ابتدا بگوييد چه شد كه مكبر شديد؟
از كودكي به اين كار علاقه داشتم و هميشه مسئولان مدرسه مرا براي قرائت قرآن در جلوي صف انتخاب ميكردند. بعدها در كلاسهاي قرائت قرآن شركت ميكردم و استاد قرآنم، آقاي شريفي مرا با تجويد و قرائت آشنا كردند.
از كي و چگونه با مرحوم آيتالله طالقاني آشنا شديد؟
آشنايي بنده با آن بزرگوار به دهه 30 بر ميگردد. محل كسب و كار من به مسجد هدايت نزديك بود و من براي شركت در نماز جماعت به آنجا ميرفتم. اكثر كساني كه در نماز جماعت مسجد هدايت شركت ميكردند، تحصيلكردههايي بودند كه به معارف و احكام اسلام علاقه داشتند و آنجا را براي خود به صورت يك پايگاه در آورده بودند.
از آنجا كه بسيار به مرحوم طالقاني علاقه داشتم، پس از مدتي داوطلبانه عهدهدار انجام بعضي از برنامههاي مسجد از جمله گفتن اذان، دعاي پس از نماز و اعلام برنامهها در مراسم عزاداري و اعياد شدم. مرحوم طالقاني بسيار مرا تشويق ميكردند و مورد لطف و عنايت قرار ميدادند.
يادم هست يك بار كه اذان دادم، پيرمردي پيش آمد و شانه مرا بوسيد و خطاب به مرحوم طالقاني گفت: «محمود آقا بلال زمانه ماست. » آقاي طالقاني لبخندي زدند و گفتند: «بلال سياه بود. آقا محمود ما سفيد و خوب چهره است. » من در پاسخ گفتم: «آقا! فرق من با بلال اين است كه او چهرهاش سياه بود و قلبش سفيد و من برعكس هستم!»
در هر حال، ايشان لطف فراوان به بنده داشتند و حتي در انتخاب آيات و ادعيه هم به من كمك ميكردند. ايشان همواره سعي داشتند آيات و دعاهايي را انتخاب كنند كه مضامين انقلابي و برانگيزاننده داشتند. البته اين كار بي دردسر هم نبود و به همين دليل چند بار بازداشت و در زندان شكنجه شدم.
چه كساني در مسجد هدايت سخنراني ميكردند؟
هر چند در مسجد هدايت از طيفهاي مختلف فكري و اعتقادي شركت ميكردند و حتي بعضي از آنها در آينده به جريانات التقاطي و انحرافي پيوستند، اما مرحوم طالقاني هميشه براي سخنراني، بهخصوص در ايام عاشورا يا شبهاي ماه رمضان از شخصيتهاي روحاني بزرگي چون شهيد آيتالله مطهري، مقام معظم رهبري، شهيد آيتالله مفتح، آيتالله مهدويكني و آيتالله هاشمي رفسنجاني دعوت ميكردند. من قبل از سخنرانيها چند آيه قرآن ميخواندم و گاهي هم جلسه را اداره ميكردم. اغلب اوقات هم خود بنده واسطه دعوت اين بزرگواران بودم. بهطور مشخص واسطه آشنايي بنده با آقاي هاشمي رفسنجاني مرحوم طالقاني بودند.
چگونه؟
يك روز آقاي طالقاني مرا صدا زدند و گفتند: «محمود آقا! دوچرخهات را برميداري و ميروي بازار. كنار مسجد آذربايجانيها يك حوزه علميه هست. آقاي هاشمي رفسنجاني را پيدا و از ايشان دعوت ميكني كه براي سخنراني در سه شب احياي ماه رمضان به مسجد هدايت تشريف بياورند». من تا آن زمان آقاي هاشمي را نميشناختم. از طرفي به خاطر مسئوليتي كه در مسجد هدايت داشتم مايل بودم كه خطباي مبرز و برجستهاي در آنجا سخنراني كنند، به همين دليل از مرحوم طالقاني پرسيدم: «آقا! آيا ايشان ميتوانند چنين مجلسي را اداره كنند؟» آقاي طالقاني گفتند: «بله، ايشان كاملاً صلاحيت دارند».
طبق دستور آقا به آن حوزه رفتم. مدرسه خلوت بود و در يكي از حجرههاي آنجا روحاني جواني براي عدهاي از طلبهها صحبت ميكرد. من هم به آنها پيوستم و گوش دادم. هر چه زمان بيشتر گذشت، من هم بيشتر مجذوب سخنان آن روحاني شدم. در آن دوره، شوروي به روماني حمله كرده بود و ايشان داشت اين رويداد را براي حضار تحليل ميكرد. آن بينش سياسي بالا برايم بسيار جالب بود. منتظر ماندم تا صحبتهاي ايشان تمام شد و سپس از يكي از حضار پرسيدم: «اين آقا كيست؟» و او پاسخ داد: «آقاي هاشمي رفسنجاني. . . » من نزد ايشان رفتم و پيام آقاي طالقاني را رساندم. يك بار ديگر هم به مناسبت جشنهاي نيمه شعبان، مرحوم طالقاني چون خودشان ممنوعالمنبر بودند، از آقاي هاشمي دعوت كردند كه در يكي از دهات طالقان سخنراني كنند. آقاي هاشمي به خاطر مشكلي كه برايشان پيش آمده بود، نتوانستند به طالقان بيايند. آقاي طالقاني به من گفتند: «آقا محمود! من ممنوعالمنبر هستم و نميتوانم صحبت كنم. تنها كسي كه الان اين كار از دستش بر ميآيد و ميتواند اين مجلس را اداره كند، خود شما هستي. برو و اين كار را بكن. » من طبق دستور ايشان در آن چند روز مجلس را اداره كردم كه بسيار هم مورد رضايتشان واقع شد.
از قدرت روحي و مجاهدات مرحوم طالقاني چه خاطراتي داريد؟
ايشان بسيار باصلابت بودند و در برابر رژيم طاغوت، در استمرار در مبارزه، واقعاً كمنظير بودند. يادم هست در سال 1342 كه ايشان را محاكمه ميكردند، در دادگاه حضور داشتم. يادم نميرود كه مجلس تحتالشعاع وقار، صلابت و ابهت ايشان بود. هر بار هم كه در زندان بودند و به ديدارشان ميرفتم، بسيار بانشاط و مصمم بودند. از زندان هم كه آزاد ميشدند، لحظهاي را براي پيگيري مبارزات از دست نميدادند.
يك بار در ماه مبارك رمضان، بين دو نماز، پشت به محراب ايستادند و خطاب به حضار گفتند: «من از سخنراني منع شدهام. ميخواهم فاصله دو نماز برايتان در باره نماز جمعه يك مسأله شرعي را عنوان كنم. نماز جمعه، واجب تخييري است و در دين اسلام اهميت خاصي دارد. علت چيست كه در تمام دنيا نمازجمعه برگزار ميشود، ولي شيعيان از اين كار استنكاف ميكنند، حال آنكه در قرآن سورهاي به نام جمعه آمده و تمام فرقههاي اسلامي نماز را برگزار ميكنند. پاسخ اين است كه برگزاري نماز جمعه در سه مقطع واجب است: اول حضور امام زمان(عج)، دوم حضور نماينده ايشان كه براي اقامه نماز تعيين شده باشد و سوم به شرط آنكه حاكم عادلي بر كشور حكومت كند. تا كنون هيچ يك از اين شرايط محقق نشده است و لذا شيعيان، نماز جمعه را به معناي وسيع و واقعياش برگزار نكردهاند، زيرا اولاً امام زمان(عج) غايب هستند، ثانياً كسي از سوي ايشان براي انجام اين كار تعيين نشده است و ثالثاً حاكم عادلي بر كشور حكومت نميكند. از آنجا كه نماز جمعه، يك نماز حكومتي است، برگزاري آن تأييد حكومت وقت محسوب ميشود و شيعه در طول تاريخ و در زمان حال نخواسته و نميخواهد با برگزاري اين نماز، حكومت را تأييد كند».
ايشان در پوشش پاسخ به يك مسأله شرعي، هر چه را كه لازم بود بالاي منبر بگويند، گفتند و در واقع يك هدف سياسي را دنبال كردند. همان شب مأموران ساواك به منزل ايشان ريختند و به خاطر اينكه شاه را غير عادل ناميده بودند، دستگيرشان كردند.
با دستگير شدن آيتالله طالقاني و بسته شدن مسجد هدايت، مبارزات به چه شكل ادامه پيدا كرد؟
پس از آنكه مسجد هدايت توسط ساواك بسته شد، سعي كرديم اين كانون پرتحرك انقلابي را به جاي ديگري منتقل كنيم و به مبارزات خود ادامه بدهيم. پس از بررسي، به اين نتيجه رسيديم كه مسجد الجواد ميتواند جاي مناسبي باشد. به شهيد آيتالله مطهري مراجعه كرديم و از ايشان خواستيم فعاليتهاي اسلامي مسجد را مديريت كنند. ايشان تمايل چنداني به اين كار نداشتند، ولي سرانجام با اصرار فراوان ما و با اكراه قبول كردند و وقتي ديدند كه همه با علاقهمندي به اين كار ادامه ميدهيم و آنجا براي فعاليتهاي تبليغي و انقلابي ايشان محل مناسبي است، جلسات تفسير قرآن خود را در آنجا داير كردند.
ارتباط شما با آيتالله طالقاني از چه طريقي حفظ شد؟
اين مقطع مصادف بود با آخرين تبعيد و زندان ايشان و ما از طريق دوستاني كه توفيق زيارتشان را پيدا ميكردند، با ايشان ارتباط داشتيم و از كيفيت سازماندهي مبارزات و ادامه مطلوب آن پيامهايي را از ايشان دريافت ميكرديم تا زماني كه در سال 57 و در پي گسترده شدن مبارزات، رژيم شاه چارهاي جز آزاد كردن ايشان نديد.
پس از آزادي، فعاليتهاي ايشان به چه نحو ادامه پيدا كرد؟
پس از آزادي، منزل ايشان در پيچ شميران تبديل به يكي از پايگاههاي اصلي انقلاب شد. من هر چند در آنجا مسئوليت رسمي نداشتم، اما به دليل ارتباط ديرينه با ايشان، مكرراً خدمتشان ميرسيدم و پيام عدهاي از درجهداران ارتش را كه ميخواستند به انقلاب بپيوندند و نيز پيام اقشار مختلف مردم را به ايشان ميرساندم.
از فعاليتهاي جريانات التقاطي در آن مقطع چه خاطراتي داريد؟
در آن ايام در دفتر ايشان يك جريان نفاق نامرئي از نهضت آزاديها و منافقين شكل گرفته بود كه تمايل داشت مزورانه اهداف خود را پيگيري كند و به خيال خود با يك سري اقدامات و طرحهاي مرموز، ايشان را در برابر امام(ره) قرار بدهد و در سايه اين دوگانگي، به اهداف خود برسد. منافقين و نهضت آزاديها از سالها قبل با مرحوم طالقاني ارتباط داشتند و در جلسات و برنامههاي ايشان شركت ميكردند و آيت الله طالقاني هم به خاطر سلوك هدايتگرانهاي كه داشتند، آنها را طرد نكرده بودند؛ به همين دليل ما هم با آنها رابطه حسنه داشتيم و حتي خود من گاهي در برنامهها از آنها تجليل ميكردم. البته آنها هنوز نفاق خود را آشكار نكرده بودند، اما در همان دوره هم گاهي رفتارها و برخوردهايي را از آنها ميديديم كه مشخص ميكرد آنها به علماي دين و روحانيت اعتقاد ندارند. يكي از رهبران نهضت آزادي در آن سالها صراحتاً اعلام كرد: «تنها فرق ما با يك عالم و مرجع ديني اين است كه او عبا و عمامه دارد و ما نداريم».
به هر حال آنها با تمام تلاشي كه كردند موفق نشدند بين امام (ره) و آيتالله طالقاني شكاف ايجاد كنند، چون مرحوم طالقاني ارادت بيشائبه و روزافزوني نسبت به امام (ره) داشتند و امام (ره) هم بسيار به ايشان علاقهمند بودند و براي ايشان جايگاه بسيار خاصي را قائل بودند.
يكي از موارد بارز اطاعت آيتالله طالقاني از امام(ره)، موضوع لغو حكومت نظامي در روز 21 بهمن توسط امام(ره) بود كه آيتالله طالقاني در ابتدا با آن موافق نبودند، ولي پس از صحبت با امام(ره) ، اطاعت كردند. خاطره آن روز را بيان كنيد.
من بارها از زبان مرحوم طالقاني شنيدم كه ميگفتند امام (ره) مؤيدمنعندالله است. روز 21 بهمن ساعت 4 بعد از ظهر بود كه حكومت رژيم شاه اعلام حكومت نظامي كرد و به مردم دستور داد كه از ساعت 4 بعد از ظهر به بعد، از خانههاي خود خارج نشوند. امام (ره) بلافاصله اين حكم را لغو كردند و از همه مردم خواستند به خيابانها بريزند. عدهاي نزد مرحوم طالقاني آمدند و از ايشان خواستند از امام (ره) استدعا كنند كه اعلاميه لغو حكومت نظامي را پس بگيرند. اينها معتقد بودند رژيم شاه، خونخوار و پليد است و قتل عام به راه خواهد انداخت. آقاي طالقاني با مدرسه علوي تماس گرفتند و تقاضا كردند با امام (ره) حرف بزنند. صحبت آن دو بسيار طولاني شد. صحبتهايشان كه تمام شد، مرحوم طالقاني گوشي را گذاشتند و به گوشهاي رفتند و شروع كردند به گريه كردن. ما كه شاهد اين صحنه بوديم تصور كرديم خداي ناخواسته بين ايشان و امام(ره) اختلافي پيش آمده و امام(ره) حرفي زدهاند كه آقاي طالقاني ناراحت شدهاند. بعد كه آرام شدند، بعضي از دوستان علت گريه ايشان را پرسيدند. مرحوم طالقاني گفتند: «هر چه استدلال آوردم، امام نپذيرفتند. وقتي ديدند قانع نميشوم، فرمودند: «اگر دستور و نظر حضرت وليعصر(عج) باشد، باز هم نميپذيريد؟» وقتي اين طور فرمودند، عرض كردم هر جور صلاح ميدانيد عمل بفرماييد و ما هم تابع شما هستيم». مرحوم احمد آقا پس از رحلت مرحوم طالقاني ميفرمودند: «هر وقت تلويزيون چهره ايشان را نشان ميدهد، اشك در چشمهاي امام جمع ميشود».
از اقامه اولين نماز جمعه تهران چه خاطراتي داريد؟
من تا قبل از اعلام رسمي اقامه نماز جمعه توسط آيتالله طالقاني از موضوع خبر نداشتم. صبح روز 5 مرداد به دانشگاه تهران رفتم تا اگر كمكي از دستم برميآمد، انجام بدهم. بديهي است كه منافقين و ليبرالها به هيچوجه تمايل نداشتند كه من مكبّر نمازجمعه باشم، چون ميدانستند كه من وابسته به حزب جمهوري اسلامي و از علاقهمندان به شهيد بهشتي و آيتالله خامنهاي و آيتالله هاشمي رفسنجاني هستم. يكي از آنها نزد آيتالله طالقاني رفته و كسب تكليف كرده بود. ايشان فرموده بودند: «من محمود آقا را سالهاست كه ميشناسم. هيچ كس نميتواند مثل او اين مراسم را اداره كند». و به اين ترتيب من مكبّر نمازجمعه شدم. آن روز تريبون مناسبي براي برگزاري نمازجمعه وجود نداشت و از يك كانتينر به عنوان جايگاه استفاده كردند. مرحوم طالقاني روي سقف كانتينر ايستادند و خطبهها را ايراد كردند. ايشان با عصايي در دست و با كهولت سن از نردبام جايگاه بالا رفتند و خطبهها را ايرادكردند. درهنگام اقامه نماز به بنده فرمودند: «من سوره جمعه را حفظ هستم، اما ممكن است حين نماز بخشهايي را فراموش كنم. شما قرآن را باز كنيد و اگر چنين شد، به ياد من بياوريد.» من هم همين كار را كردم.
در فاصله نماز جمعه و نماز عصر ناگهان يادم آمد كه پيامبر(ص) و اصحابشان، پس از فتح مكه دعاي وحدت خواندند، پس چه خوب است كه ما هم به شكرانه پيروزي شكوهمند انقلاب و برگزاري آيين پرشكوه نماز جمعه، دعاي وحدت بخوانيم. اين پيشنهاد بسيار مورد استقبال و توجه مرحوم طالقاني قرار گرفت و بعدها هم در نماز جمعههاي تهران و بعضي از شهرستانها خوانده شد. در هر حال من افتخار اين را داشتم كه در 5 نماز جمعه مكبّر ايشان باشم.
به نظر شما علت انتخاب آيتالله طالقاني به عنوان اولين امام جمعه چه بود؟
آقاي طالقاني يك روحاني مبارز و روشنفكر بودند كه سالها در زندانها و تبعيدها زجر كشيده بودند و بسيار مورد علاقه مردم بودند. بعد از پيروزي انقلاب خدمت امام (ره) رفتند و گفتند: «اينك كه الحمدلله جنابعالي در رأس حكومت اسلامي هستيد، جا دارد نماز جمعه اقامه شود. » امام (ره) هم فرموده بودند: « از همين هفته خودتان نماز جمعه را اقامه كنيد. » امام(ره) اين موضوع را شفاهي فرمودند و حكم ندادند. مرحوم طالقاني هم روز چهارشنبه اعلام كردند كه روز جمعه نماز در دانشگاه تهران برگزار خواهد شد.
از رحلت ايشان چگونه باخبر شديد؟
مرحوم حاج اكبر پوراستاد به من خبر داد و به اتفاق به منزل آقاي طالقاني رفتيم. پيكر مطهر ايشان هنوز در منزل بود و چهره نورانيشان همه را تحت تأثير قرار ميداد. در آنجا احساس كردم بعضي از جريانات منحرف از جمله منافقين ميخواهند از اين جريان سوء استفاده كنند. در روز اول به علت كثرت جمعيت، دفن ايشان ميسر نشد و در روز دوم در ساعات اول صبح پيكر زجركشيده و مطهرشان را به خاك سپرديم و من در كنار قبر ايشان، دعاي وحدت را كه بسيار دوست ميداشتند، خواندم و جمعيت هم با من تكرار كرد. در اين سالها همواره به ياد ايشان بوده و هستم و خاطرات شيريني كه از آن بزرگوار دارم، همواره مرهم آلام من بوده است.
پس از رحلت آيتالله طالقاني، چه شد كه به عنوان مكبّر نماز جمعه مانديد؟
عدهاي شيطنتهايي كردند كه من كنار گذاشته شوم، ولي شهيدان رجايي و باهنر كه از سوابق من باخبر بودند پافشاري كردند كه كس ديگري نميتواند نمازجمعه را اداره كند. با حمايت اين بزرگواران بود كه كار من ادامه پيدا كرد. البته من با برخي از ياران نزديك امام (ره) در ارتباط بودم و از آنها راهنمايي ميگرفتم.
يكي از خاطرات عجيب نمازجمعه، انفجار بمب در آن مراسم بود. خاطره آن روز را بيان كنيد.
روز قبل از آخرين جمعه سال 63 صدام اعلام كرده بود كه نماز جمعه تهران را به خاك و خون خواهد كشيد. اين شايعه بين مردم پيچيده بود، با اين همه جمعيت در همه جا موج ميزد. مقام معظم رهبري در حال سخنراني بودند كه بمب منفجر شد و موج و حرارت آن تا تريبون هم رسيد، ولي خوشبختانه ايشان صدمه نخوردند و اصرار داشتند كه به صحبتهاي خود ادامه بدهند.
من نگران بودم كه نكند به جان ايشان سوءقصد شود و از ايشان درخواست كردم به كنار جايگاه بروند تا من مردم را آرام كنم. از سويي ميدانستم امام(ره) نمازجمعه را از راديو گوش ميدهند و قطعاً نگران سلامتي آقا بودند. بهسرعت پشت ميكروفون رفتم و دو بار تكرار كردم: «رئيسجمهور محترم جمهوري اسلامي هم اكنون به خطبههاي عالمانه خود ادامه ميدهند. » در واقع ميخواستم با اين حرف، هم مردم را آرام كنم و هم خبر سلامتي آيتالله خامنهاي را به اطلاع امام(ره) و مردم برسانم. جالب اين بود كه اين حادثه كمترين تأثيري بر لحن آقا نگذاشت و ايشان با همان صلابت هميشگي به ايراد خطبهها ادامه دادند، گويي هيچ اتفاقي روي نداده است. مردم هم بر جاي خود باقي ماندند و نماز برگزار شد. در آن حادثه 14 نفر به شهادت رسيدند.
آيا امام(ره) هيچ وقت به شما تذكر هم دادند؟
بله، يك بار مداحي آمده بود و اشعاري خواند و از مردم اشك گرفت. امام(ره) توسط آقاي توسلي پيام دادند كه مداحان بايد اشعار حماسي بخوانند. ما مرد جنگيم و اين گونه اشعار مناسب نيستند.
تكبيرهاي نمازجمعه از كجا آمد؟
در روز بازگشت حضرت امام (ره) به وطن و سخنراني ايشان در بهشت زهرا، هنگامي كه ايشان فرمودند من دولت تعيين ميكنم و توي دهن اين دولت ميزنم، عدهاي از خبرنگاران كه پايين جايگاه نشسته بودند، هيجانزده شدند و كف زدند. من هم كه احساساتي شده بودم، بياختيار كف زدم، ولي ناگهان متوجه شدم در محضر بزرگان چه خبطي كردهام و شروع كردم به تكبير گفتن و مردم هم تكرار كردند و از آن پس به جاي احسنت گفتن، تكرار سه بار الله اكبر باب شد و الحمدلله تا امروز هم ادامه دارد.
چه شد كه به شما لقب وزير شعار دادند؟
مرحوم آيتالله توسلي يك بار مرا ديدند و گفتند: «خبر داري وزير شعار شدهاي؟» گفتم: «اين لقب از كجا نصيب من شده؟» گفتند: «ديروز امام از احمدآقا حال شما را پرسيدند و ايشان گفتند منظورتان وزير شعار است؟ امام با شنيدن اين حرف خنديدند. » از آن زمان بود كه اين لقب روي من ماند.
تهران تا به حال چند امام جمعه داشته است؟
غير از مقام معظم رهبري، 12 امام جمعه بودهاند كه عبارتند از: حضرات آيات طالقاني، منتظري، موسوي اردبيلي، هاشمي رفسنجاني، امامي كاشاني، رباني املشي، يزدي، مهدوي كني، جنتي، طاهري خرمآبادي، سيد احمد خاتمي و صديقي.
كدام نمازجمعهها از نظر شما پرشورتر بودند؟
پرشورترين نمازجمعه، نماز جمعه اولين روز قدس بود كه همه خيابانهاي اطراف دانشگاه هم مملو از جمعيت بود. به ابتكار حضرت امام، نماز جمعه در سراسر جهان اسلام احيا شد.
يك بار هم پس از حمله امريكا به طبس، آقا نماز را اقامه كردند و به من فرمودند برو و اين حادثه را به مردم خبر بده. من هم پشت ميكروفون رفتم و گفتم: «از طبس خبر رسيده كه هواپيماهاي استكبار جهاني كه قصد حمله به كشور ما را داشتند، گرفتار توفان الهي شده و در صحراي طبس سقوط كردهاند. » اين خبر شور و هيجان زيادي را در مردم برانگيخت.
چه شد كه تصميم گرفتيد بازنشسته شويد؟
بايد به جوانها ميدان داد. چند سال است كه با عدهاي از جوانهاي تحصيلكرده كار ميكنيم و من در حد دادن چند شعار همراهيشان ميكنم.
Sorry. No data so far.