اشاره. نيم نگاهي به مواضع مقام معظم رهبري حكايت از آن دارد كه ايشان از همان ابتدا نسبت به پديده اشرافيت حساسيت خاصي داشته اند و به صراحت در مقابل آن موضع گرفته اند. آنچه در ادامه مي آيد گزيده هايي از بيانات ايشان در 23 مرداد 1370 در ديدار با مسئولين و كارگزاران نظام است.
***
نمىشود ما در زندگى مادّى مثل حيوان بچريم و بغلتيم و بخواهيم مردم به ما به شكل يك اسوه نگاه كنند! در اين راه، از خيلى چيزها بايد گذشت. نه فقط از شهوات حرام، از شهوات حلال نيز بايد گذشت. نمىگويم مثل پيامبر باشيم، نميگويم مثل اميرالمؤمنين باشيم؛ كه انسان آن مطالب را كه مىخواند، تنش مىلرزد اما در آن راه بايد برويم، در آن راه بايد قدم برداريم، كمتر خرج كنيم، كمتر بذل و بخشش بيجا كنيم، كمتر به زندگى شخصى خودمان بپردازيم!
– اميرالمؤمنينى كه زهدش در زندگى و دنيا مَثَل ساير است و مسلمان و غيرمسلمان آن را مىدانند، درباره پيامبر مىگويد: «قد حقّر الدّنيا و صغّرها و اهون بها و هوّنها» دنيا را تحقير كرد؛ يعنى همين لذايذ و بهرهمنديها و برخورداريهاى دنيا را كوچك كرد، به آنها توهين كرد و سبكشان نمود. مگر ما مىتوانيم آنطور زندگى بكنيم؟ پيداست كه آن نفس قدسى ملكوتى، يك چيز ديگر است. اميرالمؤمنين در همين جمله مىفرمايد كه خداى متعال به پيامبر فهماند كه اگر من دنيا را به اختيار از تو مىگيرم، براى اين است كه چيز شيرين ترى به تو بدهم. آن چيز شيرين تر را اولياى خدا مىديدند. من و شما آن را حس نمىكنيم!
– من و شما همان طلبه يا معلم پيش از انقلابيم. يكى از شماها معلم بود، يكى دانشجو بود، يكى طلبه بود، يكى منبرى بود، همهمان اينطور بوديم؛ اما حالا مثل عروسى اشراف عروسى بگيريم، مثل خانهى اشراف خانه درست كنيم، مثل حركت اشراف در خيابانها حركت كنيم! اشراف مگر چگونه بودند؟! چون آنها ريش شان تراشيده بود ولى ما ريشمان را گذاشتهايم، همين كافى است؟! نه، ما هم مترفين مىشويم. واللَّه در جامعهى اسلامى هم ممكن است مترف به وجود بيايد.
– اگر مبلغى از مخارج دولت، عبارت از تغيير دكوراسيون اتاق مدير كل و معاون وزير و وزير و فلان مسؤول قضايى و فلان مسؤول در بخشهاى گوناگون ديگر باشد، اين جرم و خطاست. اگر يكى از مخارج دولت اين باشد كه فلان تعداد ماشين جديد بياوريم و بين دستگاهها تقسيم بكنيم، حق نداريم اين را جزو مخارج دولت حساب كنيم و به حساب آن از سوبسيد مردم بزنيم. نه! اين خلاف است. براى اين كارها حد بگذاريد. دستگاهها بايد بخشنامه كنند و در مورد اين تغيير دكوراسيونها و تغيير خانهها و خرجهاى اضافى حدى معين بكنند.
– نمىگويم مثل بعضى از تندروها باشيم كه مىگويند در مسجد بنشينيم و وزارت كنيم؛ نه! در مسجد نمىشود! وزارت كردن، يك ساختمان و چهار تا اتاق و تعدادى مسؤول و يكمقدار هم بالاخره امكانات براى زندگى آن آقايى كه مىخواهد خدمت بكند، مىخواهد؛ اما بايد در حدى باشد. گاهى از جاهايى گزارشهاى نوميدكنندهاى مىرسد و در برخى موارد انسان واقعاً عرق شرم بر پيشانيش مىنشيند؛ رعايت كنيد!
– سؤال مىكنيم چرا ماشين لوكس و نو و مدل بالا؟ مىگويند اشكال امنيتى داريم! چه اشكال امنيتى؟! آقايان مسئول در شوراى امنيت كشور يا جاهاى ديگر، بنشينند معين كنند و مسأله را در جايى ببُرند؛ من هم اگر بايد دخالت كنم، بگوييد در جايى دخالت كنم. اين چه وضعى است كه همينطور بىحساب و كتاب جلوى هر وزارتخانه و ادارهاي، دهها ماشين به رنگهاى گوناگون متعلق به مسؤولانِ آنجا به چشم مىخورد؟! چه كسى چنين چيزى را گفته است؟
– گزارش آمده كه روحانى عقيدتى، سياسى در يكى از دستگاهها، خودش ماشين دارد، ولى ماشين دولتى سوار مىشود! من نوشتم حق ندارد اين كار را بكند. براى من جواب آمد كه اين كار رويه است و همه مىكنند! اين آقا خودش يك ماشين دارد، كه براى خودش لازم است؛ يكى هم خانمش دارد و نمىشود كه خانمش از اين ماشين استفادهكند! عجب! اين چه حرفى است؟ من الان اعلام مىكنم و قبلاً هم نوشتم و اين را گفتم كه آن وقتى كه آقايان امكانات شخصى دارند، حق ندارند از امكانات دولتى استفاده بكنند.
– اگر ماشين داريد، آن را سوار شويد و به وزارتخانه و محل كارتان بياييد؛ ماشين دولتى يعنى چه؟! واللَّه اگر من از طرف مردم مورد ملامت قرار نمىگرفتم كه مرتب ملاحظهى جهات امنيتى را توصيه مىكنند، با ماشين پيكان بيرون مىآمدم. به حد ضرورت اكتفا كنيد و اندازه نگه داريد؛ اينها ما را از مردم دور مىكند، روحانيون را از مردم دور مىكند. روحانيون، به تقوا و ورع و بىاعتنايى به دنيا در چشمها شيرين شدند. بدون ورع و بدون دورانداختن دنيا، نمىشود در چشمها شيرين ماند. مردم رودربايستى ندارند؛ خدا هم با كسى رودربايستى ندارد.
– بارها عرض كردهام كه خداى متعال در چند جاى قرآن دربارهى بنىاسرائيل مىگويد: «و فضّلناهم علىالعالمين» ما شما را بر همهى مردم دنيا برترى داديم. همين بنىاسرائيلند كه باز قرآن دربارهى آنها مىفرمايد: «و ضربت عليهم الذّلّة والمسكنة و باؤا بغضب مناللَّه»؛ چرا؟ رفتار خود آنها موجب چنين وضعيتى شد. مگر خدا با من و شما قوم و خويشى دارد؟ مگر خدا با جمهورى اسلامى و با اين اسم قوم و خويشى دارد؟ من و شما هستيم كه بايد معين كنيم اين جمهورى، اسلامى است، يا اسلامى نيست؛ اين هم در رفتار ماست.
Sorry. No data so far.