دکتر «احمد فضایلی» فرزند مرحوم حبیب الله فضایلی از مشاهیر خطاطی است که کارشناسی خود را در رشته زمین شناسی و کارشناسی ارشد خود را از دانشگاه تهران در رشته مدیریت آموزشی و دکترایش را از دانشگاه سیدنی استرالیا در رشته مدیریت آموزشی دریافت کرده است. استادیار دانشگاه است و از سال 85 به عنوان مسئول مرکز مطالعات راهبردی شورای عالی انقلاب فرهنگی و عضو ستاد تخصصی مهندسی فرهنگی دبیرخانه مشغول فعالیت است.
اهمیت موضوع مهندسی فرهنگی و نحوه تعامل مرکز مطالعات راهبردی شورای عالی انقلاب فرهنگی با این موضوع چگونه است؟
شورای عالی انقلاب فرهنگی در هر دورهای از ریاست جمهوری به دلیل هدفهایی که در آن دوره مدنظر داشته، از اولویتهای ویژهای برخوردار بوده است، و لذا به موضوع مهندسی فرهنگی به صورت اخصّ کلمه، با وجود تاکیدات رهبر انقلاب، به طور دقیق نپرداخته ولی از سال 84 به بعد این موضوع بیشتر وجهه همت قرار گرفته است. مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی در مورد تاسیس مرکز مطالعات راهبردی نیز گام جدیدی برای انجام مطالعات در زمینه مهندسی فرهنگی برداشته شد. پیش از آن نیز با تشکیل کمیسیون های مختلفی در دبیرخانه شورا که در امر تخصصی فرهنگ، و در ادامه با شکل دادن یک شورای تخصصی در زیر مجموعه خود شورای عالی مهندسی فرهنگی وارد فاز جدیدی شد.
مرکز مطالعات راهبردی همگام با سایر کمیسیونها، کار خود را انجام میدهد زیرا مهندسی فرهنگی نباید از یک زاویه تعریف شود بلکه دارای جنبههای مختلفی است که همه آنها دست در دست هم مهندسی فرهنگی را به نتیجه میرسانند.
البته مرکز مطالعات راهبردی خدمتگزار رفع نیازهای تحقیقاتی شورای عالی انقلاب فرهنگی است که بخشی هم مربوط به مهندسی فرهنگی است و طبق تقسیم کار انجام شده، بخشی که هم اکنون در حال انجام است، ترسیم وضع فرهنگ موجود کشور است که به عنوان مقدمه برای حرکت به سمت وضع مطلوب و استخراج راهبردها از اهمیت ویژهای برخوردار است. پیش از این نیز شاخصهای فرهنگی، با توجه به منابعی که قبلا بدان پرداخته بودند جمع آوری و تدوین شد.
حالا با این همه تحقیق و پژوهش، تعبیر جنابعالی از مهندسی فرهنگی چیست؟
شاید خیلیها از این واژه و مفهوم ترکیبی ساخته و ارائه شده در ابتدا فهم درستی را دریافت نکرده باشند ولی این تعبیر، تعبیر جامعی است که باید از مسیرهای مختلف برای روشن شدن آن پا پیش گذاشت زیرا چه بخواهیم و چه نخواهیم فرهنگ درحال مهندسی شدن است. منتها آن مهندسی که ما از آن یاد میکنیم در زمانی به وقوع میپیوندند که با اراده و جهتدهی صحیح و برنامهریزی شده باشد، در غیر اینصورت، هر گامی که هرکسی در راستای فرهنگ و در هر شاخهای، – مثبت و یا منفی- برمیدارد به نوعی فرهنگسازی و مهندسی فرهنگی است؛ به طور مثال یک فیلم خوب در جهت تقویت فرهنگ و هدایت آن به سمت قله و یک فیلم ضعیف به همان مقدار در راستای تضعیف فرهنگ نقش مهندسی دارد.
به طور کلی همه اجزا – از جزییترین بخش تا دستگاههای کلان – همه در فرهنگ موثرند و اگر مولفهها را بخواهیم بشماریم از شمارش معمول خارج است. مثلاً طبق یک برآورد ماتریسی، مولفههای فرهنگ ساز احصا شده حدود 26 هزار مورد است که هرکدام به نوعی در فرهنگ مؤثر هستند لذا مهندسی فرهنگی موضوعی است که به طور مستمر در حال انجام است ولی آنچه مد نظر سیستم مدیریتی و راهبردی فرهنگ است، توانایی هدایت فرهنگ با مولفه هایش به سمت و سو و جهتهای از پیش تعیین شده برای رسیدن به قلههای توسعه و پیشرفت است.
بنابراین تعریف شما از مهندسی فرهنگی به طور خلاصه هدایت فرهنگ به سمت قلههای پیشرفت و توسعه است؟
تعریفی از مهندسی فرهنگی نخواهید، زیرا تعریف به تعداد بسیار زیادی در این زمینه ارائه شده است اما آنچه که به طور ساده میتوان بیان کرد این است که ما اگر بتوانیم اسباب و ابزار و الزامات و برنامهای را فراهم کنیم تا نقاط مطلوب مدنظر ما در فرهنگ را سرجای خود بنشاند و پازل را به نحو مطلوب تکمیل کند، به معنای مهندسی فرهنگی دست یافته ایم. اما تفاهم با 26 هزار شاخه و مولفه مرتبط با فرهنگ، به سادگی میسر نیست زیرا مثلا در مورد فرهنگ تا سال 1979 شخصی به نام کلاخان تمام تعاریف «فرهنگ سازمانی» را جمع بندی کرده است که به 700 مورد رسیده است سپس آنها را جمع بندی کرده است و یک تعریف هم خودش به آن اضافه کرده است لذا اتفاق همگانی بر یک تعریف به سادگی میسر نیست اما مفهوم کلی مشخص است؛ ما می خواهیم آن چه به عنوان فرهنگ در جامعه است، در قالب برنامهریزیشده و مولفههای قابل اندازهگیری ارائه و برای داشتن فرهنگ مطلوب در بازههای زمانی معین شده، تلاش کنیم.
البته برای رفع این معضل معمولا یک تعریف قراردادی مورد پذیرش همه قرار میگیرد و قرارداد داخلی در مورد این موضوع تعریفی است که رهبری معظم انقلاب از فرهنگ ارائه دادند تا به عنوان راهنمای عمل مورد استناد و استفاده قرار گیرد.
خب با این تفاسیر چرا بعد از تاکیدات مصرح مقام معظم رهبری هنوز هیچ پیش نویسی از نقشه مهندسی کشور آماده نشده است؟
بالاخره ظرفیتهای مختلف را باید به عنوان واقعیت دید. یعنی اگر ما بخش تحول در آموزش و پرورش که از نخستین خواستهای مقام معظم رهبری است و حتی زمان حضرت امام(ره) نیز به نوع دیگری مطرح شده بود، که در آن زمان تیم توانمندی به سرپرستی شهید بزرگوار آیت الله دکتر بهشتی برای موضوع تعلیم و تربیت تشکیل شد ولی تا به امروز تحول در نظام تعلیم و تربیت کشور در گامهای نخست است و قرار است فلسفه تعلیم و تربیت امسال نهایی شود و سند آن عرضه شود.
احساس میکنم بحث ظرفیت سازی کردن به نوعی فرافکنی است، زیرا آنچه که مقام معظم رهبری مطالبه کردند، براساس داشتههاست و اگر بحثی از ظرفیتها داشته باشیم یا باید مدعی شویم که ایشان از ظرفیتهای جامعه مطلع نیستند و یا آن نهادی که این موضوع به آن سپرده شده این ظرفیت را نداشته است…
من این مطلب را عالمانه میبینم و در جهت علمی آن پاسخ میدهم و نه سیاسی. مطالب رهبری حتی اگر حالت نهیب هم داشته باشد که به فرزندان خود نهیبی میزنند، جنبههای مختلف تادیبی و حرکتزایی دارد و به عنوان این است که بروید این کار را انجام دهید و این ظرفیتها را ایجاد کنید و مساوی با اینکه افرادی را بخواهند تنبیه کنند، نیست بلکه جهت آن هدایتی برای انجام شدن و سرعت بخشیدن و تحرک بیشتر است.
البته درست است که تأخیرهایی انجام شده ولی برای رفع تاخیر نیاز به انرژی است و وقتی ما در مسئلهای درجا میزنیم باید افراد مافوق از افق بالاتری که دارند، ما را به سمت و سوی حرکت جدیتر هدایت کنند البته کاری که در جهت مهندسی فرهنگی در شورا انجام شده است، کم نبوده در حالیکه نباید غافل بود از دورههای مختلف ریاست جمهوری که هرکدام به نوعی ریاست شورای عالی انقلاب فرهنگی را برعهده داشتند و جهت گیریهایشان جهت گیریهایی برای حل این مسئله نبوده است.
قصد ورود به بحث سیاسی ندارم ولی در آن دورههایی که فعالیت شورا کم است طبیعتا بسیاری از مسایل و شرایط موجود است و طبیعی بوده است که نخواهند این کار با آن سرعت و افق مدنظر رهبری انجام شود، درصورتی که کارفرمای شورای عالی انقلاب فرهنگی، مقام معظم رهبری هستند و بایستی مطابق خواست و نظر ایشان عمل میشد که این خود موضوعیّت دارد، و اگر تنبیهی هم هست برای کسانی است که واقعا به هر دلیل وظیفه خود را انجام نداده اند ولی از سال 84 با افق جدید یک تحرک جدیدو کاملاً متفاوت با آن گذشته، در شورا مشاهده میشود.
بالاخره علت این تاخیر چند ساله چیست؟! آیا نخواستن است یا نتوانستن؟! و یا ظرفیت علمی و مدیریتی؟!
برداشت من این است که ظرفیت فهم یک مسئله و حل کردن آن از نکتههای حساسی است که به سادگی در بسیاری از موضوعات فراهم نمیشود و نیاز دارد که ذره ذره این ظرفیت ایجاد شود تا اول آن مطلب فهم شود و سپس به عنوان یک گفتمان عمومی برای نخبگان و خبرگان آن حوزه در بیاید و مقبول واقع شود که آن مسئله، مسئله است و بعد از آن تعداد قابل توجهی از دلسوزان و اندیشمندان بیایند و بخواهند که این مسئله حل شود و بعد از آن میدانی برای ارائه راه حلها ایجاد شود. در مرحله بعدی جمع بندی شود و به تفاهم برسد و سپس به تصویب برسد و دست آخر شرایط بروز و ظهور آن فراهم شود که این مراحل نیاز به ایجاد ظرفیت دارد و تا این ظرفیتها ایجاد نشود حاصل کارها ضعیف است و مطلوب واقعی نخواهد بود.
ما در زمینه مهندسی فرهنگی ظرفیت ایجابی نداشتیم و باید کمکم ایجاد میشد و هم اکنون با نگاهی به مجموعه فعالیتها میبینیم که خوب فعالیت شده و مجموعه بحثهایی در این موضوع انجام شده است هرچند هنوز هم در بین اندیشمندان مورد تفاهم و توافق نیست و برخی قایل به مهندسی در فرهنگ نیستند و برخی هم به آن اعتقاد دارند ولی مهم این است که مفهوم مهندسی فرهنگی، به یک گفتمان عمومی تبدیل شده است.
سوالم را اینگونه مطرح میکنم، الان وضعیت نقشه مهندسی فرهنگی به چه صورتی است؟
خوشبختانه نظامنامه تهیه نقشه مهندسی فرهنگی تصویب شده است و بر اساس آن دبیرخانه شورای عالی از حدود 10 ماه پیش مشغول کار اجرایی است و تیمهای مختلفی با سرعت در حال انجام کار هستند، انتظار داریم که امسال سال شکستن این سد و تابوی ارائه نقشه مهندسی فرهنگی باشد و اولین نسخه نقشه مهندسی فرهنگی را روی میز داشته باشیم.
چرا هنوز این تلاشهای هم افزا بعد از 8 سال یا به تعبیری 4سال، به نتیجه نرسیده است؟
در فاصله سال 84 تا 86 یک فعالیت بسیار سنگینی در ارتباط با رسیدن به یک مدل استقرایی ساخت فرهنگ انجام شد و همایش ملی مهندسی فرهنگی در دی ماه 86 بسیاری از موضوعات کار شده تا آن روز را مطرح کرد که هنوز ذهنها آمادگی بسیاری از موضوعات را نداشت و باعث بحثها و نقدهای زیادی شد به طوری که مدل آن بررسیهای سنگین در وادی استقرایی انجام میشد، متوقف شد و مورد پذیرش واقع نشد به این معنا که مدل رفتن به سمت بازشماری همه مولفهها و بعد ترسیم نقشه به صورت کلان به یک نوعی به بن بست رسید که این امر مساوی با عدم انجام کار نیست. یعنی اگر کسی مسیری را برای انجام کاری برویم و در انتهای مسیر متوجه شویم که این مسیر جوابگو نیست و باید مسیر دیگری انتخاب شود؛ این مسیر رفته و تلاش انجام شده خود کار عالمانهای است و نتایج فراوانی را برای ادامه مسیر دارد، هر چند ظاهر آن به نتیجه نرسیده است زیرا مسیر مناسبی نبوده است.
لذا بحث توقف اصلا در کار نبوده است. این بحثی که از ظرفیت میشود به این معناست که ظرفیتی باید ایجاد شود که بتواند آن توانمندی رسیدن به وضع مطلوب را فراهم کند واقعا این ظرفیت کمکم فراهم میشود و الان فراهم شده و امیدواریم نسخه اولیهای که امسال ارائه میشود نسخهای باشد که خیلی به واقعیت و برای عملیاتی شدن نزدیک باشد و البته این نسخه، نسخه نهایی نیست زیرا سیستم مهندسی فرهنگی به صورت استمراری باید مانند یک سیستم بازخوردی خودش خود را اصلاح کند.
بنابراین معتقدید که 8 سال زمان زیادی نیست؟
من نگفتم زمان زیادی نیست بلکه زمان بسیار زیادی است ولی زمان پرکاری است و خیلی تلاش شده است و نیاز بوده است برای رسیدن به ظرفیت و توانی که پاسخگوی این نیاز باشد این زمان صرف شود.
اشاره داشتید که این مرکز وظیفه ارائه وضع موجود را دارد، با توجه به اینکه وضع موجود طبق تحقیقات میدانی استخراج میشود و ممکن است چند سالی بین تحقیقات و ارائه نتایج فاصله باشد، فکر نمیکنید این امر در برنامه ریزیها اشکالی ایجاد کند و نقشه تهیه شده به روز نباشد؟
در همه فعالیتهای تحقیقاتی این مشکل وجود دارد یعنی ما هیچ وقت در هیچ بحث تحقیقی به روز و منطبق بر زمان دقیق «حال» نیستیم چون هر بحث تحقیقی زمانی که محصولش ارائه میشود برای اجرا ممکن است زمانی بین چند روز تا چند ماه و تا چند سال را داشته باشد؛ مهم این است که آنچه ترسیم میشود بر مبنای مدارک و اسناد موجود علمی باشد و مبتنی بر گفتهها و شنیدهها نباشد.
نظر جنابعالی در مورد سپردن فعالیتهایی مانند تهیه نقشه مهندسی فرهنگی به نهادهای خصوصی و نیمه خصوصی برای سرعت بخشیدن به کار چیست؟
ما تا ندانیم در آن چه که میخواهیم بدست بیاوریم، چه میخواهیم، سپردن اجزا به مراکز مختلف مفید نیست. مثلا در ساخت یک هواپیما ممکن است چون نقشه هواپیما و اجزا و آلیاژ و استانداردها مشخص است، قطعه سازانی را دعوت کنید تا هرکدام آنچه را که میتوانند، انجام دهند چراکه مجموعه نهایی مشخص است و مدیریت مرکزی پازل را در کنار هم میچیند و محصول نهایی بدست میآید، در اینجا سپردن کار به واحدهای مختلف عاقلانه و سرعت بخش است. ولی وقتی شما میخواهید یک کاری را انجام دهید که ابداعی است، آن را به دانشمندی میسپارید تا پس از تحقیقاتی که ممکن است سالها به طول بیانجامد آن را کشف کند و بعد از آن کار را به بخش خصوصی میسپارید. شورای عالی انقلاب فرهنگی هم دراین موضوع به همین ترتیب عمل کرد و این موضوعات را به دانشمندان مختلفی سپرد و به عنوان یک مدیریت مرکزی عمل کرد و با استفاده از نخبگان و اندیشمندان همانطور که در تهیه پیشنویس نقشه جامع علمی کشور بیش از 5 هزار نفر به طور مستقیم و غیر مستقیم درگیر کرد، افراد زیادی را برای این نقشه درگیر کرد.
Sorry. No data so far.