اين سخنرانى به مناسبت هفتمين روز شهادت كامل مروه، توسط امام موسی صدر ايراد شد. كامل مروه روزنامه نگارى لبنانى بود كه ترور شد. متن پيشِ رو از روزنامه الحياة به تاريخ 1966/5/31مطابق با 10خرداد 1345ترجمه شده است.
ابوجميل، خدايت بيامرزد كه در وفاتت، همچون دوران حياتت، سترگ و برجسته بودى. از ميان ما رفتى در حالى كه در عرصه مطبوعات فعال بودى و در محراب مطبوعات به خونِ خود درغلتيدى.
برادران، مطبوعات محرابى است براى پرستش خدا و خدمت به انسانها و اگر از عهده وظايف خود برنيايد دامگهِ شيطان و مايه تخريبِ انسانيت خواهد بود. اين عرصه از مهمترين و حساسترين ميدانهاى جهاد است. زيرا افكار عمومى را شكل مىدهد، فرهنگ آفرين است، خوراك روح را فراهم مىآورد، مراحل جديد تكامل معنوى را پى مىنهد، عواطف مردم را پيراسته مىگرداند، و آنها را به نيكى و راستى رهنمون مىشود. مطبوعات، با نظارت بر جامعه و اركانِ آن، و با جهتدهى به دولت و حاكميت و نهادها، و با مشاركت در ساماندهىِ اقتصاد و سياست، و كوشش در تصحيح امور جامعه، درحقيقت، به جامعه بشرى و محيط انسانى نظم مىبخشد و، به اين ترتيب، خدمتگزار جامعه، فرد و انسانيت، و نتيجتا از اركان كرامت بخشيدن به انسان و حفظ اين كرامت است.
در اين مجال بنا ندارم كه مدح فرهنگ بگويم، آن هم نزد رجال فرهنگ و در سرزمين فرهنگ با مردمانى فرهنگى؛ بلكه مىخواهم نكته مهمى را درباره حساسيت جايگاه مطبوعات، به خود و برادرانم يادآور شوم.
عنصرمطبوعاتى مىتواند جامعهاى صالح بيافريند. چون آنگاه كه مقالهاى نشر مىدهد يا تحليلى مىنويسد يا تصويرى را به چاپ مىسپارد يا عنوانى را برجسته مىكند يا به تفسير رويدادى مىپردازد، در حقيقت، در پىِ جهت دادن به فرد و جامعه است، و مىتواند پدرى راهنما و دلسوز و هدايتگرى فرزانه باشد، همچنان كه مىتواند خيانتكار يا گمراهكننده يا تحريفگر حقايق و انديشهها باشد.
برادران، مطبوعات از مهمترين ميدانهاى جهادى و از برجستهترين عواملِ تكوينِ انسانِ مدنى است. اين جايگاهِ والا وظايفى در قبال جامعه، بر عهده اصحاب مطبوعاتى مىگذارد، همانطور كه وظايفى در قبال اينان بر عهده جامعه مىنهد. وظيفه اينان در قبال جامعه جهتدهى، روشنگرى و خيرخواهى مخلصانه و بىشائبه است. حق آنان بر جامعه نيز همان برخوردارى از آزادى، و پشتيبانى و تأمين امكاناتى است كه او را از فساد و انحراف مصون بدارد.
برادران، آزادى برترين ساز و كار فعال كردن همه تواناييها و ظرفيتهاى انسانى است. هيچ كس نمىتواند در جامعه محروم از آزادى خدمت كند، تواناييهايش را پويا و موهبتهاى الهى را بالنده سازد. آزادى يعنى بهرسميت شناختن كرامت انسان و خوشگمانى نسبت به انسان؛ حال آنكه نبود آزادى يعنى بدگمانى نسبت به انسان و كاستن از كرامت او. كسى مىتواند آزادى را محدود كند كه به فطرت انسانى كافر باشد. فطرتى كه قرآن مىفرمايد: «فِطْرَت اللَّهِ الَّتى فَطَرَ النّاسَ عَلَيها» (30 :30)فطرتى كه پيامبر باطنى و درونى انسان است.
آزادىْ حقِ روزنامهنگار است، كه جامعهاش بايد به او پيشكش كند. آزادى خدمتى است به روزنامهنگار تا كار خود را به انجام رساند، و خدمتى است به جامعه تا همه چيز را بداند. صيانت از آزادى ممكن نيست مگر با آزادى. آزادى، بر خلاف آنچه مىگويند، هرگز محدودشدنى و پايانيافتنى نيست. در حقيقت، آزادىِ كامل عينِ حق است. حقى است از جانب خدا كه حدى بر آن نيست.
آزادىِ حقيقى، دقيقا رهائى از عوامل فشار خارجى و عوامل فشار داخلى است. و به تعبير امام علىع «مَن تَرَكَ الشَّهَوات كانَ حُرّا» (تحف العقول ص 88)( آزاده كسى است كه شهوات را ترك كند.) اگر بخواهيم آزادى را تعريف كنيم بايد بگوييم كه آزادى رهايى از ديگران و رهايى از نفس است. اگر آزادى را اينگونه تفسير كنيم، ديگر معتقد به حد و مرز براى آزادى نخواهيم بود. آزاديى كه با آزادى ديگران اصطكاك داشته باشد، در حقيقت، بندگى نفس خويشتن و شهوتطلبى است. آزادى، جهاد است. همان جهاد اكبرى كه مورد نظر پيامبر گرامى بود؛ جهاد با خويشتنِ خويش براى رهايى از شهوات؛ در مقابلِ جهاد اصغر، كه جهاد با بيگانگان است.
براى آنكه نظر روزنامهنگار خيرخواهانه، صادقانه و بىشائبه باشد، بر جامعه است كه براى او آزادى را تأمين و خاطر آسوده را تضمين كند، تا تحت تأثير زرق و برقها و انواع فشارها قرار نگيرد. با چنين تمهيداتى، جامعه هم منتفع خواهد شد. با چنين ساز و كارى جامعه به خود نيز خدمت مىكند، نقش حقيقى خويش را ايفا مىكند، و از توان جهادگران خود بارور و بهرهمند مىشود. بهراستى كه آزادى والاترين شيوه براى شكوفا كردن قابليتها، ظرفيتها و استعدادهاى جامعه است و چنين حقى با آزادى ادا مىشود.
برادران، روزنامهنگار نبايد مورد اهانت و تحت فشار قرار گيرد، نبايد به فقر و ندارى بيفتد، و نبايد در معرض تهديد و ترور واقع شود.
ترور بدترين و شكستخوردهترين روش براى نيل به هدف است، حال اين هدف هرچه باشد. پيامبر خدا مىفرمود ايمان خونريزى را مهار مىكند. و نيز مىفرمود مسلمان حيلهگرى نمىكند، دستاورد آن هرچه باشد. مسلم بن عقيل در كوفه از ترور عبيداللَّه بن زياد سر باز زد، هرچند مىتوانست، دور از دسترس ديگران، او را در خانهاى بكشد. مسلم از ترور روى مىگردانَد و با اين كار، مسئوليتهاى بسيار و نتايج ناگوارى را كه يكى از آنها كشته شدن امام حسين بود، به جان مىخرد. هدف، هرچند بزرگ باشد، نمىتواند توجيهگرِ ترور باشد. فريبكارى و ناجوانمردى و ترور از ديدگاهِ دين، در نظرِ وجدان و در منطقِ انسان جرم است.
ترور بازتابهاى خطرناكى در جامعه دارد كه ابعاد آن قابل محاسبه و پيشبينى نيست. جامعه اسلامى- دينى كه رسول نور و رحمت، منشاَ خدمت و تعامل مثبت با مردم و پذيراى همه مسئوليتها بود- پس از ترورهايى كه دامان خلفاى آن و، در طليعه همه، امام علىع را در محراب عبادت گرفت، رو به ضعف و سستى نهاد. اين ترورها سمت و سوى خلافت را از راه مستقيم منحرف ساخت.
خليفه در حريمهاى بسته جاى گرفت و از دسترس مردم دور شد. خلافت به سلطنتى وحشى و حكمران به مالك الرقاب تبديل گشت. بيتالمال مسلمانان به خزانه حاكم و ارتشِ مدافعِ وطن به گاردِ شخصىِ اميرِ حاكم تغييرِ ماهيت داد. ترور، حاكمان و رهبران را از دسترس مردم دور مىكند، رهبران را به انزوا مىراند و خيرخواهان جامعه را از مردم مىگيرد. در اين فاصله گرفتن از جامعه خطرى بنيادين نهفته است. زيرا حاكمان، به طور مستقيم، از وضع و حال مردم آگاه نمىشوند، شكايتهاى آنان را نمىشنوند، گمگشتگان جامعه هدايت نمىشوند و منحرفان به راه راست برگردانده نمىشوند. زمامداران، بيرون از متن جامعه، در معرض تملق و چاپلوسى واقع مىشوند و راه بر كسانى كه اشتباهات آنان را بكاوند و بنمايانند بسته مىشود و، به اين طريق، به انحراف، سركشى و استبداد سوق داده مىشوند.
اين فاصله، در دلهاى مردم تصورى وهمآلود و ابهامآميز ايجاد مىكند، به طورى كه مردم حاكمان را تافتهاى جدا بافته دانند و به آنان گمان بد برند يا از آنها بتى سازند كه به جاى خدا پرستش شوند. در هر دو حالت، اعتماد عمومى از بين مىرود، شهروندان تحقير مىگردند و محكوم و زيردست تلقى مىشوند. حاكم سرور و ارباب به حساب مىآيد، و در هر دو حالت، انحراف پيش مىآيد. به همه اين مصيبتها در «عهدنامه امام علىع به مالك اشتر» اشاره شده است. آنجا كه حضرتش مالك را از فاصله گرفتن از مردم و حجاب قرار دادن ميان خود و مردم نهى مىكند.
برادران، ترورْ ناهنجارىِ اجتماعىِ خطرناكى است، زيرا مردم را از تعامل با رهبرانشان بازمىدارد. ترور خطرناك است، زيرا در اينگونه شرايط، محاكمه، صدور حكم و اجراى آن تنها در دست يك نفر قرار مىگيرد، و آن يك نفر بسا به راه خطا رود. اگر اين راه باز شود، ديگر ممكن نيست كه عدالت در جامعه حكمفرما شود.
بر حاميان و نگهبانان جامعه است- اگر جامعه را نگهبانانى باشد- كه پديده ترور را به صورت ريشهاى و نهايى درمان كنند.
خدايت بيامرزد ابوجميل، تو مرگ را پذيرا شدى، ولى مرگ هرگز فنا و نابودى نيست. مرگ، در نظر مؤمن، انتقال از زمين به آسمان و از محدوديت به لايتناهى است. مرگ شكستن زنجيرهاست. آيا به اين گفته قرآن كريم ايمان نداريم كه: «الَّذى خَلَقَ الْمَوْتَ و الْحَياةَ لِيَبلُوَكُم»(2:67)(آنكه مرگ و زندگى را بيافريد تا بيازمايدتان) پس مرگ آفرينش است نه نابودى. زندگانى واقعى تنها پس از مرگ است. پديده مرگ و حياتِ پس از آن عين تحول، پيشرفت و تكامل است. هيچ تحولى بدون مردن صورت نمىگيرد. تكامل حقيقى انسان تنها در پرتوِ گذر كردن از مرحلهاى تحقق مىيابد كه در آن مىزيد. تبديل سلولهاى بدن انسان به انديشه و فكر تنها پس از مرگ شدنى است. مرگ راه كمال، مقدمه تحول، مايه جاودانگى و راه كشفِ حقيقت است.
خدايت بيامرزد ابوجميل، و به خاندان، خويشان، همكاران، علاقهمندان، شهروندان و وطنت صبر نيكو عنايت فرمايد و الهامبخشِ آنان در آفرينشِ زندگىِ برتر، از دل مرگ تو باشد. و السلام عليكم و رحمة اللَّه و بركاته.
Sorry. No data so far.