کیوان صائمی – 1- هفت دقیقه به پاییز فیلم ارزشمندی است. این ارزشمند بودن فیلم را فقط به خاطر آن چند ثانیه قبل از آاتش گرفتن ماشین می گویم.به خاطر نمایش حسرت بار پیچیدگی های یک انتخاب اخلاقی.بقیه فیلم را کنار بگذارید و به این فکر کنید که چه نمایش موثری از هولناکی یک تصمیم اخلاقی داده می شود .مردی که ماشینش تصادف کرده است و هر لحظه ممکن است آتش بگیرد؛ دو بچه کوچک در ماشین مانده اند یکی از بچه ها حاصل ازدواج قبلی همسرش با مرد دیگری است و دیگری بچه خواهر همسرش.اول کدام را بیرون بیاورد؟ با همه معیارهای اخلاقی ای که در آن لحظه بحرانی ممکن است در ذهن مطرح شود و همه عواقب و تبعاتی که ممکن است هر کدام از دو شق تصمیم به وجود بیاورند بیرون آوردن کدام بچه زودتر از آن یکی اخلاقی تر و درست تر است. درباره اینکه فکر می کنم سینما باید چه کار انجام دهد حرف نمی زنم.اما نمی توانم ذهن تان را هدایت نکنم به سمت وجود ضرورت فیلم ساختن درباره پیچیدگی های قضاوت ها و تصمیم های اخلاقی.هر هدف و هر آرمان و هر رسالت و هر تعریفی که برای سینما قائل باشید نمی توانید چشم هایتان را بر روی بی اهمیتی حاد فکر کردن در باره تصمیم اخلاقی در جامعه ببندید. از این نظر خیال می کنم که باید هفت دقیقه به پاییز را ستایش کنیم فقط به خاطر تنفسی که دوست هم ندارم مصنوعی صدایش کنم و به بینندگانش می دهد.به خاطر کمک به ادامه حیات جامعه.تا این حد حتی.
2- این وسط برداشت ناشیانه علیرضا امینی از خودکشی در فیلمش برایم تعجب آور است. علاوه بر اینکه این ماجرای خودکشی همکار نیما و به دنبال ان فرهاد اساسا منطق دستانی اش می لنگد در بطن ان هم خیلی ابتدایی و عجولانه به خود خودکشی نگاه شده است. برتری هفت دقیقه به پاییز را در پیچیدگی روایتش از اخلاق می دانم و در عین حال اعتقاد دارم که در این داستانک فرعی مساله ساده انگارانه مطرح شده است. اینکه مساله تصمیم به خودکشی و بعد انصراف از آن اینقدر ساده و بدون هر گونه پچیدگی انسانی و صرفا با یک انگیزه سست تایید نشده ناموسی و بعد شنیدن صدای فرزند و فهمیدن لحظه ای عواقب بعدی خودکشی برای خانواده اش با تلفن همسر همکار نمیا باشد سبب می شود که طبیعی باشد که من درباره اینکه اگر جای نیما بودم کدام یکی از بچه ها را بیرون می کشیدم می توانم ساعت ها فکر کنم و معیارهای اخلاقی مختلفی را آزمون کنم اما درباره اینکه اگر جای فرهاد بودم خودکشی می کردم یا نه دقیقه ای هم فکر نخواهم کرد.و خب…فیلم با معیار من در اینجا شکست می خورد
3- یک رابطه خاص و پیچیده دیگر هم این وسط اتفاق می افتد.خواهر میترا خیانت کرده است یا نه؟ در سراسر فیلم اشاره های متناقض آشکارا مهندسی شده ای(!) به دو طرف قضیه می شود. اینکه خیانت نکرده است و خیانت کرده است مساله چندان مهمی برای فکر کردن نیست. اینکه خیانت کرده باشد و وقتی متهمش می کنند اینقدر استادانه عصبانی شود و دادوبیداد راه بیندازد و اینکه خیانت نکرده باشد وچشمش به پولها که می افتد گریه کند و حسرت بکشد. این است پیچیدگی های انسانی هایی که دارند توی جامعه بند اول متن زندگی می کنند طرح این داستانک دقیقا کامل کننده داستان اصلی قصه است. آدم هایی که در شرایط کاملا متناقضی می توانند طبیعی زیست کنند طبیعتا محدودیت های فکر کردن اخلاقیشان به شدت بیشتر شده است اگر به صفر نرسیده باشد.
Sorry. No data so far.