رضا احسان پور – رئیسیان متولد ۱۳۳۴ در شهر تهران است و در کارنامه کاری خود «پرونده هاوانا»، «ایستگاه متروک»، «سفر» و «ریحانه» را دارد که فیلم «پرونده هاوانا» هنوز به اکران سینماها راه پیدا نکرده است.
«چهل سالگی» اقتباس از رمانی به همین نام نوشته «ناهید طباطبائی» است که کار نگارش فیلمنامه را مصطفی رستگاری بر عهده داشته است. فیلم نامه مجموعه «به دنیا بگوئید بایستد» و تله فیلم «درها و پردهها» از جمله کارهای قبلی رستگاری است.
رستگاری همیشه سعی داشته در کارهای خود گوشه چشمی به آثار کلاسیک ایرانی و خارجی داشته باشد.
بر همین اساس شاید بتوان رگه هایی از قصه «پادشاه و کنیزک» مثنوی مولوی را علاوه بر اقتباس از رمان اصلی پیدا کرد.
داستان فیلم روایتگر زندگی زنی به نام نگار(لیلا حاتمی) است که درست در مقطعی از زندگی که دچار روزمرگی، یاس و ناامیدی شده، با عشق قدیمیاش (کوروش) روبهرو میشود که در جوانی به دلایلی نامعلوم او را ترک کرده است. حالا زن بر سر دوراهی قرار میگیرد و باقی ماجرا!
چهل سالگی علی رغم پرسشهای عدیده ای که در ذهن مخاطب تا اواسط فیلم ایجاد می کند و شخصیت پردازی ها را در تعلیق نگه می دارد تا با کمک فلاش بک هایی که به گذشته می زند و روایت داستان به شکلی متقاطع از نقطه نظر شخصیتهای اصلی یعنی نگار، فرهاد و کیان، این سوالها را کمرنگ تر کند ولی متمرکز نبودن فیلم بر یک شخصیت بعنوان شخصیت اصلی (هرچند نگار می بایست شخصیت اصلی می بود) و شخصیت پردازی های شتابزده و با استفاده از المان های تکراری و نخ نما شده فرصت عمیق شدن روی قصه و حتی شخصیت ها را از مخاطب می گیرد.
داستان فیلم یک معجون از چند روایت است که اصلاً زمان کافی برای پرداختن به هیچ کدام در نظر گرفته نشده. داستان فرعی استاد قدیمی فرهاد (عزتالله انتظامی) شاید بدترین و نچسب ترین بخش داستان برای دور کردن و پراکنده کردن ذهن مخاطب بر روی محور اصلی داستان است که شاید قرار بوده کشمکشهای درونی یک زن متأهل خسته از زندگی زناشویی که فکر عشق و شوریدگی دوران جوانی به سرش زده، باشد. کاش به این داستان فرعی جداگانه در فیلمی دیگر پرداخته می شد.
دلمشغولیهای فرهاد و کشمکش های او در مقاطعی از فیلم پررنگ تر از درونیات نگار جلوه می کند و شاید اگر فیلم درباره فرهاد ساخته می شد متمرکزتر و وحدت رویه بیشتری می داشت.
هرچند که زحمت ساخت فیلم از روی رمان و اقتباسی بودن یک فیلم بر کسی پوشیده نیست و نمی توان منکر ارزشمند بودن نفس کار شد، ولی متاسفانه علی رغم همه تعریف ها و تمجیدها، چهل سالگی حتی نتوانسته آنگونه که شایسته است از امتیاز اقتباسی بودن خود بهره ببرد.
درونگرا بودن داستان «چهل سالگی» که از ادبیات عرفانی ایران متاثر است باعث شده که بسیاری از تقابل ها و عکس العملهای افراد در داستان در لایه های درونی آنها رخ دهد که خب البته به تصویر کشیدن آن کار چندان آسانی نیست و این مسیر بسیار لغزنده و شبیه حرکت بر لبه تیغ است. تماشاگر شاید انتظار تنشهای بیرونی متعارف را داشته باشد؛ انتظار دعوا و درگیری و امثال اینها. ولی وقتی برای مثال تنها نماد بیرونی درگیری های درونی یک شخصیت اشک اوست و کارگردان با سرپوش درونی بودن احساسات نمی تواند یا نمی خواهد مخاطب را در حس شخصیت فیلم شریک کند، نباید انتظاری بیشتر از این داشت که تماشاگر فیلم را از خودش نداند. سردی لحن در سرتاسر فیلم، حتی در جاهایی که به صورت عادی هم اگر فردی بخواهد سرد باشد، نمیتواند موج می زند.
این پرسش برای نگارنده همچنان بی جواب مانده است که کارگردان چگونه در مصاحبه ای می گوید: “مطمئن هستم كه تماشاگراني كه به سينما بروند، از ديدن «چهل سالگي» ناراضي بر نخواهند گشت، چرا كه يك داستان عاشقانه متفاوت ميتواند فضاي جامعه را متحول كند.”
چرا این تحول را در جامعه که نه، من و امثال من و خیلی های دیگر حتی در خود هم احساس نکردیم؟
به نظر من اینکه «چهل سالگی» را یک عاشقانه آرام بدانیم جفاییست که در حق عاشقانه های آرام کرده ایم.
«چهل سالگی» تمام تلاش خود را می کند تا شاید بتواند انتخاب بین دو عشق را نشان دهد ولی وقتی نگاهی به فیلم هایی نظیر «Two Lovers» یا «Match Point» بیندازیم که همین موضوع را دستمایه خود قرار داده اند تفاوت را درک می کنیم. حسهایی نظیر التهاب، تعلیق، ترس، شک و … که باید به تماشاگر القا شود القا نمی شود.
رفت و آمدهای بین گذشته و حال در فیلم هم نمی تواند ریتم کند و خسته کننده فیلم را تعدیل کند. اشتباهات فاحشی که در طراحی صحنه و گریم در صحنه هایی که مربوط به گذشته است این فیلم را از باورپذیری دور می کند.
تا کی باید در فیلمهای ایرانی شاهد بچه هایی باشیم که بزرگتر از سن خود رفتار می کنند و صحبت کردنشان بعضاً در حد یک استاد دانشگاه است؟ دختر بچه این خانواده و رفتار و عملکردش و جنس رابطه اش با پدر و مادر بسیار غیرمتعارف بود.
اوج علمی تخیلی شدن فیلم استفاده فرهاد از آن دستگاه استراق سمع است که راهی برای تبدیل شدن فرهاد به دانای كل است که متاسفانه فیلم را به کلی از فضا و محور اصلی خود خارج می کند.
درونگرایی و کشمکش های «لیلا حاتمی» در فیلم «لیلا» کجا و شیر بی یال و اشکم و دمی به اسم «نگار» در فیلم «چهل سالگی» کجا؟ کاش حاتمی بیشتر در انتخاب نقش ها و فیلمنامه های پیشنهادی دقت کند تا ذهنیت خوبی که از او در خاطر تماشاگران باقی مانده، مخدوش نشود. تماشاگری که خیلی از فیلم ها را جدا از فیلمنامه و داستان و کارگردان، صرفاً بخاطر حضور و بازی حاتمی می رود تا ببیند.
اینکه کارگردان در فضای آشفته سینمای امروز سعی در ساخت فیلمی متفاوت چه از نظر نوع نگاه و موضوع و چه از نظر ساختار داشته است قابل ستایش است ولی اگر فیلم را با سایر فیلمهای کارگردان بسنجیم شاید بتوان به آن نمره قبولی داد و الا که این حجم از تبلیغات و تمجیدها از فیلم عجیب است!
علی رغم گفته کارگردان فیلم که معتقد است “شخصیت پنهان فیلم، موسیقی است” من معتقدم موسیقی فیلم بسیار بیشتر از آن چیزی که یک موسیقی باید شنیده شود شنیده می شد و در بخشهایی فیلم به سمت کلیپ شدن پیش می رفت و اصلاً در انتقال مفاهیم و فضاسازی موفق نبود.
شاید اگر داستان «چهل سالگی» را یک نفر دیگر می شاخت یا همین کارگردان یکبار دیگر می ساخت، خروجی بهتر و دلنشین تری را شاهد بودیم.
Sorry. No data so far.