خبرگزاري رسا ـ يك كارشناس سينما، مبارزه با ظلم و عدالتخواهي و بيان دردهاي مردم را از مهمترين شاخصه هاي سينماي امريكاي لاتين دانست و گفت: سينماگران مستقل امريكاي لاتين به اين مساله اذعان دارند كه سينمايي مي تواند موثر واقع شود و با مردم ارتباط برقرار كند كه منبعث از آلام مردم منطقه باشد.
سليم غفوري، مدير كانون فرهنگي ميثاق و كارشناس سينماي امريكاي لاتين شب گذشته در جمع دانشجويان شركت كننده در طرح معرفتي ضيافت انديشه ضمن بررسي سينماي امريكاي لاتين به مرور شرايط جغرافيايي، اجتماعي و سياسياين منطقه پرداخت و گفت: در ابتدا همه كشورهاي امريكاي لاتين به جز برزيل (كه تحت سلطه پرتغال بود)، از مستعمرات اسپانيا بود و به همين دليل اكنون همه ساكنان منطقه اسپانيايي صحبت مي كنند.
وي با بيان اينكه پس از گذشت دويست سال از اشغال منطقه،90درصد بوميان آن توسط مهاجمان غربي كشته شدند افزود: در ساليان اخير نهضتي با عنوان هلوكاست سرخ پوستان امريكاي لاتين در امريكاي لاتين آغاز و پيگير اين موضوع شده است.
غفوري اظهار داشت: اسپانيايي ها به تدريج با تصاحب مزارع بوميان آن را به مزارع بزرگ كشاورزي تبديل و در اختيار اشراف مهاجر غرب قرار دادند و از نيروهاي بومي به عنوان برده و كارگر استفاده مي كردند و به استخراج معادن طبيعي منطقه به ويژه معادن طلا روي آوردند.
مدير كانون فرهنگي ميثاق ادامه داد: از اوايل قرن 19 ميلادي به تدريج هم بوميان و هم مهاجران منطقه به فكر استقلال افتادند و نخستين كشوري كه استقلال خود را به دست آورد كشور هائيتي بود و بعد «سيمون بوليوار» (كه به عنوان قهرمان استقلال منطقه شناخته مي شود) حركت هايي را شروع كرد كه به استقلال كشورهاي بسياري در منطقه از جمله ونزوئلا، پرو، اكوادور و … منجر شد. با اينكه در اين حركت ها عملا كشورها مستقل شدند اما حاكميت همچنان در دست طبقه اشراف باقي ماند و مردم بر سرنوشت خود حاكم نشدند و اين موجب شد طبقه حاكم باز هم تجارت و كشاورزي را در اختيار كشورهاي غربي قرار دهد.
وي تصريح كرد: از سوي ديگر از سال 1320 ايالات متحده امريكا به عنوان يك قدرت نوظهور اقتصادي ظهور و احساس كردند براي ادامه حياتشان به امريكاي لاتين نياز دارند از اين رو در سال 1823 رييس جمهور وقت امريكا دكتريني را مطرح كرد كه در تاريخ به دكترين «موندروئه» مشهور است و تا كنون به نوعي استراتژي امريكا در برخورد با امريكاي لاتين را شكل داده است.
غفوري با اشاره به اينكه امريكا عملا امريكاي لاتين را حيات خلوت خود ناميد ابراز داشت: در اين دكترين آمده است «هيچ كشوري در دنيا بدون موافقت امريكا حق مداخله در منطقه امريكاي لاتين را ندارد، ما به منابع طبيعي امريكاي لاتين براي صنايع امريكا نياز مبرم و حياتي داريم و بازار اين منطقه بازار مصرفي توليدات صنايع امريكا خواهد بود» با ادامه اين دكترين نقش اروپايي ها در امريكاي لاتين خاتمه يافت و اولين نتيجه ملموس آن، اشغال بخش هايي از منطقه توسط امريكايي ها بود كه از آن به بعد نيز مداخلات مستقيم و غيرمستقيم امريكا در اين منطقه را شاهد هستيم به گونه اي كه از 1830 تاكنون هشتاد جنگ مستقيم و غيرمستقيم را در منطقه داشته است.
اين كارشناس سينماي امريكاي لاتين بيان داشت: اين وضعيت تا بعد از جنگ جهاني دوم ادامه داشت تا اينكه در 1937 كارگران مزارع در اعتراض به وضع بد اقتصادي اعتراضاتي را سازماندهي مي كنند كه در جريان آن سيصد هزار نفر قتل عام مي شوند، بعد از جنگ جهاني دوم و ورود جنبش هاي چپ گرا در اين منطقه(خصوصا پس از انقلاب كوبا در سال 1959 كه نقطه عطفي در تاريخ امريكاي لاتين به شمار مي رود زيرا باعث انگيزش كشورهاي ديگر براي مبارزه با نظام سلطه شد) امريكايي ها به شدت احساس خطر مي كنند.
وي با بيان اينكه از اين تاريخ به بعد مبارزات مردم منطقه در سه مدل دنبال مي شود گفت: جنبش هاي چريكي قدرتمند كه از حمايت گسترده مردمي برخوردار است يكي از اين مدل هاست، پدر رومه رو كشيشي در السالوادور كه از بنيانگزاران الهيات رهايي بخش امريكاي لاتين(كه با مخالفت گسترده كليسا مواجه شد ) بود از دهه 60 به اين طرف در مبارزه با نظام هاي ديكتاتوري منطقه و تحقق عدالت اجتماعي نقش به سزايي داشت و در 1980 ترور شد.
غفوري با بيان اينكه الهيات رهايي بخش بر دو پايه مبارزه با رژيم هاي ديكتاتوري و برتري طلبي امريكا در منطقه و تحقق عدالت اجتماعي استوار بود يادآور شد: اين روند تا سال هاي ابتدايي دهه 90 ادامه داشت كه با فروپاشي بلوك شرق امريكايي ها احساس كردند خطري به نام جنبش هاي چپ در منطقه وجود ندارد و اين كشورها عملا ناگزير از پذيرش سيستم ليبرال سرمايه داري غرب هستند از اين رو اجازه دادند انتخابات آزاد صورت گيرد كه در ابتدا نتيجه اش اين شد كه عنان اداره كشور ها به دست سيستم هاي هوادار غرب افتاد و نتيجه اين سياست ها، فقر مطلق، اختلاف طبقاتي شديد، بيماري و بيكاري و معضلات اجتماعي اقتصادي شد در حالي كه امريكاي لاتين از منابع ثروت كافي برخوردار بود.
كارشناس سينماي امريكاي لاتين تصريح كرد: اين شرايط سبب شد هنر مستقل و سينماگران مستقل در امريكاي لاتين نتوانند از كنار اين واقعيت ها بي تفاوت بگذرند و به فكر به تصوير كشيدن واقعيات موجود در جامعه افتادند،
«خورفس سانتينس» در اين باره مي گويد: سينماي ما سينماي مبارزه است، ما در نبرد هستيم، زماني كه دشمن به شما حمله مي كند ديگر فرصت اين را نداريدببينيد اين دشمن كيست فقط بايد پاسخ دهيد و تقبيح افشاي سرشت واقعي دشمن معنا ندارد بلكه ناچاريم از ابزار سينما براي بيان واقعيت هاي موجود بهره گيريم .
وي با اشاره به اينكه سينماگران مستقل با اين نگاه وارد عرصه سينما شدند اظهار داشت: از مشهورترين سينماگران شيلي، «پاتريشر گازمن» است كه بعد از روي كار امدن آلن له در طول چهار سال مستندي 120 دقيقه اي تهيه كرد كه به بررسي روي كار آمدن وي مي پردازد.( آلن له منابع مس شيلي را ملي اعلام مي كند در حالي كه صنايع مخابراتي امريكا به شدت بدان وابسته بود لذا به تحريك مخالفان وي در شيلي پرداخته و با تحريم اقتصادي و روش هاي مختلف تلاش مي كند حكومت وي را ساقط كند كه موفق نمي شود و در سال 73 توسط پينوشه كودتايي عليه وي ترتيب داده و عملا حكومت دموكراسي در شيلي را از بين مي برند.
وي با بيان اينكه پينوشه يكي از بدترين ديكتاتوري هاي منطقه را پايه ريزي كرد افزود: گازمن در اين جريان دستگير مي شود و پس از آزادي چون مجال ساخت فيلمش را نمي يابد راش هاي حوادث شيلي را با خود به كوبا مي برد و در انجا فيلم نبرد شيلي را مي سازد كه در كشورهاي مختلف با استقبال گسترده مواجه مي شود.
غفوري ادامه داد: فيلمسازان امريكاي لاتين به اين نتيجه رسيدند كه ممكن است به شكل رسمي نتوانند كاري بكنند اما بايد نوع ديگري از سينما را پايه گذاري كنند از اين رو در سال 1966 «فرناندو سولاناس» به تهيه فيلم ساعت كوره ها اقدام كرد كه اختلاف طبقاتي و فقر منطقه و حاشيه نشيني و معضلات نظام هاي غرب گرا حاكميت را بررسي مي كرد.
اين كارشناس سينماي امريكاي لاتين تصريح كرد: در 1968 كودتاي آرژانتين ادامه ساخت فيلم را با مشكل مواجه مي كند و سولاناس به گونه اي از فيلمسازي به نام «سينماي سوم» روي مي آورد و آن را در تقابل با سينماي هاليوود كه فرهنگ ها و ارزش هاي منطقه را مورد هجمه قرار مي داد و سينماي روشنفكرمآبانه اروپا كه هيچ سنخيتي با درد مردم منطقه نداشت، پايه گذاري كرده و در تعريف سينماي سوم مي گويد: دوربين يك سينماگر سينماي سوم به مثابه مسلسل يك انقلابي مسلح در ميدان جنگ است، انسان سينماي سوم يك مبارز است كه خود را براي رسيدن به هدف به خطر مي اندازد و فيلم سينماي سوم براي انساني ساخته مي شود كه دائما در كشاكش مبارزه است و براي رهايي اش تا آخرين نفس مي جنگد.
غفوري سينماي امريكاي لاتين را سينماي مشكلات مردم و سيستم ليبرال سرمايه داري غرب و ميليتاري است كه سعي دارد خود را بر اين منطقه تحميل كند دانست و افزود: در اين فضا بسياري از فيلمسازان خوب رشد كردند كه در آثارشان سياست هاي امريكا را به طور جدي به چالش كشيده و به شدت موثر واقع شدند.
وي ادامه داد: به عنوان مثال در سال 1969 هيئت هايي از امريكا تحت پوشش هيئت هاي كمك رساني و بشردوستانه براي كنترل بوميان منطقه به بوليوي سفر كردند كه از طريق عقيم كردن زنان با عنوان كنترل جمعيت تلاش مي كردند زدن بافت بومي را درمناطقي كه هنوز بوميان قدرت داشتند برهم بزنند.
غفوري گفت: در اين شرايط فيلم ها «خون كركس» به نقد و بررسي اين موضوع پرداخت و پخش ان پس از يك سال موجب شد هيئت هاي امريكايي منطقه را ترك كنند.
وي با بيان اينكه مبارزه با ظلم و عدالتخواهي و بيان دردهاي مردم منطقه از مهمترين شاخصه هاي سينماي امريكاي لاتين( سينماي سوم) است ابراز داشت: سينماگران مستقل امريكاي لاتين به اين مساله اذعان دارند كه سينمايي مي تواند موثر واقع شود و با مردم ارتباط برقرار كند كه منبعث از آلام مردم منطقه باشد و سينماگر نبايد مردم را فراموش كند. اين همان اصلي است كه در كشورهاي ديگر كمتر به چشم مي خورد و يا فراموش شده است.
Sorry. No data so far.