دكتر ابراهیم فیاض – اشرافیت فعلی همان اشرافیت انقلابی است؛ یعنی انقلابیهایی که از جنوب شهر شروع کردند و آمدند جلو و در حکومت به دلیل ارتقای طبقه اقتصادی و اجتماعی به شمال شهر کوچ کردند و دیگر پایگاه جنوبشهری خود را قبول نداشتند. این طبقه اشرافیت امروزی ابتدا از نهجالبلاغه شروع کردند و همه اینهایی که الان با انگلیسیها ساختهاند و در BBC صحبت میکنند در دوره انقلاب نهجالبلاغه میخواندند و تدریس میکردند.
همه طرفدار مستضعفان و خلق خدا و این موضوعات بودند ولی وقتی پایگاه اجتماعیشان ارتقا یافت، خلق و مردم جای خود را در ادبیاتشان به نخبگان دادند. آنها ابتدا شروع به بازتولید فرهنگی کردند و مفهوم دنیاپرستی را مطرح و مصادیق دینی از دنیاگروی ارائه کردند. بعد به بازتعریف مفاهیم در رابطه با روابط جنسی پرداختند و مقوله ازدواج موقت را مطرح کردند که با بررسی مشخص خواهد شد که هزینه ازدواج موقت با تعریف مطروحه از ازدواج دائم نیز بیشتر است.
موضوع مهریه ماهانه که همان طبقه اشراف نوکیسه بود که توانایی پرداخت آن را داشت؛ اگرنه جوانی که این توانایی را دارد، ازدواج دائم میکند و نه موقت. ازدواج موقت روالی بود که از طریق آن آزادی روابط جنسی را برای قشر بالای اجتماعی ،که خودشان بودند، به وجود میآورد و موضوع را عمومیت میبخشید. در دوره دوم خرداد این موضوع بسیار بارزتر مطرح شد، با عنوان کردن روابط جنسی آزاد و روابط فکری آزاد با غربیان.
بهتدریج مقوله فرهنگی اولیه را تبدیل به مقوله سیاسی کردند و از فرهنگ به سیاست رسیدند. یکی از موضوعات مطروحه در دوم خرداد این بود که در حکومت اسلامی نباید معنای فقهی وجود داشته باشد. کسانی که پس از انتخابات 22 خرداد دست به اغتشاش زدند، همه دلخوریشان این بود که اگر کاندیدای غربگرا رای میآورد، موقعیت اجتماعی و اقتصادی این گروه نیز تثبیت میشد و به همین دلیل اینگونه معترض بودند.
این جریان پس از انقلاب آغاز شد و الان به بحث سیاسی مرتبط شده و تاویل ساختار را دنبال میکند. ساختاری که پس از انقلاب ایجاد شده، اشرافیت غربگراست که بسیار شبیه همان مصادیق قاجاریه هستند. پارادایم اشرافیت غربگرا در حال حاضر این است که مسلمان هستند و در گذشته انقلابی هم بودهاند ولی در حال حاضر به اشرافی تبدیل شدهاند. یکی از نزدیکان کاندیداهای غربگرای انتخابات عنوان میکرد، دخترش حاضر است در لندن غذای گربه بخورد ولی در ایران درس نخواند و در همان لندن تحصیل کند.
این موضوع میان این قشر اشرافیت غربگرا بسیار زیاد است و در ایران درس خواندن برایشان ننگ محسوب میشود و همه افتخارشان سفر و زندگی در کشورهای غربی است برای فخرفروشی به یکدیگر. این جریان در دوره قاجاریه نیز وجود داشت که در دوره رضا شاه به طور کلی کشف حجاب رخ داد. اغتشاشات اخیر نیز در شمال شهر رخ میداد نه مرکز و جنوب شهر. این صدای اللهاکبر نیز از همان قشر نوکیسه است که به دلیل ترفیع طبقه اجتماعی از پایین شهر به شمال شهر رفته است.
غربگرایی شدید و شمالشهرگرایی موجب بازتولید دوم خرداد شد و خود آقایان نیز به این امر معترفند. غربگرایی تبدیل به ساختار سیاسی شد و آن اشرافیت سیاسی که فرهنگی نیز شده بود تبدیل به ساختار حاکم سیاسی کشور شد و سعی بر ویرانگری فرهنگی داشت. هدف ثانویه دوم خرداد نابودسازی پایگاههای سنتی بود که حکومت اسلام بر آن تکیه میکند. عدهای از خود دوم خردادیها به دلیل عدم قدرت تحلیل کلان، نمیدانند اهداف سرانشان چیست. خیلی از آنها متوجه اهداف نابودسازی فرهنگی ایران شدند و از وسط راه بازگشتند.
در اواخر دوره اصلاحات طرفداران شاهنشاهی چون داریوش شایگان و احسان نراقی بر امور مسلط شده بودند. الگوی باستانی این گروه مربوط به انجمن حجتیه بود. انجمن حجتیه در دوره شاه همه این فعالیتها را انجام داده بود، هم شاهنشاهی، هم روشنفکری، هم عرفانی و هم فقه فردی که ضد امام و حادثه 15 خرداد بود. عرفان هویت معرفتی شاهنشاهی است. بویژه عرفان ایرانی؛ این مقابلهاش با فقه همیشه در طول تاریخ تکرار شده است، همینجاست که سلطنت نیز به وجود میآید.
یکی از دومخردادیها در روزنامههای همان روز به بیان این موضوع پرداخت که پادشاهی با دموکراسی هیچ منافاتی ندارد و شروع به زمینهسازی دوم خرداد کردند که پادشاهی را بازگردانند. برای مثال حکومت پادشاهی 7 کشور اروپایی چون انگلستان، بلژیک، دانمارک، سوئد را مطرح کردند که در عین سیستم پادشاهی حاکم بر آنها، دموکراسی نیز در کشور حکمفرماست و حتی در بعد سیاسی نیز به حکومت شاهنشاهی با مدل سکولار با یک نخستوزیر لائیک اشاره میشد، یعنی شاه بماند و سلطنت کند و حکومت و یک نخستوزیر لائیک نیز بر سر کار بیاید. سیستم سیاسی مورد نظر اشرافیتی که بعد از انقلاب بر سر کار آمد، این بود.
در جریان اخیر ما شاهد این امر بودیم که اصلاحطلبان از لحاظ فکری، یک نسل جدید سیاسی تولید نکردند. کاندیداهای قشر روشنفکری همه دارای سنین بالایی بودند. در مقابل اصولگرایان از نسل جوان بودند و این جوانان تحولات ساختاری میخواستند و این جنگ، جنگ میان پیر و جوان بود؛ انقلابیهای دیروز و محافظهکاران امروز در مقابل جوانانی که به دنبال هویت خود بودند. در چنین شرایطی آقایان اشرافیت که هویتشان در غربگرایی بود احساس خطر کردند.
جنگ در انتخابات اخیر جنگ میان آسیا و آمریکای لاتینگرایی در مقابل رابطه با غرب بود و این نشاندهنده رخداد یک تحول پارادایمی است که 24 میلیون نفر به این گروه رأی دادند. در دوره دوم خرداد به روستاها و حوزههای فرهنگی ما لقب خردهفرهنگ را میدادند. فرهنگ آذری و کرد و لُر را نمیتوان خردهفرهنگ نامید، اینها حوزه فرهنگی و خود فرهنگ هستند. تهران اصل فرهنگ نیست. آنها با بازتولید مفاهیم علوم اجتماعی سعی در تولید ساختار مدرن داشتند.
Sorry. No data so far.