جمعه 16 جولای 10 | 08:50

خط‌امام در تقابل تام با خط‌سازش

خط امام از نظر برخورد با استبداد و استعمار و دشمنان و اصالت انقلاب اسلامی ما، خط قدرت و برخورد با شجاعت و قدرت و پیروزمندی و نه خط سازش؛ نه در شكل سازش خائنانه و نه در شكل سازش مصلحتی، گویاست


می‌خواهیم این شعاری را كه شما از اعماق روح و جان‌تان می‌گفتید: «نه شرقی و نه غربی، جمهوری اسلامی»، این را حفظ كنیم. حفظ این شعار و حفظ این راه و حفظ این مسیر، این استكه ما شناخت‌مان از اسلام، خط امام باشد؛ خط امام و خط سازش، مقابل همدیگرند.

خط امام از نظر ایدئولوژیك ، معنی خطی كه اسلام اصیل را با اندیشه‌ی باز می‌شناسد و می‌پذیرد و عمل می‌كند و نمی‌ترسد به او بگویند مرتجع امل یا مرتجع و نمی‌ترسد كه به او بگویند آدمی است كه خیلی روشن‌فكر شده. نه از برچسب روشن‌فكر منحرف می‌ترسد، نه از برچسب ارتجاع، مسلمان است و نه اندیشه‌ی التقاطی را می‌پذیرد و به نام اسلام به این و آن تفهیم می‌كند و نه تصورات و اوهام و خرافاتی را كه به نام اسلام در زندگی مسلمان‌ها رخنه كرده و اصولا در اسلام ریشه نداشته می‌پذیرد. نه خرافی و ظاهربین است، نه دچار انحراف اندیشه‌های التقاطی می‌شود. نه با این می‌سازد، نه با آن؛ سازشكار نیست. مسلمان خط امام از نظر ایدئولوژیك نه با خرافیون سازشكاری نشان می‌دهد و نه با التقاطیون سازشكاری نشان می‌دهد.

من نكات متعددی را یادداشت كرده‌ام كه در رابطه با این بحث بگویم، ولی معمولا دوست دارم بیش از یك ساعت سخنم طول نكشد.
می‌روم سراغ شاخه‌ی مهم دیگر این بحث؛ ویژگی سیاسی خط امام …؛ از آن چند تا ویژگی‌های دیگر فعلا صرف نظر می‌كنم.
خط امام از نظر روش سیاسی با مسائل سیاسی چگونه برخورد می‌كند؟

خط امام در برابر خط سازش … در طول مبارزات، ما ویژگی خط امام را می‌توانستیم خوب لمس كنیم. در طول این سال‌های اخیر مبارزه ، ما سه گروه مبارزه كننده داشتیم؛ یكی گروه‌هایی كه طرفدار مبارزات آرام سیاسی بودند، معتقد به مبارزه برای نجات ایران و ملت ایران از چنگ استبداد و استعمار هستند و بودند؛ ولی معتقد بودند كه این مبارزه‌ها باید طوری صورت بگیرد تا آنجا كه می‌شود خون از بینی كسی نریزد. به محض اینكه در یكی از صحنه‌های مبارزه یك نفر كشته می‌شد یا آسیب می‌دید، شك می‌كردند كه آیا این مبارزه جایز است یا جایز نیست.

با یكی از آقایان علمای خوب ـ واقعا آدم خوبی است از نظر جهات دیگر ـ یكی دو بار صحبت كردیم، گفتیم آقا باید برای این كار، شما اعلامیه بدهید. می‌گفت من می‌ترسم اگر اعلامیه بدهم این مراسم برگزار بشود و پلیس‌ها و كماندوهای لعنتی سفاك این شاه حمله كنند یك نفر كشته بشود، من جواب این كشته را پیش خدا چگونه بدهم؟ واقعا این را از روی عقیده‌اش می‌گفت نه اینكه آدمی لاابالی‌ای بود. معتقد به مبارزه با شاه و رژیم بود، شاه و رژیم را لعنت هم می‌كرد؛ ولی وقتی صحبت از مبارزه می‌شد، طرفدار مبارزه‌ای بود كه در آن، خون از بینی كسی نریزد.

در مقابل این، یك خط دیگر بود؛ خط مبارزه‌ی خط مبارزه‌ی مسلحانه. این خط مبارزه‌ی مسلحانه كه از آن كندكاری خط اول به ستوه آمده بود و تجربه‌ی چندین ده ساله‌ی مبارزات ایران به او نشان داده بود كه این جور مبارزه به جایی نمی‌رسد، گفتهبود باید همه‌ی این مبارزات مسلحانه برای او شده بود اصل و نه وسیله. می‌گفت هر كس به مبارزه‌ی مسلحانه بهای صد در صد ندهد و در فعالیت ها و میدان‌های دیگر به كار مبارزه مشغول باشد، كار او انحرافی است.

نتیجه‌ی این طرز فكر چه بود؟ نتیجه‌ی این طرز فكر دوم این شده بود كه یك سری گروه‌های واقعا فداكار و جانباز و پاكدل و پاك نیت پیدا كرده بودیم كه اینها در اثر فشار محیط و فشار عوامل رژیم در زوایای خانه‌های امن و جاهای دیگر ناچار بودند مخفی بمانند و میدان و پناهگاه گسترده‌ی اجتماعی كه بتواند اینها را در داخل خودش جا بدهد و به صورت یك مجموعه‌ی توانا، رژیم را به زانو در بیاورد، وجود نداشت. گروه‌های جانباز فداكار ، شجاع ، با ایمان  و دوست داشتنی از این نقطه نظرها، اما آرام آرام به سمت ایزوله شن از توده‌ی اجتماعی و در نتیجه ضربه پذیرتر شدن از دشمن انقلاب، پیش می‌رفتند. این هم یك خط ، خط مبارزه‌ی مسلحانه؛ اما مبارزه‌ی مسلحانه با دیدی كه این مبارزان مسلح پر ارج را روزبه روز به زوایه‌ها بیشتر می‌كشاند.

و خط سوم ، خط امام . امام صمیمانه معتقد به ارج نهادن به تلاش هر فرد و هر گروهی بود كه ولو یك سیلی به رژیم بزنند؛ در عین حال می‌فرمود در این مبارزه هر كس كشته شود، شهید است. تشویق می‌كرد كسانی را كه مردانه [جهاد می‌كردند.] (اینكه می‌گویم مردانه به خواهران برنخورد برای اینكه خواهرها هم جلوه‌های شجاعت و شهامت و درخشیدن در میدان مبارزات بودند و هستند؛ مؤمنانه بگویم كه هر دو را شامل شود). امام به مردان و زنان با ایمانی كه به جهاد بروند با قبول شهادت، بهای والا می‌داد و نیز صمیمانه به همه‌ی افراد و گروه‌هایی كه به گسترده شدن مخالفت و مبارزه و مقابله با رژیم و  استعمار آمریكایی حامی رژیم، كمك می‌كردند، به آنها هم بها می‌داد؛ به هر دو بها می‌داد و ایشان معتقد بودند كه این دو با هم می‌توانند رژیم‌ را به زانو در آورند، هم مجاهدان با ایمان سلاح به دست، هم مردم در مسجد و تكیه و حسینیه و مدرسه و كوچه و خیابان كه جمع شده ‌اند و فریاد زنان علیه رژیم می‌جنگند، هر دو با هم. هم پیرمرد و پیرزنی را كه اگر نمی‌توانست پشت بام برود الله‌اكبر بگوید، می‌آمد داخل حیاط خانه الله اكبر می‌گفت و هم آن انسان شجاع فداكاری را كه سلاح به دست می‌گرفت و به آنجا كه باید برود می‌رفت؛ امام معتقد بود كه این دو با هم می‌توانند انقلاب را به ثمر برسانند.

خط امام ، خط ارج نهادن به مبارزات سیاسی و مبارزه‌ی مسلحانه و مبارزه‌ی فرهنگی و اخلاقی بود كه به یكدیگر پیوسته باشد. در آن روزهایی كه اولین راهپیمایی‌های میلیونی راه افتاده بود، پس از دومین راهپیمایی، یعنی راهپیمایی چهارم شوال و پنجم شوال (16 شهریور) كه بدون خونریزی برگزار شد و 17 شهریور كه جمعه‌ی سیاه حادثه‌ی میدان شهدای تهران بود، امام به پاریس رفته بودند.

پس از سال‌ها كه محروم بودیم از دیدار ایشان، فرصتی بود برای دیدارشان،‌ آنجا برای چند مسئله رفته بودم؛ یكی از مسائلی كه با ایشان مطرح كردم و در ایران هم مكرر حتی افراد برجسته مطرح می‌كردند در مباحثاتی كه داشتیم، مربوط بود به همین مسئله‌ی مبارزه و ابعاد آن و پیوند مبارزه با شهادت، مخصوصا حضور خواهران در میدان این مبارزات بود. از ایشان سؤال كردم كه بعضی از آقایان مجتهدین با آنها صحبت كردیم اینها در اینكه ما اقدام می‌كنیم و دعوت می‌كنیم مردم را برای راهپیمایی‌ها، پس از حادثه‌ی 17 شهریور تهران دچار تزلزل و تردید شده‌اند؛ می‌گویند شما مردم را به قتلگاه دعوت می‌كنید.

یادم می‌اید كه در همان راهپیمایی‌های روز چهارم شوال (16 شهریور) كه ایشان مسئولیت كلی راهپیمایی را به عهده ی من گذاشته بودند، پس از برگزاری نماز جماعت پرشكوه سر پیچ شمیران ، تصمیم بر این شد كه ما جمعیت را به سمت میدان آزادی امروز ببریم، در آن موقع می‌خواستیم در بلندگوهای دستی بگوییم مردم به سمت كجا؟ نمی‌توانستیم بگوییم به سمت كجا؛ به سمت شهیاد كه دلمان نمی‌آمد بگوییم ؛ بعد بچه‌ها آن موقع واژه‌ی بسیار زیبایی را اختراع كردند. گفتند آهای مردم به سمت میدان شهیاد . یك مقداری كه ما راه رفتیم، آمدند گفتند نیروهای نظامی فراوانی را فرستاده‌اند سر راه، جمعیت را اگر به سمت آن میدان ببرید در خود میدان كامیون‌های مسلح فراوانی را گذاشته‌اند و آماده‌ی حمله هستند. در طول راه مكرر آمدند این جمله را گفتند كه شما دارید مردم را به سمت قربانگاه می‌برید؛  گفتم خومان هم هستیم، هر جا هستیم با هم هستیم. عده‌ای از دوستانی كه احتیاط می‌كردند، واقعا هم احتیاط دین می‌كردند، آن قدر آمدند فشار آوردند كه از اطراف خبر می‌رسد كه ما جلومان تداركات نظامی فراوانی پیش‌بینی شده، ممكن است خطرات سنگینی پیش بیاید، چه می‌گویند؟ گفتیم تصمیم گرفتیم برویم، باید برویم . آن روز موفق شدیم به سلامت بگذارانیم و فردایش جمعه‌ی 17 شهریور كه آن برخورد سهمگین پیش آمد، پس از آن برخورد سهمگین برای راهپیمایی‌های بعدی عده‌ی زیادی از آقایان احتیاط می‌كردند. می‌گفتند شما با چه مجوز شرعی مردم را به میدان كشته شدن می‌برید؟ می‌‌گفتیم خودمان هم هستیم، می‌گفتند خودتان هم بیخود می‌روید.

در آن دیدار پاریس مطلب را با امام مطرح كردم؛  گفتم از ما می‌پرسند با چه مجوزی … به ایشان گفتم من می‌توانم تا حدودی جواب جناب عالی را پیش بینی كنم، اما می‌خواهم خودتان بفرمایید؛ برای اینكه می‌خواهیم برگردیم و بگوییم نظر امام این بود. با همان صراحت و صداقت همیشگی گفتند این مبارزه را باید ادامه داد. این مبارزه برای اسلام و مسلمین از این پس ، مبارزه‌ی مرگ و زندگی است، مرگ و زندگی اسلام و امت اسلامی؛ حتی اگر یك میلیون نفر كشته شوند باز هم ادامه بدهید. ولی كسی كه با این قاطعیت در ارج نهادن به شهادت و توجه به نقش پیروزی خون بر شمشیر سخن می‌گوید، تأكید می‌كرد در این مبارزه كوشش كنید حداكثر مردم همراه مبارزه بیایند. اگر گروه‌هایی هستند كه شجاعت میدان شهادت را ندارند، اما در یك كیلومتری میدان شهادت حاضرند فریاد بزنند، اینها را هم بپذیرند و تشویق كنید و دعوت كنید. این دو پیوسته با یكدیگر باید در یك رهبر شامل به حركت در آید تا دشمن را سرنگون كند و این خط امام است .

در رابطه با روش‌های قاطع انقلابی، شهید شدن، شهید دادن ، كشه شدن و كشتن قاطع و سریع، ولی به ن صورتی كه همه ی كسانی را كه یك وجب آن طرف‌تر از شهادت دارند كار و كمك می‌كنند، آنها را ناچیز بشماریم و از خودمان جدا بدانیم تا در نتیجه گروه مسلح جدا از توده به وجود بیاید و دشمن بتواند گروه مسلح را بكوبد، چون پناهگاه توده‌ای ندارد، توده را بكوبد، چون دست با سلاح ندارد، [این روش‌ها در خط امام جای ینداشت.] ویژگی خط امام در تاكتیك مبارزه‌، با مبارزه‌ی مسلحانه و مبارزات سیاسی و فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی پیوند خورد. حتی همان عالمی كه در آن دوره‌ی خفقان جرأت می‌كرد فتوای امام را بگوید و به امام دعا كند او هم به این انقلاب كمك كرده. او پیشتاز و پیشگام در انقلاب نیست، اما همراه انقلاب هست و انقلاب، هم پیشتاز می‌خواهد و هم همراه. این ویژگی خط امام است.
دقت كنید اینها فقط مربوط به گذشته نیست؛ از این به بعد هم ما باید به این ویژگی‌های خط امام توجه كنیم .

و ویژگی سوم ؛ ویژگی سوم خط امام كه آن را از خط سازش جدا می‌كند. من در آن ویژگی دوم، خط سازش را برایتان شرح ندادم، این را شرح بدهم بعد بروم سراغ ویژگی سوم.
هر خط امام این ویژگی «نه خط سازش» را دارد. امام ، پیشتاز انقلابی مسلح را تأكید می‌كرد و می‌كند. مبارزه سیاسی و فرهنگی و اجتماعی پیوند خورده با این پیشگام پیشتاز را هم تأكید می‌كند، اما می‌گوید آن مبارزه سیاسی و اجتماعی تا وقتی كارش ارزش دارد كه یك لحظه سازش را با دشمن تحمل نكند. فرق است بین مبارز سیاسی و سیاسی كار . من همیشه می‌گفتم، دوستان این دو تا را از هم جدا كنید؛ مبارزه‌ی سیاسی و سیاسی كاری. اصطلاح سیاسی كاری را این نوجوانان‌های داخل خط انقلاب خوب درك می‌كنند كه فرقش با مبارزه‌ی سیاسی چیست.

مبارز سیاسی ، كسی است كه تا مرز جهاد مسلحانه جلو نمی‌رود، اما هر جا دستش برسد یك ضربه‌ی سیاسی بر دشمن می‌زند. سیاسی كار ، كسی است كه می‌آید در گود سیاست، اگر دید هوا پس است بعد می‌رود با دشمن به گفتكو می‌نشیند، بلكه یك آوانس بدهد، یك آوانس بگیرد. این نوع فعالان سیاسی از نظر امام و خط امام مطرود، مردود و حتی ملعون هستند. برای خط امام (نه خط سازش) مبارز، مبارزه‌اش هر قدر می‌خواهد باشد، درجه‌ی مبارزاتش هر قدر می‌خواهد باشد، اما باید اصالت داشته باشد. معامله‌گر نباشد، اهل داد و ستد سیاسی مطلقا نباشد؛ بنابراین ویژگی «نه» اش را هم به خاطر بسپاریم كه «خط امام ، طرد خط سازش است» ویژگی سوم.

در دوران مبارزه در میان دوستان‌مان حتی دو نوع تفكر وجود داشت، هنوز هم هست. این اتفاقا مسئله‌ی روز هم هست اینجا می‌گویم كه بماند. یك نوع تفكر این بود كه ما باید لبه‌ی تیز مبارزه را متوجه استبداد داخلی بكنیم و به استعمار خارجی فعلا كاری نداشته باشیم، حتی با آنها تماس داشته باشیم، گفتگو كنیم و قانع‌شان كنیم كه به صلاح و صرفه‌ی آنها نیست كه استبداد را در ایران حمایت كنند؛ دست حمایت‌شان را از سر این استبداد بردارند و مطمئن هم باشند كمه ما مبارزین ، خیلی سر به سر این استعمارگران نخواهیم گذاشت؛ این یك طرز تفكر.

لیبرال‌ها در ایران سمبل این طرز تفكر بودند و هستند و خواهند بود، بار دیگر تكرار می‌كنم كه اینها بحث‌هایی است كه در جلسات كرده‌آند، این دیگر چیزی نیست كه من بخواهم برای شما بگویم. در جلسات وقتی صحبت می‌شد به ما می‌گفتند كه شماها ساده‌اندیشید؛ این عین تعبیری است كه برای ما و حتی برای امام به كار می‌بردند. شماها از متون مبارزه اطلاعات‌تان كم است . این ساده اندیشی است كه ما بتوانیم هم با آمریكا در بیفتیم و هم با شاه . بهتر این است سربه سر آمریكا نگذاریم، فعلا فقط با شاه در بیفتیم؛ بنابراین ، شعار اینها این بود. برای مبارزه با استبداد، پرآب و تاب حرف زده‌اند و در بحث مبارزه با استعمار یا اصلا كلمه‌ای نیست یا خیلی رقیق و كمرنگ؛ این یك طرز فكر

یك طرز فكر دیگر در مقابل این قرار داشت و آن طرز فكر این بود كه نه آقا، استعمار و استبداد دست‌شان در گردن هم است، مبارزه با استبداد از مبارزه با استعمار جدایی ناپذیر است، شما اگر مبارزه با استعمار را بخواهید به مرحله‌ی بعد پا بگذارید (گام به گام) و بگویید گام اول مبارزه با استبداد، گام دوم مبارزه با استعمار. تازه در مبارزه با استبداد هم كه گام اول است، گام به گام كار كنیم؛ حالا شورای سلطنت را قبول كنیم تا شاه برود، بعد آن وقت ببینیم تكلیف‌مان با شورای سلطنت چه می‌شود؛ آنجا هم گام به گام .

این نظر دوم بود كه گفت این است ساده‌اندیشی؛ شما اگر بخواهید این ملت به پا خواسته را با یك پیروزی جزئی كه شاه برود دلخوش كنید و بگویید كه حالا روی یك سكوی مطمئن قرار گرفتید كه می‌توانید از این به بعد پرواز كنید و موشك آسا به اعماق فضا بروید، این خیال خام است. این ملت به پا خواسته را باید یك پیروزی قطعی به او نشان داد. باید هم شاه برود، هم سلطنت برود، هم آمریكا برود و یك جا با هم، ولو قربانی بیشتر بدهیم. از این بالاتر سخن امام بود كه ولو سركوب كنند همه ی ما را ، بگیرند و بكشند و نابود كنند، باری اینكه ما می‌میریم، اما آرمان مان زنده خواهد بود. «خط امام» ، «خط سازش»  دو تا خط ؛ اینجا هم یك خط سومی پیدا كرد؛ قرار بوده اینجا هم بی‌سوم نماند، اما سومش با آن یكی‌ها فرق دارد. دقت كنید وقتی می‌گوییم سازش ، سازش دو معنی دارد؛ لازم می‌دانم مؤكدا توجه همه‌ی شما را به این دو معنی مختلف سازش جلب كنم.

یك معنی سازش این است كه كسانی بروند با آمریكا وارد مذاكره شوند و بخواهند یك امتیاز به نفع خودشان از آمریكا بگیرند، باید یك امتیاز به آمریكا بدهند. ا ینها عاشق قدرت‌اند و می‌خواهند به قدرت برسند. می‌خواهند جای شاه را بگیرند. شاه برود یك فرد دیگری با عنوان دیگر به جای او بیاید. آنچه از آمریكا می‌خواهد جا به جا شدن مهره است. این مهره برود، این مهره بیاید. سازش می‌كند با آمریكا بر سر چه؟ سازش می‌كند بر سر دادن منافع و مصالح ملت و گرفتن امتیاز برای شخص یا گروه خودش. این نوعی سازش‌كاری است. این آقایانی كه من گفتم، اینها از قبیل سازش كارها نبودند و نداشتند اینها؛ انصافا تا آنجا كه من آنها را می‌شناسم.

ناآگاهی كه نمی‌خواست خیانت كند تا خودش به نوایی برسد، فكر می‌كند راه پیروزی این است، راه پیروزی ملت ، ولی بالاخره تا كی؛ بالاخره اب نمایندگان دشمن وقتی صحبت می‌كند، این طور صحبت می‌كند كه از آنها استمداد می‌كند( دقت كنید) برای سركوب كردن شاه از آمریكا می‌خواست استمداد كند و كمك بگیرد. واقعا هم دلش به حال ملت می‌سوزد، واقعا هم عقیده‌اش این است كه دارد به ملت خدمت می‌كند و واقعا آن موقع و موقف و موضع قاطعانه‌ی اول را ساده‌اندیشی تلقی می‌كند .

خودش را مرد سیاست می‌داند، آگاه می‌داند و سازش او به این شكل است كه می‌رود با نمایندگان آمریكا یا غیر آمریكا به سخن می‌نشیند كه این شاه را ولش كنید، یا این سلطنت را ول كنید، بگذارید این ملت، این دشمن ملت را سركوب كند. چه كار دارید به كار این ملت؟ ما هم روابط خودمان را با شما، روابط حسنه خواهیم داشت؛ سازشش این طوری است. این نوع دوم از سازش این آقایان و گروه‌هایی كه نام بردم. نوع سازش‌شان، این سازش دوم مصلحت جویانه بود، ولی خط امام هم نوع اول سازش را كه همه رد می‌كنند، رد می‌كند، هم نوع دوم سازش را. می‌گوید تا گرمای انقلاب و هیجان انقلاب در مردم هست باید تكلیف شاه، تكلیف كل رژیم سلطنتی و تكلیف حامیان و پشتیبانان این رژیم را یكسره معین كرد؛ این خط امام . منتها در اینجا دوستانی كه در خط امام هستند در یك مورد با هم اختلاف نظر داشتند، هنوز هم دارند. این را من در بحث رادیو تلویزوینی آن هفته بیان كردم. عده‌ای از این دوستان اصولا هر نوع گفتگو با دشمن ار خطا و غلط می‌دانند. معتقدند ما می‌خواهیم دشمن را سركوب كنیم نباید اصلا با او رو به رو شویم.  این یك نوع عقیده است.

عقیده‌ی دیگر این است كه با دشمن و نمایندگان دشمن در مورد مقتضی نمی‌توان و نباید رو به رو شد، اما با قدرت می‌توان رو به رو شد؛ البته نه به قصد استمداد و كمك گرفتن، بلكه به قصد قدرت نشان دادن و آگاهی نشان دادن. من با صراحت نظر خودم را در طول این مدت اعلام كردم. من طرفدار این نظر دوم هستم . من معتقدم در میدان سیاست و مبارزه و انقلاب، یك انقلابی می‌تواند با نمایندگان دشمن حرف بزند؛ به یك شرط؛ به شرط اینكه در این حرف زدن ذره‌ای از او چیزی نخواهد؛ هیچ چیز از او نخواهد؛ نه نظر بخواهد، نه كمك بخواهد؛ چون كسی از دشمن انتظار كمك نمی‌تواند داشته باشد. پس چه؟ پس برای چه با دشمن رود در رو بنشینند؟ برای اینكه آگاهی سیاسی، قدرت نفس ، اعتماد به نفس ، قدرت ایمان و قدرت برخورد خودش را به دشمن نشان بدهد و او را مرعوب كند. من به این تاكتیك معتقد بوده‌ام و هستم و بود. من همانطور كه با زهد فروشی در مسایل اجتماعی روحم سازگار نبود و نیست، با این زهد و تزهد سیاسی هم روحم سازگار نیست. این ضعف نفس است. وقتی انسان در یك انقلاب مسئولیت دارد، باید شجاعت داشته باشد با دشمن بنشیند وحرف بزند. حالا چه بگوید؟ مهم این است كه چه بگوید و چگونه بگوید.

ما در این گفتگو‌هایی كه در این 16 ، 17 ماه مسئولیت پذیرفتن در انقلاب اسلامی ایران كه از جانب امام مستقیما مسئولیت داشتیم، قبلا كه مسئولیت عام همگانی را همه‌مان داشتیم، از ماه آبان به این طرف كه شورای انقلاب هسته‌اش به وجوت آمد و در آذر رسما تشكیل شد، وقتی صحبت این حرف‌ها پیش «ی‌امد، در جمع شورای انقلاب سه نظر وجود داشت؛ یك نظر اینكه با آمریكایی ها ، انگلیسسی‌ها و با سران ارتش به صحبت بنشینیم و شاید به یك نقطه نظر جدیدی برسید؛ من با این مخالف بدم. من می‌گفتم ما باید نقطه نظرهای‌مان را قبلا بر اساس معیارهای انقلاب نتخاب كنیم، بعد با هر كسی صحبت كنیم. باید وقتی آنجا می‌نشینید قاطع حرف بزنید و این یك نظر. نظر دوم این بود كه نه آقا اصلا حرفش را نزنیم، آن وقت بدنامی برای‌مان پیدا می‌شود، می‌گویند با آمریكایی‌ها حرف زدند. من با این هم مخالف بودم، این را هم ضعف نفس می‌دانستم. می‌گفتم چه می‌گویید آقایان؟ شما خودتان با آمریكایی حرف نمی‌زنید، آن وقت واسطه‌های دست دوم و سوم برای‌تان خبر می‌آورند و خبر می‌برند؛ این چه كاری است؟ اینها دغلی می‌كنند، خودتان حرف بزنید، شجاع باشید. نظر سوم این بود كه با آمریكایی‌ها ، با سران ارتش ، با انگلیسی‌ها، با آلمانی‌ها ، با همه‌ی اینها ، با ژاپنی‌ها ، ما به عنوان اعضای شورای انقلاب حق داریم رو به رو شویمف حرف بزنیم، سخن بگوییم؛ اما به یك شرط؛ به شرط اینكه در این برخوردها حس كنند یك سر سوزن از آنها چیزی نمی‌خواهیم، به شرطی كه حس كنند ما از موضع قدرت با آنها رو به رو هستیم، به شرطی كه در هر برخوردی یك پیروزی روانی به دست بیاوریم و من به عنوان یك تجربه‌ی موفق مبارزاتی این را در تاریخ ایران می‌خواهم بماند و نسل جوان انقلابی ما این را به عنوان یك تجربه بشنود كه بدون استثنا در تمام این چند برخورد پیروز شدیم و دشمن را ضعیف‌تر كردیم .

به دوستان عرض كردم در آن گفتگو و سخن عمومی كه از رسانه‌های گروهی منتشر شد، گفتم در یكی از این برخوردها ، یكی از همین آمریكایی‌ها كه به عنوان سبك شناس معرفی كرده بودند و می‌گفتند كه این یك آدمی است كه درباره‌ی ایران مطالعات دارد و به ملت ایران علاقه دارد، ولی ما حرف‌مان این است كه اینها معمولا آدم‌های خالص نیستند، غالبا هم مأمور سیا از آب در می‌آیند. گفتند این اصرار دارد با برخی از اعضای شورای انقلاب صحبت كند، صحبت شد، تصمیم بر این شد كه صحبت كنیم. من قرار بود با او صحبت كنم. یكی از همین آقایان او را آورد آنجا؛ البته بگویم كه چون آن موقع ما دفتر و دبیرخانه نداشتیم، یكی از چیزهایی كه به كار می‌بردم این بود كه می‌گفتم ، هر كس با ما می‌خواهد حرف بزند به خانه بیاید، ما به جایی نمی‌رویم؛‌ این را بعضی از دوستان خیال می‌كردند كه من به عنوان تكبر علمایی این را می‌گویم. به آنها گفتم دوستان، این طور نیست؛ من به عنوان حفظ عزت یك مسلمان این را می‌گویم. حتی سران ارتش تقاضای دیدار داشتند، گفتم در خانه اشكالی ندارد؛ هیچ حا نمی‌رویم. گفتند اینها از نظر امنیت‌شان می‌ترسند، گفتم نیایند. برای حفظ عزت و اینكه از موضع قدرت برخورد كنیم معتقد بودم كه حرفی دارند، آنجا بیایند؛ ما كه با آنها حرفی نداریم.

همین اولین برخورد به آنها نشانه‌ی بی‌نیازی ما بود. به هر حال این آقا هم آمد اینجا صحبت كند. این را مكرر گفته‌ام، خاطره‌ی بسیار جالبی است، هنوز هم برای خودم زنده است. وقتی پیرامون مشكلات انقلاب و پیروزی این انقلاب مقداری بحث كرد، ارتش شاه را به رخ ما كشید؛ گفت شما فكر نمی‌كنید یك ملت بی‌سلاح را دارید با یك ارتش پانصد هزار نفری از بیخ دندان و فرق سر تا نوك پا مسلح با بهترین سلاح‌ها رو به رو می‌كنید؟ گفتم چرا، می‌دانم؛ ولی شما هم فكر نمی‌كنید كه این ارتش، ارتشی است كه به آسانی از شاه جدا می‌شود؟ گفت فرض كنید كه نصف اینها از شاه جدا بشوند، دویست هزار تای اینها وفادار به شاه بمانند، فكر نمی‌كنید كه كشتارهای میلیونی راه بیندازند؟ همین شماها را، همین تو را می‌گیرند و نابود می‌كنند. در اینجا بود كه هیچ ضابطه و هیج بیانی نمی‌توانست این پیام را با آن روحیه و احساس به این آمریكایی نماینده‌ی استعمار منتقل كند؛ واقعا با یك هیجان و روحیه‌ی گرم به او گفتم می‌فهمی چه می‌گویی؟ آیا شنیده‌ای عاشقی را از معشوق خود بترسانند؟

این جمله خیلی برایش تعجب آور بود. ما داریم بحث سیاسی می‌كنیم، بحث عشق و عاشقی نمی‌كنیم. گفت نمی‌فهمم چه می‌خواهید بگویید. گفتم من كه می‌گویم شما مادی‌های ماتریالیست غربی نمی‌توانید انقلاب ما را درك كنید، برای همین است. باز جا خورد گفت اینها چه ربطی به هم دارد؟ یكی عشق و عاشقی، یكی ماتریالیست؛ اینها چه ربطی به هم دارد؟ گفتم شما مادی فكر كن؛ وقتی صحبت مرگ و شهادت برای‌تان پیش می‌آید افق در برابر چشمانتان تاریك می‌شود، اما باید به تو بگویم برای ملت به پا خاسته و ما كه مسئولیت‌های بزرگ را به عهده گرفته‌ایم، شهادت عشق است و حالا شما ما را از معشوق می‌ترسانید؟ سخن به همین جا پایان یافت و عد آن آقایی كه با این آمده بود به او گفتم چه یافتی؟ گفت این جمله‌ی آخر او را مأیوس كرد.

بله با دشمن سخن بگو و او را از خود مأیوس كن. دندان طمع دشمن را بكن. من این را یك روش بسیار مفید و پیروزمندانه در مبارزه می‌دانم. خط امام ، خط نفی سازش، هم به آن معنی خائنانه‌اش و هم به آن معنی مصلحت جویانه‌اش است و خط برخورد قوی با دشمن؛ ایشان در برخی موارد معتقدند كه خودشان اصلا باید در دسترس دشمن قرار نگیرند، دشمن باید فكر كند كه اصلا نمی‌تواند امام را ببیند، آن وقت به دوستان می‌گویند عیبی ندارد. گاهی به ما می‌گویند شما را نبینند، آن یاران شما را عیبی ندارد. اینها دیگر تاكتیك‌های مختلف برای مواقع مختلف است، ولی اصل ثابت است .

در همین رابطه با شورای امنیت نظر عموم دوستان اعضای شورای انقلاب این بود كه نماینده‌ی ایران به شورای امنیت برود و آنجا فجایع اه را بر ملا كند، شاید به اتفاق آراء آقای بنی‌صدر هم كه آن موقع وزیر خارجه بود اصرار داشت كه باید برود. وقتی به قم رفتیم و مطلب را با امام در میان گذاشتیم، ایشان گفتند نه، نروند حتی اگر وزیر خارجه‌ی ما نیست. من به ایشان عرض كردم آقا شما از برخورد مستقیم با دشمن جلوگیری نمی‌كردی، گفتید عیبی ندارد، اینجا چه مصلحتی است؟ (خوب دقت كنید) ایشان حضور در آنجا را به عنوان قدم اول در راه پذیرش راه حل پیشنهادی آمریكا تلقی می‌كردند، می‌گفتند این مقدار هم باید آمریكا از ما قبول نكند و نیاید و بداند كه ما سرسختانه می‌ایستیم .

تجربه‌های بعدی هم نشان داد كه تشخیص امام در اینجا تا چه حد مفید بوده. ما در مراحل بعد دیدیم كه این امریكایی مغرور چگونه با تواضع بیشتر وارد میدان شد.
خط امام از نظر برخورد با استبداد و استعمار و دشمنان و اصالت انقلاب اسلامی ما، خط قدرت و برخورد با شجاعت و قدرت و پیروزمندی و نه خط سازش؛ نه در شكل سازش خائنانه و نه در شكل سازش مصلحتی، گویاست.

اینها بحثی از ویژگی‌های خط امام در برخورد ایدئولوژیك، در برخورد اجتماعی و تاكتیك مبارزه‌ی مسلحانه و سیاسی و در برخورد با دشمن كیفیت روابط مبارزین و انقلابیون با دشمن بود كه توانستم در این دیدار به عرض شماها برسانم. امیدواریم فشرده‌ی این مطلب به خاطرها بماند و راهگشای ادامه ی راه‌مان برای آینده‌ی ما باشد .

منبع:

كتاب سخنرانی ها و مصاحبه های آیت الله دكتر سید محمد بهشتی 58/11/19 ، تدوین:محمد رضا سرابندی، انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامی

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.