پوزیشن منتقد و اصولگرایان در میانهٔ میدانی که آنها تصویرش را از هماکنون رسم کردهاند؛ در مقام دفاع تمام قد از احمدینژاد و آنچه که در کارنامهٔ ۸ ساله دارد. در همین رهگذر است که تاکتیکی چند وجهی را برگزیدهاند، از معرفی کاندیدا تا استفاده از یار رقیب. یک روز تئورسین سالهای نه چندان دور را بر قاب نخست جریدهشان مینشانند و از پایان زمانهٔ گفتوگو در لفافهٔ سمبلهای تاریخی سخن میگویند، روز دیگر هم منتقد سفت و سخت سالهای دورشان را پاپیچ حضور در عرصه میکنند و حالا امروز از تشتت اصولگرایان فاتحانه دم میزنند و از وجهی دیگر بر شیپور آماده باش دمیدهاند که هر که هست، هر جا که هست، در هر اندیشه که هست، راه انتخابات در پیش گیرد.
تحریمی و مشارکتی دیروز، امروز یک پای انتخابات شدهاند. همانان که تا دیروز باوری دیگر داشتند و از انتخابات و سیستم آن، تعبیری آنگونه داشتند. قس علی هذا…
حالا اینجا و در این باب، حق این است که این پرسش پاسخ داده شود که چرا چهرههای سیاسی مطرح اصولگرا کارت دعوت فرستادهاند برای رقیب؟ پاسخ اینان چیست و پاسخ ما چیست؟
اینان میگویند ما در پی آنیم که با حضور ایشان به وحدت برسیم و بیگمان از این باب است که به تمنای بودنشان افتادهایم. چه تحلیل و تصویر کودکانه و ساده انگارانهای؛ آنان نیز چون ما و شاید بهتر از ما میدانند که حضور احتمالی برخی نامزدهای اصولگرا که از هماکنون کارهای ستادی خود را آغاز کردهاند، هیچ ربطی به آمدن و نیامدن اصلاحطلبان ندارد.
صد البته چنین هم نخواهند بود که «لولوی» آمدن اصلاحطلبان دلیلی باشد برای نیامدنشان. برخی از این افراد اگر فرض بر این باشد که آمدنشان از حالت «محتمل» به «قطعی» تبدیل شود، چندین سال است که سودای پاستور دارند و حضورشان خیلی ربطی به جناحبندیهای مرسوم ندارد، هر چند علقههایی داشته باشند از جنس اصولگرایی.
به تعبیر دیگر، آنها رقبای سنتی انتخابات شدهاند، اما مگر این اتفاق و رویدادی غریب است؟ مگر در میان آنان چنین نبود و نیست؟ کیست که نداند امروز کدام نامزدهایشان {که برخی به باور خودشان در جناح اصلاحطلب، غضنفر مِیداناند!} از هماکنون سر مرکبشان را به سمت پاستور کج کردهاند. حالا آنها کاسهٔ چه کنم بر دست پیغام و پسغام میدهند که فلانی به خاطر جنبش نیا!
به دیگر سخن اینکه آنان نیز نیک میدانند که رقابت پیش رو رقابت بین دو رقیب دیرینه نخواهد بود؛ بازی، بازی بزرگان است و آنکه به مردم نزدیکتر و برای آنها بهتر، سالی نخواهد گذشت که در پاستور خواهد نشست. چه کسی باید پاسخ بدهد؟
میگویند اصولگرایان میترسند که اتفاقهای این ۷ ساله را به مردم جوابگو باشند. یعنی همهٔ آنچه که از ضعفهای احمدینژاد بر میشمارند. آیا این اصولگرایان نبودند که در سکوت سیاستمدارانهٔ اصلاحطلبان در تمام این سالها به نقد اقدامهای محمود احمدینژاد پرداختند؟ چه کسی گفت است که حالا باید در مقام دفاع از نقاط ضعف دولت قرار گیرند؟
یک واقعیت هم گویا مغفول افتاده و آن اینکه نه گذشت زمان آن خاطرههای سال ۸۸ و پس از آن را از بین برده و نه هنوز چنین تضمینی حاصل گشته که آنان دگر بار سر بر شورش بر نخواهند برداشت.
ماجرای کارت دعوت چیست؟
کاش نویسندهٔ روزنامهٔ اصلاحطلب بعد از اینکه نوشت به چه بزمی دعوت شدهاند، نام فرستندهٔ کارتهای دعوت را از پشت کارتها هم میخواند یا لااقل میگفت کدام گروه اصولگرا کارتهای به زعم آنان «دعوت» را پشت نویسی کرده است.
واقعیت چیست؟ آنچه بوده، تنها پرسش و پاسخهای میان اهالی رسانه و برخی چهرههای اصولگراست که اگر رقیب دیرینه عزم بازگشت کند، نظر شما چیست و این چهرههای سیاسی که البته به طور حتم هیچ کدام در قامت رهبر و لیدر اصولگرایان قرار ندارند، گفتهاند حضور افرادی که قانون شکنی نکرده و از خطوط قرمز نگذشته باشند چه جای تردید دارد. همین.
حق نیز چنین است. چه کسی گفته انتخابات و پاستور و بهارستان و بهشت میراث گروهی خاص است. همه میتوانند در این رقابت باشند و مگر بودن هر فرد و گروهی نیازی به مجوز گروهی دیگر دارد؟ آیا آنها انتظار پاسخی غیر از این داشتند؟ آیا در باورشان این بود که میشنیدند اصلاحطلبان حق حضور ندارند و هر کس میخواهد باشد، چه تندرو و رادیکال، چه میانه رو و چه طرفدار نظام و قانون اساسی؟ آیا این چنین واکنشی نشانهٔ ذوقزدگی آنهاست؟ چرا این همه ناز و اکراه و عشوه؟! این ناز، رازی نهفته دارد.
پینوشت:
[۱] شنبه ۱۰ تیر، روزنامه اعتماد
Sorry. No data so far.