اینک که شهر شعله ور بی خیالی است
جای برادران غیورم چه خالی است
جای برادران غیوری که بعدشان
این شهر در محاصره خشکسالی است
بی ادعا ز خویش گذشتند و پل شدند
رد عبور صاعقه شان این حوالی است
من حرف میزنم و دلم شعر می شود
در واژه های من هیجانات لالی است
طاعون گرفته ایم و کسی حس نمی کند
تا آنکه زنده بودنمان احتمالی است
آلوده است کوچه ، خیابان به زندگی
چیزی که هست و نیست و حالی به حالی است
بر من چه سخت می گذرند این غروب ها
جای برادران غیورم چه خالی است !
پروانه نجاتی
Sorry. No data so far.