پنج‌شنبه 18 ژوئن 09 | 23:48

انتخابات نمایش شکاف نخبگان با جامعه

از دانشگاه که پا بیرون می گذارم به سوی عامه ی مردم که می روم «خوشحالند» اگرچه مرعوب اند چرا که با وجود اکثریت در اقلیت اند(و این هم از شاهکارهای دموکراسی است!) مرعوب اند آنچنان که می بینم آنها که رای داده اند رای شان را پنهان می کنندو یا حتی شادیشان را. یاد حرف دوستم می افتم بعد نتایج که گفت: اینجا (دانشگاه) سوپور و باغبان و برخی کارمندها خوشحالند و دانشجوها ناراحت. مردم خوشحالند و این به خاطر احمدی نژاد نیست. آنها از اینکه قدرت زورگوی فکری نتوانست پیروز شود خوشحالند. پیروزی احمدی نژاد پیروزی «خود» آنهاست. «خود»‌ ساده ای که حماقت هم می کند و حتی بر حماقت اش پافشاری هم می کند اما برایشان «خود» ایست.


من نمی‌توانم باور کنم که نتایج انتخابات با این همه اختلاف، تماماً تقلب بوده است. بلکه آنچه بیشتر می‌توانم باور کنم شکاف است. شکاف بین نخبگان جامعه -که اختلاف آرا برایشان غیرقابل باور و بهت برانگیز بود- و پیکره‌ی جامعه.

من از انتخاباتی که گذشت خیلی یاد گرفتم! از نظر من در این انتخابات هر دو جریان نخبه‌گرای اجتماعی شکست خورد. چه جریان نخبه‌گرای اسلامی و چه جریان نخبه‌گرای سکولار.

نتایج انتخابات بیش از هر چیز نشان داد که این دو جریان چقدر از بطن جامعه دورند و چقدر از جریان اصلی اجتماع فاصله دارند و بیش از هر چیز بیانگر شکاف طبقاتیِ ذهنی در حد خلا بود.

جریان نخبه‌گرای اسلامی نمی‌توانست به هیچ شکل احمدی‌نژاد را بپذیرد و یا ننگ تبلیغ برای او را بر خویش هموار سازد. دلایل شکاف بین این کاندیدا و نخبه‎گرایان اسلامی بیش از هر چیز نداشتن شاخص صحیح اسلام در احمدی نژاد بود و پس از آن نخبه‌گریزی جدی او. این جریان با انتقادات جدی که از او کرده بود به انتقاد از موسوی و کروبی پرداخت و دست آخر یا بدون تبلیغ دستخوش رای به احمدی‌نژاد شد و یا رای سفید داد -من البته رای به رضایی را هم برابر رای سفید تلقی کردم. چرا که کاملاً غیرعملی ست. یعنی یک رای تئوری محض است که به نظرم دادن‌اش بسیار ساده است! البته این جریان رای به موسوی هم داشت اما جدا و دور از سبزپوشان.

جریان نخبه‎گرای سکولار نمی‌توانست موسوی را بپذیرد چرا که او سکولار نبود! پس روی کردن او به موسوی یا از سرناچاری بود یا امیدی واهی. این جریان کاندیدای مشخصی داشت (کروبی) که با توجه به همراهان و اطرافیان اش و قول ها و شعارهایش می توانست برای سکولارها بسیار جای امید داشته باشد و از این لحاظ (داشتن کاندیدای نزدیک فکری) دست کم وضع بهتری از نخبه‌گرایان اسلامی داشت، اما سکولارها با توجه به همان «شکاف» تصمیم گرفتند به موسوی رای بدهند چرا که کاندیدای آنها هم وجه ی مشخصی نداشت. و دست آخر معاون اولشان-کرباسچی- هم وفادارانه و جلوی چشم همه به موسوی رای داد!

هردو جریان از جایی متوجه شدند که اثری بر عامه ندارند. یا بر یک رای حداقلی بسنده کردند و به کاندیدایی که امید چندانی به آن نداشتند از سر ناچاری رای دادند (توجه کنید که همان قدر که احمدی نژاد برای نخبه گرایان اسلامی ناامیدکننده بود موسوی هم برای سکولارها ناامیدکننده بود) و یا ناامید شدند و سکوت کردند و رای سفید دادند.

از دانشگاه که پا بیرون می گذارم به سوی عامه ی مردم که می روم «خوشحالند» اگرچه مرعوب اند چرا که با وجود اکثریت در اقلیت اند(و این هم از شاهکارهای دموکراسی است!) مرعوب اند آنچنان که می بینم آنها که رای داده اند رای شان را پنهان می کنندو یا حتی شادیشان را. یاد حرف دوستم می افتم بعد نتایج که گفت: اینجا (دانشگاه) سوپور و باغبان و برخی کارمندها خوشحالند و دانشجوها ناراحت. مردم خوشحالند و این به خاطر احمدی نژاد نیست. آنها از اینکه قدرت زورگوی فکری نتوانست پیروز شود خوشحالند. پیروزی احمدی نژاد پیروزی «خود» آنهاست. «خود»‌ ساده ای که حماقت هم می کند و حتی بر حماقت اش پافشاری هم می کند اما برایشان «خود» ایست.

مردم خوشحالند و این چیزی ست که روشنفکران نه می توانند بفهمند نه بپذیرند و نه باور کنند. آنها همچنان در توهم خویش سرگرم اند که بعله! تقلب شده! دورازده میلیون؟ مهم نیست. عدد و ارقام برای کسی که در وهم خودش سر می کند چه اهمیتی دارد؟ حرف جریان روشنفکری سکولار(البته رقیق شده) بسیار ساده است: “یا ما رای می آوریم یا تقلب شده یا مردم احمق اند”. یاد دوست سکولارم می افتم که بعد نتایج انتخابات گفت :”یعنی بیست و چهار میلیون خر اینجا وجود دارد؟” دقیقن همین جمله را گفت. می خواستم بگویم نه خیر! بگو سی و هشت میلیون!!! حداکثر کاری که این جریان روشن فکری شبه سکولار می تواند انجام دهد تعجب است. و البته پدافند دفاعی اش احمق خواندن هر کس که جز به شیوه ی او بیاندیشد یا عمل کند.

برای من هم ابتدا سخت بود که باور کنم کسی(آن هم با این کثرت) به احمدی نژاد «با رضایت خاطر» رای دهد. برای من بیشتر «کیفیت» آرا مهم بود. من می توانستم و می توانم آرایی را با کیفیت کاملن خاص به احمدی نژاد یا موسوی و آرایی را با کیفیت خاص به رضایی و حتی آرایی سفید را بپذیرم. اما «با کمال تاسف و اندوه». فقط با این کیفیت.

اما مردم را که دیدم فهمیدم خیلی دورم از آنها. وقتی دیدم کسی را که می گفت تا به حال هرگز رای نداده و حالا برای اولین بار آمده رای بدهد که احمدی نژاد رای بیاورد، فهمیدم «شکاف» جدی وجود دارد.

در این انتخابات هر دو جریان نخبه گرای اسلامی و سکولار کاندیدایی نداشتند که بالا آمده باشد و جایی هم برای تاثیر بر عامه ی مردم نداشتند و هر دو شکست خوردند.

من راه نجات نخبه گرایان اسلامی را بازگشت به «مردم» می دانم. رابطه ی جدی با مردم و «درک» مردم.و بالا آوردن آنها.

جریان نخبه گرای سکولار اما از لحاظ اندیشه جایی میان پیکره ی مردم نخواهد داشت. این جریان تنها با فریبکاری می تواند جایی باز کند که از نظر من این کار پشت کردن به روشنفکری و پشت کردن به خودش است. پس این جریان -ماهیتن-آن زمان که بخواهد به میان مردم برود به معنای پشت کردن به خودش است و نابودی اش.

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.