شنبه 18 آگوست 12 | 18:21
مروری کوتاه بر زندگی رومن پولانسکی به بهانه سالروز تولدش:

پولانسکی؛ کارگردان بی‌وطن

هاله عالدین

سینما برای خانوادهٔ رنج‌کشیدهٔ او کاملا بی‌معنی بود، اما تصمیمش را گرفته بود. رومن تمام نوجوانی‌اش در مدرسهٔ هنرهای کراکوف لهستان و مدرسهٔ سینمایی لودوز تلاش کرد یاد بگیرد چطور آن‌چه از سیاهی دنیا بر او گذشته را به تأثیرگذار‌ترین شکل ممکن به دیگران نشان بدهد.


هاله عابدین – رومن پولانسکی در هجدهم آگوست ۱۹۳۳ میلادی در پاریس به دنیا آمد. مثل خیلی از لهستانی‌های آن زمان، آواره بود. هشت ساله که بود، همراه با پدر و مادر و تعدادی از هم‌وطنانش در کمپ‌هایی زیر سلطهٔ آلمانی‌ها زندگی می‌کرد. در‌‌ همان سال‌های سرد و سخت مادرش را از دست داد. زخم‌هایی که در لحظه‌ به لحظهٔ آن روزگار بر روح کم سن و سالش نشست، در تک‌تک فیلم‌هایش به روشنی دیده می‌شوند. سینما برای خانوادهٔ رنج‌کشیدهٔ او کاملا بی‌معنی بود، اما تصمیمش را گرفته بود. رومن تمام نوجوانی‌اش در مدرسهٔ هنرهای کراکوف لهستان و مدرسهٔ سینمایی لودوز تلاش کرد یاد بگیرد چطور آن‌چه از سیاهی دنیا بر او گذشته را به تأثیرگذار‌ترین شکل ممکن به دیگران نشان بدهد. «قاتل»، «دوچرخه» و «دو مرد در یک گنجه» را در مدت تحصیلش ساخت.

رومن در بیست‌وشش سالگی با باربارا کویاتکوسکا ازدواج کرد. زندگیشان دو سال بیشتر دوام نداشت. چند سال بعد شارون تیت را به همسری انتخاب کرد، اما درست زمانی که منتظر تولد یک پولانسکی کوچک بودند، عده‌ای از پیروان چارلز مانسونِ شیطان‌پرست، شارون و تعدادی از دوستانشان را بی‌رحمانه به قتل رساندند. دیگر زخمی روی زمین نمانده بود که انتظار فرود آمدن بر روح و روان پولانسکی را بکشد. حالا همه‌چیز مهیا بود که دنیای تاریک و خشنی که پولانسکی بلافاصله از شکم مادرش درون آن پریده بود را همه ببینند؛ فیلم‌ساز تنهایی که دیگر در وطنش، لهستان، هم جایی برای ماندن نداشت.

بسیاری از فیلم‌های پولانسکی که آن‌ها را به سبب سبک پولانسکی‌وارشان به یاد می‌آوریم، ویژگی‌های بارز و مشترکی دارند:

کاراکترهای فیلم‌های پولانسکی مثل خودش گوشه‌نشین و دور از اجتماعات مردم هستند؛ آدم‌هایی تنها و منزوی که میلی به اتحاد و ارتباط با دیگران ندارند و با فاصله از آن‌ها روزگار می‌گذرانند. و البته بیشتر وقت‌ها سکوت می‌کنند؛ نه به خاطر اینکه چیزی برای گفتن ندارند، که در پس سکوتشان ماجراهای بسیار و دردناکی نهفته است که دیگران از درکشان عاجزند. همهٔ خوشی‌های دنیای پولانسکی محو و بی‌دوام بوده و دنیا همیشه با چهرهٔ خشن و متزلزلش با رومن مواجه شده؛ دنیایی که هر لحظه باید منتظر فروپاشی و نابودی‌اش می‌بود. دوربینی که روی دست این دنیا را به تصویر می‌کشد، ‌ نشان از ناپایداری تمام عناصر این دنیای بی‌رحم است. اگر با علم به این نکته فیلم‌های پولانسکی را ببینیم، ‌ به سادگی درمی‌یابیم که هر عنصری در فیلم‌های او، صورتی عینی و ملموس در دنیای بیرون دارد.

پولانسکی در طول زندگی، کوچ‌رویی همیشه در مهاجرت و مسافرت بود. البته اخراجش از امریکا به دلیلی غیر از آشنایی با مردمان جغرافیای دیگر بود: اتهام تجاوز به دختری سیزده ساله. این اتهام از ارزش آثارش بین طرفدارانش کم نکرد، فقط باعث شد آکادمی‌ها و مجامع بزرگ دیگر به قدر گذشته به فیلم‌هایش توجه نکنند. این بی‌توجهی البته پایدار نماند. «پیانیست» حکایت از چیره‌دستی پولانسکی پس از سال‌ها نوآر ساختن، در خلقتی متفاوت داشت. پیانیست فیلمی است متفاوت با تمام آن‌چه از پولانسکی دیده‌ایم و تمام ویژگی‌هایی که برای آثارش برشمرده‌ایم. آن‌قدر متفاوت که آکادمی اسکار بعد از مدت‌ها بی‌محلی، جایزهٔ بهتری کارگردانی و فستیوال کن نخل طلای خود را به او تقدیم کرد. ورود پولانسکی به امریکا هم‌چنان ممنوع بود و اتهام وارد شده به او هم‌چنان پابرجا؛ به همین دلیل جایزه‌اش با واسطه به دستش رسید.

«الیور تویست» آخرین ساختهٔ پولانسکی، اقتباسی از رمان معروف چارلز دیکنز است. فیلمی که اگر چه نام رمان را به دنبال می‌کشد، ‌ اما روایتی است که کارگردان به دلخواه خود از رمان دیکنز تعریف کرده است.

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.