روحالله اسلامی – این نوشتار به دنبال آن است تا به تحلیل جایگاه تحریمها در دیپلماسی عمومی بپردازد و تناقض ساختاری این دو حیطه را واکاوی کند، اینکه چرا تحریمها کشورهای غربی را از اهداف طرح شده دور میکند و تناقض ایده و عمل را برای آنها پدید میآورد. در ابتدا، دیپلماسی عرصهای محدود بود که تنها برای رساندن پیام پادشاهان به کار گرفته میشد، به تدریج حقوق، سازمانها و روابط بینالملل شکل گرفت و دیپلماسی شکلی رسمی پیدا کرد. جذب سرمایه، تکنولوژی و ایجاد ائتلافها و قراردادها، همه در شکل رسمی و کاملاً قانونی وزارت امور خارجه پیگیری میگردید. دیپلماسی نوعی فن و هنر مذاکره بود که کشورها بسته به توان چانهزنی و متقاعد کردن دوستان و رقیبان با منطق گفتوگو از آن بهره میبردند تا در یک فضای مفاهمهای و ارتباطی به اهداف خود برسند.
۱. دیپلماسی عمومی؛
به تدریج با پیدایش تکنولوژیهای جدید و قدرت شهروندان و از سوی دیگر کاهش اعضای قدرت دولتملی دستگاه وزارت امور خارجه در کشورهای مختلف به این نتیجه رسیدند که برای پیشبرد اهدافشان باید بیشتر بر افکار عمومی شهروندان تأکید کنند.
دیپلماسی عمومی هنر به کارگیری رسانهها و تکنولوژیهای شبکهای مجازی است و همینطور امکانهای فرهنگی است در جهت اثرگذاری و جذب شهروندان سایر کشورها، دیپلماسی عمومی در عصر اطلاعات شکل گرفته است و منطق آن بر اساس به کار بردن قدرت نرم است. سیاستمداران درک کردهاند که شهروندان طبقهٔ متوسط در حال افزایش میباشند بنابراین باید با توجه به عقلانیت و منطق آنها وارد مذاکره شد.
غذا، مد، لباس، موسیقی، فیلم، بورسیهٔ دانشگاه، جشنواره، وبلاگ، سایت، ماهواره و… همه ابزارهای فرهنگی هستند که باعث تولید قدرت نرم و استفاده از آنها در محیط بینالملل میگردند.
دیپلماسی عمومی مخالف جنگ نرم است چرا که جنگ نرم در فضای واقعگرا فکر میکند و درصدد است با استفاده از تبلیغات و عملیات روانی بر مخاطبان به نحو ناخودآگاه اثر بگذارد. جنگ نرم با فریبکاری، دروغ و تحریف واقعیتبه صورت عمدی سروکار دارد. در حالی که دیپلماسی عمومی باید مبتنی بر اخلاق و اعتماد باشد.
دیپلماسی عمومی وجه آرمانگرای به کار بردن قدرت نرم در محیط بینالمللی است چرا که باید ناخودآگاهانه شهروندان را جذب کند اما نمیتواند با دستکاری و ایجاد محیط امنیتی، آنها را به سمت خود بکشاند بلکه باید رویهرا از سمت نظامی و قدرت سخت به سمت فرهنگی و قدرت نرم سوق دهد. دیپلماسی عمومی مخاطب خود را قدرت در سطوح پایین قرار میدهد و با استفاده از جذابیتهای فرهنگی، روح یک ملت را به سمت خود میکشاند.
۲. دیپلماسی عمومی آمریکا برضد ایران؛
در ابتدای انقلاب اسلامی ایران، رابطهٔ آمریکا به لحاظ رسمی با ایران قطع شد. سفارتخانهها تعطیل گردید و دو کشور در مقابل یکدیگر قرار گرفتند به نحوی که مخالفت با یکدیگر از شکل رفتاری، به یک هدف تبدیل گردید.
ایالات متحده به همراهی برخی از کشورهای اروپایی در ابتدا از راه کمک به عراق و راهاندازی جنگ، تحریمهای اقتصادی و کمک به مخالفان ایران سعی کرد ایران را محدود، منزوی، خنثی و براندازی کند. در اواخر قرن بیستم و اوایل قرن بیستویکم بسیاری از بنیانهای پژوهشی و دانشگاههایی چون «استنفورد، کالیفرنیا، هاروارد، رند، هریتیج و…» به سیاستمداران آمریکایی پیام دادند که باید دیپلماسی خود را به سمت عمومی شدن در قبال ایران حرکت دهند.
دیپلماسی عمومی آمریکا به خصوص در زمان «اوباما» شدت گرفت. اوباما قصد دارد به صورت ناخودآگاهانه افکار عمومی ایران را به دست آورد و با ایجاد اعتماد و اثرگذاری بر افکار عمومی، آنها را به شکلی به سمت اهداف خود سوق دهد که منافع ملی آمریکا را نیز تأمین کنند.
او به دنبال یک بازی برد – برد با کمترین هزینه است و از تهدیدهای نظامی و درگیر شدن فیزیکی با ایران طفره میرود و سعی میکند در یک دیپلماسی عمومی و کاملاً نرم، شهروندان ایرانی را طوری در مقابل حکومت جمهوری اسلامی قرار دهد که بازی برد – برد صورت گیرد. بر این اساس اصلاحات و روند تدریجی توسعهٔ سیاسی در ایران را متناقض نشان میدهد و سعی میکند در بازنماییهای رسانهای مشکلات ایران را ساختاری تحلیل کند. از سوی دیگر بر تفرقه و شکافهای درونی حاکمیت تکیه میکند و نیروهای گریز از مرکز را در حال تقویت شدن و قدرتگیری تصور میکند.
شبکههای مجازی در ایران مورد حمایت قرار میگیرند و بودجهٔ رادیو، تلویزیون و سایتهای اپوزیسیون افزایش پیدا میکند. فیلترشکنهای قدرتمند کمّی و کیفی تولید میشود تا شهروندان ایرانی به سمت مخالفت با رژیم سیاسی خود حرکت کنند و در یک اقدام براندازانه، حکومت را با مشکل مشروعیت روبهرو سازند. این شیوهٔ ارتباط برقرار کردن رسانهای با استفاده از فضای مجازی عصر اطلاعات و تأکید بر بورسیهٔ تحصیلی، همایش، مد، لباس، موسیقی، فیلم، زبان و… دیپلماسی عمومی آمریکا را شکل میدهد که در دورهٔ اوباما به شکل جدّی دنبال گردید.
۳. بازنمایی توهمی تحریمها؛
درگیرودار مذاکرههای هستهای ایران با گروه (۱+۵) به ناگاه فضای سایبری برضد ایران تشدید شد مبنی بر اینکه تحریمها در حال آغاز شدن است. اگر ایران از غنیسازی هستهای دست برندارد، تحریمها به زودی آغاز میشود. متناسب با این خبرها، رسانهها در اقدامی هماهنگ یک، روزشمار را نشان دادند: چند روز دیگر تا تحریمها باقی نمانده است. سکهگران شد، ارز بالای فلان قیمت رفت، گوشت مرغ، نان، بنزین، طلا و… افزایش شدید قیمت را تجربه میکنند.
در این فضا علل همهٔ این اقدامها، غنیسازی اورانیوم به قصد تولید بمب اتم بیان میشود و تحریمها را نتیجهٔ منطقی این سیاست میدانند. عملگرایی آمریکا خیلی سریع فضای آرمانیدیپلماسی عمومی را کنار میگذارد و به تحریم اقتصادی و بازنمایی سریع آن متوسل میشود. پژوهشگران آمریکایی، قدرت هوشمند را به معنای ترکیب قدرت سخت و نرم مطرح میکنند که اگر از یکسو ایران را در فشار قرار داد و با زور و تحریم از او امتیاز گرفت و از سوی دیگر افکار عمومی را آماده کرد، به راحتی میتوان این کشور را خنثی، مهار، تجزیه و نابود کرد. در واقع به ناگاه قدرت نرم دیپلماسی به سمت به کار بردن قدرت سخت مثل تحریم اقتصادی و تهدید نظامی حرکت میکند.
برآورد محققان و سیاستمداران آمریکا این است که در اثر تحریمشدن ایران و منزوی شدن آن بهخصوص در صورت بازنمایی شدید این تحریمها، جامعه دچار بحران میشود و بهم میریزد. گرانی بر مردم فشار میآورد و این امر باعث ایجاد نارضایتی و کنش اصلاحی یا براندازانه میشود. در واقع ایالات متحده و کشورهای اروپایی، تحریم را ادامهٔ دیپلماسی عمومی و تقویت اعتراض مردم میدانند که جمهوری اسلامی ایران را به حاشیه میکشاند و آن را تبدیل به بازیگری خنثی و بیکارکرد در منطقه میگرداند. این فشار داخلی یا منجر به تعلیق غنیسازی و یا ایجاد اعتراض در ایران میشود.
۴. بنبست دیپلماسی عمومی آمریکا با تحریمها؛
گمان و توهم آمریکا راجع به کمک کردن تحریمها به دیپلماسی عمومی، خود فرضی بسیار اشتباه است چرا که:
– دیپلماسی عمومی بر قدرت نرم تأکید دارد. قدرت نرم وجهی فرهنگی دارد که در آن شهروندان و افکار عمومی اهمیت دارند.
آنچه آمریکا دنبال میکند، نوعی قدرت سخت و تأکید بر وجوه عینی مثل اقتصاد و نظامیگری است. تحریم اقتصادی و تهدید نظامی، نوعی رویهٔ کلاسیک مربوط به جنگ سرد آن هم در جهان دو قطبی برای بازدارندگی بود. در حالی که در عصر اطلاعات، تأکید بیش از اندازه بر قدرت سخت، موازنهٔ دیپلماسی عمومی را بهم میزند.
– دیپلماسی عمومی با جنگ نرم فرق دارد. آنچه آمریکا و غرب در حال انجام دادن است نوعی تصویرسازی مبتنی بر دستکاری کردن افکار عمومی است.
دستکاری کردن، تقلب و تحریم اصولی هستند که معمولاً با رسانههای قدیمی رادیو، تلویزیون و روزنامه در جنگ سرد قابل تحلیل بود. در عصر اطلاعات، دیپلماسی عمومی مبتنی بر اعتماد اخلاق و راستی است چرا که اثرگذاری بر شهروندان نمیتواند مبتنی بر ایجاد جوّ امنیتی و تهدید باشد. تحریمها و بازنمایی توهمی آنها در رسانهها باعث ایجاد جوّ امنیتی جنگ نرم میشود.
تحریمها نتیجهٔ عملگرایی اخلاق آمریکایی است که در منطق خودش نیز ناکارآمد است. ایران کشوری است که به لحاظ منابع طبیعی و جغرافیایی، غنی است و پتانسیل بسیاری دارد و بسیاری از نیازهای ضروریاش را میتواند در درون کشور برآورده سازد.
از سوی دیگر مردم ایران عمدهٔ اطلاعات خود را از تلویزیون رسمی میگیرند و ماهواره و اینترنت به لحاظ کمّی و کیفی نفوذ اطلاعاتی که منجر به کنش سیاسی شود را دارا نیستند. بنابراین پیشفرض موفقیت تحریمها و بازنمایی توهمی آنها در ابتدای امر ما را با مشکل روبهرو میسازد.
– دیپلماسی آمریکا با ایران تفاوت دارد. ایران کشوری است که مردم و سیاستمداران آن در مذاکرهها به راحتی از قدرت، ثروت و لذت سخن به میان نمیآورند.
آنچه برای ایرانیان اصل است، برای آمریکاییها، حاشیه است. غرب بسیار عملگرایانه با ایران برخورد میکند. آمریکا در تاریخ معاصر ایران نماد نیروی سوم بود و در ابتدا نگرش مثبت نسبت به آنها وجود داشت؛ اما در جریان انقلاب اسلامی و مذاکره با جمهوری اسلامی آن قدر عملگرایانه برخورد کردند که منجر به حذف از نظام اولویت سیاست خارجی ایران شد.
– در نهایت اینکه منطق و تجربیات تاریخی به ما میگویند که معمولاً در شرایط فقر، تبعیض، فاصلهٔ طبقاتی، تورم، گرانی و… هیچگاه کنش اعتراضی شکل نمیگیرد.
تئوری توقعهای فزاینده اعتقاد دارد که اغلب کنشهای انقلابی و اصلاحی در شرایط رفاه و رشد اقتصادی شکل میگیرد. تحریمهایی که وضع مردم و شهروندان ایران را بدتر کند و ایران را در شرایط انزوای بینالمللی قرار دهد، باعث ایجاد وحدت، همبستگی و محافظهکاری مردم میشود. هیچگاه تحریمها منجر به کنشهای سیاسی و اعتراضی برضد حکومت نمیشود.
– بنابراین آمریکا و کشورهای غربی، اصول دیپلماسی عمومی خود را با منطق قدرت سخت به خصوص تحریم اقتصادی و تهدید نظامی زیر سؤال بردهاند و آن را به بنبست کشاندهاند.
اگر کشورهای غربی با اخلاق و راستی و تطابق اندیشه و عمل در سیاست خارجی رفتار میکردند، میتوانستند از در مذاکره با ایران وارد شوند در حالی که برای آنها دیپلماسی اهمیت ندارد و همیشه در جوّ امنیتی و امتیاز گرفتن خود را مخفی کردهاند. تحریمها به لحاظ وجودی، مبناشناسی، روشی و کارکردی، ارتباطی معکوس و کاملاً متناقض با دیپلماسی عمومی دارد.
Sorry. No data so far.