موسوی خوئینی ها مرد مرموزی است، از همان سیاسیونی كه در رمان ها و فیلم های سیاسی یا پلیسی، داستان حول آنها می گردد و ما عاشق كشف نقش آنها در حوادث هستیم؛ فردی كه با آنكه موقعیتی منحصربهفرد و كاریزماتیك در جریان اصلاحات داشت، هرگز برای كسب قدرت به صورت علنی اقدام نكرده. و البته در تمام موقعیت های خطیر و مهم عمر جمهوری اسلامی رد پای او را میتوان دید، اما هیچ گاه فراتر از نقش نجات بخش برای دوستانش ظاهر نشده است؛ تنها لحظهای حضور می یابد و مسیر بازی را تغییر می دهد. با آنكه بسیاری قدرت را در كسب كرسی های علنی و بزرگ می جویند، خوئینی ها فرزندان دیروز و سربازان امروزش را به زمین بازی می فرستد، و بیآنكه هزینه اضافی بدهد، از قدرت بهرهمند می شود. او به تمام معنی یك پدرخوانده اصیل است. مطلب پیش رو روایتی است از همان موقعیت های خطیر كه پدرخوانده برای لحظهای ظاهر شده است.
پاتریس لومومبا در سفارت
اكثر كسانی كه نام خوئینی ها را می شنوند به یاد تصرف سفارت آمریكا و آیتا… سفارت میافتند؛ مردی كه رهبری معنوی دانشجویان موسوم به خط امام را به عهده داشت و به همراه حجاریان برای دانشجویان كلاس سیاسی می گذاشت. آنچنان كه عباس عبدی در مقالهای در مجله كیهان سال مینویسد، دانشجویان به دلیل تجربه همكاری با خوئینی ها در دفتر تحكیم وحدت و احساس قرابت فكری با وی، از او برای همكاری در اشغال سفارت دعوت می كنند تا همزمان احتمال عدم موافقت امام و احتمال اخراج دانشجویان از سفارت، توسط دولت موقت را برطرف كنند. آنچنان كه عباس عبدی میگوید، دانشجویان از موسوی خوئینی ها می خواهند موضوع را با امام مطرح كند، اما وی مخالفت كرده و میگوید امام با موضوع موافق است و «ولی اگر موضوع با ایشان مطرح گردد، ممكن است علی رغم موافقت، صلاح ندانند كه چنین عقیدهای را قبل از عمل ابراز كنند و اصولا حضرت امام در بعضی امور اجازه صریح نمیدهند.» درواقع تلاش می كنند امام را در مقابل عمل انجام شده قرار دهند. اما نكات جالب تری نیز در پرونده خوئینی ها وجود دارد، وی در سال 1975 به آلمان شرقی می رود و سپس برای تحصیل عازم دانشگاه «پاتریس لومومبا» مسكو می شود؛ دانشگاهی كه تربیت كننده بسیاری از نیروهای كمونیست یا وابسته به شوروی همچون كارلوس تروریست مشهور، یا ابومازن و مصطفی برغوثی بوده است. آنچنان كه در آن سال ها از او با نام «كریپتو كمونیسم» نام می بردند و نشریه فرانسوی «پاری مارچ» در سال 1985 در این باره می نویسد: «اشخاص وارد به امور كرملین، معتقدند كه او یار «كا.گ.ب» در ایران و دوست قدیمی «حیدر علی اف» تنها مسلمان عضو دفتر سیاسی شوروی است (…) وی بیقید و شرط جرج حبش را تحسین می كند (…) همچنین با ژنرال «پناهیان» كمونیست قدیمی كه در سالهای 45-1944 رییس ستاد ارتش خلق جمهوری مهاباد بود ملاقات داشت (…) خوئینی ها كه از سال 1975 در آلمان شرقی مستقر شده بود، تعلیمات خود را از «ماركوس ولف» ژنرال آلمان شرقی و رییس سرویس های مخفی برلین شرقی دریافت می داشت.»
روایت نشریه فرانسوی شاید كاملا قابل اطمینان نباشد – اگرچه با توجه به سابقه خوئینی ها بعید نیز نیست، اما مخالفت یاران خوئینی ها با نظر حلقه علم و صنعت برای اقدام مشابه درباره سفارت شوروی قابل تامل است، آنچنان كه دور از انتظار نیست خصوصا با خصومت شوروی كه بهوضوح آن را در دوران جنگ تحمیلی به نمایش گذاشت، و فعالیت قوی نیروهای كمونیست و چپ، امام از آن اقدام نیز حمایتی متقابل می كرد. یارانی كه بعدها همواره در مركز بررسی های استراتژیك، روزنامه سلام و فعالیت های سیاسی پس از فوت امام در كنار وی بودهاند.در عین اینكه علی فلاحیان در مصاحبه با گلپور درباره تفسیر قرآن خوئینی ها و فرقان می گوید: «بله خب یكچنین تفكری را باید بگویم كه در نوع نگاه یا به قول جماعت آنها قرائت سوسیالیستی؛ خب شاخص خوئینی ها بود (…) خوئینیها خب دیگر چنان تفسیر های وحشتناكی شروع كرد از قرآن كه بالاخره آقای «بهشتی» اینها وارد شدند و توصیه كردند كه بالاخره ایشان قطع كرد. ولی آدمهایی كه آن روز جذب آن تفاسیر شدند، خیلی هاشان تا الآن هم مانده اند.» بعد ها دانشجویان چپ اشغال كننده سفارت تبدیل به مریدان و یاران پدرخوانده می شوند، و در تمام مراحل فعالیت سیاسی همراه وی می مانند؛ حتی شنیده می شود كه بعدها بخشی از اسناد سفارت كه در جریان اشغال مفقود شده بود، در جریان دستگیری عبدی پیرامون پرونده نظر سنجی در منزل این فرد (عبدی) كشف شد. در عینحال، این انتقاد به خوئینی ها نیز وارد بود كه دسترسی به اسناد سفارت، خصوصا ارتباط بنیصدر با سیا، موجب رد صلاحیت بنیصدر نشد.
ناجی پسرخوانده ها
سال 1363، سال خون بود برای جمهوری تازه نفس، و شهریور آن سال رییسجمهور و نخستوزیر جمهوری از دست رفتند؛ اما نكات مهمی در واقعه فوق بود؛ خصوصا در حالیكه طبق اطلاعیه شهید سوم حادثه، شهید دفتریان بهعلت خفگی كشته شده بود و جسدش قابل تشخیص بود توسط عدهای خاص بهنام (شهید!) كشمیری معرفی شد، پس از مشخص شدن هویت شهید سوم، مدعی شدند پیكر «شهید مسعود كشمیری» در واقعه انفجار متلاشی شده بود، كه قسمتهای بهدست آمده نیز همراه سه شهید دیگر به خاك سپرده شده است!» اما بعد مشخص می شود كه عوامل اصلی اعلام شهادت برای كشمیری، محسن سازگارا و باستانی، معاونین بهزاد نبوی، بوده اند. بعدها بهزاد نبوی كمیتهای برای بررسی موضوع تشكیل می دهد كه بهعلت اعمال فراقانونی جلوی آن گرفته می شود و مسئولان كمیته نیز دستگیر می شوند. در عینحال، تقی محمدی عضو دفتر اطلاعات نخستوزیری كه پس از انفجار بهعنوان كارداری سفارت افغانستان منصوب می شود نیز احضار می شود؛ البته وی در مسیر بررسی پرونده بهظاهر خودكشی می كند. تقی محمدی از دانشجویان تحكیم وحدت بود كه پیش از این تصویر وی در حال انتقال گروگان ها در سفارت آمریكا به نام محمود احمدی نژاد در رسانه های خارجی منصوب شد. وی از دوستان سعید حجاریان بود، حلقه سفارت، فرزندان پدرخوانده.در همین حال و پس از كشیده شدن پای نبوی، سازگارا و دیگران به بازی، پدرخوانده كه دادستان كل كشور است، بار دیگر وارد بازی می شود تا پسران خود را نجات دهد. ابتدا نامهای با شصت امضا از علیاكبر محتشمیپور تا عبدالكریم سروش، مهاجرانی و همه آنان كه بعدها جناح خاصی را تشكیل دادند جمع می كند و سپس میكوشد تا بر امام فشار بیاورد. نتیجه این می شود كه امام به خاطر وضعیت جنگی پرونده را موقتا متوقف می كند. اما پدرخوانده پس از فوت امام سعی می كند حكم امام را مختومه شدن نه مسكوت ماندن موقتی آن ابراز كند. بهزاد نبوی در گفتوگویی با روزنامه «دوران امروز» به پدرخوانده اشاره می كند: «گزارش نتایج را به ایشان ارایه دادند. ایشان دستور مختومه شدن پرونده را بهدلیل عدم وقوع بزه صادر كردند و حتی دستور دادند كسانی كه در این پروندهسازی شركت داشته اند، تحت پیگرد قرار بگیرند…»؛ اما هاشمی در خاطرات سال 1363 خود می نویسد: «بعد از دستگیری علی تهرانی، پای افراد دیگری مانند مهندس بهزاد نبوی – وزیر صنایع سنگین- خسرو قنبری تهرانی – رییس اداره اطلاعات نخست وزیری- و چند نفر دیگر به میان آمد. به این پرونده رسیدگی كامل نشد و به دستور امام خمینی، پیگیری اتهامات متهمان پرونده، متوقف گردید.»
پدرخوانده فداكاری می كند
غایله هجدهم تیر با انتشار نامهای منتسب به سعید امامی در روزنامه «سلام» به مدیر مسئولی خوئینی ها و توقیف روزنامه فوق آغاز شد؛ نامهای كه همزمان با بررسی طرح تغییر قانون مطبوعات در مجلس پنجم منتشر شد و مدعی بود طرح فوق كه نویسنده مطالب را نیز مسئول می دانست، توسط سعید امامی صادر شده است.سعید حجاریان كه خود در آن ایام روزنامه «صبح امروز» را در اختیار دارد ابتدا نامه را در مجلس نزد مجید انصاری برده و از او میخواهد در صحن مجلس قرائت كند، اما او نمیپذیرد. سپس حجاریان به نزد خوئینی ها می رود و از او می خواهد نامه را منتشر كند؛ در همین باره از محمد قوچانی میخوانیم: «موسوی خوئینی ها با انتخاب تیتر روز سهشنبه خود كوشید، یكبار دیگر از سوابق خود در ایجاد حاشیه امنیتی برای روزنامه اش مطمئن شود …. (موسوی خوئینی ها) كوشید به یك ریسك بسیار خطرناك دست بزند، خطر این ریسك بهاندازهای بود كه حتی سعید حجاریان نیز صلاح را در آن دانست كه چنین بازی خطرناكی را به موسوی خوئینی ها سپارد. (نشان نوزدهم خرداد 1378)» وزارت اطلاعات پیش از انتشار نامه تماس می گیرد با توجه به محرمانه بودن آن، در صورت انتشار نامه از سلام شكایت خواهند كرد كه یقینا نتیجهاش توقیف این نشریه خواهد بود؛ بعدها در دفاعیات می خوانیم كه خوئینی ها می گوید نامه فوق مهر طبقهبندی نداشته و از طریق فكس به نشریه رسیده است؛ آیا هر نشریهای هرچه با فاكس برسد منتشر می كند؟ آن هم چنین نامه ای؟ درواقع سربرگ و زیر نامه فكس شده، یعنی محل درج طبقهبندی، پاره شده بود؛ و نامه دستنویس نیز طبق اظهارات وزیر از حوزه مشاورین وزیر وقت، و نه سعید امامی است. با اینحال، نیروهای رسانهای اصلاحات فرصت لازم برای سوءاستفاده از این نامه بی نشان را به خوبی استفاده كردند.
پرچم سبز در دستان پدرخوانده
سردار جعفری فرمانده كل سپاه اخیرا گفت كه آقای موسوی خوئینی ها در بهمن 1387 اینگونه می گوید: «ما باید بیاییم و توان بگذاریم تا به هر قیمتی رهبری را از تخت پایین بكشیم، او باید بفهمد كه این مملكت آنطور نیست كه ایشان هر جور بخواهد به هر سمت بكشد، خاتمی و یارانش اكنون كلی تجربه دارند.» ابطحی هم در اعترافات خود می گوید: «خاتمی و فاتح و مهدیهاشمی رفسنجانی می گفتند كه «برنده شدن در این انتخابات خیلی با انتخابات گذشته فرق می كند. در این صورت، جریان اصولگرا و رهبر دیگر نمی توانند سرشان را بلند كنند و این معنای یكسره كردن كار است.» یعنی رسیدن به یك نظام با ولایت فقیه بسیار ضعیف شده یا بدون ولایت فقیه جا بیفتد. اعتراضات در انتخابات كاملا برنامه ریزی شده بود.» در حالیكه اكثر فرزندان پدرخوانده در بازداشت بهسر می برند، پدر خوانده خود برای مدیریت بازی وارد عمل شده است، بسیاری وقایع اخیر را حاصل فشار موسوی خوئینی ها میدانند كه با هرگونه مصالحه مخالف است، آنچنان كه در تیرماه در جلسهای در منزل یكی از وزرای خاتمی میگوید: «باید تمام قد در مقابل آنها بایستیم، چراكه ما را در این حوادث منافق و ضدانقلاب خواندهاند.» وی حتی بهصراحت دلیل بازداشتها و كشته شدن مردم بیگناه را هزینههای حضور میرحسین موسوی میخواند و میگوید كه با توجه به وضع پیش آمده میرحسین اگر بخواهد كنار بكشد هم نمیتواند.
نبرد بعدی
موسوی خوئینی ها در افطاری كه چندی پیش در منزل یكی از اعضای شاخص مجمع روحانیون برگزار شد، تأكید می كند كه چهره اصلاحطلبان بعد از وقایع اخیر مخدوش شده و می گوید: «انتشار اعترافات اصلاح طلبان باعث شد ما بهعنوان افرادی ضد انقلاب، كودتاگر، برانداز و ضددین به مردم معرفی شویم و به هر قیمتی شده نباید اجازه دهیم این اعترافات به شكل كنونی از رسانه ها خصوصا صدا و سیما پخش شود.» و ادامه میدهد «پس از اعترافات این سؤال برای طرفداران جوان اصلاحات پیش آمده كه چرا افرادی كه ما از آنان بهعنوان سمبل مقاومت و مبارزه یاد می كردیم، در كمتر از دوماه به توبه و تغییرات اساسی در مواضع خود افتاده اند و دچار خلا تحلیلی شده اند. (…) ذهنیت بخش زیادی از بدنه اصلاحات دچار تردید شده است. به اعتقاد آنها، اینكه ما نتوانستیم برای افراد بازداشتشده كاری انجام دهیم، نشاندهنده این است كه قدرت چانه زنی خود را از دست داده ایم كه افرادی مانند حجاریان را نتوانستیم آزاد كنیم.» اما وی در كلیدیترین جمله خود می گوید: «من معتقدم تنها راه جبران این حادثه وحدت كامل نیروهای اصلاح طلب است. همچنین باید شبانهروز كار كنیم تا بتوانیم با پیروزی در اولین انتخابات پیش رو بتوانیم این ضربه را تا حدودی جبران كنیم.» گویی نرم شدن لحن بیانیه های موسوی و رفتار كروبی در همین راستاست و حتی عدهای عدم ورود جدی خاتمی به درگیری ها را برای همین استراتژی تفسیر می كنند. پدر خوانده به یك رویارویی جدید میاندیشد.
Sorry. No data so far.