وقتي به عشق زيارت، آن هم زيارت امام رئوف قصد سفر كني؛ آنگاه انجام احكام روزه مسافر در ماه مبارك رمضان نيز برايت تلخ نخواهد بود.
چشم كه بر همزني، خودت را جلوي صحن و سراي حرم مييابي. هرچند كه ديگر مانند گذشته گنبد و ايوان طلا را نميتوان ديد اما با همين دل زنگار گرفته و سرگشته وادي حيراني، ايمان داري كه پشت اين ديوارهاي سيماني، پشت اين كاشيكاريهاي فيروزهاي و آبي، پشت بال اين كبوتران شاهي، پشت اين حبابها و چراغاني، يك وجود مقدس نوراني، آغوش ملكوتي و كبريايي خويش را به استقبالت گشوده است.
مات و مبهوت متأثر از فضاي ملكوتي حرم، ميروي، ميروي و ميروي و ناخداگاه در آستانه ورود به صحن مسجد گوهرشاد، زاويه معروف عشق خودنمايي ميكند.
گنبدي زيبا كه طلايش عيار نگاه هر بينندهاي را بالا ميبرد. آنچنان كه روشني چشمانت آميخته با زلالي اشكانت، روح و جانت را جلا ميدهد.
ماه رمضان است اما مگر ميشود صحن و سراي آقا بدون زائر بماند؟! جمعيتي مشتاق، فوج فوج به سمت ضريح در حركتاند. آنها كه ميتوانند جلوتر رفته و دستشان را به ضريح گره ميزنند. آنها هم كه نميتوانند، دلشان را با ضريح آقا پيوند ميزنند. آقا هم دست و دل همهشان را خريدار است. اين را از چهره تكتكشان ميشود فهميد.
اينجا ستوني از نور به آسمان ميرود و دستي از ملائكه فرود ميآيد. اينجا مي توان بوي بال ملائك را حس كرد و آواز پر جبرئيل را شنيد.
نزديك اذان مغرب لحظه به لحظه بر تعداد زائران عليبنموسيالرضا افزوده ميشود. ايوان مقصوره و صحن مسجد گوهرشاد يكي از مكانهاي مورد علاقه زوار براي اداي فريضه نماز جماعت است.
منبر چوبي تقديم شده به امام زمان (عج) نيز همچنان در مسجد گوهرشاد خودنمايي ميكند. شايد اگر زبان باز كند، تنها آرزويش اين باشد كه قبل از پوسيدن و فرسوده شدن امام زمانش ظهور كند، حتي اگر هيچگاه بر پلكان آن گام ننهند.
بانگ ملكوتي نماز مغرب در فضا طنينانداز مي شود و زائران از هر استان و با هر قوميتي شانهبهشانه در صفوف وحدتآفرين نماز جماعت ميايستند.
نماز تمام ميشود، چند لحظهاي با نمازگزار كناردستي هم كلام ميشوم. ميگويد اهل استان كرمان است و ماه رمضان هر سال، عشق امام آهودلان به مشهدالرضا ميآيد و قصد 10 روز اقامت ميكند تا از روزههايش نيز باز نماند.
جمعيت، آرام آرام پراكنده ميشوند و به سمت آبخوريها ميروند. عجيب است كه از سوي مسئولان آستان قدس رضوي هيچ برنامهاي براي پذيرايي از زائران روزهدار در نظر گرفته نشده است.
دلم طاقت نميآورد، به سمت پنجره فولاد حركت ميكنم. از مرد و زن، كودك و بزرگسال، ايراني و غيرايراني و مسلمان و غيرمسلمان دخيل بستهاند تا گوشه چشمي و اشارتي، گره از كار و بلا از جانشان بگشايد.
دلم را به پنجره فولاد گره ميزنم و زير لب ميخوانم:
گويند جواز كربلا دست رضاست/ شاهي كه تجليگه الطاف خداست
جايي كه برات كربلا ميگيرند/ آنجا به يقين پنجره فولاد رضاست
دلم ميخواهد بيشتر از اينها روبروي پنجره فولاد بايستم و كوه ايمان و معرفت انسان قرن 21 را به نظاره بنشينم اما اين درد گلو كه نميدانم از روي بيماري است يا ناشي از بغض فروخفته هر شيعي مذهب، امانم نميدهد.
به ناچار راهي دارالشفاء آستان قدس ميشوم و پس از معاينه و نسخهپيچي براي تهيه چند قلم دارو به داروخانه مراجعه ميكنم.
مرد عربزباني كه اهل عراق است، نام دارويي آمريكايي براي رفع آلرژي خويش بر زبان ميآورد. دكتر داروساز داروخانه با غرور ميگويد داروهاي آمريكايي نداريم و مشابه ايراني آن موجود است. چنان صلابتي در صداي خانم دكتر وجود دارد كه ناخداگاه لبريز از عزت و غرور ميشوم.
بار ديگر به سمت حرم رضوي باز ميگردم. هنگام عبور از صحن غدير جمعيت انبوه اعراب نشسته بر روي زمين مفروش، جلب توجه ميكند. هنوز در حيرت و تعجب هستم كه سخنراني روحاني محفل به تمام سؤالات ذهنم پاسخ ميدهد. روحاني ايراني محفل با زبان عربي فصيح براي اعراب حاضر تكلم و موعظه ميكند. پرسوجوها نشان ميدهد برپايي سخنراني به زبانهاي عربي و انگليسي يكي از برنامههاي دائمي صحن غدير حرم رضوي براي زائران غيرايراني است.
با عبور از صحنهاي مختلف صداهاي گوناگون سخنراني، تلاوت قرآن، تواشيح و همخواني و خواندن ادعيه از بلندگوهاي حرم به گوش ميرسد.
دست ادب بر روي سينه گذاشته و سلامي تقديم امام ميكنم و از بابالرضا خارج ميشوم. در حالي كه غرق در اين انديشهام آيا دلم تا نيمه شب و ديدار دوباره صبوري ميكند يا نه، لرزش تلفن همراه بار ديگر به دنياي خاكي پرتابم ميكند. پيامكي از يك دوست با اين مضمون:
اي شرح شفاعت تو مشهور، سلام/ آميزهاي از كرامت و نو، سلام
گويند زيارت تو حج فقراست/ بر گنبد و بارگاهت از دور سلام
Sorry. No data so far.