شنبه 10 جولای 10 | 10:14

امروز هم تز احمد متوسلیان در فتح‌المبین حرف آخر را می‌زند

مراسم سالگرد ربوده شدن چهار ديپلمات ايراني -حاج احمد متوسليان (فرمانده لشكر 27 محمد رسول‌الله)، كاظم اخوان، تقي رستگارمقدم و سيد محسن موسوي در گلزار شهداي شهر ري برگزار شد.


مراسم سالگرد ربوده شدن چهار ديپلمات ايراني -حاج احمد متوسليان (فرمانده لشكر 27 محمد رسول‌الله)، كاظم اخوان، تقي رستگارمقدم و سيد محسن موسوي كه در سال 1361 ربوده شده و در زندان‌هاي رژيم اشغال‌گر قدس زنداني شدند- در گلزار شهداي شهر ري برگزار شد.

در اين مراسم كه با حضور انبوه مشتاقان و علاقه‌مندان به ارزش‌هاي دفاع مقدس برگزار شد، حاج سعيد قاسمي از همرزمان حاج احمد متوسليان و از فرماندهان دوره دفاع مقدس به ايراد سخنراني پرداخت.

متن این سخنراني در ادامه مي‌آيد:

بسم الله الرحمن الرحيم

با اين تغافل رسانه‌اي كه به عقيده بنده عمداً در طول اين سه دهه ايجاد شد، مبارزه كنيد. حضور شما نه براي آزادي آنهاست، بلكه اتفاقي كه افتاد، يك جريان تاريخي بود براي اينكه پيوسته براي خودمان كه در بند زنجيرها گرفتار شديم، دعا كنيم. به تعبير سيد مرتضي از اين چنبره كه دوران به ما زده نجات پيدا كنيم.

اگر يك مؤسسه روياني كه تكثير و توليد مثل به مثل مي‌كند، مي‌توانست از يك چنين موجودي يكي ديگر درست كند، به ضرس قاطع عرض مي‌كنم مي‌توانست اوضاع و احوال تاريخ را عوض كند. همانطور كه با قاطعيت عرض مي‌كنم، اين ملت و نظام دو عمليات بزرگ فتح المبين و بيت‌المقدس را مرهون اين مرد بزرگ است. البته نه تنها اين دو عمليات بلكه امروزه يك جريان تاريخي كه در خاورميانه به نام “حزب‌الله” از آن ياد مي‌كنيم و همچنين جريان‌هاي متصل به آن را باز هم مرهون اين بزرگوار و البته موسوي، رستگار و اخوان ماست.

اينجا خانواده‌هاي محترم اين عزيزان حضور دارند؛ اگر اسمي كمرنگ برده مي شود، جسارت نشود، احمد؛ علمداري است كه همه اينها شاگرد او هستند و به اين شاگردي افتخار مي‌كنند.

اما دوستان احمد و ياران او يك تاريخچه زندگي دارند كه هميشه با كمبود وقت براي شناساندن آنها مواجه مي‌شويم. مانوري كه امشب انجام مي‌دهيم پيامي دارد امشب مي خواهيم جان كلام را بگيريم و حرفمان را به بچه‌هايمان برسانيم و نتيجه بگيريم.

احمد سه دوره زندگي دارد؛ قبل از انقلاب كه جريان‌های شيرين و زيبايي دارد. در دوران انقلاب كه يك دوره دو ساله دارد كه مقطعي چند ماهه از آن در كردستان بود و بعد از آن به فاصله سه ماه فتح‌المبين را علمداري كرده است.

كتابي در خصوص احمد نوشته شده بود كه حضرت آقا از آن تقدير كردند و دراين خصوص مي‌فرمايند چهار ماه اين كتاب را تورق كردم و نيوشيدم.

اگر اينها را نمي شناسي بخاطر سه دهه تغافل رسانه‌اي در اين مورد است.

در زماني كه همه تئوريسين‌هاي جنگ هستند، باز هم تز و مدل تفكراتي احمد بود كه در فتح‌المبين حرف آخر را مي‌زند. همه آنها كه امروزه زير بمباران فكري و رسانه اي تفكرات موهومی هستند مثل اینکه امثال احمد يك مشت آدم بودند كه بچه هاي مردم را به كشتن مي‌دادند اما تز احمد اين بود كه وقتي دشمن را شناسايي نكردي و نمي‌شناسي و وقتي هم كه بالانس موازنه قدرت تو با دشمن يكي نيست، اگر بخواهي تك جبهه‌اي به دشمن بزني، ديوانگي محض است ضد آن عمليات كني و البته بعد از آن كه دشمن را شناختي تا آنجايي كه مي‌تواني به عمق مواضع دشمن رخنه كن.

لذا بر اساس اين تفكر بود كه درعمق دشمن حتماً خودش بايد برود.

خودش بايد برود شناسايي كند تا دلش آرام بگيرد و بعد به بچه هاي مردم بگويد برويد، اين مدل و تز عملياتي احمد بود.خودش زودتر مي‌رفت و به تعبير ما مي گفت كه بياييد نه اينكه برويد.

در عمليات فتح المبين بود كه با داشتن يل‌هايي مثل محسن وزوايي كه با گرفتن توپخانه‌هاي دشمن توانست براي شما 11هزار اسير بگيرد و زمين شما را آزاد كند.

و در عمليات بيت‌المقدس بود كه به فاصله يك و ماه اندي بعد از فتح المبين خرمشهر آزاد شد.

حضرت آقا يك ماه پيش در بازديد از دانشگاه امام حسين‌عليه‌السلام –علي‌رغم اينكه اين روزها دعوا بر سر فاتح خرمشهر وجود دارد- فرمودند (نقل به مضمون): خيلي‌ها در آزادسازي خرمشهر نقش داشتند درست است، اما پيوسته شير در زنجير، فرمانده جاويدالاثر ما حاج احمد متوسليان نقش به‌سزايي در اين قضيه داشت كه جاي او خالي است.

بعد از اين، دو عمليات بزرگ اتفاقي افتاد. همزمان اسرائيلي‌ها هجمه كردند؛ در سال 1982 ميلادي مصادف با 1361 شمسي جنوب لبنان را اشغال كردند. در شرايطي كه هنوز زمين‌تان در اشغال است، نظام تصميم مي‌گيرد گروهي را عازم آنجا كند. البته بعد از آن حرف و حديث‌هايي پيش آمد كه سرخود اين كار را كردند. اين ارتشي‌ها كه آمدند، نمي توانند بدون اجازه سيستم فرماندهي كل قوا آب بخورند. نمي‌شود كه بگوييم امام از اين جريان آگاه نبوده است. اينها رفتند و بعد امام اين جمله معروف را كه راه قدس از كربلا مي‌گذرد، ايراد فرمودند.

متأسفانه براي اينكه اين اتفاقات در تاريخ ما ثبت نمي‌شود، دستخوش كلمات و حوادث مي‌شود و متأسفانه اين بخش از تاريخ هم كه شاه بيت‌غزل داستان احمد و بلكه به تعبير من همت هم در لبنان و در آن مأموريت نوشته شد، از اين قاعده مستثني نيست.

تاريخ اما چقدر عجيب است كه احمد جان يكي مي‌شود مثل تو و همت كه يك كتاني چيني و يك پيراهن كهنه سپاه با آرم “واعدوا لهم ماستطعتم من قوه” كه در آن هواپيماي اعزامي با زيارت عاشورا و گريه گفتيد بچه‌هايي كه از فتنح‌المبين و بيت‌المقدس و كردستان به اين هواپيما آمديد، مي‌خواهيم اين سري جايي برويم كه شايد جنازه‌‌هايتان برنگردد، يك‌بار ديگر وصيت بنويسيد. اين تعداد آدم كمربسته و استشهادي را با خودش برده است كه براي قصاص‌گيري اهل بيت رسول‌الله پاي كار آمده باشند.

همه كساني كه اين روزها دغدغه اين را دارند كه كاري كنيد كه مسئول مربوطه خود را تكاني بده و ما را لاي گوني‌هاي برنج گوشت لب توپ هم كه شده بفرست به سرزمين‌هاي اشغالي، اين شور و عشق از يك فرمانده‌اي است كه آن روزها جمعيتي را براي يك مبارزه واقعي و ميداني بسيج كرد و پاي كار آورد.

اما احمد جان! بد نيست چيزهايي را به عنوان خاطره بگوييم. اگر قاطعانه شهيد شده بودي مي گفتم كه مطلعي براي‌ اينكه شهيد شاهد و ناظر است، اما به اين اعتقاد هستم كه اين پرونده بسته نشده و مي شود اميدوار بود كه شما در يكي از زندان‌هاي اسرائيلي هستي چون اسرائيلي‌ها اينگونه‌اند كه عجله‌اي براي سوزاندن اطلاعات ندارند. زود پرونده را نبنديم. آنها مثل ما عجله ندارند. چهار دهه يك پرونده را نگه مي دارند و آن را به موقع خرج مي كنند. شايد مقدر شده تا اين داستان در يك ابهامي بماند تا امروز در اين جلسه بيايم و شما را با حال وهوا و مدل تفكراتي اين مرد آشنا كنم. شايد قرار است مثل خانم فاطمه‌زهرا(س) بي نام و نشان بماند. شايد جزء دعاهايش بود. مثل چمران كه در وصيت‌نامه‌اش آمده بود كه دوست دارم براي خدا آنگونه بسوزم كه حتي تكه زميني را از شما اشغال نكنم.

سقف پرواز اينها كجاست؟ ما مي‌پرسيم قبر متري چند؟ اما آنها اين‌طور نگاه مي‌كردند.

اما احمد جان تو در اين فتنه هشت ماهه اخير نبودي؛ آن روز كه در هواپيما يك نفر به استقبال ما آمد كه دست برقضا سفير ما هم بود، آن‌ها علي‌رغم اينكه مؤسسه فلسطين به نامشان شد و مدت زيادي نمك آن را خوردند اما عجيب بود در جريان فتنه، يكي از علمدارهاي فتنه شدند، الله اكبر…

اين قوم جهاد كرده آخر سر باخت/ ولي سر پي زر و زيور باخت/ اين دوره دور بي تمكيني است/ در اصغر اگر نباخت در اكبر باخت

اما احمد جان! امروز اگر تو بودي، حرف امام و حضرت آقا -در رأس اهداف مسئولين نظام- اين بود: “دفاع از فلسطين عمق استراتژيك نظام جمهوري اسلامي است”، اين بازي نيست كه آرد و روغن ارسال كنيم، فلسطين به عنوان عمق مسئله استراتژيك جمهوري اسلامي است. اگر امام هم اين را نمي گفت جزء سنن تاريخي است، همه يهودي‌ها و مسيحي‌ها به اين اعتقاد دارند ما هم اعتقاد داريم كه تكليف در نبرد آخرالزمان قرار است در مسئله آزادسازي قدس روشن شود.

اما احمد جان خوب شد نبودي و كاش هيچ‌وقت نشنوي و به گوش‌ات نرسد كه خط نبرد ما رسيده به خيابان جمهوري اسلامي كه فرماندهي معظم كل قوا هم از پشت خانه خود صداهاي منحوس را مي‌شنيد. باورت نمي‌شود. اگر تو بودي قطعاً جرأت نمي‌كردند به رهبر توهين كنند. اين روزها دكتر و مهندس اينقدر زياد شدند ولي تمام آنها مدل زندگي و تفكر شما را ديوانگي محض مي‌دانند و بر اين باورند نه تنها اين مدل جايي ندارد بلكه بنا نيست مدل تو را حتي در كتاب‌هاي خودمان بشناسانند.

سه دهه در كتاب‌هاي ما پطرس هلندي را به خورد ما بدهند، بعد بگويند اين داستان سركاري بوده و از اساس كذب است. اما مثل اينكه قرار نيست داستان تو و قجه‌اي‌ها و وزوايي‌ها و چراغي‌ها و كريمي‌ها در كتاب‌هاي درسي فرزندان من بيايد. چطور شود مراسمي در جنوب شهر برگزار شود و جمعيتي كه هميشه چشم انتظار و هميشه پاي كارند اين حرف‌ها را طور ديگر بشنوند.

ولي اگر تو بودي قطعاً نمي‌گذاشتي رفقايت كه اين روزها كه رفاه‌طلب و محافظه‌كار شدند اين معامله كاري ها را انجام دهند. یک روز به دامِ باغِ بالا دربند/ یک روز به آسیای پایین خرسند/ این گونه نشستیم و نشد هیچ عیان/ ما را که فروخت، در چه بازار و به چند؟!

اگر تو بودي قطعاً تشكل بسيج جهاني اسلام و نه بسيج سمپاش و بنا و صافكار و نقاش مي رفتيد به سمت اينكه آرمان حضرت روح الله و ايضا آرمان حضرت آقا را در جهت تشكيل ارتش 20 ميليوني تحقق ببخشيد. مي‌رفتيد به آن سمتي كه بتوان نهضت جهاني اسلامي را تشكيل داد.

اگر تو بودي مثل ما عمل نمي‌كردي که امروز به خاطر كوچك‌ترين مسائل مثل دانشگاه آزاد اسلامي، جماعتي كه سه دهه كرسي ثروت و قدرت را در دست داشتند، حاضر نمي شوند اين‌ها را واگذار كنند و يا مسائل كوچك‌تر آن مثل حجاب در گير و بندهاي ابتدايي باشيم، چه رسد به مسائل جهان اسلام. خدا نكند كه دوباره حرف تير و تركشي بيايد. در حد همين كه آذوقه‌اي برسانيم، كافي است منتظر نشستيم كه ببينيم آيا بالاخره كشتي آذوقه را مي‌فرستيم و آيا آن را مي زنند يا نمي زنند!

احمد جان امروز جمهوري اسلامي مثل تو و محسن وزوايي ندارد كه بدون هماهنگي لانه جاسوسي را تسخير كنند و بعد به امام پيغام بدهند كه آقا جان ما گرفتيم، چه دستوري مي‌فرماييد؟

احمد جان امروز همه مي خواهند از آقا خرج كنند، آقا هم برايشان طراحي كند، هم عمليات. آقا خودش بيايد داخل خط و مثل يك بسيجي بجنگد. مثل همين موردي كه در اين هشت ماه فتنه شد.

احمد جان اگر بودي امروز جبهه در اروپا و خاورميانه بود، نه در خانه خودمان!

اما احمد عزيز:

ما سنگين‌تر از اين حرف‌ها هستيم؛ قبلا گفتم من اين دغدغه را ندارم كه چرا اينجا نيستي! اگر روزي پاي خود را در فرودگاه بگذاري اولين كاري كه مي‌كني، يك سيلي به گوش من مي‌زني! تا اين وضعيت را مي‌بيني سرت گيج مي‌رود. اما تو بمان براي اينكه سرباز واقعي آقا هستي. شايد يك روزي احمد جان جرياني مثل سال 2000 پيش بيايد و در اثر يك واقعه تاريخي، قفل زندان‌هايي مثل خيام باز شود و جماعتي بيايند و تو را از زندان بيرون بكشند كه تو به درد همان سرباز واقعي آقا امام زمان(عج) يعني يكي از همان 313 نفر مي خوري.

ترسم آن روز كه از قله فرود آيد مرد/ سيصدو سيزده آدم نتوان پيدا كرد/ ترسم آن روز كه مردان سرانجام آيند/ اين جماعت همه با بقچه حمام آيند

احمد جان ترس ما از اين است اگر تو بودي، ادامه نبرد را پيوسته در شعار و گوش ما زمزمه مي‌كردي. همان شعار حضرت روح الله را كه فرمود: “القدس! هو غدة السرطانية و يجد ان تزول” همان طور كه در روزهاي آخر هم مي‌گفتي: آهاي بچه‌ها! مدام كه قدس ما در اختيار يهود، مكه و مدينه در اختيار منافقين و كربلا و نجف در اختيار كفار است، نبرد ادامه دارد.

آن سفر كرده كه صد قافله دل در ره اوست/ هر كجا هست خدايا به سلامت دارش/ اللهم فك كل اسير

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.