سه‌شنبه 10 آگوست 10 | 19:36

بیماری به نام روشنفكری

ما یك میراث واقعی و عظیم حكمت در دست داریم كه این حكمت برخاسته از روح تفكر شیعی و آموزه‌های قرآنی و آموزه‌های ائمه(ع) است. این به این معنا نیست كه نباید تفكرات غربی و مدرنیته را بشناسد و كتاب‌های آنها را مطالعه نكند؛ اتفاقاً باید آن منابع را ببیند ولی از منظر انتقادی.


شهریار زرشناس*

– روشنفكر كیست و به چه كسی اطلاق می‌شود؟ شاید اگر مدخل بحث‌مان با مفهوم‌شناسی این واژه باشد بهتر بتوانیم موضوع را تحلیل كنیم.
ما در مورد روشنفكر می‌توانیم به دو اعتبار تعاریفی را ارائه بدهیم یا دو نوع تعریف و منظر را مد‌نظر قرار دهیم. یك منظر یا یك تعریف، تعریفی غیر‌تخصصی است و كاربرد بسیار زیادی دارد. آن هم مفهوم عام روشنفكری به معنای یك انسان تحصیل‌كرده و آشنا با دنیای جدید است. در این عرصه روشنفكر از لحاظ لغوی یك بار معنایی پسندیده و ممدوحی دارد و حاكی از یك انسان خوش‌فكر و ژرف‌نگر است. اما تعریف دیگر از معنای این واژه یك معنای تخصصی است؛ معنایی كه دقیقاً از متن تاریخ روشنفكری و جریانی به نام روشنفكری در غرب و پیدایی آن و بعد انتقالش به ایران برمی‌خیزد. در اینجا ما با منظری از بحث روبه‌رو هستیم كه تخصصی است و در ادامه هرگاه این واژه یعنی روشنفكری را به‌كار می‌بریم در واقع معنی دوم مدنظرمان است.

دوره‌‌‌ای كه از حدود قرن چهاردهم، پانزدهم میلادی شروع می‌شود، موسوم به دوران مدرن است كه هسته مركزی روح و تفكر این دوران اومانیسم است. اومانیسم به معنای انسان‌محوری و انسان‌مداری است كه در برابر خدامحوری مطرح می‌شود. آن چیزی كه در غرب تحت عنوان اومانیسم از رنسانس مطرح می‌شود و پیشتازانش متفكرانی مثل «مارسیو لوچینو» (متوفی 1499) یا «پیكو دلامیراندولا» ایتالیایی (متوفی 1494) یا اندكی بعد كسی به نام «ماكیاولی» (‌متوفی 1527) یا كمی كه جلوتر می‌آییم، كسی مثل ژان بدن است – كه حدود 1594 میلادی درگذشت- و بعد از آن «دكارت»، «بیكن» و… مطرح می‌كنند، صراحتاً این است كه انسان را به‌جای خدا سرور كائنات و هستی قرار می‌دهند و در مقابل خدا بلكه به‌جای خدا نه جانشین و ذیل خدا می‌دانند. این نگاه با خودش یك نوع ضدیت با هر نوع اندیشه دینی و پذیرش هر نوع ولایت الهی همراه دارد و با هر‌گونه توجه به ساحت قدس یا هر نوع الهام‌گیری از معنویت یا مبنا قرار دادن وحی مشكل دارد.
تاریخ غرب وقتی سیر طبیعی خودش را طی كرد، منطقاً باید به ظهور این جماعت و جریان روشنفكری با ویژگی‌های مذكور می‌رسید. به تعبیر دیگر اینها محصول یك زایمان طبیعی در غرب بودند و فرزندان مدرنیته محسوب می‌شدند.

بشری كه این آقایان تعریف می‌كنند انسانیت ندارد؛ اصلاً حیوانیت دارد یا اگر انسانیت دارد حیوانیتش بر انسانیتش اصالت دارد. به عنوان نمونه به نوشته‌های ‌»هابز» متفكر انگلیسی كه رجوع كنید، صراحتاً وقتی می‌خواهد بشر را تعریف كند، به‌گونه‌ای تعریف می‌كند كه می‌گوید بشر موجودی است ثروت‌طلب، قدرت‌طلب و لذت‌طلب. یعنی كل نیازهای بشری را این‌گونه می‌بیند و وجه متعالی و الهی بشر را كاملاً نادیده می‌گیرند. در واقع این گروه تأكید دارند كه بشر كنونی عقلی دارد كه با تكیه بر آن هیچ نیازی به وحی و اشراق و معنویت نیست.

منتها باید توجه كرد كه عقل در اینجا واژه‌ای است كه باید آن را معنا كرد و نباید تصور كنیم كه وقتی غربی‌ها از عقل می‌گویند مقصودشان عقل مورد نظر در اصول كافی، علم كلام و فلسفه اسلامی است. حتی مقصودشان عقلی كه در فلسفه قرون وسطی خودشان هم هست، نیست بلكه تنزل‌یافته‌تر است. خیلی كوتاه عرض كنم كه عقل مدرنی كه اومانیست‌ها به آن تكیه می‌كنند اساساً عقلی است كه ذیل نفسانیت و حیوانیت بشر قرار می‌گیرد و اصلاً تجسم آنهاست. این را صراحتاً «دیوید هیوم» فیلسوف انگلیسی متوفی به سال 1776 می‌گوید. او می‌گوید عقل ذیل شهوات و نفسانیات است.


– روشنفكری به آن معنای غربی اولین جرقه‌های ظهورش در كدام یك از كشورهای اروپایی زده می‌شود؟
عمدتاً پایگاه‌شان در فرانسه است ولی در آلمان و انگلیس هم هستند. اینها كسانی هستند كه بیشتر ژورنالیست و روزنامه‌نگار هستند و این را هم به شما بگویم اولین ژورنال‌ها ترجیحاً در این دوره پدید می‌آید؛ یعنی شما به تاریخ رسانه‌ای به نام ژورنالیست در غرب اگر رجوع كنید از حدود قرن هفدهم شروع می‌شود و اوجش قرن هیجدهم است. این گروه داستان‌نویس، مقاله‌نویس، رمان‌نویس، نمایش‌نامه‌نویس، منتقد‌ادبی، ایدئولوگ‌های سیاسی و تئوریسین‌های اجتماعی و رهبران تحولات سیاسی اجتماعی هستند كه تلاش می‌كنند تا جهان‌بینی اومانیستی را در میان مردم و توده‌ها مطرح كنند و آن را گسترش و بسط دهند. اینها كسانی هستند كه خودشان را روشنفكر معرفی می‌كنند.

– چرا از این لغت یعنی «روشنفكر» استفاده كردند؟
اصطلاح غربی كه اینها داشتند اصطلاح انتلكتوئل intellectual است و الآن هم به اینها انتلكتوئل می‌گویند. دقت كنید كه ریشه آن اینتلیجنس به معنای عقل و هوش است. منتها عقل در آن معنای مدرنی كه آنها می‌گویند و بحث‌اش را پیش‌تر مطرح كردیم. اینها خودشان را عقل‌مدار می‌نامیدند و این عقل را در مقابل وحی مطرح می‌كردند. اینتلیجنس یعنی عقل‌مدار در مقابل وحی كه به معنی عقل نوین پدید آمده و تولد و ظهورشان با انكار وحی است. این گروه در ایران با عنوان منورالفكر‌ها شناخته می‌شوند به این معنی كه اینها خودشان را نمایندگان عصر روشنی می‌دانستند. این جماعت روشنفكر- كه البته اكراه دارم كه به آنها روشنفكر بگویم چون تاریك فكر وظلمت زده‌اند- معتقد بودند كه دوران ما قبل دوران غرب مدرن، مخصوصاً غرب مسیحی، دوره تاریك‌اندیشی بوده؛ چرا كه جلوه‌هایی از دین به هر حال در آن ‌دوران حضور داشته است. در واقع آنچه كه به دین تعلق داشته، تاریكی و خرافات است و با نفی آن قصد دارند تا روشنی را ترویج ‌كنند. پس اینها خودشان را نماینده جهان‌بینی می‌دانند كه این جهان‌بینی به ادعای خودشان روشنگر است در مقابل جهان‌بینی تاریك‌اندیش.
عقل مدرنی كه اومانیست‌ها به آن تكیه می‌كنند اساساً عقلی است كه ذیل نفسانیت و حیوانیت بشر قرار می‌گیرد و اصلاً تجسم آنهاست. «دیوید هیوم» فیلسوف انگلیسی صراحتاً می‌گوید: «عقل ذیل شهوات و نفسانیات است.»

– با توجه به مقدمه‌ای كه اشاره شد، روشنفكری چه زمانی و به چه نحوی وارد ایران شد؟
پیدایش روشنفكری در ایران به آغاز سیطره استعمار انگلیس و ایران باز‌می‌گردد؛ یعنی از سال 1212ه.ق و اندكی پس از آن در سال 1215ه.ق فعالیت سه نفر از سیاست‌مداران انگلیسی كه وارد ایران می‌شوند زمینه‌ساز این قضیه است. 1212ه.ق شروع سلطنت فتحعلی شاه است و اینها شروع به چند كار می‌كنند؛ یكی زمینه‌سازی برای تحت فشار گذاشتن دولت‌مردان ایرانی جهت تسلیم شدن به خواسته‌های استعمار انگلیس است كه برای این كار سعی می‌كنند دولت‌مردان را بخرند. دیگر آنكه سعی می‌كنند هسته‌های مخفی و انجمن‌های مخفی درست كنند كه همان هسته‌های فراماسونی در ایران است كه با تكیه بر آنها بتوانند كادرسازی كنند و این كادرها را در دولت ایران فعال كنند و عملاً دولت را در دست بگیرند. روشنفكری در ایران با ورود كسانی مثل جیمز فریزر و مخصوصا سر‌هارفورد جونز، یك سرمایه‌دار استعمارگر انگلیسی كه از دولت‌مردان انگلیس و از بنیان‌گذاران لژهای مخفی ماسونی در ایران بود كار خودش را آغاز كرد.

یك تاریخ رسمی وجود دارد كه در آن می‌گویند فراماسونی در سال 1275ه.ق توسط «میرزا ملكم‌خان» تأسیس شد. این تاریخ رسمی است اما لژهای پنهان ماسونی خیلی قبل از این تأسیس شده بودند یعنی حداقل از حدود سال 1222ه.‌ق مستقیماً از دولت‌مردان استعمارگر انگلیس از جمله «سر‌هارفورد جونز» شروع شد و به عضوگیری از میان كسانی كه در دولت ایران نفوذ دارند، پرداختند. در واقع نسل نخستین روشنفكران ایرانی را اینها پروراندند و ایجاد كردند. اینجا به همان بحث رهبر معظم انقلاب می‌رسیم كه روشنفكری در ایران بیمار و معلول متولد شده است. نسل نخستین اینها كسانی هستند كه حتی قبل از ظهور مشروطه در ایران هستند. «میرزا عسگرخان افشار ارومی»، «ابوالحسن‌خان ایلچی»، «فرخ‌خان ‌امین‌الدوله‌غفاری» جزو نسل نخستین هستند كه بستر را برای ایجاد آن انحراف در مشروطه آماده و انحراف در نسل روشنفكری را فراهم می‌كنند. «آخوندزاده»، «میرزا ملكم‌خان» و… در واقع نسل دوم محسوب می‌شوند. نسل اول، نسل زمینه‌ساز است كه همین «میرزا ابوالحسن خان ایلچی»، «فرخ‌خان امین‌الدوله غفاری» و… هستند تدریجاً نسل دومی‌هایی ظهور می‌كنند كه این نسل دومی‌ها آنقدر در دولت ظهور می‌كنند كه به اهرم‌های تأثیرگذاری مبدل می‌شوند.

– به بیمار بودن جریان روشنفكری در ایران اشاره كردید. لطفاً این موضوع را بیشتر توضیح دهید.
تاریخ غرب وقتی سیر طبیعی خودش را طی كرد، منطقاً باید به ظهور این جماعت و جریان روشنفكری با ویژگی‌های مذكور می‌رسید و در واقع اینها محصول سیر طبیعی تمدن غرب مدرن بودند؛ به تعبیر دیگر اینها محصول یك زایمان طبیعی در غرب بودند و فرزندان مدرنیته محسوب می‌شدند؛ یعنی مدرنیته در سیر خودش اینها را به وجود آورد. اما در ایران این‌گونه نبود. اگر تمدن كلاسیك را به حال خود رها می‌كردند كه پدیده‌ای به نام روشنفكر با این خصیصه در ایران به دنیا نمی‌آمد. تمدن پرافتخار ایرانی الگوهایی مثل ابن‌سینا، فارابی، حافظ، سعدی و… داشت. در واقع روشنفكری غربی ماحصل سیر و تحول طبیعی تمدن ما نبودند. اینها فرزندان مصنوعی، ناقص و تحمیلی به تمدن ما بودند. حالا این روشنفكری ناسالم یك وجه دیگر هم دارد. آن وجه دوم این است كه جماعت روشنفكر غربی كه در غرب ظهور كردند حداقلش این بود كه در خود قرن هیجدهم با استبداد پادشاهان جنگیدند اگرچه بعد هم خودشان استبداد دموكراتیك ایجاد كردند اما با استبداد مطلقه پادشاهان جنگیدند. اما در ایران به این دلیل كه محصول سیر طبیعی تطور، تفكر و تمدن ما نیستند كاملاً در جهت اهداف سلطه‌گرانه استعماری و در نقطه مقابل منافع ملت، تاریخ و تمدن ما پدید آمدند و علاوه‌ بر این‌كه در راه مبارزه با استبداد حركتی نمی‌كردند، خودشان دقیقاً عوامل استبداد بودند. یعنی شما تك‌تك اینها را كه نگاه بكنید چه در دوره قاجاریه، چه در دوره پهلوی اول و چه در دوره پهلوی دوم همدستان استبداد هستند.

– بنابراین این تلقی كه جریان روشنفكری همیشه پرچم‌دار مبارزه با استبداد بوده‌ است، لزوماً تلقی درستی نیست؟
بنده برخلاف برخی، معتقدم كه روشنفكری در ایران ضد‌استبداد نبود؛ یعنی حداقل بخش اصلی روشنفكری ایران ضد‌استبداد نبود. شعارهای ضد‌استبدادی می‌دادند اما ضد‌استبداد نبودند. نمونه‌اش شخصیت، گرایشات، منش و عملكرد این آقایان است. مثلاً «میرزا فتحعلی آخوندزاده» نوكر استبداد روس بود و درواقع یك میهن‌فروش بود. شما چگونه می‌توانید این آدم را ضد‌استبداد بدانید؟ همین‌طور «میرزا ملكم‌خان» و… اگر ضد‌استبداد بود پس برای چه نوكری دولت روسیه را می‌كرد؟ مگر دولت روسیه خودش تجسم استبداد نبود؟ اینها حتی خصیصه‌‌ ضد‌استبدادی هم از بدو تولد نداشتند. چرا؟ چون محصول پیوند استبداد و استعمار بودند یعنی نقطه پیوند استعمار و استبداد فرزند ناقصی مثل روشنفكری در ایران را متولد كرد.

اصلاً تز اینها همین بود؛ یعنی «میرزا ملكم‌خان» یا «فتحعلی آخوندزاده» صراحتاً از اصطلاح «استبداد روشنفكری» یا «استبداد منورالفكری» نام می‌برند و خودشان را مدافع «استبداد منورالفكرانه» می‌دانند. حقیقتاً رضاخان تجسم چنین تفكری است. رضاخان عینیت‌یافته‌ی ایده همین تفكر است. شما بیایید مقطع بعد از مشروطه تا بعد از جنگ جهانی اول را مشاهده و چهره‌های برجسته روشنفكری در این مقطع را بررسی كنید. اعم از سیاسی و ادبی‌. در جست‌وجوی چه هستند؟ صراحتاً از یك منجی دیكتاتور و روشنفكر نام می‌برند. آنها به بهانه‌ی اینكه تمام گرفتاری‌های ما از فرهنگ سنتی و مذهبی است، باید برای جبران عقب‌افتادگی، «مدرنیته» حتی با حضور یك چهره مستبد در ایران وارد و حاكم شود. شما در نسل روشنفكران مخصوصاً روشنفكران نسل دوم مشروطه و روشنفكران دوران رضاشاهی رسماً این مواضع را می‌بینید.

به همین دلیل است كه به تعبیر رهبر انقلاب، جریان روشنفكری نتوانست با مردم انس بگیرد و خودش را با آنها مخلوط كند. به دلیل این‌كه این جریان اصلاً جریان طبیعی نیست. مثل یك زایمان ناقص است. زایمان هم نیست، وصله‌ای نچسب و بی‌ربط است. توده‌های مردم كسانی هستند كه در واقع حاملان فرهنگ ما هستند. این فرهنگ كه روشنفكر غربی می‌آورد تحمیلی و غریبه است و مردم اصیل ایرانی هم از پذیرش آن خودداری می‌كنند.

– با این نگاه به جریان روشنفكری در ایران، انقلاب اسلامی چگونه می‌تواند بازتعریفی از روشنفكر و جریان روشنفكری داشته است؟
ما یك میراث واقعی و عظیم حكمت در دست داریم كه این حكمت برخاسته از روح تفكر شیعی و آموزه‌های قرآنی و آموزه‌های ائمه(ع) است. این حكمت و معرفت عظیم كه معرفتی اصیل‌تر و كامل‌تر از آن وجود ندارد در چند چیز و چند جا خودش را نشان داده و ظاهر شده است كه یكی از وجوه آن فقه شیعه است. اگر ما بخواهیم روشنفكر متعهد و اصیل تربیت كنیم، لزوماً باید به این میراث برگردد و از این میراث الهام بگیرد. این به این معنا نیست كه نباید تفكرات غربی و مدرنیته را بشناسد و كتاب‌های آنها را مطالعه نكند؛ اتفاقاً باید آن منابع را ببیند ولی از منظر انتقادی. تكیه‌گاهش هم حكمت و معرفت شیعی باشد. این حكمت و معرفت عظیم چون تكیه بر قرآن و روایات دارد، بزرگ‌ترین گنجینه معرفتی دنیاست و هیچ‌كدام از معارف بشری نمی‌توانند در مقابل این قرار بگیرند. بنابراین جریان روشنفكری اصیل و متعهد باید به این میراث تكیه كند از دل این میراث بینش خودش را بسازد. من بسیار تلاش كردم تا به‌جای واژه روشنفكر اصیل دینی، بومی و متعهد یك معادل انتخاب كنم و به نظرم رسید بهترین واژه «مجاهد بصیر» است. یعنی علاوه بر این‌كه در عرصه‌های فرهنگی و سیاسی مجاهدت می‌كند، بصیرت هم دارد.

– این به تعبیر شما «مجاهد بصیر»، دارای چه ویژگی‌هایی است؟
الف) تكیه بر معرفت اسلامی و شیعی دارد كه كه منبعش قرآن، روایات، فقه و حكمت و… است.
ب) استقلال‌طلب است؛ یعنی به دنبال احیاء و تحكیم هویت ملی ماست كه این هویت ملی از هویت دینی ما جدایی‌ناپذیر است. بنده هویت ملی را مستقل از دین نمی‌بینم.
ج) عدالت‌طلب و عدالت‌خواه است. چون عدالت از روح شیعه جدایی‌ناپذیر است.
د) در شرایط كنونی استكبار‌ستیز است چرا كه استكبار در حال حاضر تجسم شیطان و كفر مدرن است. به هیچ یك از قطب‌های قدرت جهانی نه وابسته است و نه می‌خواهد ایران را وابسته كند.
و) آرمان‌گراست و روح آرمان‌گرایی دارد.
ه) اخلاق‌گرا و معنویت‌گراست؛ یعنی با ابتذال و انحطاط اخلاقی جمع نمی‌شود.
در واقع مجاهد بصیر بنده روایت دیگری از روشنفكر متعهد و افسر جنگ نرمی است كه آقا به آن اشاره می‌كنند. الان كه به نوعی در كوران جنگ نرم قرار داریم، مجاهد بصیر كسی است كه در این جنگ بتواند از اركان اعتقادی، استقلال و آرمان‌های این ملت و انقلاب اسلامی دفاع كند.

* مؤلف كتاب «نگاهی كوتاه به تاریخچه روشنفكری در ایران»

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.