چتر سياست آنچنان سنگين و پردامنه خود را بر دانشگاههاي ايران گسترانده است كه سؤال از وضعيت پژوهش و آموزش در دانشگاهها جاي تعجب دارد تا چه رسد به اينكه كسي از اوضاع فرهنگي و مشكلات و كمبودهاي وابسته به آن در دانشگاهها و محيطهاي علمي سراغ بگيرد. اين البته يكي از نتايج مديريت ذوقي! – اگر نگوييم سليقهاي – در كشور ماست. تغييرات در اركان اجرايي و تصميمسازي آنقدر بنيادين و فراگير است كه گاه فعاليت ذاتي و اصل وضع يك سيستم اداري – اجتماعي را كاملاً به سمت ديگري ميبرد. كافي است مديريت كلان اجرايي اعتقادي نسبت به سياست و توسعه كشور مبتني بر آن داشته باشد آن وقت است كه سياست ملاك و ميزان و معيار معتبر قرار ميگيرد و تواناييها و كاركردها و انتظارات نيز همه به آن محك زده ميشود. حتي دانشگاه نيز و هر آنچه به فرايند آموزش عالي بر ميگردد به شمشير سياست راست ميگردد.
مثلاً به جاي آنكه براي تصدي مديريت دانشگاه به دنبال پژوهشگري توانمند با قدر علمي مقبول و قدرت اجرايي مطلوب بگرديم، هم فراكسيوني خويش را برميگزينيم و او نيز از داخل شبكهي – نه باند – همانديشان سياسي خود، مهرههايش را از معاون پژوهشي و آموزشي و دانشجويي گرفته تا مدير امور خوابگاه و امور تغذيه و … چينش مينمايد. طبيعي است كه در اين نوع تأمين نيروي انساني، هويت ذاتي دانشگاه كه پژوهشگري و پرورش نيروهاي علمي است آسيب جدي ميبيند. “وضعيت فرهنگ” و تلاش براي ارتقاي بينش فرهنگي و دستيابي به فضاي استاندارد و فرهنگي در دانشگاه نيز در دام سوءتدبيرها گرفتار ميآيد. البته اگر سياستپردازي مجالي براي فرهنگگرايي باقي گذارد! دانشگاه در حالت مطلوب خود نقطهي تلاقي پژوهشگري، سياستورزي و فرهنگسازي است كه البته دامنهي پژوهش بايد گستره بيشتري را به خود اختصاص دهد. متأسفانه به دليل همان سوءتأمين نيروي انساني كه اشاره شد، در كشور ما اين اتفاق نيفتاده است. يعني دانشگاه نهتنها نقطهي تلاقي اين سه حركت نبوده است بلكه فقط يكي را پذيرا بوده كه آن يكي هيچگاه فرهنگ نبوده؛ اين را مطمئنايم. نگرانيهاي ايجاد شده در مورد فضاي فرهنگي دانشگاه از سويي ريشه در موارد ذكر شدهي بالا دارد و از سويي به ضعف نهادهاي فرهنگ با مأموريتهاي مختلف كه در دانشگاه فعال هستند بر ميگردد. احياي دغدغهمندي براي نابساماني فرهنگي در دانشگاهها ارزشمند است. براي همين سعي كردهايم تا در مجموعهاي با موضوع “وضعيت فرهنگي دانشگاهها” گفتوگوهايي با مسئولين امور فرهنگي دانشگاهها و دلسوزان عرصهي فرهنگ، بر روي شبكهي اينترنت تقديم نماييم. حسين جوان آراسته، معاون آموزشي ? پژوهشي جامعه الزهرا اولين كسي است كه با خبرنگار ما مواجه ميشود. البته شايد برخي تعجب كنند كه چرا اين كار را از يك مؤسسهي پژوهشي نهچندان معروف و مشهور شروع نكرديم؛ هدف ما اين است كه به طور عام و گسترده و فارغ از جايگاه و مرتبت دانشگاه خاص گرانمايگي و راهگشايانه بودن نظرات را معيار قرار دهيم تا نام و رسمزدگي را كه اين به معناي سراغ نگرفتن از مشهورين نيست. چهبسا آنان نيز انديشههاي پرارزش و كارا در سر داشته باشند.
حجتالاسلام و المسلمين حسين جوانآراسته كارشناس حقوق عمومي، مؤلف و پژوهشگر و معاون آموزشي پژوهشي جامعهالزهرا قم ميباشند كه در گفتوگويي به تشريح وضعيت فرهنگي دانشگاهها و مشكلات و كمبودهاي آن پرداختند.
كتابهاي مباني حكومت اسلامي، درسنامهي علوم قرآني، رهبر و رهبري و مباني حاكميت در قانون اساسي جمهوري ايران، از جملهي تأليفات ايشان است.
•وضعيت فرهنگي دانشگاهها را در مقايسه با جامعه چگونه ارزيابي ميكنيد؟
* قبل از اينكه مستقيم به اين سؤال بپردازيم، بايد ببينيم تلقي ما از فرهنگ چيست؛ چرا كه فرهنگ يك معناي عام است و مفهوم گستردهاي دارد كه آن را مجموعهاي از آداب، سنتها، رسوم، عقايد و حتي علوم و تمدني ميدانند كه در طول زمان شكل گرفته است و بر روي هم انباشته و متراكم شده است و مجموعهاي را به نام فرهنگ يك ملت تشكيل داده است. در مورد خردهفرهنگها هم، چنين است؛ آداب و رسومي كه در ميان يك قشرخاص و در يك مجموعه قبول شده و از سوي آن مجموعه پذيرفته شده است، خردهفرهنگ آن است. در اين مفهوم اگر بخواهيم دانشگاه را به عنوان يكي از اين اجتماعها و گزينهها مورد توجه قرار دهيم و در مورد آن قضاوت كنيم بايد نهادهاي فرهنگي را كه بر مسائل فرهنگي دانشگاهها به طور مستقيم يا غير مستقيم تأثير ميگذارند مورد توجه قرار دهيم. در بررسي مسائل فرهنگي دانشگاهها اگر بخواهيم تعامل آن را با بيرون مورد توجه قرار دهيم شايد ترديدي نباشد كه دريك تبادل دائمي بين كليت جامعه و دانشگاه اين مسائل در حال تغيير است يعني تأثير متقابلي بين دانشگاه و دانشگاهيان با جامعه وجود دارد.
•در اين تبادل دائمي كداميك بيشتر از ديگري تأثير ميپذيرد؟
* در حال حاضر و در فضاي فرهنگي كشور ما به نظر من متأسفانه دانشگاه بيشتر از آنكه تأثير بگذارد، تأثير ميپذيرد؛ درحالي كه نبايد اينچنين باشد و خطدهي فكري و فرهنگي جامعهي ما بايد از سوي دانشگاه و دانشگاهيان با ارائهي تحليلها و راهحلهاي مناسب فرهنگي صورت گيرد. براي معضلات فرهنگي موجود در جامعهي ما از سوي دانشگاه اقدام شود. در كل بايد محيط علمي و فرهنگي دانشگاهي بر جامعه مؤثر باشد و نه متأثر از آن.
•به نظر شما دليل اين امر چيست؟
* فكر ميكنم وقتي يك مسألهي فرهنگي مطرح ميشود، مثل پوشش و حجاب يا مسائل رفتار افرادي كه تعدادشان كم هم نيست، ميگويند دانشگاه جزئي از كليت جامعه است و دانشگاه ما همان مجموعهي كوچك شده از بيرون است. پس اول شما بيرون را اصلاح كنيد و بعد بياييد از دانشگاه انتظار اصلاح داشته باشيد؛ اين ذهنيت در افراد وجود دارد و باعث ميشود دانشگاه به جاي اينكه تأثيرگذار باشد، تأثيرپذير شود. دليل ديگر آن اين است كه ما قدرت تحليل فكري و فرهنگي دانشجويان را دستكم گرفته ايم و حتي در موارد بسياري تأكيد محوري بر تقويت آن نداشتهايم و اين به دليل عدم توسعهي كيفي دانشگاههاست. كساني كه عهدهدار امر فرهنگ در جامعهاند، همين اقشار حاضر در حوزه و دانشگاه و ساير مراكز فرهنگياند و در كنار رسانههاي عمومي بر فرهنگ جامعه تأثير ميگذارند، تمام اين مراكز بايد به اين سمت بيايند كه نگذارند چه در مسائل فرهنگي و چه در مسائل سياسي و اجتماعي، ديگران چيزي را بر دانشگاه تحميل كنند. گاهي حتي ممكن است اين تحميلها چنان نامحسوس و نامرئي باشد كه حتي خود دانشجو متوجه آن نشود و آنچنان زيركانه باشد كه از طرف بيرون به فرد القا شود و ايجاد توهم هم اينگونه باشد كه من خودم اين حرف را ميزنم و اينگونه ميخواهم و اين موضع فرهنگي را دارم. يعني باور كند كه منشأ اينها درون خود او و برخاسته از متن دانشگاه است و او به عنوان يك دانشجو و دانشگاهي چنين اعتقادي دارد در حالي كه به صورت بسيار نامحسوس و نامرئي از محيط بيرون تأثير گرفته است به جاي اينكه تأثير بگذارد.
•براي حل اين مشكل چه بايد كرد؟
* به نظر من يكي از راهكارهاي آن اين است كه قدرت تفكر و تحليل سياسي، فكري فرهنگي و اجتماعي دانشجويان را افزايش دهيد و اين وابسته به توسعهي كميت روابط بين استاد و دانشجو است كه بايد در راستاي تزكيه، تربيت و بهبود نحوهي منش و برخوردهاي اجتماعي دانشجويان صورت گيرد و موضعگيري صحيح فرهنگي را به آنان بياموزد و اين امر در حالي كه دانشجو هم با مشكلات و معضلات عديدهاي روبهروست ميتواند براي آرامش روحي و رواني وي و تقويت فرهنگ ديني او مؤثر باشد اما متأسفانه يك عامل منفي در رشد فرهنگي دانشگاه وجود دارد و آن عدم توسعهي كيفي محيطهاي آموزش عالي است وقتي ميپرسيم فرهنگ جامعهي ما چه رشدي داشته است ميگويند آمار دانشجويان قبل از انقلاب مثلاً 70 هزار نفر بوده الان شده است 1 ميليون و 500 هزار نفر و آمار تعداد دانشگاهها و مراكز آموزش عالي، تعداد مجلات، تعداد شبكههاي راديو ? تلويزيوني و اطلاعرساني را قبل و بعد از انقلاب ميگويند كه افزايش يافته و اين را نشانهي توسعهي فرهنگ يك جامعه ميدانند اما اين كافي نيست ما وقتي تحليل ميكنيم و واقعيت بيروني را ميبينيم چيزي غير از اين است. ما فقط كميت را توسعه دادهايم و به كيفيت توجهي نداشتهايم و نتيجهاش وضع فرهنگي موجود در دانشگاه است كه در يك كلام دانشجو تحليل و تأمل واقعي نسبت به شرايط و اوضاع محيط را ندارد.
•ساير عوامل موثر بر توسعهي فرهنگي دانشگاهها را چه ميبينيد؟
* فعاليتهاي فرهنگي مشكلات خاص خود را دارند كه تا حدي ميتوان با آنها كنار آمد. برخي اوقات مشكلات اقتصادي ناخودآگاه در فكر و روحيهي افراد تأثير ميگذارد و در برخورد آنها مؤثر است، دانشجويي كه با اين مشكلات دست و پنجه نرم ميكند يا مسائل خانوادگي و عاطفي همه به نوعي بر اين امر مؤثرند اما مهمترين عاملي كه نقش منفي در توسعهي فرهنگي دانشگاهها داشتهاند، عدم توسعهي كيفي محيطهاي دانشگاهي است كه در مورد آن توضيح داديم.
•براي اصلاح فرهنگ جامعه و نيز قشر دانشجو چه راهي را پيشنهاد ميكنيد؟
* ما در نهايت به اين نتيجه ميرسيم كه مطمئنترين و آسانترين راه براي اصلاح فرهنگ جامعه به طور كل و فرهنگ جامعهي دانشجويي و دانشگاهي به طور خاص، روي آوردن به فرهنگ ديني است؛ البته با پرهيز از افراطها و تفريطها و به صورت معقول و منطقي صاحبنظران و مديران و مسئولان فرهنگي كشور بيايند و الگوهاي پذيرفته شدهي ديني را انتخاب كنند و آن را به صورت يك راهكار و يك امر تعريف شده به دانشگاه ارائه بدهند و مسئولين دانشگاه هم موظف باشند بر اساس اين الگوها عمل كنند و دانشجوي ما هم خود را ملزم بداند اين الگو را حداقل در محيط دانشگاه بپذيرد و از برخوردهاي سليقهاي و گزينشي در دانشگاه پرهيز شود و به نظر من اين يكي از راههاي مفيدي است كه حداقل از تحيرها و ترديدها در تصميمگيريهاي مهم فرهنگي كه گاه داراي تعارضها و تناقضهايي هستند جلوگيري ميشود. در دانشگاههاي مختلف شما ميبينيد يك دانشگاه به مسأله پوشش تا حدي بيتوجه است كه حداقل پوشش هم رعايت نميشود و در دانشگاه ديگر الزامهاي نامعقولي براي پوشش وجود دارد يعني يك جا سختگيري است و يك جا سهلگيري و اين به دليل آن است كه ما از ابتدا الگوهاي فرهنگي را ارائه نداديم و مسائل فرهنگي را براي هر قشر خاصي متناسب با نيازهاي آنها تعريف نكردهايم و در خارج يكي از ويژگيهاي مثبت كارشان اين است كه براي هر امري يك چيز تعريف شده دارند و در داخل آن چارچوب كار ميكنند و نميگذارند در آن محدودهي معين از وظايف و الگوها تخلفي صورت بگيرد. در دين ما هم معيارها و موازيني است كه ميتواند بسيار راهگشاي ما باشد و اگر آن را در زندگي دانشجويي پياده كنيم سختگيريهاي نامعقول يا بيتوجهيها همه به صورت مقبول و منطقي در ميآيند و مديران فرهنگي دانشگاهها اين الگوهاي ارائه شدهي فرهنگي در مورد رفتار و پوشش دانشجويان را ميپذيرند و در حقيقت وقتي اين را به عنوان يك بخشنامه و آييننامه البته با سنجش گسترده و معقولي كه از قبل صورت گرفته است و با تصميمگيريهاي حساب شده، انجام بدهند و سعي در اجراي قاطعانهي آن داشته باشند و عقبنشيني نكنند افراد هم تكليف خودشان را ميدانند از رئيس دانشگاه تا مديران فرهنگي و دانشجويان ميدانند چگونه بايد عمل كنند و دوگانگيها و تناقضهاي فرهنگي كمرنگ ميشوند.
Sorry. No data so far.