شنبه 17 اکتبر 09 | 16:01

پيراهن خونين و مرثيه گرگ‏ها

حالا هم عده اي مكار نقش عمروعاص و عده اي جاهل نقش ابوموسي اشعري را بازي مي كنند. سرنوشت اين حكميت از همين حالا مشخص است. اظهر من الشمس است كه تقلبي نشده، پس چه جاي حكميت است؟ مي خواهند بنشينند بر سر چه معامله كنند؟ بر سر خون كساني كه به بهانه ادعايي دروغين جانشان را از دست دادند؟ يا اينكه سهم مدعيان تقلب از قدرت را تعيين كنند و آينده سياسي شان را تضمين؟


تجمع سبزها در نیویورک

تجمع سبزها در نیویورک

چون خلیفه سوم به دست ناراضیان كشته شد، مسلمانان گرد علی(ع) جمع شدند و ایشان علی رغم میلشان زمام حكومت را در دست گرفتند. جمعی از دوستان كه انتظار مقام داشتند، چون خود را بی نصیب دیدند داعیه خونخواهی خلیفه مقتول را سردادند و جالب آنكه انگشت اتهام به سوی علی(ع) دراز كردند! حال آنكه امیرمؤمنان در زمان اختلافات و كشمكش های آن دوره همواره نقش میانجی را برعهده داشت.

سپاه جمل را به راه انداختند و كار به گفت وگو راست نشد و تیغ تیز، شتر سرخ موی را بر زمین نشاند و فتنه جمل فرو نشست. اما این پایان كار نبود. یكی از عمالی كه به دست علی(ع) بركنار شده بود، حاكم پیشین شام بود اما معاویه سرسازش نداشت و برای یاغی گری بهانه می خواست. پیراهن خون آلود خلیفه سوم را در مسجد دمشق آویخت و هر روز برای آن نوحه سرایی می كرد و علی(ع) را مسئول این جنایت معرفی كرده و مستحق شورش و انتقام می خواند.

جنگ صفین درگرفت. لشكر امیرالمؤمنین(ع) در آستانه پیروزی بود كه مكر عمروعاص قرآن ها را بر سر نیزه كرد و ابر تردید و فتنه را بر آسمان لشكر پیروز افكند. به زور شمشیر، علی(ع) را از ادامه جنگ و یكسره كردن كار منصرف و حكمیت را تحمیل كردند. او گفت نماینده ما «عبدالله بن عباس» باشد، نادانان نپذیرفتند. گفت پس مالك اشتر، گفتند مالك؟! او خود آتش بیار و فرمانده جنگ است، چگونه می خواهد آتش را فرونشاند! ابوموسی اشعری را تحمیل كردند. كسی كه خود دل در گرو ولایت نداشت و از ابتدا راهش از علی(ع) جدا بود.

نماینده معاویه، عمروعاص شد. اما جالب ترین جای ماجرا موضوع حكمیت بود. ابوموسی اشعری و عمروعاص قرار بود درباره چه موضوعی حكمیت كنند؟ هدف آنها به اصطلاح فرونشاندن آتش و پایان جنگ و خونریزی میان دو گروه از مسلمانان بود و سرآغاز این خونریزی پیراهن عثمان بود. آنها باید حكم می كردند كه او مظلوم به قتل رسیده است یا نه و آیا معاویه حق خونخواهی او را داشته است یا خیر؟ یكی نبود بپرسد، این قتل چه دخلی به علی دارد و این وسط معاویه چه كاره است؟

دو دور مذاكره كردند؛ در دومه الجندل و اذرح. نتیجه مباحث آن شد كه خلیفه را مظلوم كشته اند و برای آنكه قاتلان در پناه علی نباشند، باید او را از حكومت عزل كرد. وقتی قرار شد نتیجه مذاكرات عمومی شود عمروعاص موضوع خلافت معاویه را هم اعلام كرد، حال آنكه هیچ توافقی در این باره نشده بود و به قول امروزی ها این موضوع اصلاً در دستور كار مذاكرات نبود.

معاویه ای كه حاكمی معزول و یاغی بود، به ناحق به طلب خونی برخاسته و فتنه انگیخته بود كه اصلاً حقی در آن نداشت، و در میدان نبرد هم شكست خورده بود و تا دیروز فقط داعیه خونخواهی داشت، حالا مدعی خلافت هم شده بود! حكمیت، جنگ و خونریزی میان مسلمانان را تمام نكرد. جنگ باز هم ادامه یافت، دیروز بر سر پیرهنی خون آلود و امروز بر سر خلافت. و البته آنهایی كه اهل بصیرت بودند می دانستند كه از ابتدا هم هدف معاویه چه بود و پیراهن عثمان، بهانه ای بیش نبود.

***

جامعه ما هم چندی پیش دچار فتنه شد. فتنه ای كه پیامدهایش كاملاً از میان نرفته است. این روزها از این طرف و آن طرف حرف هایی به گوش می رسد و طرح هایی مشابه با اسامی رنگارنگ ارائه می شود. از آشتی ملی گرفته تا حكمیت و میانجیگری و… اما ماهیت و نتیجه همه این طرح ها یكی است.

اولین سؤال این است؛ موضوع حكمیت و آشتی و توافق باید چه باشد؟ شكاف های بوجود آمده؟ تقسیم قدرت؟ آینده جریان موسوم به اصلاحات؟ خون های به زمین ریخته؟ زندانیان؟ كدامیك؟!

اما اینها كه همه عوارض و تبعات علتی دیگر هستند. اصلاً همه این بلواها بر سر چه بود كه این همه تاوان داشت و حالا باید بزرگان بنشینند و حلش كنند؟ آری! ادعای تقلب كه به اندازه بزرگی اش دروغین بود و به قول وزیر تبلیغات هیتلر (گوبلز): دروغ هر چه بزرگ تر باشد، راحت تر باور می شود!
اگر قرار باشد حكمیتی باشد باید سراغ ریشه رفت و ریشه در ادعای تقلب است!

امروز ما به ساده لوحی ابوموسی اشعری از سر درد می خندیم و از خدعه عمروعاص و معاویه درشگفتیم كه چگونه با ادعایی دروغ، جنگی را به راه انداختند و چگونه با خدعه ای دیگر، جای بازنده و برنده جنگ را عوض كردند. حالا هم عده ای مكار نقش عمروعاص و عده ای جاهل نقش ابوموسی اشعری را بازی می كنند. می خواهند به خیال خودشان آتش را فرو بنشانند. سرنوشت این حكمیت از همین حالا مشخص است. جای شاكی و متهم عوض می شود. ما می دانیم و برای آنها هم اظهر من الشمس است كه تقلبی نشده، پس چه جای حكمیت است؟ می خواهند بنشینند بر سر چه معامله كنند؟ بر سر خون كسانی كه به بهانه ادعایی دروغین جانشان را از دست دادند؟ یا اینكه سهم مدعیان تقلب از قدرت را تعیین كنند و آینده سیاسی شان را تضمین؟

پیراهن ها در تاریخ گاهی نقشی ویژه یافته اند. پیراهن خونین یوسف را برادران برای یعقوب آوردند و مدعی شدند گرگ او را دریده است. پیراهن خونین عثمان هم فتنه ای عظیم شد و چه خون ها كه برای آن ریخته نشد.

دوباره فتنه باز آمده است و این بار پیراهن سبز به تن دارد. می گوید سبزی ام نشان اصالت و اعتقاد است! اما نمی گوید اعتقاد به چه؟! ذكرالله اكبر بر لب دارد و ناله هایش آدمی را به یاد گریه های سوزناك برادران یوسف(ع) می اندازد، برای فریب حضرت یعقوب(ع).

در منطق عمروعاص همانطور كه برای نجات و رهایی از تیغ علی، می توان هم كشف عورت كرد و هم قرآن بر سر نیزه برد، می توان با شعار الله اكبر به جنگ الله رفت، تبر برداشت و بر پیكر ایران، این تنه تناور و سبز تشیع زد و پرچم سبز علوی نیز در دست داشت. مگر روز عاشورا عمر سعد با فریاد یا خیل الله اركبی – ای سپاهیان خدا ركاب بزنید- به سپاهیان خداجوی امام حسین(ع) حمله نكرد؟!

عمروعاص ها همیشه بوده اند. هر زمان به رنگی و با پیرهنی اما آنچه خواب شومشان را تعبیر می كند، امتزاجشان با ابوموسی هاست. اگر جماعتی قشری و ابوموسی ها نباشند، مكر و خدعه عمروعاص ها با بی آبرویی فقط می تواند جان كثیفشان را از تیغ عدالت برهاند، نه بیشتر. مردم اگر اهل بصیرت باشند، ابوموسی ها به علی تحمیل نمی شوند و پیوند نامیمون خدعه و جهل رخ نمی دهد تا معاویه از پیراهنی خونین برای خود ردای امیرالمؤمنینی بدوزد.

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.