به به سلام ! جشن تولد گرفته ای
عیشی برای دور و بر خود گرفته ای
فصلی گذشت ، سینه مردم کباب شد
بازی بچه های وطنم هم خراب شد
فصلی گذشت ، خون به دل عشق کرده ای
با خون ریخته …بله .. عشق کرده ای
حالا برای شادی خود کیک را بخور
چاقو بکش به سینه من ،حنجرم ببر
یک تکه از جگرم را به لب بکش
خورشید شهر مرا رنگ شب بکش
فصلی گذشت ، فصل دگر را خراب کن
این قلب پاک وطن را کباب کن
چاقو به خاک وطن می کشی ،بکش
آتش به دشت و دمن می کشی ،بکش
در کار فتنه چون شتر مست رفته ای
با چشمهای بسته به بن بست رفته ای
یادت که هست جشن وطن را بهم زدی
با خون پاک جوانان شکم زدی
کادو چه لازم است برایت بیاوریم؟
فصلی پر التهاب و خیانت بیاوریم؟
حالا برقص فصل دگر را خراب کن
با خون چند نفر دیگر خضاب کن
چاقو بکش تکه ی این کیک را بخور
کافی اگر که نیست گلوی مرا ببر
خاك تو سر يه چنين سيديرا كردن كه ابرو سيد/يران/نظام/اسلام و طلبه را ميبرد