واژههاي فرهنگ در زبان عربي «الثقافة» است كه در قرآن چنين واژهاي وجود ندارد، اما در پارههاي از آيات قرآن مفاهيمي نزديك به واژه فرهنگ وجود دارد. مفاهيمي مانند: ملت، سنت، امت، دين و خلق كه هر كدام بيانگر عنصري از عناصر متعدد فرهنگ هستند.
ملت مجموعهاي از اعتقادات، آداب و رسوم است
واژه «ملت» بيشتر ناظر به بعد اعتقادي يك فرهنگ است كه ممكن است تركيبي از عقايد صحيح و پسنديده يا خرافي و افكار غلط باشد. مفسران «ملت» را در اين آيات به معاني مذهب، نحله فكري، خواستهها و راه و رسمي كه در بين يك قوم معمول است تفسير كردهاند.
تعبير ملت در قرآن گاه به طريقه و روش بتپرستان نيز اطلاق شده است. چنانكه درآيه 89 سوره اعراف ميخوانيم: «ققَدِ افْتَرَيْنَا عَلَى اللّهِ كَذِبًا إِنْ عُدْنَا فِي مِلَّتِكُم بَعْدَ إِذْ نَجَّانَا اللّهُ مِنْهَا وَمَا يَكُونُ لَنَا أَن نَّعُودَ فِيهَا إِلاَّ أَن يَشَاءَ اللّهُ رَبُّنَا وَسِعَ رَبُّنَا كُلَّ شَيْءٍ عِلْمًا عَلَى اللّهِ تَوَكَّلْنَا رَبَّنَا افْتَحْ بَيْنَنَا وَبَيْنَ قَوْمِنَا بِالْحَقِّ وَأَنتَ خَيْرُ الْفَاتِحِينَ»؛ اگر ما به آئين شما بازگرديم بعد از آنكه خدا ما را از آن نجات بخشيده به خدا دروغ بستهايم و شايسته نيست كه ما به ان بازگرديم مگر اينكه خدايي كه پروردگار ماست بخواهد، علم پروردگار ما به همه چيز احاطه دارد. تنها بر خدا توكل كردهايم، پروردگارا ! ميان ما و قوم ما به حق داوري كن كه تو بهترين داوراني.
«افتراء»: دروغ بستن و نسبت ناروا دادن.
«ملت»: كيش و آئيني كه گروهي پيرو آن باشند.
«فتح و فاتح»: حكم و حاكم يا داوري و داور!
با اينكه آنان ميدانستند كه خدا اين واپسگرايي ارتجاعي را نخواهد پذيرفت و بدان خشنود نخواهند گشت، چرا آنان چنين گفتند؟ در پاسخ اين پرسش ديدگاههاي متفاوت است؟
1- به باور برخي از جمله (جبٌايي) منظور از واژه ملت، شريعت و مقررات ديني است نه اصول عقيدتي چرا كه عقيده آنان در مورد آفريدگار هستي شركتآلود و خرافي بود اما پارهاي از مقررات و قوانين زندگي آنان كه شريعت گفته ميشود درست بود.
2- اما به باور برخي ديگر، خدا يك چيز نشدني را به يك حقيقت ناشدني ديگر مربوط ساخته و منظور اين است كه ما به كيش شما در نخواهيم آمد جز اينكه خدا بخواهد و ما ميدانيم كه او چنين چيزي را نخواهد خواست.
3- از ديدگاه پارهاي منظور اين است كه ما به كيش شما وارد نخواهيم شد مگر اينكه خدا به شما قدرتي دهد كه ما را به اين كار اجبار كنيد.
4- و از ديدگاه پارهاي ديگر ضمير در «فِيهَا» به واژه قريه باز ميگردد و منظور اين است كه ما از شهر شما بيرون ميرويم و ديگر بازنميگرديم مگر اينكه خدا به ما قدرتي شكستناپذير ارزاني دارد و او بخواهد كه ما پيروزمندانه به اينجا برگرديم.
5- و ممكن است منظور اين باشد كه چنين چيزي نخواهد شد، مگر اينكه خدا بخواهد كه شما به حق و عدالت بازگرديد و آنگاه ما و شما همگي پيرو يك دين و آئين توحيدي و عادلانه باشيم. صاحب مجمع البيان ميفرمايد: خداي پرمهر، هدايت و نجات را براي همه بندگان خود خواسته است اما اين خواسته خدا بر اين اساس است كه مردم با بهرهگيري از اختيار و قدرت انتخاب خويش ايمان آورند و نه از روي اجبار و فشار تا در خور پاداش گيرند.
پس مؤمن هرگز اهل سازش بر سر عقايد نيست و از حق عدول نميكند، عقبگرد و ارتجاع ممنوع است. بنابراين ميتوان گفت آنچه مشركان بدان پايبند بوده و حاضر به از دست دادن آن در مقابل پيامبران نبودهاند چيزي جز مجموعهاي از اعتقادات، آداب و رسوم و در يك كلام فرهنگ مبتني بر شرك نبوده كه از آنها با تعبير ملت سخن به ميان رفته است.
«سنت»: اين واژه بيشتر نشان دهنده بعد علمي و رفتاري فرهنگ يك جامعه است. اگرچه واژه سنت از نظر معنا كاملا بر واژه فرهنگ انطباق ندارد اما واژه بيگانه و غريب نيز نميتواند باشد. زيرا آداب و رسوم و سنن اجتماعي در هر جامعه بخش مهم و اصلي فرهنگ آن جامعه را تشكيل ميدهند.
تكيه بر روش نياكان، سنت منحرفان تاريخ بوده است
«امت» به گروهي از مردم گفته ميشود كه در اموري مانند: دين، زبان، مكان و … مشترك هستند و به دور هم جمع ميشوند. كلمه امت در قرآن نيز معاني متعددي دارد از جمله: جماعتي كه نيت و قصد مشتركي دارند. در« آيه 23 سوره زخرف» واژه ملت با تعبير و آثار به جا مانده از پدران مترادف گرفته شده و منظور از آثار به جاي مانده همان اعتقادات و رسومي است كه مشركان از پدران خود دريافت كردهاند و اين مطلب همان مفهوم فرهنگ را به ذهن ميآورد، زيرا كه فرهنگ را به هر معنايي در نظر بگيريم به شكل اكتسابي از نسلي به نسل ديگر انتقال مييابد و آداب و رسوم و اعتقادات از بارزترين عناصري هستند كه در هر فرهنگي قابل مشاهده است.
« وَكَذَلِكَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ فِي قَرْيَةٍ مِّن نَّذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُّقْتَدُونَ» و اينگونه در هيچ شهر و دياري پيش از تو پيامبر اندازكنندهاي نفرستاديم مگر اينكه ثروتمندان مست و مغرور آن گفتند ما پدران خود را بر آئيني يافتيم و به آثار آن اقتدا ميكنيم.
با اين بيان به تعبير قرآن شريف و جامعهشناسي آن، يكي از شيوههاي ناپسند همه جامعهها در گذشته اين بود كه بت نياكان خود را ميپرستيدند و به جاي انديشيدن و انديشاندن و به نوانديشي و نوگرايي و خردورزي و به جاي شنيدن ديدگاهها و مقايسه و سنجش آنها در ترازوي خرد و انديشه و دانش و تجربه بيهيچ دليل و برهاني به دنباله روي و تقليد ناهنجار پاي ميفشردند و ميگفتند ما همان راهي را ميرويم كه گذشتگانمان رفتند و هرگز دست از راه و رسم و آداب و سنن و فرهنگ و شيوه آنان بر نخواهيم داشت.
در نتيجه تكيه بر روش نياكان سنت منحرفان تاريخ بوده است. و سرمستي از ثروت و رفاه هم موجب طغيان است و هم زمينه تقليد و تعصبهاي نابجا. پس بايد گفت كه افكار پيشينيان قابل بازنگري و بررسي است و اقتداي مطلق و بيچون و چرا به آنان معنا ندارد.
مهمترين معاني واژه دين عبارتند از: حساب، شان، عادت، كيفيت، سيرت، اخلاق، شريعت، مسلك و … اما در مفهوم عام به معناي مذهب و روش اعتقادي است كه يا ريشه الهي دارد و يا ريشه فردي و اجتماعي.
و بالاخره واژه خلق كه به معناي عادت، طبع، مروت و دين است. در آيه 137 سوره شعرا: «إِنْ هَذَا إِلَّا خُلُقُ الْأَوَّلِينَ» اين همان روش و (افسانههاي) پيشينيان است.
راغب گفته خلق به ضم خاء مختص بقوي و اخلاقياتي است كه با بصيرت درك ميشود نه با چشم و اين ميتواند اشاره به معارفي باشد كه هود (ع) وارد كرده و مردم آن را وعظ ناميدند و يا اشاره باشد به شرك و بتپرستي كه به تقليد از پدرانشان داشتند!
كه مفسران واژه خلق را در اين آيه به معناي راه و رسم بيان كردهاند به اين ترتيب كلمه خلق ناظر بر اخلاقيات و رسومي است كه بيشتر در فرهنگ يك جامعه متجلي ميشود. با آمدن اسلام فرهنگ غني قرآن و معارف قرآني در اختيار بشريت قرار گرفت و در واقع اسلام آمد تا فرهنگ زلال و سازنده قرآن را جايگزين فرهنگ جاهليت و شركآلود نمايد.
نبرد با فرهنگ قرآن و وارد كردن افكار بيگانه از زمان معاوية بن ابيسفيان آغاز شد
روشن است كه اگر در جامعهاي كتابي بيايد و بخواهد فرهنگ منحط را براندازد و فرهنگ توحيدي و عدالتمحور را گسترش دهد تا چه اندازهاي دشمن پيدا ميكند. دشمناني كه براي رسيدن به مقاصد خود و جلوگيري از هرگونه تأثيرگذاري و سازندگي از پيشرفتهترين ابزار در هر زمان استفاده كردند و سرانجام به اين نتيجه رسيدند كه بايد عقايد، فرهنگ، اخلاق و ايمان را مورد تهاجم قرار دهند و به سراغ مبارزه فرهنگي رفتند.
نبرد با فرهنگ قرآن و وارد كردن افكار بيگانه از زمان معاوية بن ابيسفيان آغاز شد و هماكنون نيز ادامه دارد. به طوري كه دشمنان از هيچگونه توطئه، تحريف و القاي شبهه دست بر نميدارند. نبرد فكري و فرهنگي با قرآن كريم تا حدود زيادي به صورتهاي زير عملي گشت:
ــ حذف نگاهبانان قرآن كه ائمه اطهار (ع) هستند و بازداشتن مردم از مراجعه به ايشان
_ نفوذ بيگانگان در حكومت اسلامي
_ جعل برخي احاديث براي ضايع كردن مجموعه بسيار غني احاديث معتبر كه شرح راستين تعاليم قرآ است.
_ ترويج روايت و حذف روايت
_ خلط و متزاج در مباحث تفسيري
_ ايجاد فرقههاي گوناگون و ترويج آنها
_ ايجاد جنگهاي داخلي به منظور از ميان برداشتن نيروهاي وفادار به فرهنگ اصيل قرآني
_ چهرهسازي و بزرگ كردن بعضي از شخصيتها در نظر عموم مردم و … هماكنون براي پاسخ به اين سوال كه چگونه و به چه شكل اسلام مورتهاجم فرهنگي قرار گرفته است به بررسي مهمترين عوامل آسيبپذيري فرهنگي از ديدگاه قرآن ميپردازيم و از راهنماييها و هشدارهاي كلام الهي در اين زمينه بهره ميگيريم. البته اين نكته را نيز متذكر ميشويم كه در آسيبپذيري فرهنگي پيكاري به چشم نميخورد، جامعه آسيبپذير در مقابل خصم خود را باخته و پذيراي هجوم اوستو جامعهاي بيگانه پذير كه با بيگانه يگانه ميشود و صفات آن را در خود متجلي ميسازد.
اما در تهاجم فرهنگي نبردي در عرصه فرهنگ، فكر و عقيده و ايمان است كه در يك سو جامعه مهاجم و در سوي ديگر جامعه مدافع قرار دارد. به بيان ديگر آسيبپذيري فرهنگي بستري مناسب براي تهاجم فرهنگي مهيا ميكند. پس شناخت عوامل متعدد آسيبپذيري يك جامعه و مبارزه با اين عوامل ميتواند اين بستر را تخريب و اميد دشمن را نااميد كند.
ايمان افراد زمينه پذيرش دستورات الهي را فراهم مي كند
مهمترين عوامل آسيبپذيري فرهنگي عبارتند از:
1ـ تزلزل در مباني اعتقادي جامعه:
قرآن كريم به مسايل اعتقادي بسيار ارج ميگذارد و در همه آيات الهي به اين مسئله تاكيد شده است.
در آيه 85 سوره اعراف بيان مي كند كه آنسان در صورتي ميتواند خود را حفظ كند و راهش را بدون تزلزل در نيل به كمال ادامه دهد كه به عروةالوثقي، ريسمان محكم الهي چنگ بزند.
«وَإِلَى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْبًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ قَدْ جَاءتْكُم بَيِّنَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ فَأَوْفُواْ الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ وَلاَ تَبْخَسُواْ النَّاسَ أَشْيَاءهُمْ وَلاَ تُفْسِدُواْ فِي الأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاَحِهَا ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ» و به سوي مدين برادرشان شعيب را (فرستاديم)؛ گفت اي قوم من! خدا را بپرستيد كه جزا و معبودي نداريد. دليل روشني از طرف پروردگارتان براي شما آمده است بنابراين حق پيمانه و وزن را ادا كنيد و از اموال مردم چيزي نكاهيد و در روي زمين بعد از آنكه (در پرتو ايمان و دعوت انبياء) اصلاح شده است فساد نكنيد. اين براي شما بهتر است اگر با ايمان هستيد.
«كيل»: به مفهوم پيمودن و نه پيمانه آمده است.
«وزن»: سنجيدن به وسيله ميزان و يا هر وسيله سنجش ديگر.
«بخس»: كمفروشي، كم دادن حقوق ديگران.
«افساد»: تباه ساختن، در برابر اصلاح و به سامان آوردن. به باور قتادة و سدي واژه بخش به مفهوم ستم و بيداد است.
»َلاَ تُفْسِدُواْ فِي الأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاَحِهَا»: به باور برخي منظور اين است كه خدا به وسيله امر و نهي و رسالت پيامبران و ارشاد و راهنمايي مردم، زمين را در راه اصلاح و به سامان آمدن كارها قرار داده است و شما به هوش باشيد كه در آن تباهي به راه نيندازيد. اما برخي برآنند كه با ترك ايمان و كنار نهادن تقوا، به تباهي روي نياوريد كه اين كار باعث برداشته شدن بركات و از بين رفتن زراعتها و حيوانات شما خواهد شد.
«اوفوا الكيل»: پس از شرك و انحراف عقيدتي، انحرافهاي اقتصادي مهمترين مسئله قوم شعيب بوده است.
در آيه شريفه بهتر بودن اين مقررات انسان ساز را به ايمان آنان پيوند ميزند. در صورتي كه رعايت اين مقرارت عادلانه به هر حال بهتر است و اين بدان دليل است كه اگر فرد و جامعهاي ايمان به خدا نداشته باشد نميتواند باور كند كه اين مقررات براي ساختن يك دنياي مطلوب و يك زندگي در خور شان انسان بهتر است.
نقطه مقابل ايمان به خدا شركت و بيايماني است كه در بسياري از آيات كلام الهي مهمترين آفت شرك را بيهويتي و مسخ انسان بيان ميكند و ميگويد كه انسان مشرك همچون موجودي معلق در فضاست كه يا طعمه عقابي تيزچنگ ميشد و يا تندباد حوادث او را به نقطهاي دوردست پرتاب ميكند. همچنين اين تعبير زيبا كه بناي شرك مانند خانه عنكبوت سست و بياساس است.
ولايت الهي بنياني مرصوص و بنايي آهنين دارد
در آيه 41 سوره عنكبوت، بياصالتي مشرك و در نتيجه تزلزل روحي و اجتماعي انسان مشرك را بيان ميكند.
« مَثَلُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ أَوْلِيَاء كَمَثَلِ الْعَنكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَيْتًا وَإِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنكَبُوتِ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ»مثل كساني كه غير از خدا را اولياي خود برگزيدند مثل عنكبوت است كه خانهاي براي خود انتخاب كرده در حالي كه سستترين خانهها خانه عنكبوت است اگر ميدانستند.
اولياء جمع واژه «ولي» به مفهوم دوست و سرپرست آمده است كه به باور پارهاي در سرپرستي و سررشته داري حقيقت و در معاني ديگر مجازي به كار ميرود. ولي كسي است كه خود تدبير امور و تنظيم شئون ميكند و كار به دست خود اوست.
آنچه كه مسلم است، استفاده از مثل يكي از بهترين شيوهها در تعليم و تربيت است و بهترين مثالها، مثالي است كه در همه زمانها و مكانها و براي همه اقشار مردم ملموس باشد. اما چرا عنكبوت؟ عنكبوت در اماكن متروكه خانه ميسازد و شرك نيز در روحهاي دور از خدا جا گرفته و تاثير ميگذارد بناي شرك مانند خانه عنكبوت سست و بياساس است. عنكبوت در عالم خود خيال ميكند كه خانه دارد و خانهاش در برابر حوادث مقاوم است، مشرك نيز به چنين توهمي دچار است و در نتيجه ميتوان گفت كه ولايت الهي بنياني مرصوص و بنايي آهنين دارد اما ولايت غير خدا بسيار سست است!
و سرانجام جامعهاي كه شرك در مباني اعتقادياش نفوذ كرده متزلزل و ناپايدار ميشود و ديگر افراد آن در مقابل هجوم انديشههاي جديد قادر به مقاومت نيستند و با گذشت زمان از نظر فرهنگي، پيروي از فرهنگهاي بيگانه را خواهند پذيرفت.
منابع:
1_ مكارم شيرازي، ترجمه قرآن كريم، قم، دفتر مطالعات تاريخ و معارف اسلامي، 1376
2_ عبدالباقي، محمد فواد، المعجم المنوس لالفاظالقرآنالكريم بحاشيه المصحفالشريف، تهران، اسلامي، 1380
3_ مصباح يزدي، محمدتقي، تهاجم فرهنگي، قم، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره)، 1380
4_ طبرسي، فضلبن حسن، مجمع البيان فيتفسيرالقرآن، ترجمه علي كرمي، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1380
5_ طباطبايي، محمدحسين، الميزان فيتفسير القرآن، ترجمه سيدمحمد باقر همداني، تهران، محمدي، 1363
6_ قرائتي، محسن، تفسير نور، قم، موسسه در راه حق، 1376
7_ حسيني اصفهاني، سيدمرتضي، راههاي تهاجم فرهنگي و مبارزه با آن، قم، فرهنگ قرآن، 1379
8_ روحالاميني، محمود، زمينه فرهنگشناسي، پويايي و پذيرش، تهران، عطار، 1372
9_ فرد رو، محسن، وفاق اجتماعي و فرهنگ عمومي، و ديگران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1378
10_ فرد رو، محسن، پژوهش در فرهنگ عمومي، و ديگران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1378
11_ فرد رو، محسن، راهبردهاي فرهنگي؛ و ديگران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1378
12_ فرد رو، محسن، نهادهاي مردمي و فرهنگ عمومي؛ و ديگران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي 1378
13_ رسولي، حبيبالله، راهها و شيوههاي مبارزه با تهاجم فرهنگي از ديدگاه قرآن و حديث
14_ نشريه الكتروني پرسمان، شماره 16و 17 و 18.
Sorry. No data so far.