شنبه 22 سپتامبر 12 | 12:02
گقت‌وگوی تریبون مستضعفین با سیدعباس نبوی پیرامون «ولایت فقیه، مردم و عدالت»

عباس نبوی: علی(ع) هم می‌گفت محاصره‌ام کرده‌اند و نمی‌توانم قدمی بردارم

مصاحبه‌کننده: سلیم کریم‌زاده/ محمد ثقفی

این که توقّع کنیم که ولی‌فقیه چون محور و بنیان جمهوری اسلامی است پس بنابراین قدرت اعمال‌کننده‌ی تصمیمات‌ش فوری و آنی است، آن‌قدر با شرایط و اوضاع در هم پیچیده‌ی ما فاصله دارد که افراد را به انتظارات و توقّعات بی‌جا می‌افکند. ولی‌فقیه هر چه قدر قدرتمند و توان‌مند باشد از امیرالمؤمنین(ع) که توان‌مندتر و نافذتر نیست. خود علی می‌گوید من در میان کسانی محاصره شده‌ام که نمی‌توانستم قدمی بردارم.


تریبون مستضعفین- سلیم کریم‌زاده/ محمد ثقفی

حجة‌الاسلام و المسلمین سیدعباس نبوی استاد حوزه و دانشگاه و از مؤسسین دفتر تحکیم وحدت و دانشجویان پیرو خط امام است. وی که تجربه‌ی فعالیت‌های کلان دانشجویی را از دوران دانشجویی در دانشکده فنی دانشگاه تهران در پرونده دارد، بعدها به مطالعه‌ي اقتصاد و دروس حوزوی تا سطح سه پرداخته است. وی که هم‌اکنون یکی از اساتید مقبول بین فعالان دانشجویی عدالتخواه است پیش‌تر مسئولیت‌هایی چون معاونت پژوهشی و آموزشی سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی، معاون فرهنگی و پژوهشی نهاد نمایندگی رهبری و مسئولیت نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاه تربیت مدرس را نیز بر عهده داشته است.

اواخر پاییز سال گذشته به دفتر ایشان که درس‌هایشان نیز همان‌جا برگزار می‌شود رفتیم و با ایشان پیرامون «ولایت فقیه، مردم و عدالت» به گفت‌وگو نشستیم.

مشروح گفت‌وگو با استاد سیدعباس نبوی پیرامون «ولایت فقیه، مردم و عدالت»

در ادامه بخش‌هایی از این گفت‌وگوی طولانی را می‌خوانید:

کارویژه‌های ولی فقیه هدایت جامعه و مدیریت اسلامی است

کارویژه‌ی اوّل ولی فقیه هدایت جامعه‌ی اسلامی در مسیر اصول و مبانی و معیارهای پایه‌ی دین اسلام هست. این اصول و مبانی و معیارهای پایه در حدّ بسیار زیاد و گسترده‌ای واضح و روشن هستند یا به تعبیر فقاهتی از اجماع فهم برخوردارند، یعنی تقریباً همه‌ی متفکّران اسلامی آن اصول و مبانی و معیارهای پایه را قبول دارند. مثل این‌که موازین اجتماعی باید در طول اراده‌ی تشریعی خداوند باشد یعنی شریعت به خصوص ارکان و آن شاخصه‌های شریعت در موازین اجتماعی حاکم باشد یا مثل این‌که فضائل الهی و انسانی و اخلاقی، باید محور تعاملات مردم در جامعه باشد.

کارویژه‌ی دوم ولایت فقیه، مدیریّت مبتنی بر شاخصه‌های اسلامی است. این مدیریّت طبعاً در چهارچوب دیوان‌سالاری سه قوّه شکل پیدا می‌کند و از طریق نظم و انسجامی که بین قوای سه قوّه برقرا شده، این مدیریّت اعمال می‌شود.

در کارویژه‌ی هدایت جامعه اسلامی نقد ولی فقیه غالبا معنایی ندارد

 در این کارویژه‌ی اوّل نقد و انتقاد به ولی‌فقیه و مرکز تصمیم‌گیری که به نام ولایت در جامعه شناخته می‌شود، قطعاً باید در نهایت منجر به این نتیجه بشود که اگر انتقاد به حق است، پس ولی‌فقیه در تشخیص آن معیار اصلی و بنیان ارشادی که به عنوان مبنا قرار داده، اشتباه کرده‌است. در غیر این صورت، انتقاد بی‌معناست.

اشتباه در این کارویژه‌ی اوّل آن‌قدر بعید و بعید و بعید به نظر می‌رسد که نه تنها ولی‌فقیه به عنوان یک اسلام‌شناسِ مجاهدِ زمان‌شناسِ پیشتازِ تحوّلاتِ جامعه‌ی اسلامی، بلکه از یک طلبه‌ی معمولی هم بعید به نظر می‌رسد.

بنابراین در این بحش یعنی بخش هدایت عمومی و اجتماعی، فرض اشتباه و خطای ولی‌فقیه به فرض یکی از دو این دو مسئله منجر می‌شود: یا بر می‌گردد به شل‌باوری و ضعف اعتقاد ولی‌فقیه به موازین و اصولی که مورد نظر است و در اسلام به صورت قطعی بیان شده و روی آن پافشاری شده‌است و یا خطا در بنیه‌ی اصلی اجتهاد. والّا اگر پذیرفتیم ولی‌فقیه به خصوص در امور اجتماعی و سیاسی مجتهد است، و اگر پذیرفتیم او اهل ورع و تقواست، و ایمان و باور بسیار قوی و محکمی به موازین اسلامی دارد، خطای او در این بخش اوّل تقریباً نزدیک به محال خواهد بود.

ولی فقیه فعلی وظایف خود در قبال عدالت را انجام داده است

ولی‌فقیه در جامعه‌ی امروز ما حکم بالتقدّم و وجوب عدالت بر تمامی جنبه‌ها و ساحت‌های اجتماع را داده است. این را مقایسه کنیم با بسیاری از کسانی که در موقعیّت ولایت نیستند، یا می‌توانستند باشند امّا در نهایت نظر و نگرش‌شان به این‌جا رسید که عدالت بر بقیّه ساحت‌های اجتماعی تقدّم ندارد، یا مثلاً به صراحت آمدند گفتند که توسعه بر عدالت مقدّم است… در مرحله‌ی بعد آمده به عنوان سیاست‌های راهبردی نظام جمهوری اسلامی، در سیاست‌های ابلاغی هم گنجانده و اعلام کرده‌است. در مرحله‌ی سوم آمده به عنوان یک گفتمان عمومی به تعبیری مسیر هدایت عمومی در جامعه مطرح کرده‌است. پس این کارهایی که باید ولایت فقیه در جامعه انجام می‌داده‌است، در باب مسئله‌ی عدالت، به اندازه‌ای که خودش متوجّه مسئولیّت‌ش بوده، انجام داده‌است.

عدالت معنای روشنی دارد و ولی فقیه وظیفه عملیاتی کردن آن را به عهده دارد

ولی فقیه می‌آید عدالت را نیز بیان می‌کند. این هم چیزی نیست که اگر ولایت فقیه داشتیم قابل بیان باشد و اگر ولایت فقیه نداشتیم، قابل بیان نباشد؛ نه. آن‌قدر دین این مسائل را واضح گفته‌است که فقط ولایت فقیه برای تبیین و هدایت اجتماعی، برای سوق دادن جامعه در یک مسیر، محور می‌شود. و الّا اگر ولایت هم نداشتیم، باید همه‌ی آن کسانی که به پای مفاهیم دینی صبوری و جان‌فشانی می‌کردند، از پرچم‌های ارزش‌ها و موازین دفاع می‌کردند که در طول تاریخ هم کردند، بسیاری هم به شهادت رسیدند و خون‌شان را دادند. منتها ولایت فقیه آمده این را در عرصه‌ی اجتماع تحقّق بخشیده و به اصطلاع عملیاتی کرده است.

ما موازین اسلامی روشنی داریم، که باید با زندانی، مجرم، با متّهمی که هنوز جرم‌ش آن‌قدر بیّن و آشکار نبوده‌است که بتوان او را مجرم دانست، تا زمانی‌که قاضی حکم را بدهد باید با یک حد و اندازه‌ی مشخّص و معیّنی که حیثیّت و کرامت انسانی او را مخدوش نکند، رفتار شود. منتها وقتی به جزئیات می‌رسیم، می‌توان بحث‌های جزئی‌تری را دنبال کرد.

مسئولیت ناکارآمدی‌ها و کژی‌های نظام حکومتی به گردن ولی فقیه نیست

اگر وارد بخش دوم؛ بخش دیوان‌سالاری شویم در آن‌جا به طور واضح و قطعی عرض می‌کنم که این بخش به اندازه‌ای مسئولیّت‌ش به گردن ولی‌فقیه است که او از آن اقدامات و سازوکارها و تصمیمات مستقیماً دفاع کند. چه برسد به این‌که خود ولی‌فقیه جزء اصلی‌ترین منتقدین یا حتّی معترضین به یک بخش باشد. این که نمی‌شود حسابِ آن بخش را به پای ولی‌فقیه نوشت. و این نوع بازی‌های عوامانه‌ای است که امروزه بخشی از معاندین و معترضین ایجاد کرده‌اند.

جریان‌های معارضه یک دور باطل درست کرده‌اند؛ چطور؟ اوّل در یک برنامه‌ی گسترده بعد از شروع دولت سازندگی، امواجی از بده بستان‌های سیاسی، اقتصادی، مدیریّتی شکل گرفت که همان موقع ولی‌فقیه نسبت به آن‌ها اعتراض داشته‌است. خودِ این منشاء بسیار یاز ناروایی‌ها و مفاسد در عرصه‌ی مدیریّت اجتماعی شده‌است. بعد خود کسانی که در این زد و بندها وجود داشته‌اند، به جهت اوّلین مواجهه‌ای که دیده‌اند و عالم آن ولی‌فقیه بوده‌است، مجبور شدند هر کدام به دلیلی از عرصه‌ی دیوان‌سالاری از سه قوّه بیرون روند. حالا که بیرون رفته‌اند، معارضه را که شروع کردند و وقتی بخش امنیّتی قضایی که با آن‌ها برخورد می‌کند، فغان برمی‌آورند که اوضاع – همان اوضاعی که خودشان قبلاً به وجود آورده‌اند – فاسد است، ما می‌خواهیم نسبت به فساد اعتراض کنیم، ولی یقّه‌ی ما را می‌گیرند.

بی‌عدالتی‌ها روشن و واضح است

خیلی واضح است: آقای رئیس‌جمهور تعدادی وزیر داشته‌است، دولتی تمام شده‌است. چند نفر از این وزرا و مسئولین ارشد مرتبط دست در جیب‌شان می‌کنند و 20 میلیارد تومان می‌گذارند روی میز و اوّلین بانک خصوصی را تأسیس می‌کنند. چگونه؟ از کجا؟ این خیلی مسئله‌ی روشن و واضحی است. الآن وقتی شما به مردم عادی مراجعه کنید، می‌بینید که مردم خیلی زود متوجّه می‌شوند؛ این دولت و آن دولت و دولت دیگر فرقی ندارد. امّا ما الآن داریم می‌بینیم که این مسئله دارد به یک بیماری مسری تبدیل می‌شود که دولت‌ها با توانایی‌هایی که دارند، به جای این‌که در حدّ توانایی محدودشان موازین اصلی و اساسی و پایه را ملاک قرار دهند و جلو روند، اجازه‌ می‌دهند یا خودشان مسیر را باز می‌کنند که هزار نوع مسئله‌ی مفسده‌خیز و ضدّ عدالت اتّفاق بیافتد، بعد شروع می‌کنند مفاهیم را زیر سؤال می‌برند.

عموم مردم عدالت و بی‌عدالتی را به درستی درک می‌کنند

به نظر من فطرت عمومی انسان‌ها در زمینه فهمیدن عدالت خیلی شفّاف است. فطرت عامّه به تعبیری پیچیده نیست، دچار آلودگی‌های سنگین نیست و حتّی اگر آلودگی داشته باشد بسیار ناچیز و محدود است. در قیاس نابکاران عرصه‌ی سیاست و مدیریّت، فطرت عامّه‌ی مردم بسیار دست‌نخورده و سالم هست. مردم یک دست‌اندازی در تصرّف بخشی از بیت‌المال را که می‌بینند، دیگر به هیچ وجه آن طرف را باور نمی‌کنند.

این که مسئولیت همه رفتارهای حکومت با ولی فقیه است تعبیری انحرافی است

این تعبیر انحرافی غلط از ولایت فقیه، بعضی از خشک مقدّس‌ها یا سوپر حزب‌اللهی‌های بی‌اطلاع و کم‌سواد که بی‌دلیل خودشان را سوپر حزب‌اللهی می‌دانند. آمدند رایج کردند و از آن طرف معارضین ضد انقلاب کاملاً بی‌اعتقاد و فاسد که همین معنا را رواج می‌دهند که گویی ولی‌فقیه مدیر لحظه به لحظه و کل تمام امور جامعه است و همه‌چیز باید در زمان مدیریّت ایشان –اگر واقعاً مدیر خوبی باشد– باید گل و بلبل و عالی باشد. این یک تعبیر کاملاً غلط و انحرافی است. چرا؟ مگر امام معصوم تکالیف و وظایف‌ش را انجام می‌دهد چه تکالیفی را انجام می‌دهد؟ همین که حضرت امیر می‌فرماید ما باید پیغمبر و سنّت او را ادامه بدهیم و این اصول و سنّت را حفظ کنیم. پیامبر هم آمد تا این ظرفیّت‌های شما را از درون اسارت‌های داخلی خودتان بیرون آورد. همین.

هاشمی رفسنجانی با سرمایه‌داری قرارداد بسته بود که مهدی را به کمپانی‌دار نفتی تبدیل کند

چندی پیش در دنیا سایت‌ها گفته‌اند که آقای بوذری نامی آمده از آقای مهدی هاشمی رفسنجانی در کانادا شکایت کرده‌است که بنده با ایشان قرارداد فروش نفت داشته‌ام و جناب آقای رفسنجانی در دهه‌ی 60 مرا به تهران دعوت کرده‌است و من با ایشان ملاقات و صحبت کرده‌ام و ایشان گفته‌اند راه‌هایی که مهدی ما تبدیل به یک کمپانی‌دار بزرگ نفت شود، را به اون نشان بده، و من این کار را کردم و با ایشان شریک شدم و بعد هم من را در یک سفر گرفتند و پدرم را درآوردند و به زندان بردند و من را به انفرادی انداختند و غیره. 50 میلیون دلار خسارت مستقیم و چند میلیارد دلار هم خسارت غیرمستقیم دادگاه برای ایشان ثبت کرده‌است. یک نفر یک سؤال اوّلیه بکند که آیا این مسائل حقیقت دارد یا خیر؟ اگر دارد، مگر ولی‌فقیه چه کاری می‌توانسته انجام دهد؟

مشکل از خلأهای قانونی و ناکارآمدی دستگاه قضاست نه ولی فقیه

نظم عمومی جامعه بر طبق قانون شکل پیدا می‌کند، قوانین همیشه خلاء و حفره دارند. قرار نیست ولی‌فقیه پرکننده‌ی این مواد مذاب و خلاء‌ها باشد. و معنا ندارد که ولی‌فقیه پرکننده باشد. بنابراین دو مطلب اتّفاق می‌افتد که این دو مطلب باید علاج کرد. راه را از حالت شخصی بیرون آورد. یک این‌که در قانون‌گذاری باید این حفره‌ها را پوشاند و دوم این‌که وقتی این حفره‌ها قرار می‌گیرد، مقدار کمی نظم را به هم بزند، زمانی که نظم را زیاد به هم می‌زند حتماً جعل یا تصرّف غیرمجاز یا کلاه‌برداری یا سرقت مدیریّتی، اداری می‌شود می‌شود که باید نظام قضایی باید پویا باشد و به طور جدّی آن‌ها را دنبال کند.

متأسفانه نظام قضایی ما از آن توانایی و چالاکی و حرکت و سرعت برخوردار نیست، از آن کارشناسی مناسب و کافی برخوردار نیست. یک بخشی از آن هم مربوط به این است که ملاحظات دهه‌ی 60، و بعد نیمه‌ی اوّل دهه‌ی 70 که دولت سازندگی برقرار بود، این ملاحظات اجازه نداد که مجموعه‌ی قوّه‌ی قضائیه با جدّیّت و توانایی مؤثّر وارد این میدان‌ها شود.

برخی نخبگان حکومتی در ظاهر هم از ولی فقیه حمایت نمی‌کنند

در مناظره‌ای که دو سال پیش با  آقای محمّد هاشمی در دانشگاه داشتیم، دانش‌جویان از ایشان پرسیدند که این اعتراضاتی که شما و اخوی شما حاج آقای هاشمی به رهبری کرده‌اند؛ معنایش این است که ولی‌فقیه مقتضای عدالت را رعایت نکرده‌اند. ایشان که عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام هستند، به صراحت پشت تریبون جلوی هزار دانش‌جو گفت من ولی‌فقیه را عادل نمی‌دانم.

حضرت امیر هم می‌گفت که بین کسانی محاصره شده ام که نمی‌توانم قدمی بردارم

این که توقّع کنیم که ولی‌فقیه چون محور و بنیان جمهوری اسلامی است پس بنابراین قدرت اعمال‌کننده‌ی تصمیمات‌ش فوری و آنی است، آن‌قدر با شرایط و اوضاع در هم پیچیده‌ی ما فاصله دارد که افراد را به انتظارات و توقّعات بی‌جا می‌افکند. ولی‌فقیه هر چه قدر قدرتمند و توان‌مند باشد از امیرالمؤمنین(ع) که توان‌مندتر و نافذتر نیست. خود علی می‌گوید من در میان کسانی محاصره شده‌ام که نمی‌توانستم قدمی بردارم. من نمی‌دانم شما جوانان چه توقّعی دارید؟ شما باید از لحاظ رسانه‌ای بیش‌تر در مورد این مسئله کار کنید که آیا ولی‌فقیه وظایف اصلی خودش را با جدّیّت و درستی انجام می‌دهد یا خیر؟ اگر انجام می‌دهد چرا اوضاع این‌چنین است؟ چون اوضاع فشار و هجمه‌ی بسیار گسترده‌ی جهانی از یک طرف و جریان بده بستان‌های ناجوان‌مردانه‌ی پشت پرده از طرف دیگر بیش‌ترین فشار را به ولی‌فقیه منتقل می‌کند. نکند از ولی‌فقیه انتظار دارید که نقش اپوزیسیون نظام را ایفا کند؟ یا توقّع دارید پرچم دست بگیرد بگوید بیایید همه‌چیز را به من بگویید؟!

رسانه باید از فسادهای کلان رمزگشایی کند

مرحله‌ی بعدی این است که فسادهای کلان را بیش از همه، رسانه می‌تواند رازگشایی کند. یک نقش بسیار خوب و مهمی که رسانه بر عهده گرفته‌است، همین مسئله است. و از مصادیق بسیار مهم امر به معروف و نهی از منکر است و کسی که با قصد و نیّت درستی در این راه قدم بردارد، ثواب بسیار بالایی می‌برد.

باید فرهنگ احترام به قانون رواج پیدا کند

می‌گویند اجزاء قوانین درست طرّاحی نمی‌شود و باعث می‌شود مردم تمایل به زیر پا گذاشتن آن‌ها داشته باشند. من هم این را قبول دارم و نسبت به بسیاری از اجزاء قوانین به‌خصوص جاهایی که به آیین‌نامه می‌رسد، منتقد و گاهی برای احقاق حق بعضی افراد معترض هم هستم. امّا اگر ما یک فرهنگ را حل کنیم، بسیاری از مسائل ما حل می‌شود. مادامی که همین اجزاء کاملاً غیرقابل دفاع در قانون وجود دارد، رعایت آن بهتر از بی‌قانونی است.

رابطه امت و امام چگونه باید باشد؟

امیرالمؤمنین حق مردم بر امام را بیان کرده‌اند که امام بایستی نسبت به مردم با ملاطفت و گشاده‌رویی رفتار کند و بر حقوق آن‌ها و توزیع این حق عامّه حسّاس باشد و پافشاری کند؛ به معنای سوق دادن جامعه به سمت مطالبه‌ی عدالت. و هم‌چنین نصیحت و نطق و تدوین مشکلات و انتقاد پذیری.

رابطه‌ی امّت و امامت در مفهوم اسلامی یک رابطه‌ی خیلی خیلی واضح است. از نوع رابطه‌ای است که خلیفه‌ی دوم بالای منبر گفت که اگر من از سنّت پیامبر تخطّی کردم، جلوی من را بگیرید، خانمی بلند شد و گفت مطمئن باش با تازیانه ادبت می‌کنیم. اگر کسی خدای نکرده در جایگاه ولی‌فقیه قرار گرفت و معیارها را مخدوش کرد و زیر پا گذاشت، قطعاً باید با او برخورد شود. امام در وصیت‌نامه‌شان آورده‌اند. امّا ولی‌فقیهی که کاملاً پاسدار تمام‌عیارِ موازین و معیارهای اسلامی و شیعی هست، چه مجادله‌ای با او معنا دارد؟

به جای ارجاع مشکلات به ولی فقیه باید دولتی فرهنگ‌ساز را مطالبه کرد

اگر تمام جامعه نخواستند و ولی‌فقیه در موضع ضعیف قرار گرفت، به طور طبیعی پیشتازی او از بین می‌رود و قرار نیست ولی فقیه با زور و اسلحه و الزام نظامی به کسی الزام کنند که این مبانی و موازین را بپذیرد. دردی که معارضین امروز دارند این است که می‌بینند جریان گسترده‌ی میلیونی به صورت فطری و وجدانی کنار ولی‌فقیه ایستاده است. چرا جریان این‌گونه است؟ چون مردم در جامعه‌ی ما یک رمز اساسی را پیدا کرده‌اند که هرگونه رفتار کنند -از دین‌داری خوب تا کم‌دینی تا شل دینی- امّا در لحظات آخر صف حق را از دست ندهند. این عبرت بزرگی برای مردم شده‌است.

بحث بر سر انتقاد بر ولی‌فقیه نیست و ولی‌فقیه هم در حد و توان و ظرفیّت خودش جلو می‌رود و انتظار معصوم را نمی‌توان از ولی‌فقیه داشت. من خودم بیش‌تر این‌گونه فکر می‌کنم که به جای این‌که مسائل را به سمت ولایت فقیه برگردانیم و ضعف‌های جامعه را از مدیریّت ولایت فقیه نگاه کنیم، جایِ یک دولت فرهنگ‌ساز و جامعه‌ساز خالی است. و در حقیقت انقلاب اسلامی یک دولت فرهنگ و جامعه‌ساز از این دوران بعد از پیروزی تا ام‌روز از جامعه‌ی ما طلب دارد.

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.