چهارشنبه 25 آگوست 10 | 15:21

مگر اشراف چگونه بودند؟!

من و شما همان طلبه و معلم پيش از انقلابيم. حالا مثل اشراف عروسى بگيريم و خانه درست كنيم؟! اشراف مگر چگونه بودند؟! چون آنها ريش شان تراشيده بود ولى ما ريش گذاشته‏ايم، همين كافى است؟!


اشاره. نيم نگاهي به مواضع مقام معظم رهبري حكايت از آن دارد كه ايشان از همان ابتدا نسبت به پديده اشرافيت حساسيت خاصي داشته اند و به صراحت در مقابل آن موضع گرفته اند. آنچه در ادامه مي آيد گزيده هايي از بيانات ايشان در 23 مرداد 1370 در ديدار با مسئولين و كارگزاران نظام است.

***

نمى‏شود ما در زندگى مادّى مثل حيوان بچريم و بغلتيم و بخواهيم مردم به ما به شكل يك اسوه نگاه كنند! در اين راه، از خيلى چيزها بايد گذشت. نه فقط از شهوات حرام، از شهوات حلال نيز بايد گذشت. نمى‏گويم مثل پيامبر باشيم، نمي‏گويم مثل اميرالمؤمنين باشيم؛ كه انسان آن مطالب را كه مى‏خواند، تنش مى‏لرزد اما در آن راه بايد برويم، در آن راه بايد قدم برداريم، كمتر خرج كنيم، كمتر بذل و بخشش بيجا كنيم، كمتر به زندگى شخصى خودمان بپردازيم!

– اميرالمؤمنينى كه زهدش در زندگى و دنيا مَثَل ساير است و مسلمان و غيرمسلمان آن را مى‏دانند، درباره‏ پيامبر مى‏گويد: «قد حقّر الدّنيا و صغّرها و اهون بها و هوّنها» دنيا را تحقير كرد؛ يعنى همين لذايذ و بهره‏منديها و برخورداريهاى دنيا را كوچك كرد، به آنها توهين كرد و سبكشان نمود. مگر ما مى‏توانيم آن‏طور زندگى بكنيم؟ پيداست كه آن نفس قدسى ملكوتى، يك چيز ديگر است. اميرالمؤمنين در همين جمله مى‏فرمايد كه خداى متعال به پيامبر فهماند كه اگر من دنيا را به اختيار از تو مى‏گيرم، براى اين است كه چيز شيرين ترى به تو بدهم. آن چيز شيرين تر را اولياى خدا مى‏ديدند. من و شما آن را حس نمى‏كنيم!

– من و شما همان طلبه يا معلم پيش از انقلابيم. يكى از شماها معلم بود، يكى دانشجو بود، يكى طلبه بود، يكى منبرى بود، همه‏مان اين‏طور بوديم؛ اما حالا مثل عروسى اشراف عروسى بگيريم، مثل خانه‏ى اشراف خانه درست كنيم، مثل حركت اشراف در خيابانها حركت كنيم! اشراف مگر چگونه بودند؟! چون آنها ريش شان تراشيده بود ولى ما ريشمان را گذاشته‏ايم، همين كافى است؟! نه، ما هم مترفين مى‏شويم. واللَّه در جامعه‏ى اسلامى هم ممكن است مترف به وجود بيايد.

– اگر مبلغى از مخارج دولت، عبارت از تغيير دكوراسيون اتاق مدير كل و معاون وزير و وزير و فلان مسؤول قضايى و فلان مسؤول در بخشهاى گوناگون ديگر باشد، اين جرم و خطاست. اگر يكى از مخارج دولت اين باشد كه فلان تعداد ماشين جديد بياوريم و بين دستگاهها تقسيم بكنيم، حق نداريم اين را جزو مخارج دولت حساب كنيم و به حساب آن از سوبسيد مردم بزنيم. نه! اين خلاف است. براى اين كارها حد بگذاريد. دستگاهها بايد بخشنامه كنند و در مورد اين تغيير دكوراسيونها و تغيير خانه‏ها و خرجهاى اضافى حدى معين بكنند.

– نمى‏گويم مثل بعضى از تندروها باشيم كه مى‏گويند در مسجد بنشينيم و وزارت كنيم؛ نه! در مسجد نمى‏شود! وزارت كردن، يك ساختمان و چهار تا اتاق و تعدادى مسؤول و يك‏مقدار هم بالاخره امكانات براى زندگى آن آقايى كه مى‏خواهد خدمت بكند، مى‏خواهد؛ اما بايد در حدى باشد. گاهى از جاهايى گزارشهاى نوميدكننده‏اى مى‏رسد و در برخى موارد انسان واقعاً عرق شرم بر پيشانيش مى‏نشيند؛ رعايت كنيد!

– سؤال مى‏كنيم چرا ماشين لوكس و نو و مدل بالا؟ مى‏گويند اشكال امنيتى داريم! چه اشكال امنيتى؟! آقايان مسئول در شوراى امنيت كشور يا جاهاى ديگر، بنشينند معين كنند و مسأله را در جايى ببُرند؛ من هم اگر بايد دخالت كنم، بگوييد در جايى دخالت كنم. اين چه وضعى است كه همين‏طور بى‏حساب و كتاب جلوى هر وزارتخانه و اداره‏اي، دهها ماشين به رنگهاى گوناگون متعلق به مسؤولانِ آن‏جا به چشم مى‏خورد؟! چه كسى چنين چيزى را گفته است؟

– گزارش آمده كه روحانى عقيدتى، سياسى در يكى از دستگاهها، خودش ماشين دارد، ولى ماشين دولتى سوار مى‏شود! من نوشتم حق ندارد اين كار را بكند. براى من جواب آمد كه اين كار رويه است و همه مى‏كنند! اين آقا خودش يك ماشين دارد، كه براى خودش لازم است؛ يكى هم خانمش دارد و نمى‏شود كه خانمش از اين ماشين استفاده‏كند! عجب! اين چه حرفى است؟ من الان اعلام مى‏كنم و قبلاً هم نوشتم و اين را گفتم كه آن وقتى كه آقايان امكانات شخصى دارند، حق ندارند از امكانات دولتى استفاده بكنند.

– اگر ماشين داريد، آن را سوار شويد و به وزارتخانه و محل كارتان بياييد؛ ماشين دولتى يعنى چه؟! واللَّه اگر من از طرف مردم مورد ملامت قرار نمى‏گرفتم كه مرتب ملاحظه‏ى جهات امنيتى را توصيه مى‏كنند، با ماشين پيكان بيرون مى‏آمدم. به حد ضرورت اكتفا كنيد و اندازه نگه داريد؛ اينها ما را از مردم دور مى‏كند، روحانيون را از مردم دور مى‏كند. روحانيون، به تقوا و ورع و بى‏اعتنايى به دنيا در چشمها شيرين شدند. بدون ورع و بدون دورانداختن دنيا، نمى‏شود در چشمها شيرين ماند. مردم رودربايستى ندارند؛ خدا هم با كسى رودربايستى ندارد.

– بارها عرض كرده‏ام كه خداى متعال در چند جاى قرآن درباره‏ى بنى‏اسرائيل مى‏گويد: «و فضّلناهم على‏العالمين» ما شما را بر همه‏ى مردم دنيا برترى داديم. همين بنى‏اسرائيلند كه باز قرآن درباره‏ى آنها مى‏فرمايد: «و ضربت عليهم الذّلّة والمسكنة و باؤا بغضب من‏اللَّه»؛ چرا؟ رفتار خود آنها موجب چنين وضعيتى شد. مگر خدا با من و شما قوم و خويشى دارد؟ مگر خدا با جمهورى اسلامى و با اين اسم قوم و خويشى دارد؟ من و شما هستيم كه بايد معين كنيم اين جمهورى، اسلامى است، يا اسلامى نيست؛ اين هم در رفتار ماست.

برچسب‌ها: ،

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.