با گسترش اسلام بهويژه در اسپانيا، علماى مسيحى دريافتند كه اين دين با تعاليم و دستورات عاليه خود و سرعت پيشرفتى كه دارد، موقعيت آنان را تهديد مىكند؛ آنها از توان، قدرت، امكانات و رشد جمعيت مسلمانان و وحدت آنان نيز دچار هراس شدند، لذا كوشش خود را در جهت تضييع و نابودى آن به كار بستند. در جهت همين تلاشها بود كه پاپها به طرق مختلف، مردم را به جنگ و مبارزه با مسلمانان مناطق مختلف تشويق مىنمودند.
در سال474 ش. «پاپ اوربال» ضمن نطقى مؤمنان را ترغيب كرد كه سوى قبر مقدس روند و آن را به زور از چنگ كفار به درآورند و به تصرف خويش گيرند. هنوز بهار سال بعد نيامده بود كه 150000 نفر دعوت پاپ را پذيرفته، براى تصرف بر قسطنطنيه آماده شدند. بازرگانان پيزا، ونيز و جنوا مقاصد بازرگانى داشتند. آشوبگران و ماجراجويان، هدف خويش را مىجستند. بسيارى از مجرمان، قبول دعوت پاپ را كفاره گناهان خويش مىشمردند و عامه مردم فرانسه، لورن، ايتاليا و سيسيل براى رهايى از تنگناى اقتصادى و وضع رقتانگيز اجتماعى، صليب برگرفتند. اگر كسى عليه يك نفر صليبى در طول مدتى كه حامل صليب بود دعوايى داشت نمىتوانست اقامه كند و نيز از پرداختن هر نوع عوارض دولتى و يا رسوم مالياتى معاف بود و زير حمايت كليسا از هرگونه تعرض ايمن بود.
هنگامى كه بىنظمى، نابسامانى داخلى و تفرقه در قلمرو سلجوقيان به ويژه در سوريه و فلسطين حكمفرما گرديد، بهترين فرصت براى يورش بر بيتالمقدس در اختيار پادشاهان و مقامهاى مذهبى اروپا قرار گرفت، جنگ ميان اسلام و غرب به صورت جنگهاى صليبى در حدود دويست سال از سال 475ش. به بعد ادامه يافت. اين جنگها از آن جهت كه جنگجويان مسيحى اروپايى، صليب و علامت صليب را بر پرچمها و لباسهاى خود نصب نمودند به جنگهاى صليبى شهرت يافت.
در خلال اين جنگها دشمنى و كينهتوزى پاپها و ارباب كليسا، امرا و سلاطين مسيحى اروپا از اسلام و مسلمانان به شديدترين وجه نمودار شد. گروهى از صليبيون در شهر ملويل هفتهزار تن از مردم را طعمهي شمشير ساختند و بعد به حركات شنيع و انواع فسق و فجور پرداختند، اطفال را در آغوش مادران پارهپاره كردند، اعضايشان را در هوا پراكنده مىنمودند. صليبيون پس از تصرف «معرة النعمان» از شهرهاى شام، يكصدهزار تن را طعمهي شمشير ساختند و كوچهها تبديل به نهرهايى از خون گرديد.
قطع اعضا و بريدن دست و پا جزو ورزشهاى تفريحى آنان بود. در بيتالمقدس مسلمانان را در كوچهها و نيز در منازل و خانهها قتلعام مىنمودند. مردم در مساجد هم در امان نبودند. در مسجد عمر صليبىها با قتلعامِ همه مناظر رقتآورى ايجاد كردند. ريمون داژيل كه اين فجايع را به چشم خود ديده مىنويسد: «در رواق اين مسجد، نهر خون عمقش به اندازهاى بود كه تا سر زانو يا آنهايى كه سواره بودند تا عنان اسبشان را مىگرفته است.» تمام اسيرانى را كه يا به علت خسته شدن آنها از كشتن زياد يا به طمع گرفتن فديه از مرگ در امان مانده بودند با كمال بىرحمى سر بريدند. اعرابى كه خود را به ناچار از بالاى برجها و عمارات به زمين مىانداختند در آتش مىسوزاندند و يا از زواياى زيرزمينها افراد را بيرون كشيده در ميدانهاى عمومى جمع كرده مثل گوسفند ذبح مىكردند، گريه و فغان زنان و كودكان و حتى منظره محلى كه مسيح جلادش را بخشيده بود، هيچ يك، اندك تأثيرى در تسكين آتش خشم اين فاتحان نداشت.
Sorry. No data so far.