منافقین سرخ، تنها روزهایی پس از سالگرد خروج مسلحانهشان بر انقلاب ایران و در پی شکست آخرین رشته از اقدامات خشونتبارشان علیه حکومت اسلامی در روزهای پس از انتخابات خرداد 1388،عاقبت با تصرف پادگان اشرف توسط ارتش عراق به پایان رسیدند؛ این پایان البته با آغاز جدیدی از جریان نفاق همراه بود؛ ظهور منافقین سبز.
منافقین سرخ، در ابتدا جوانهای پرشوری بودند که در پی شیوههای مبارزه علیه نظام ستمشاهی و امپریالیسم حامی آن به مارکسیسم گرایش پیدا کردند؛ اما داشتههای اندک آنها از اسلام،درک ناقصشان از مارکسیسم و خوی رادیکالشان،در نهایت به استحاله ایشان در اردوگاه شرق و اسلحه کشیدنشان بر اسلام و انقلاب ختم شد. با این همه، جریان سرخ به درستی جامعه ایران را یک جامعه عمیقاً مذهبی تلقی میکرد که بیاعتنایی یا رویارویی علنی با امر مذهب عاقبتی در آن نداشت؛ چه، با این اشتباه به سرعت از حمایت نهادهای دینی و همراهی تودههای مردم محروم میشدند و عقبههای انسانی و امنیتی و مالیشان از دست میرفت. این، همان تناقض بنیادین منافقین سرخ بود؛ سرخها، نیروهایی ضدمذهبی بودند که در متن یک جامعه مذهبی به مبارزه میپرداختند و داعیهدار آرمانهای این جامعه بودند. راهبرد جریان سرخ برای عبور از این تناقض رویهای منافقانه در 3 لایه بود؛ در لایه اول سرخها به بازتعریف التقاطی اسلام و انقلاب،مبتنی بر قرائتهای ماتریالیستی و مارکسیستی پرداختند، در لایه دوم به حذف چهرههای مخالف این التقاط دست زدند و در لایه سوم تلاش کردند تا ذیل این اسلام و انقلاب منحرف و مارکسیستی، رهبری آرمان و مبارزه تودههای مسلمان را به دست آورند.منافقین سرخ اما همچون دیگر چپهای انقلابی قرن بیستم میلادی،عمدتاً،جوانهایی عملگرا با دلبستگیهایی چریکی بودند؛ اینگونه نه فقط ردههای مرکزیت سرخهای ایرانی، که حتی عمده چهرههای شاخص و جهانی مارکسیسم نیز بیشتر عناصری سخت بودند تا نظریهپردازانی نرم؛ کسانی چون لنین، مائو، جیاپ، چهگوارا و کاسترو.
همین ضعف نظری به سرعت به بنبست منافقین سرخ در لایه اول راهبردشان منتهی شد؛ از این رو سرخها به نحوی زودرس پا در لایه دوم نهادند و موجی از ترور و کشتار را به راه انداختند و در نهایت در لایه سوم نیز توفیقی به دست نیاوردند؛ اشتباه راهبردی منافقین سرخ آن بود که میپنداشتند با دست زدن به عملیات سخت میتوان ضعف و ناکامیهای نرم را جبران کرد. منافقین سبز اما از همان ابتدا از این نقص مبرا بودهاند؛ سبزها به عنوان دنبالههای ایرانی لیبرالیسم آمریکایی تقریباً تمام نظریه و نظریهپردازان غرب مدرن را پشتسر داشتهاند؛ و نیز خلاف سرخها که برای بنای آرمانشهر سوسیالیستی موعود به مبارزه دست میزدند، سبزها وارث ویرانشهر کاپیتالیستی موجودی هستند که تنها باید به آن دل سپرد و به تمتع در آن زیست. مشکل سبزهای ایرانی هم این است که لیبرالیسم آمریکایی که اکنون جهانی شده و همه عالم را در استیلای خود دارد،پشت مرزهای انقلاب اسلامی متوقف مانده است و دست ایشان از تمامیت این بهشت شداد کوتاه است؛ این دورافتادگی از حکومت جهانی نفس اماره برای سبزها ناپذیرفتنی و تحملناپذیر است.
حال، دشواره اول منافقین سبز آن است که به تسلیم کشیدن انقلاب اسلامی در مقابل لیبرالیسم آمریکایی محتاج مبارزه است، و اسلام اگر دین مبارزه باشد، لیبرالیسم مکتب مبارزه نیست. این، مرز فاصل سبزها و سرخها است؛ سرخها برای آرمانشان در مبارزه میزیند و آرمان سبزها زیستنی بیمبارزه است. این روزها، سبزها در برابر مسلمانهایی انقلابی صفآرایی کردهاند که طی نیمقرن مبارزه، مخوفترین نظامهای پادشاهی را برانداختهاند و تمامیت لیبرالیسم آمریکایی را از مرزهای خود اخراج کردهاند و 8سال با تمام دنیای استکبار جنگیدهاند و این روزها یکی از دشمنان قدیمی خود،منافقین سرخ را به تاریخ میسپارند؛ اینگونه مبارزه با نامبارزهایی چون منافقین سبز برای مسلمانهای انقلابی بیشتر یک شوخی و زنگ تفریح است، و تمام بیم و بیعملی سبزها از همین واقعیت است. راهبرد منافقین سبز برای عبور از این دشواره ایستادن در امتداد عمل شیطان بزرگ، آمریکا، و تقسیم کار میان سبزهای ایرانی و دنیای استکبار بوده است؛ دنیایی که خود ایشان آن را دنیای آزاد مینامند. در این تقسیم کار مراتب سخت عمل جریان سبز به سامانههای اطلاعاتی غرب مدرن و ارتشهای ملی و فراملی آن و حتی گروهکهایی چون منافقین سرخ، سلطنتطلبها و سلفیها سپرده میشود و توان سبزهای ایرانی بر عملیات نرم نهاده میشود؛ عملیاتی که بسیار کمتر از عملیات سخت با آرمان زیستن متمتع ایشان در تعارض است.
اگر رقابت منافقین سرخ و مسلمانهای انقلابی آن بود که اسلام دین مبارزه است یا مارکسیسم علم مبارزه، نزاع منافقین سبز و مسلمانهای انقلابی این است که اسلام نسخه حیات انسان است یا لیبرالیسم شیوه زیستن او. با این توصیف، فارغ از اقدامات ایذایی و رسانهای سبزها، بیرون از فضای نرم نباید به انتظار آنها و آماج عملشان نشست؛ سبزها نه هستههای مبارزینی سخت که تودههای عافیتطلب نرمی هستند که در انقطاع از جبهه جهانی استکبار، تنها تهدیدشان آلودن فضای اطراف به شیوه زندگی آمریکایی است. منافقین سبز این روزها، و از سالهایی پیش،در حال عبور از دشواره دوم خویش نیز بودهاند و در این مسیر حمایت تمام غرب مدرن را پشت سر داشتهاند. این دشواره دوم همان تناقض بنیادین منافقین سرخ است؛ سبزها نیروهایی ضدمذهبی هستند که در متن یک جامعه مذهبی میزیند و داعیهدار آرمانهای این جامعه هستند.راهبرد جریان سبز برای عبور از این تناقض رویهای منافقانه در 3 لایه است؛ در لایه اول سبزها به بازتعریف اسلام، انقلاب و امام و شعائر و شعارها و ممشای آنها مبتنی بر قرائتهای اومانیستی و لیبرالیستی میپردازند، در لایه دوم به حذف چهرههای مخالف این التقاط دست میزنند و در لایه سوم تلاش میکنند تا ذیل این اسلام و انقلاب منحرف و آمریکایی، رهبری آرمان و حیات تودههای مسلمان را به دست آورند.
Sorry. No data so far.