تریبون مستضعفین- یادداشتی که در ادامه میآید به قلم خانم سمیه بهجتپناه (کارشناس ارشد روانشناسی) در شماره ۵۶ ماهنامه روانشناسی و مشاور سپیده دانایی منتشر شده است.
مزلو تمایل به خودشکوفایی را یک نیاز اساسی در انسان میدانست که فقط فرصت می خواهد تا خود را بروز دهد. وی معتقد بود که طبیعت و سرشت اصلی انسان بر مبنای خودشکوفایی است. البته او خودشکوفایی را تنها منبع رفتار انسان نمیدانست. مزلو یک نظریهی انگیزشی مطرح کرد که تکیه بر یکسری نیازهای فطری سازمانیافته در طبقات مختلف دارد و ارضای آنها معنی و مفهوم رضایت از زندگی را فراهم میسازد. سلسلهمراتب نیازها را میتوان مثل یک هرم فرض کرد که در آن نیازهای فیزیولوژیکی در قاعده هرم و نیاز به خودشکوفایی در رأس آن قرار میگیرد. مزلو بین نیازهای فیزیولوژیکی که در قاعده قرار دارند و نیاز به خودشکوفایی که در رأس قرار دارد، نیاز به امنیت، نیاز به عشق و تعلقخاطر و نیاز به احترام و عزت نفس را قرار داده است.
حال به توضیح بیشتر هریک از نیازهای مذکور میپردازیم:
نیازهای فیزیولوژیکی: مانند دفع کردن، خوردن، نوشیدن و نفس کشیدن.
نیاز به امنیت: مانند امنیت شخصی دربرابر جرایم، امنیت مالی و شغلی، بهداشت و سالم بودن و امنیت در برابر حوادث و بیماریها.
نیاز به عشق و تعلق خاطر: انسانها به تعلقداشتن و پذیرفته شدن احتیاج دارند، مثل دوستی، صمیمیت، خانوادهی پشتیبان و روابط مناسب. این حس میتواند از سوی گروههای بزرگ (مانند باشگاههای ورزشی، اداره، گروههای مذهبی و سازمانهای حرفهای) یا گروههای اجتماعی کوچک (مانند اعضای خانواده، همسر یا دوست نزدیک، معلم، همکار یا همتحصیل نزدیک و اشخاص مورد اعتماد) به فرد داده شود. افراد همچنین نیاز دارند دیگران دوستشان داشته باشند (چه از نوع جنسی و چه غیرجنسی). در نبود چنین پذیرفتهشدنی فرد در معرض تنهایی، اضطراب اجتماعی یا افسردگی قرار میگیرد.
نیاز به احترام و عزت نفس: انسانها نیاز به احترام و رضایت دارند، مثل «احترام به خود»، «رضایت از خود» و «احترام به دیگران». افراد ممکن است برای کسب احترام و توجه دیگران به فعالیتهای گوناگونی دست بزنند. عدم تعادل در مورد این نیازها میتواند به کمبود احترام به خود، اعتماد به نفس پایین و عقدههای درونی منجر شود.
نیاز به خودشکوفایی: خودشکوفایی نیاز غریزی انسان برای استفادهی حداکثری از همهی قابلیتها و استعدادهایش، تلاش برای شکوفا کردن همهی ظرفیتها و تبدیل شدن به بهترین چیزی است که امکان بودنش را دارد. طبق نظریهی مزلو، نیازهایی که در قاعدهی هرم قرار دارند باید قبل از نیازهایی که در قسمت فوقانی هرم قرار دارند، ارضا شوند. بنابراین، تا زمانی که نیازهای فیزیولوژیکی و نیاز به ایمنی ارضا نشود، نمیتوان نیازهای دیگر، یعنی نیاز به عشق و تعلق داشتن، نیاز به عزت نفس، نیازهای شناختی و نیازهای ذوقی را مورد نظر قرار داد.
به اعتقاد مزلو، مرحلهی نهایی تکامل روانشناختی فرد وقتی رخ میدهد که او از لحاظ برآورده شدن نیازهای پایهاش (طبقههای یک تا چهار) احساس امنیت و آرامش کند. در چنین وضعیتی، او تمرکز خود را بر شکوفاکردن استعدادهای نهفتهاش برای تبدیل شدن به انسانی مؤثر، خلاق، پخته و دارای بینش خواهد گذاشت.
از زندگی تا نظریه
نکتهی جالبــــــی که برخــی زندگینامهنویسان به آن اشاره کردهاند، سیر زندگی مزلوست که میتوان آن را با نظریهی او تا حد زیادی منطبق دانست. در دورهی کودکی وضعیت مالی خانواده مزلو آنقدر بد بود که نهایت پیشرفت آنها در این خلاصه میشد که از خانهای بدون وسایل گرمایشی به خانهای با شوفاژ نقل مکان کنند.
اگر بخواهیم طبق نظریهی خود او صحبت کنیم، مزلو و خانوادهاش در آن سالها تنها برای برآورده کردن نیازهای فیزیولوژیک خود تلاش میکردند.
در سنین بالاتر، مزلو چند باری تلاش کرد وارد دارودستههای یهودی شود. شاید بتوان گفت او در این مرحله بهدنبال برآوردهکردن نیاز امنیت خود بود. تلاش مزلو برای ازدواج با دختر عمویش برای برآوردهسازی نیازهای عشق و تعلق خاطر او بود و البته بعد از برآورده شدن این نیاز بود که مزلو گفت زندگیاش تازه شروع شده است.
بعد از ازدواج کمکم وضعیت تحصیلی و شغلی مزلو روشن شد و توانست برای خود موقعیت خوبی ایجاد کند، وضعیتی که میتواند نشاندهندهی برآورده شدن نیاز عزت نفس او باشد.
اما در مورد نیاز خودشکوفایی در او چه میتوان گفت؟ قضاوت را شاید باید به عهدهی خوانندگان آثار او گذاشت.
Sorry. No data so far.