“همانگونه که امریکا در طوفان های آخرالزمانی و در سیلاب عظیمی که به راه افتاده غرق خواهد شد، ما نیز اگر از اسلام و ولایت فقیه و حقیقت فاصله بگیریم و از کشتی نجات ولایت خارج شویم، غرق خواهیم شد و کسی وجود و بقاء ما را تضمین نکرده است”
گمان می کنید این جمله توسط چه کسی به رشته تحریر در آمده است؟ این بخشی از یک مقاله محمد نوری زاد در روزنامه کیهان است که در سلسله مقالاتی با عنوان ”جهان پس از آمریکا “ منتشر شده است.
اما امروز حکایت مواضع محمد نوری زاد شنیدنی است. وی در بخشی از نامه هایش این ادعا ها را مطرح می کند:
ـ انقلاب اسلامی در این سی سال، به موفقیت دست پیدا نکرده و نتوانسته است که مدینه فاضلهای که وعدهاش را میداد بسازد.
ـ مسئولین نظام و اطرافیان آنها، مقصر اصلی در عدم توفیق انقلاب اسلامی هستند.
ـ مردم از اطراف نظام پراکنده شدهاند و خدا هم حکومت اسلامی را دوست ندارد!
ـ ما دوستان خود را در جهان از دست دادهایم و خیلیها با ما دشمنند.
ـ بعد از انتخابات دهم ریاست جمهوری، این حکومت بود که که مردم را کشت و خانهها را تخریب کرد و سوزاند و اموال را به غارت برد و… .
ـ دوستان واقعی نظام جمهوری اسلامی آقایان موسوی، خاتمی و کروبی هستند نه احمدینژاد، حداد عادل، لاریجانی و… .
و ..
از لابلای این جملات می توان فهمید که نوری زاد درک صحیحی از انقلاب اسلامی ندارد چرا که انقلاب اسلامی به عنوان یک انقلاب زمینهساز و آمادهگر برای آن واقعه بزرگ به شمار میرود و اگر از عدالت و پیشرفت و سعادت سخن میگوید، عدالت در مقام زمینهسازی است نه عدالت تام و مطلق.
امام خمینی (ره) هم که علی الظاهر هنوز نوری زاد خود را پیرو ایشان میداند درباره هدف اصلی انقلاب اسلامی می فرماید:
«مسئولان ما باید بدانند که انقلاب ما محدود به ایران نیست، انقلاب مردم ایران نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمدارى حضرت حجت (عج) است». (صحیفه امام، ج ۲۱، ص ۳۲۷)
تأثیرپذیری آقای نوریزاد از القائات روشنفکران و معاندان است به طوری که این امر، وی را از کسوت یک منتقد مستقل و آزاداندیش خارج میسازد. او مکرراً مطالبی را به مسئولان گوشزد میکند که پیش از وی بارها از زبان روشنفکران غرب زده و مزدور و معاندان بیان شده است. در واقع، بیشتر مطالب نامههای نوری زاد چیز جدیدی نیست و لازم نبود که این همه زحمت به خود بدهد و قلمفرسایی کند و خیال کند که شاهکار کرده است! در ثانی، سرگشاده نوشتن اینگونه نامهها به معنای تکیه بر مواضع معاندان، و همراهی با آنان برای فشار بر نظام است نه خیرخواهی حقیقی. انقلابیون ما سادهلوح نیستند که تمسخر حکومت اسلامی، قضاوتهای غیرمنصفانه، ذهنخوانیهای غلط، تهمت قتل و جنایت به نظام و دروغگوییهای دیگر، اتهام قدرتطلبی به ارکان نظام و خلاصه، خوشحال کردن دل توطئهگران را به حساب خیرخواهی بگذارند! آن چه از از مقایسه بخشهای اهم و مهم نامهها آشکار میشود، کجروی فکری، بیبصیرتی و اسلامناشناسی و کینهتوزی نوریزاد را میرساند که با چاشنی ابراز محبت و نرمش به عنوان یک تاکتیک عوام فریبانه همراه شده است.
نکته ای که لازم است به آن اشاره کنیم این است که اگر “خدا حکومت اسلامی را دوست ندارد”-آنگونه که نوری زاد در نامه اش نوشته است_ پس چرا وی نگران نظام اسلامی است؟!
مطلبی که لازم است به حامیان کنونی وی یادآور شویم این است که چندان به مواضع وی دل نبندند که نقطه نظرات وی تغییرات ۱۸۰ درجه ای را چند بار تجربه کرده است.به بخشی از نامه وی به آیت الله مصباح یزدی در سال ۷۹ که در روزنامه کیهان نوشته شده است توجه کنید:
“با تو هستم: ای چراغ راه خوبی ها ،ای مصباح! تو هم در شهادت مستغرقی.اگر شهید به یک تیر و ترکش به مقام شهود و شهادت می رسد ،تو هر روز و هر ساعت به تیری و ترکش از خدا بی خبران و معاندان و فتنه گران و جاسوسان شهید می شوی.ما اشتعال تو را می بینیم. کسی که چشم هدایت به تو دارد ،راه را گم نمی کند و در هزار توی نسبت ها زمین گیر نمی شود.هر چه نسبت شما با خوبی ها و درخشندگی ها و اصالت ها و بایستگی ها بیشتر است، نسبت آنانی که به صورت شما تیغ می کشند ،رو به قهقراست.
حضور شما برای آنها تنگی نفس می آورد.آنها ،به همه یا هیچ معتقدند.
همین امروز ،روزنامه ی رسالت، شکوه کرده بود که فلان حزب، در تصاحب کرسی های مجلس، جناحی عمل کرده است و به چند صدایی مدعای خود اعتنایی نکرده است.باید گفت:برادران ،شما از پوشال آیا می توانید اراده ی استفامت کنید؟ و یا مگر از یک عنصر فریب کار ،میشود انتظار صدق و درستی داشت؟ که اگر بله ،خود این اراده و انتظار بر باد است. راز این همه هجمه به شما در چیست؟ آیا زبانم لال از این که می بینند شما با اجانب در ارتباطید ،در خود می گدازند؟یا از این که بساط اقتصاد کشور را به پیسی و دریوزگی در انداخته اید؟یا جمعیت جوان کشور را در بطالت متوقف کرده اید؟یا نیک براون جاسوس را به سفیر کبیری آورده اید؟یا وضعیت صنعت و کشاورزی کشور را به فلاکت انداخته اید؟یا مواد مخدر را مثل نقل و نبات در دسترس خاص و عام گذارده اید ؟ یا در مجامع بین المللی از لباس خود تخلیه شده اید؟ یا مخاطب صریح جاسوس ها شده اید؟ یا اداره ی کشور را به امان خدا وا نهاده اید؟ یا سنگ آزادی به سینه کوفته اید و دهان مخالفان دوخته اید؟یا معیشت مردمان را به خون جگرشان آمیخته اید؟یا شکاف هولناک طبقاتی را باعث شده اید؟یا از مجامع وابسته و غیر وابسته به دولت های استکباری چراغ سبز دیده اید؟ راستی چرا با شما مخالفند؟ چرا چشم دیدن شما و گوش شنیدن استدلال های محکم شما را ندارند؟ بگویم علت همه ی این مخالفت ها ،تنهاد در این است که شما در جانبداری از اصالت ناب شیعه پرچم ولایت برداشته اید.
آری عزیز ما، گناه شما ،همچون اسلاف شما ،در همین است. شما اگر زبانم لال مثل آن روحانی نمای کنفرانس برلین ،زیستی مواج و شکل پذیر داشتید،حالا چشم و چراغ آنها بودید و حجم روزنامه هایشان را از مراتب علم و فهم و هوشمندی و فرزانگی و آینده نگری خود پر کرده بودند. آنها به همان نسبتی که به غرب دل داده اند ،از شما و امثال شما دل بریده اند.
شما و امثال شما ،مانع گسترش و ظهور این نسبت وابسته اید.حزت توده ،در تمامی سالهای عمر بعد از انقلاب خود نسبت خود را با شوروی سابق انکار می کرد و بر سر این انکار ،جدل نیز می کرد.بعد ها که جاسوسی این حزب آشکار شد ،نسبت ها از مدار خدمت ، به ورطه ی خیانت منتقل شد. همان گونه که عین همین نسبت ،امروزه در باره ی نهضت آزادی صدق می کند.
یعنی نسبت نهضت آزادی با امریکا ،همان نسبت حزب توده است به شوروی سابق. منتها شکیل تر و تر و تمیز تر و متناسب با مذاق موازین کارسازی شده ی بین المللی.
عمده زخم هایی که این روزها به تن شما می نشیند ،از همین ناحیه است. دقیقا به یاد دارم در مصاحبه ی کیانوری ،رهبر حزب توده با شهید بهشتی ، کیانوری با سماجت و وقاحت تمام، از شأن خدوم حزب توده سخن گفت و اطلاق خیانت را از جانب شهید بهشتی رد کرد و رجوع به مجامع حقوق بشری را تهدید کرد. چند سال بعد ،آن گاه که شهید بهشتی به راه خود رفت و کیانوری نیز به راه خود و دست های آلوده و مزدور کیانوری و حزب توده برملا شد،همین فیلم را مجددا” از تلویزیون خودمان پخش کردند. کیانوری با استدلال و استحکام ،نسبت حزب توده را با شوروی رد می کرد و بر اصلاح طلبی و توسعه و جامعه ی مدنی پا می فشرد.
حالا نیز همان روند ادامه دارد. کار درست و به ظاهر مستحکم! نفوذی های نهضت آزادی در دولت ،بستر فحاشی را به اسم روزنامه و نشریه فراهم کردند و دلارهای آمریکا و نقشه ها و طرح های سیا در برپایی قتل های زنجیره ای و فضاحت کوی دانشگاه ،خوراک و جاهت و مطرح شدن برایشان آورد….
شگفت آور است!
در مجموع میتوان گفت که محمد نوریزاد کسی است که از «عدم تعادل» رنج میبرد. نه به آن دوران که در جلسات عمومی، رهبری نظام را «سیدی و مولای» خطاب میکرد و نه به اکنون که خود را بالاتر و فهیمتر از همه می داند. البته وی به خیال خود میخواهد این عدم تعادل را به حساب فراجناحی و منطقی بودن خود بگذارد اما غافل از آنکه این ترفندها هم هرگز نمیتواند و نتوانسته که بر عدم تعادل فکری و روحی ایشان سرپوش بگذارد. نوریزاد گرفتار جریان فتنه قبل و پس از انتخابات شد و فتنهزده شد و نامههایش هم تاریک و فتنهزده است. این نامهها به شکلی متفاوت، امتداد همان خط توهم سران فتنه از موسوی تا خاتمی است که سطحینگریها، تهمتها و دروغها و خیانت ها را با ادعای خیرخواهی بیان می کند.
جیب های زیادی هستند که با پول چشم هاشون رو میبندند…این بدیخت اولیش نیست اخریشم نیست …..
خود من از مشتریای پروپاقرص مقاله های نوری زاد توی کیهان بودم….اون موقع 18-19 سالم بود…ولی الان که رفتار و نوشته هاشو با اون موقع مقایسه میکنم واسم باورنکردنیه…آخه یه آدم چقدر میتونه تغییر بکنه… خدایا آخر و عاقبتمونو ختم به خیر کن!!