مؤدب، شاعر، در گفتوگو با خبرنگار فارس، دلیل سرودن شعر جدیدش را حمایت از علیرضا قزوه خواند و گفت: بعد از آنكه قزوه شعری درباره حوادث پس از انتخابات سرود كه بازتاب گستردهای در رسانهها داشت، عدهای از روشنفكرنمایان به آقای قزوه حمله كردند و او را شاعر دولتی خواندند و این حملهها هم در كامنتهای وبلاگ او بود و هم در بعضی رسانهها و سایتها.
وی افزود: قزوه در شعرش با نام «از رایها به شیخ همان یك وجب رسید»، با زبانی طنز برخی كاندیداها و جنجالسازیهایشان را نقد كرده بود. مثلا در شعرش اشاره به «ادب مرد به ز دولت اوست» داشت و از این نمونهها در شعرش فراوان بود و همین باعث حمله به او شد و من هم به عنوان برادر او گفتم كه باید جوابی به این صحبتها داده شود و با او درد دل كردهام.
مؤدب در پاسخ به این سئوال كه دلیل این همه اشاره به رنگ سبز در شعرتان چیست، گفت: من میخواستم بگویم سبز ماییم و ادامه جنبش سبز علوی اصیل است نه این استفادههایی كه اخیرا از این رنگ میشود.
متن كامل شعر علی محمد مودب چنین است:
درددلی با برادر بزرگم علیرضا قزوه
—————————————
در هندوستان جهان
كه برخی گاوها را میپرستند
و برخی آلت دیگران را
همچون آدم در سراندیب
غریب!
ما غریبیم، غریب، برادرم قزوه!
غریب چون شمشیری در نیزار
چون سید حسن نصرالله در محاصره شیوخ عرب
چون شعر تو در تارهای عنكبوت وب
و در گوگل فارسی
كه بیشترین جستوجویش س.ك.س است
ما غریبیم و از غریبان میترسند
گفته بودم میترسند
با یك بغل ریش از آمریكا میترسند
اما در سمیناهارهایشان، بیباكانه آتش میخورند
آتشی كه دودش هم به چشم ما میرود
هم چشم خودشان را تار میكند
میترسند كه برخلاف روزنامهها حرف بزنند
برخلاف گویندههای بیبیسی فارسی
میترسند ویزای شینگنشان باطل شود
میترسند كه برخلاف شكم ها حرف بزنند
از بوقها میترسند
عمر و عاصها بیوقفه بر طبل شكم میكوبند
و نگهبانان دجله، صفین را از یاد بردهاند
و به صفوف سكوت میگریزند
میترسم حسین باز تشنه بماند
برادرم قزوه!
سكوت تخم همان افعی است
كه در صحرای كربلا
به روایتی سیهزار جوجه اش هلهله می كردند
قطار اندیمشك در متروی تهران گریه میكند
اسبی با یالهای خونین در فرهنگسرای بهمن میدود
صدای “هل من ناصر ” از همه شبكه ها پخش می شود
و پسران نوحها بر قلهها غرق میشوند
در اوج! بر قلهها!
پدرم اما در پایین شهر مثل همیشه سبز است
سبز در هفتادوپنج سالگی
هنوز هر بار كه انتخابات میشود
با همان لباس سبز كارگری
ساعتی از شهرداری اجازه میگیرد
تا برود به حضرت علی رای بدهد
پدرم سواد ندارد
تلویزیون هم هیچوقت شعر تو را برایش نخوانده است:
(مولا ویلا نداشت!…)
پدرم سواد ندارد اما میداند
آنكه غربال به دست دارد
همان است كه خرمن میكوفت
و كاهها را با گندمها میآمیخت
برادرم!
برادرم!
برادرم قزوه!
جوانهایی كه دوستشان داشتیم
پیرمردهای خوبی از كار در نیامدند
سر پیری نشستند و با VOA معركه گرفتند
سر پیری دندانهای مصنوعی تیزی
از انگلیس در دهانشان سبز شد
و جگر ما را جویدند
جگر مرا و جگر تو را
جگر پدرم را، جگر عمویم را
عمویم هم سبز است
و هر صبح
به شوق دیدن اهتزاز پرچمهای قبرهای پسرانش بیدار میشود
خالهام هم سبز است
هر شب روی پشت بام خانهاش
تا صبح به تپة تاریك قبرستان نگاه میكند
تا چراغی را ببیند كه بر مزار فرزندانش سبز میسوزد
پسردایی ام
محمدعلی بردبار هم چوپان سبزی بود
كه زیر دندانش مانده بود
مزه برف كوه های تربت جام
حتی آن وقت كه كاسه سرش
سالها در خوزستان داغ، خاك خورده بود
تو از قدیم سبز بودی برادرم قزوه!
از “مولا ویلا نداشت ”
از “شب است و سكوت است و ماه است و من ”
از “كیسه می دوزند با نام شما شیادها ”
از “مردان بلدرچین ”
از قدیم!
آفتابپرستها رنگ مشخصی ندارند
اما شما از مزار سلمان كه باز میگشتید
سبز بودید
تو سبز بودی، سید حسن سبز بود
قیصر سبز بود
من در مزرعههای سبز عرق ریختم
با پرچمهای سبز گریستم
و لباس سبز پسرعموهایم را برای كار به تن كردم
وقتی كه سرخ به خاك رفتند
یاران چه غریبانه سبز بودند
در تربتجام و هویزه
در تنكابن و بندرعباس …
وقتی موج سبز هنوز به لسآنجلس نرسیده بود
سبزها در شب اروند شعله میكشیدند
ما سبز بودیم
اما از هیچ چراغ قرمزی رد نشدیم
من سبز هستم
اما برای نوشتن كتاب جدیدم
سفر آمریكا نرفتهام
آمریكا خودش به كتاب من
به زندگی من آمده است
بیست و پنج سال است
كه زانوهای برادرم را تحریم كرده است
به آسمان نگاه میكنم
هواپیمایی سبز رد میشود
آمریكا را لعنت میكنم
كه از آنطرف اقیانوسها
آمده است
تا نگذارد آب خوش از گلوی كبوتران ما پایین برود
من سبز هستم
با طبقة بالا هم هیچ دعوایی ندارم
اما نمیدانم چرا صاحبخانه به پشت بام كه میرود
بر علیه زیر زمین نشینها شعار میدهد
كه از خستگی خوابشان برده است
اگر پول داشتم
به بیبییی فارسی زنگ میزدم
و میگفتم اینقدر سر و صدا نكنند
پدرم با لباس سبز كارگری
خسته خوابیده است
به اینها میگفتم اصلا ما سبز نه، شما سبز
اصلا خون شما سبز و خون ما سرخ
و هر جا خونی بریزد
رنگی از پرچم ایران و عزیز
اما چرا عالی جناب شریح مفتی مفتی
با خودكار سبز فتوا می دهد
كه الی جون می تواند سطل آشغال را بسوزاند
می تواند جگر مرا بسوزاند
و كنار شغال بنشیند!
(به فتوای دل من اما
تو یكی كه با روسری
به چشم خواهری قشنگ تر بودی!
آهای خوشگله!
دلم می سوزه، آتیش نسوزون!)
ما از عاشورا تا به حال سبزیم
مادرم پیشانی غلامرضا را وقتی به جبهه می رفت
بی گریه می بوسید
كه از حضرت زینب خجالت می كشید
بی بی زهرا بر جنازه باقر نوجوانش
گریه نمی كرد كه از حضرت زینب خجالت می كشید
خاله ام بر جنازه حسن و حسینش گریه نمی كرد
كه از حضرت زینب خجالت می كشید
شما چطور از مادرم، از خاله ام، از بی بی زهرا
از حضرت زینب خجالت نكشیدید؟
آهای شما كه تازه به جریان سبز ما پیوسته اید
باید جواب بدهید
چرا اینهمه رنگ به رنگ می شوید؟
باید جواب بدهید
كه چرا آبروی رویای قرن های پدرم
این دهقان سالخورد خراسانی
این رستم شكسته شعر مرا برده اید؟
باید به عموی من
و به خاله هایم جواب بدهید
به امیرحسین شش ساله ما
كه مادرش كفشش را با سوزن خیاطی می دوزد
و پدرش دوازده سال پیش دود شده بود
و ما نمی دانستیم
آهای استاد رقص شترمرغ برای خرس(!)
باید جواب بدهید!
اینهمه سال چه میكردید
در مقام های مختلف
اگر فیلمهای تبلیغاتیتان دروغ نبود؟
وقتی برادرم قزوه “مولا ویلا نداشت “را میگفت
شما چه میكردید؟
آهای شما كه تازه به جریان سبز ما پیوستهاید
باید جواب بدهید!
# تمام نامها و اطلاعات واقعی است
http://www.suldoz.ir/post-1373.aspx
اختصاصی سولدوز:طلبه سيرجانی-به خاطر انقلاب سكوت كردم،به خاطر انقلاب آغاز می كنم
***************************
به خاطر انقلاب ورهبرم ، در شرايط حساس پس از انتخابات وعليرغم وعده ای كه داده بودم از پی گيری مطالبات بر حق خودم چشم پوشی كردم.اكنون بر حسب وظيفه دينی وانقلابی وبنا به خواسته مقام معظم رهبری در عدالتخواهی ، در مطالبه عدالت فرياد خواهم زد. چرا با عدالتخواهان برخورد می شود؟
09127523243