سید کمالالدین دعائی – از دوران کودکی و دبستان به خاطر داریم که وقتی همکلاسیهای ما مرتکب خطایی میشدند، بقیهی دانشآموزان از ترس آنکه مبادا به صفت «خبرچینی» متصف شوند، از اعلام این خطا و تذکر آن به مسئولین مدرسه خودداری میکردند. یا در خانه و خانواده که از پرسش بعضی سؤالها از بزرگترها و کنجکاوی میترسیدیم، از اینکه به ما بگویند «فضول» هراس داشتیم!
آدمها بزرگ میشوند، اما خصیصهی فرهنگی «برچسب هراسی» نه تنها در آنها از بین نمیرود، بلکه همراه آنها رشد میکند و پیچیدهتر میشود. اگرچه شاید این عارضهی دوجانبه، در هیچ جامعهای همچون جامعهی سیاستزدهی ایران فراگیر نباشد: عدهای با برچسبزدن دیگران را میترسانند و اهداف خود را پیش میبرند و عدهای از برچسبخوردن میترسند و فرو مینشینند.
در احوال اطراف خودمان اندکی دقت کنیم: برچسب «عقبمانده» و «قدیمی» برای والدین، آنها را از تذکر و نصیحت و شفقت نسبت به فرزندانشان باز میدارد؛ برچسب «خسیس» و «خشکدست» یک خانواده را از قناعت و رویهی منطقی در زندگی گریزان میکند؛ برچسب «وابسته» و «مخالف» برای یک خبرنگار، او را از نقد منصفانهی سیستم حکومتیاش میترساند و از سوی دیگر برچسب «وابسته» و «حکومتی» برای روزنامهنگار دیگری، او را از امکان تحسین منصفانهی نقاط قوّت دولت متبوعش محروم میکند؛ برچسب «متحجر» و «امّل» شهروندان زیادی را از ابراز اعتقادات و باورهای دینیشان منصرف میکند؛ برچسب «لیبرال» و «سکولار» و «غربزده» افراد فراوانی را از نواندیشیهای حتی معقول و مثبت در عرصهی فرهنگ و هنر و ادبیات میهراساند… و چه بسا برچسبها و اتیکتهایی که دیگر برای ما عادی و روزمره شدهاند، از فرط استعمال و الصاق!
برچسبها همان عینکهای رنگی هستند که پیش از مواجهه با چیزی، بر چشم میگذاریم یا ناخواسته بر چشممان میگذارند. برچسب، یعنی تعمیم پیشداورانهی یک جزء به کل، یعنی فدا کردن جزئیات به پای یک کلیت، یعنی راحتکردن قضاوت به بهای غیر عادلانه و غیر دقیق شدن آن. دقت داشته باشیم که انتساب یک تصور به تصور دیگر یا همان چیزی که اهل منطق «تصدیق» مینامند (یا همان فرایند برچسبزدن) به خودی خود ایرادی ندارد؛ اما این برچسبها وقتی به عنوان صغرا و کبرای استدلال مورد استفاده قرار میگیرند، مسیر استنتاج و تحلیل دقیق را به انحراف میبرند.
به زبان ساده و برای مثال، فرض کنید در محلی مسئول بررسی اشیاء «شکستنی» (Fragile) در محمولههای بستهبندی شده هستید. اگر بستهای به دستتان برسد که رویش چند برچسب قرمز با لوگوی «شکستنی» خورده باشد، دیگر زحمت گشودن و بررسی جعبه را به خود نمیدهید و کلیهی اشیاء داخل آن را به عنوان «شکستنی» قلمداد میکنید. اما فرض کنید که بستهی موردنظر، هیچ نام و نشان یا علامتی نداشته باشد. در این صورت، مسئولیت شما ایجاب خواهد کرد که با بررسی تکتک اشیاء محتوی در جعبه، از وجود اجزاء شکستنی مطلع شوید و به اقتضای آن اقدام کنید.
این روزها آدمهایی که در برچسبزدن مهارت و تخصص دارند سر هستند، معروف و مشهور هستند، طرفدار دارند و مهمتر از همه: هرچه بیشتر دیگران را به برچسبهای متفاوت مزین میکنند، خود از تیررس برچسبها در امان میمانند. رسانههایی جاذبه دارند که اخبار و تحلیلهایشان پر از برچسب باشند؛ رسانههای برچسبی و آدمهای برچسبزن که پشتشان هستند، خبرها و گزارشهایی که با برچسب آغاز میشوند و با برچسب پایان میپذیرند. اگر رسانهای حتی به جهت حفظ اعتدال و انصاف، از اتیکتزدن و انگزدن به دیگران خودداری ورزد، رسانهی حرفهای نیست، رسانهی بی رنگ و بو است، رسانهی مرده است. آدمهایی که برچسبزدن بلد نیستند بیعرضه هستند و توان درک و تحلیل ندارند.
باور کنیم که این فراوردهی زائد فرهنگی، بیش از حد تصور خطرناک است و مانند بعضی دیگر معضلات دامنگیرمان، بینیاز از توطئهی استکبار و جنگ نرم بیگانگان، خود به تنهایی برای افول و شکست یک ملت کفایت میکند. چه استعدادها و خلاقیتها که به این سبب، محو و زائل میشوند و چه انحرافها و زخمها که به این دلیل، درمان نمییابند و رو به تزاید میگذارند. اگر نیاموزیم که در فضای بدون «برچسب» گفتگو و عمل کنیم، رو به زوال خواهیم گذارد. ارباب سیاست و فرهنگ و دین و رسانه باید شعار «برچسبزدن ممنوع!» را برای خود مسجّل کنند. بایستی تمرین کنیم که به هنگام مواجهه با بستههای دریافتی، ابتدا «برچسب»های الصاقی را با دقت (!) جدا کنیم و سپس به بررسی محتویات آن بپردازیم و «برچسب شناسی» را به عنوان یکی از مهارتهای زندگی برای مقابله با «برچسب هراسی» در نظر بگیریم.
بعید نیست که یکی از حکمتهای توصیهی حکیمانهی “لا تنظر إلى من قال، و انظر إلى ما قال” همین باشد که وقتی به جای قائل کلام، توجه به فحوا و مفاد کلام معطوف میشود، برچسبهای پیشفرضگونه تا حد زیادی کارایی خود را از دست میدهند.
جامعهی «برچسبی» به لقمههای آماده و فستفودهای غیر سالم عادت میکند و فرصت فکر و زحمت مداقّه را از خود دریغ میدارد. در چنین جامعهای تخصص، طبقهبندی و تفکر انتقادی که از ضروریات رشد فرهنگی هستند به تعطیلی میگراید. شاید دیگر از نسل ما گذشته باشد، اما به فکر نسل آیندهای باشیم که در فضای این فرهنگ نفس میکشد و رشد میکند.
Sorry. No data so far.