زهرا عباسی وبلاگنویس سبزواری در آخرین مطلب وبلاگ راحیل نوشته است:
سه دختر چادریِ نقاشی شده با چهار پسر قاطی می شوند و یک گروه تشکیل می دهند برای ترویج جوانمردی و راستگویی در جامعه. با همکاری برادرهای جدیدشان پشت همین چادر همه کار میکنند. از جوانمردی و خدمت به خلق گرفته تا ناجوانمردی و بیبندوباری و بیحیایی و….. در حین انجام کارهای خداپسندانه از هیچ مزاح و شوخی خواهرانهای فروگذار نمیکنند. تا اینکه یکی از همین دخترهای بزک شده با استقامت در این راه، به درجه رفیع شهادت نایل میشود!
دیشب هانیه حقی فرزند شهید حقی شهید شد، اسطوره شد، آسمانی شد، به تعبیری بهشتی شد. البته فیلم این را القا میکرد. تمام قسمتهای این سریال را دنبال نکردهام و نمیدانم «راستش را بگو» قرار است به کجا ختم شود، اما چیزی که از دیشب ذهنم را به خود مشغول کرده، این است که حتی اگر کارگردان، آن را به جای خیلی خوبی هم برساند و پیام مفیدی هم داشته باشد، کلی ولنگاری و بیتقوایی و ناجوانمردی را در چارچوب جوانمردی ارائه کرده است. طریقت بدون شریعت. شاید در ادامه، «خانه همدلان» یک گروه انحرافی معرفی شود، به فرض صحت این فرضیه «شهیده هانیه حقی» این وسط چهکاره است؟! دختر یک شهید که عضو این گروه شده، قبل از اینکه جوانمردی به خرج بدهد و برود زیر مترو، کلی ولنگاری به خرج داده و کلی با همه پسرهای گروه احساس راحتی (به تعبیر فیلم حس خواهری و برادری) کرده و در نهایت بدون ذرهای تغییر در منش، شهادت را برگزیده و به کوی جانان بال گشوده است!!
چه انتخاب قشنگ و بدون زحمتی! یعنی با ولنگاری هم میتوان شهید شد؟! میتوان جاودانه شد؟! پس رسیدن به شهادت این قدرها هم سخت نیست. دینمداری لازم ندارد. کافی است عضو «خانه همدلان باشی و دلت پاک باشد.
***
به اعتقاد من پوشیدن چادر مثل پوشیدن لباس روحانیت برای انسان تکلیفزاست. نمیتوانی هرطور دلت خواست رفتار کنی. کاری ندارم به کسانی با سوء استفاده از این پوشش کلی جرم و گناه و معصیت مرتکب میشوند و اصلاً شاید ادعا شود که این فیلم قصد داشته واقعیت جامعه را نشان دهد. این را هم قبول دارم که چادری بودن نمیتواند معیار قضاوت کلی در مورد افراد شود، اما آنچه در رابطه با این سریال به نظرم میرسد این است که یک دختر صرفاً چادری بدون نگه داشتن حرمت چادر را یک الگو و اسطوره کنیم. از او شهید بسازیم!!! شهیده هانیه حقی.
Sorry. No data so far.